کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

بررسی سناریوهای محتمل مذاکرات بین‌الافغانی

نگاهی آینده‌نگر به مذاکرات بین‌الافغانی

7 مهر 1399 ساعت 8:12

مولف : عبدالشکور سالنگی

گام‌های اساسی برای برگزاری مذاکرات بین‌الافغانی برداشته شد. امضای توافقنامه آمریکا-طالبان و آزادی اسیران دو گام بزرگ در این راستا قلمداد می‌شود. با توجه به وضعیتی که از سناریوهای متفاوت می‌توان برداشت کرد، تا پایان مذاکرات بین‌افغانی حالت نیمه‌جنگی میان طرفین برقرار خواهد بود تا اینکه طرفین بر سر تقسیم کار در دولت آینده کنار آیند؛ زیرا مطابق با یکی از محتمل‌ترین سناریوها، دو طرف به صورت غیر رسمی و از طریق ایالات متحده به آنچه در آینده انجام خواهد شد، تا حدودی واقف هستند اما مذاکره برای اینکه چه کسی، با چه سمتی، تا چه مدتی و با چه مکانیزمی در دولت کار کند، قطعاً نیاز به مذاکره و مفاهمه دارد که احتمالاً زمان بیشتری می‌طلبد.


ایران شرقی/

عبدالشکور سالنگی*

سرانجام قضیه صلح افغانستان پس از طی کردن مسیری پر پیچ و خم، به جایی رسید که دیگر می‌باید عملاً مذاکره میان طرف «جمهوری اسلامی افغانستان» و گروه طالبان شروع بشود. در واقع آنچه ایالات متحده آمریکا در تقریباً دو سال پیش آغاز کرد این بود که با امضای سندی موسوم به «توافق‌نامه آوردن صلح به افغانستان» راهی را هموار کرد که جانب دولت افغانستان و طالبان در مسیری قرار گرفتند که اکنون اندر خم آخرین کوچه‌ای هستند که در ته آن میز مذاکره [صلح] گذاشته شده است. پرسش اساسی اما این است: مذاکرات قریب‌الوقوع میان دولت و طالبان چه اختمامی خواهد داشت؟
قبل از ارائه سناریو‌های احتمالی سرانجام مذکرات صلح بین‌الافغانی، لازم است به مسأله مهمی اشاره شود که می‌تواند آینه آنچه باشد که قابل پیش‌بینی است. در واقع این مسأله بحث مهمی است که چرا ایالات متحده پس از سال‌ها حاضر شد با طالبان به مذاکره بپردازد. طالبان از مدت‌ها پیش همواره اعلام می‌کرد که حاضر است با آمریکا مذاکره کنند اما از جانب آمریکایی همیشه یک پاسخ وجود داشت: «شما می‌توانید با دولت افغانستان به عنوان طرف اصلی وارد مذاکره شوید. با این وصف دیده شد که آمریکا بدون حضور دولت افغانستان باب مذاکره با طالبان را به رهبری زلمی خلیل‌زاد در قطر بگشاید و پس از انجام مذاکراتی طولانی و نفس‌گیر توام با کش‌وقوس‌هایی با این گروه توافقنامه‌ای را امضاء کند که مطابق با آن نظامیان آمریکایی به تدریج خاک افغانستان را ترک کرده و ضمن آن طالبان با طرف‌های دیگر افغانی برای ساختن یک دولت اسلامی‌ به مذاکره بپردازند.
در اینکه چرا آمریکا در این برهه‌ از زمان حاضر به مذاکره با طالبان شد، دو پاسخ، خیلی برجسته می‌نماید: پاسخ نخست این است که تمایل آمریکا برای مذاکره و عقد توافق با طالبان معطوف است به قضایای انتخاباتی در خود آمریکا و گویا اینکه ترامپ می‌خواهد از این رهگذر نظر مساعد و رای مردم آمریکا را یک‌بار دیگر به خود جلب کند. چنانچه گزاره تبلیغاتی «پایان دادن به طولانی‌ترین و پرهزینه‌ترین جنگ خارجی تاریخ ایالات متحده» بیشتر ناظر به همین مقصود همواره در گوش مردم آمریکا زمزمه می‌شود. پاسخ دوم بیشتر معطوف به منطق کارکردی طالبان است. اگر فرض را بر این بگذاریم که طالبان به عنوان گروهی ناامن‌کننده و سرایت‌دهنده ناامنی در منطقه در همسویی با منافع آمریکا عمل می‌کند؛ دست‌کم امروزه خیلی پذیرفتی نیست! زیرا این گروه با تغییر رویکرد و تعریف اهداف جنگی خود به خصوص از سال‌های ۲۰۱۴ به این سو، چنان نشان داده است که نه تنها حوزه فعالیت آن گروه، محدوده جغرافیایی افغانستان است که حتی عملاً در مقابل گروه‌هایی قرار گرفته که احتمالاً خاک افغانستان را به عنوان وسیله برای هدف قراردادن مقاصدی در بیرون از افغانستان مدنظر دارند. طبیعتاً تداوم حضور جنگی چنین گروهی جز هدر دادن منابع و ضیاع وقت سود دیگری در پی نخواهد داشت. چه اینکه طالبان با اتخاذ یک رویکرد مصالحه‌جویانه با کشورهای منطقه‌ (چین، ایران و روسیه) در صورت تداوم حضور جنگی می‌تواند به دردسر بزرگی برای ایالات متحده در افغانستان تبدیل شود. از این رو، کنار آمدن با این گروه و ادغام او در دولت افغانستان تنها راه کم کردن شر این گروه برای ایالات متحده در آینده است. در روشنایی وضاحت مزبور، و در پاسخ به پرسش اصلی چند پاسخ به عنوان سناریو‌هایی در قالب فرضیات وجود دارد که احتمالاً نتیجه مذاکرات بین‌الافغانی به یکی از آنها منتهی خواهد شد:
فرضیه اول: چنانچه روحیه و روال مذاکرات را در قیاس با ظاهر آنچه انجام شد، محک قرار دهیم؛ تا این دَم طالبان در موضع فرادست قرار داشته است. این فرادستی از چند مورد استنباط می‌شود: مورد نخست اینکه آمریکا پس از سال‌ها امنتاع از مذاکره با طالبان، حاضر شد با این گروه مستقیماً‌ و دو به دو یا به قول خود آمریکایی‌ها face to face به مذاکره بنشیند. مورد دوم اینکه طالبان در طول و جریان مذاکره نه تنها به خود نظامیان آمریکایی (در بگرام و کابل) حمله کرد، بلکه کاهش چشمگیری در انجام عملیات‌های نظامی آن گروه علیه دولت افغانستان دیده نشد (جز در مواردی که خود آن گروه رسماً  کاهش خشونت یا آتش‌‌بس اعلام کردند). مورد آخر و خیلی مهم اینکه این طالبان بودند که برای آغاز مذاکرات بین‌الافغانی شرط سنگینی (آزادی بدون قید و شرط پنج‌هزار زندانی طالبان در بند دولت افغانستان) نهادند؛ در حالی که طرف مقابل نه‌تنها قادر نشد که از طالبان تعهدی در راستای برقراری وضعیت آتش‌بس درازمدت بگیرد که حتی حداقل نتوانست آن گروه را وادار سازد که به کاهش خشونت دوام‌دار متعهد بماند. ساده‌ترین نتیجه‌گیری‌ای که می‌توان از ذکر موارد بالا داشت این است که: این آمریکا بود که مجبور شد به خواست طرف مقابل تمکین کرده، عملکرد آن گروه را نادیده گرفته و علی‌رغم رفتار قلدر‌مآبانه آن گروه، با آن به مذاکره بپردازد و طبیعی است آنکه حاضر شده شرایط طرف مقابل را بپذیرد در موضع ضعیف‌تر قرار می‌گیرد؛ چون تمکین به خواست طرف مقابل نشان از ضعف دارد و این ضعف به دادن امتیاز خواهد انجامید. مطابق با استدلال‌های فوق اگر آمریکا حاضر شد آن همه امتیاز به گروه طالبان دهد، از کجا معلوم که در مذاکرات بین‌الافغانی چنان نکند که در گذشته کرده است. مع‌الوصف شاید تصور شود که در گذشته این آمریکا بود که از کیسه‌ مهمان بخشیده و به تمام خواست‌های طالبان لبیک گفته است؛ اما با آغاز مذاکرات بین‌الافغانی توپ در میدان دولت افغانستان می‌افتد و این دولت است با صلاحیتی که در اختیار دارد، هر چه را خواست می‌پذیرد و برعکس. اما مسأله اساسی این است که اگر فرض کنیم ایالات متحده چیزی را از دولت افغانستان بخواهد، آیا این دولت توان مقاومت در برابر خواست آمریکا را دارد؟ چیزی را که گذشته نشان می‌دهد، پاسخ منفی می‌نماید. بنابراین، مطابق با این سناریو، نتیجه مذاکرات هم تا حدودی از قبل قابل پیش‌بینی است. به این معنا که احتمالاً ایالات متحده برای اینکه طالبان از جنگ دست کشیده و زندگی صلح‌آمیز پیشه کنند، امتیازات کلان دولتی (در ساختار و ترکیب دولت) به این گروه واگذار کند. با این همه، این مسأله همچنان به‌قوت خود باقی است که آیا آمریکا نظام امارتی را تحمل خواهد کرد؟ اگر ملاک قضاوت موضع‌گیری بعد از توافق ایالات متحده و جوسازی جهانی توسط این کشور را در خصوص قضیه مزبور قرار دهیم، به روشنی درخواهیم یافت که آن کشور و حتی جامعه جهانی به هیچ وجه حاضر به قبول برگشت دوباره امارت اسلامی در افغانستان نخواهند بود. و مردم افغانستان که هرگز!
فرضیه دوم: مطابق با فرضیه دوم دولت ایالات متحده همچنان در کنار دولت افغانستان کمافی‌سابق قرار خواهد داشت و شاید گریزی جز این ندارد! بر این اساس مذاکرات بین‌الافغانی همانند مذاکرات قبلی میان طالبان و آمریکا، دچار کش‌وقوس‌های زیادی خواهد بود تا اینکه طالبان وادار شوند با گرفتن امتیازاتی در داخل دولت افغانستان جذب شوند. این فرضیه بر این استدلال استوار است که آمریکا با خارج ساختن نیروهای جنگی خود از افغانستان و کاستن هزینه‌های موجود و حتی تقرب آن به صفر، تنها ناظر وضعیت افغانستان و مذاکرات میان دولت افغانستان و طالبان خواهد بود. حتی اگر مذاکرات سال‌ها به طول بیانجامد و در داخل افغانستان همچنان وضعیت نیمه‌جنگی میان طالبان و دولت افغانستان حاکم باشد، برای ایالات متحده تفاوتی نخواهد داشت چون آن دولت دیگر نه به عنوان بخشی از قضیه که مجبور باشد برای مالیات‌دهنده‌های آمریکایی حساب و کتاب دهد که به عنوان یک ناظر بی‌طرف دو طرف را تشویق خواهد کرد که به توافقی نائل آیند. مطابق با این سناریو، مرحله دوم جنگ و صلح افغانستان که مشخصاً میان دولت افغانستان و طالبان مستقیماً انجام می‌شود، شاید سال‌ها طول کشد اما آنچه برای آمریکا مهم است عدم درگیری مستقیم در قضیه است. شاید در این صورت دولت آمریکا به مردم خود این گزاره را همواره تکرار کنند که: «افغانان می‌دانند و کنار آمدن آنها با یکدیگر؛ دیگر به خود آنها مربوط است که چه زمانی و بر سر چه موضوعاتی با هم به توافق می‌رسند. آنچه بر ما بود انجام دادیم.»
فرضیه سوم: براساس فرضیه سوم دولت ایالات متحده آمریکا دو طرف را وادار خواهد ساخت که به توافقی پنجاه پنجاه تن در دهند. این سناریو که در داخل افغانستان هم، در راستای عملی شدن آن نجواهایی می‌شود، متحمل‌تر می‌نماید. از فهوای روند موجود چنین استنباط می‌شود که هم طالبان قبلاً‌ پذیرفته‌اند که در نهایت به چه چیز‌هایی برسند و هم جانب دولت حاضر است به بخشی از خواست‌های آن گروه رسیدگی کرده و بخش‌هایی را به طالبان واگذار کند. پایه‌ترین استدلال این سناریو این است با گذشت تقریباً‌ دو دهه از جنگ در افغانستان بخشی از طالبان هم آماده هستند با قبول امتیازاتی که به لحاظ ساختاری برای این گروه در داخل دولت مسجل شود، دست از جنگ بردارند [چه اینکه این آمادگی حتی مدت‌ها ابراز شده بود] و هم دولت و مردم افغانستان دیگر بیشتر از این تحمل جنگ را ندارند. وضعیت ایالات متحده که از همه مشخص‌تر است. اگر به تبلیغات رسانه‌ای و تعامل غیر رسمی دولت و سایرین در داخل افغانستان نبست به طالبان هم رصد شود، به ‌وضوح این نتیجه قابل حصول است که جامعه همسو با دولت افغانستان حاضر است با طالبان کنار آمده و با این گروه هم‌نشین شود. چنانچه آزاد‌سازی بخشی از زندانیان طالبان که پرونده‌های فراتروریستی داشتند، بخشی از آمادگی در جانب دولت و جامعه افغانستان را برای پذیرش طالبان نشان می‌دهد.
 
جمع‌بندی
روی‌ هم‌رفته نتیجه‌ای که می‌توان از طرح سه سناریوی مزبور گرفت چنین خلاصه می‌شود: گام‌های اساسی و جدی برای برگزاری مذاکرات موسوم به بین‌الافغانی برداشته شد. امضای توافقنامه میان آمریکا و طالبان و آزادی کامل اسیران در بند دولت افغانستان دو گام بزرگ در این راستا قلمداد می‌شود. پس شک و شبهه‌ای در این که طالبان با جانب هیئت دولتی به دور یک میز مذاکره خواهند نشست، وجود ندارد؛‌ اما با عنایت به وضعیتی که می‌توان از سناریوها برداشت کرد، تا ختم مذاکرات حالت نیمه‌جنگی میان طرفین (به عنوان میراثی از گذشته) برقرار خواهد بود تا اینکه طرفین بتوانند بر سر تقسیم کار در دولت با هم کنار بیایند؛ زیرا مطابق با سناریوی سومی، دو طرف به صورت غیر رسمی و از طریق ایالات متحده به آنچه در آینده انجام خواهد شد، تا حدودی واقف هستند اما مذاکره برای اینکه چه کسی با چه سمتی تا چه مدتی با چه مکانیزمی در دولت کار کند، قطعاً نیاز به مذاکره و مفاهمه دارد که احتمالاً زمان بیشتری نیز می‌طلبد. در اینکه دولت حاضر چه خواهد شد، آینده تا حدود روشنی وجود دارد. دولت موجود همچنان حفظ خواهد شد. نه ایالات متحده و نه نیروهای داخلی در دولت افغانستان به انحلال دولت موجود و ایجاد حکومت موقت راضی نیستند. هر چند طالبان در مواضع خود از انحلال دولت موجود و ایجاد یک دولت مؤقت حرف می‌زنند اما با توجه به سناریوی سومی که محتمل‌تر و عملی‌تر می‌نماید، حفظ دولت موجود به عنوان پیش‌ فرض اساسی انجام شدن و پیشرفت مذاکرات بین‌الافغانی دانسته می‌شود.
انتهای مطلب/

*کارشناس افغانستانی


کد مطلب: 2350

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/2350/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir