کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

ساختار و نظام امارت در افغانستان

پیامدهای سقوط جمهوریت بر باورهای جمعی

23 آبان 1400 ساعت 11:56

پس از سقوط جمهوریت در افغانستان، نگاه‌ها بیشتر به پیامدهای مادی و محسوس آن متمرکز است و به پیامدهای ذهنی و روانی آن پرداخته نمی‌شود. حال ‌آنکه، پیامدهایی که سقوط جمهوریت بر روان جمعی گذاشته، بسیار تأمل برانگیز و تأثیرگذار هستند. شعاع تأثیرات سقوط جمهوریت در افغانستان، حتی ممکن است فراتر از افغانستان بر باورهای جمعی کشورهای منطقه نیز، تأثیرات غیر مستقیمی داشته باشند.

باورهایی که نظم جمهوری بر آن قوام یافته بود دیگر به زودی و به راحتی در میان توده مردم افغانستان قابل بازیافت و قابل تکثیر نیستند. یکی از دلایل مهم این امر عدم ایمان راسخ کارگزاران جمهوریت بر آرمان‌های جمهوریت است. بدترین آسیب را بر پیکره یک نظام فکری، بانیان و پیروان آن وارد می‌کنند.
نظامی که با این شیوه سقوط کند، به راحتی در همان نسل قابل احیا نیست.


مطالعات شرق/

عبدالرحیم کامل*
 
درآمد
سقوط جمهوریت در افغانستان، تنها سقوط یک ساختار سیاسی نبود. جمهوریت براساس مجموعه باورهای فکری به وجود آمده بود و با سقوط دیوار جمهوریت، باورهای جمعی نیز در سرازیر شدن بحران جدید، فرو ریخت.
در فروپاشی یک نظام و تحولات بنیادین سیاسی، آسیب‌های مادی ممکن است زود جبران شود، سقفی فروریخته از نو آباد گردد ولی باورهای از دست رفته، ممکن است دیگر به راحتی قابل ترمیم نباشد.

پس از سقوط جمهوریت در افغانستان، نگاه‌ها بیشتر به پیامدهای مادی و محسوس آن متمرکز است و به پیامدهای ذهنی و روانی آن پرداخته نمی‌شود. حال ‌آنکه، پیامدهایی که سقوط جمهوریت بر روان جمعی گذاشته، بسیار تأمل برانگیز و تأثیرگذار هستند. شعاع تأثیرات سقوط جمهوریت در افغانستان، حتی ممکن است فراتر از افغانستان بر باورهای جمعی کشورهای منطقه نیز، تأثیرات غیر مستقیمی داشته باشند.

باورهایی که نظم جمهوری بر آن قوام یافته بود دیگر به زودی و به راحتی در میان توده مردم افغانستان قابل بازیافت و قابل تکثیر نیستند. یکی از دلایل مهم این امر عدم ایمان راسخ کارگزاران جمهوریت بر آرمان‌های جمهوریت است. بدترین آسیب را بر پیکره یک نظام فکری، بانیان و پیروان آن وارد می‌کنند.
نظامی که با این شیوه سقوط کند، به راحتی در همان نسل قابل احیا نیست.

احیای دوباره نظام امارت در افغانستان، برای اهل نظر، اشارات قابل تأمل دارد. طالبان با سقوط ساختار و نظام امارت در کابل، آواره و متواری شدند ولی از بین نرفتند. واقعیت این است که هر جنبش سیاسی با فروپاشی پایگاه و ساختار خود نابود می‌شود ولی طالبان چنین نشد. زیرا طالبان یک جنبش سیاسی نبودند بلکه یک اندیشه بودند. اندیشه‌ها با فروپاشی قدرت سیاسی آنها نابود نمی‌شوند بلکه بیشتر فعال و پویا می‌گردند.
سرنوشت و سرشت نظام جمهوریت در افغانستان اما چنین نبود و چنان هم نخواهد شد.
با این درآمد، پیامدهای سقوط جمهوریت را بر باورهای جمعی می‌خواهم یادآور شوم. برای کسانی که در متن واقعیت اجتماعی افغانستان زیسته‌اند و اکنون رابطه مستقیمی با وضعیت دارند، درک این پیامدها بیشتر قابل درک است. برخی پیامدهای مهم سقوط جمهوریت را بر باورهای جمعی مردم افغانستان می‌توان این گونه مطرح کرد:
 
 بی‌باوری جمعی بر سیاست آمریکا
سیاست آمریکا با نظام جمهوریت در افغانستان گره خورده بود. میلیاردها دلار آمریکا در افغانستان هزینه شد و هزاران سرباز افغانستان در این مسیر قربانی گردیدند. سربازان افغانستان که عمدتا از میان نسل جوان برخاسته بودند، با تمام صداقت در میدان‌های نبرد رزمیدند و جانفشانی کردند.
در باور توده مردم افغانستان هرگز نمی‌آمد که آمریکا این پول‌ها را به عنوان یک بازی سیاسی تطهیر ناشده در افغانستان مصرف کند و روزی با یک چرخش سیاسی، تمام قربانی‌های مشترک را نادیده گیرد.

برای مردم افغانستان، هیچ گاه قابل تصور نبود که آمریکا به عنوان سردمدار ارزش‌های لیبرال، سرانجام با تمام وقاحت در برابر وجدان‌های بشری روبروی رسانه‌ها ظاهر شود و با صراحت تمام بیان کند که آنان افغانستان را تنها برای میدان جنگ انتخاب کرده بودند و سرنوشت میلیون‌ها انسان افغانی برای آن‌ها هیچ گاه مسئله و مطرح نبوده است.
شوروی سابق حتی زمانی که از افغانستان با شکست تمام بیرون شد، تا همین اکنون شعار آن این بود و است که هدف آن‌ها از تصرف نظامی افغانستان، کمک به تقویت و رشد ارزش‌های مارکسیستی و برچیده شدن اختلافات طبقاتی در قلمرو اتحاد جماهیر شوروی بوده است.

افکار عمومی در افغانستان، سقوط جمهوریت را نتیجه بازی غیر اخلاقی و سیاست غیر انسانی آمریکا می‌داند. با این واقعیت می‌توان گفت که یکی از پیامدهای مهم سقوط جمهوریت در افغانستان، بی‌باوری کامل توده مردم افغانستان به سیاست‌های آمریکا در افغانستان و در منطقه است. علاوه بر توده مردم افغانستان، احتمال زیاد وجود دارد که ملت‌های منطقه نیز به سیاست‌های آمریکا با شعارهای فریبنده حقوق بشری، بی‌باور شده‌اند.
معتقد هستم که آمریکا نیز کمتر از مردم افغانستان زیان ندیده است. آمریکا اگر روزی بخواهد در میان ملت‌های منطقه و در باورهای مردم جایگاهی پیدا کند، باید چندین برابر بیشتر هزینه کند. بی‌باوری مطلق ملت‌ها و تنفر جمعی در برابر یک ابر قدرت، در حفظ پرستژ و گسترش نفوذ آن در حوزه روابط بین‌الملل آسیب جدی وارد می‌کند.
 بازی غیر انسانی آمریکا در افغانستان در یک نگاه دیگر، جلو استراتژی گسترش ناتو به شرق را نیز برای مدت‌های طولانی به تعلیق انداخت.
 
بی‌باوری به ارزش‌های لیبرال غربی
در افغانستان، پس از سلطنت، کمونیسم و اسلام سیاسی، باورها این گونه پدید آمد که ارزش‌های لیبرال غربی شاید بهترین گزینه برای ثبات و نجات افغانستان باشد. باید بیان داشت که مطلق انگاری درباره هیچ نظام فکری درست نیست. در لیبرالیسم هم اصول و قواعد مثبت و سازنده وجود دارند ولی از بخت بد، لیبرالیسم با رهبری و استراتژی آمریکا در افغانستان به تطبیق آغاز کرد. مجریان این نظام و مدیریت، در صدد این برآمدند که قواعد و هنجارهای دینی و ملی افغانستان را به کلی تحقیر کرده و از صحنه به دور بیندازند. همین امر میان توده مردم در روستاهایی دور دست با هواداران و مبلغان طالبان همنوایی ایجاد کرد. تا اینکه کم کم در شهرهای افغانستان نیز به نیت واقعی آمریکا در تطبیق ارزش‌های مدنی و حتی فعالیت نهادهای مدنی وابسته به غرب شک و گمان پدید آمد.

تطبیق ناقص دموکراسی در افغانستان حتی موفق به تحکیم بنیادهای اساسی در افغانستان نگردید. نهاد پارلمان، نهاد انتخابات، دستگاه عدلی و قضایی، نهادهای امنیتی و اداری افغانستان در طول بیست سال، هرگز توفیق این را نیافتند که بر یک سازوکار واقعی و مؤثر پایه گذاری شوند و کارکرد واقعی و مؤثر را برای مردم افغانستان داشته باشند. اگر حتی نظام امارت با این نهادها موافقت کند، فعلا در باورهای جمعی، در مورد این نهادها موافقت وجود ندارد. مردم افغانستان از کارکرد و حتی گرفتن نام نمایندگان پارلمان و نهاد پارلمان و کمیسیون انتخابات و بوروکراسی جمهوری، بر افروخته می‌شوند و از آن یک نوع حس تنفر پیدا کرده‌اند. این بخش از پیامد سقوط جمهوریت و احساس فریب جمعی در افغانستان، حتی با تغییر وضعیت، به آسانی قابل ترمیم نخواهند بود.
 
بی‌باوری به نهادها و فعالیت‌های مدنی
فعالیت رسانه‌ها و نهادهای مدنی و زنان در افغانستان، در طول این بیست سال افزایش بی‌سابقه پیدا کرده بودند. صدها ارگان رسانه‌ای و انتشاراتی و صدها نهادهای مدنی در حوزه زنان، دختران، رسانه، حقوق بشر و جوانان در افغانستان فعالیت داشتند. میلیون‌ها دلار از کمک‌های کشورهای کمک کننده از طریق همین نهادها و توسط بانیان و کارگزاران همین نهادها به مصرف رسیدند و در مواردی هم حیف و میل شدند.
با آغاز سقوط ولسوالی‌های دور در افغانستان به دست طالبان،  بیشترین مراجعه کنندگان بانک‌های افغانستان، سفارت خانه‌های خارجی، صرافی‌ها، بلیط فروشی‌ها و فرودگاه‌های افغانستان، کارگزاران همین نهادها بودند.

با سقوط افغانستان به دست طالبان تمام این کارگزاران و خانواده‌های آنان و آنانی‌که از سرمایه‌های واریز شده و مصرف شده از طریق این نهادها، مستفید شده بودند افغانستان را با سرعت تمام ترک کردند. اکنون وضعیت طوری است که حتی قدرتمندترین شبکه تلویزیونی افغانستان که در این سال‌ها بی‌رقیب بود، اکثر برنامه‌های خبری و سیاسی خود را توسط فقط یک خبرنگار اجرا می‌کند. کسانی که این موضوع را پی‌گیر باشند بیشتر متوجه این موضوع می‌شوند.
این کارگزاران نهادهای مدنی، در رسانه‌های برخی از کشورهای منطقه به عنوان افغان‌هایی یاد می‌شوند که در روز بد، کشور خود را ترک کرده‌اند. این گونه نیست. اکثریت مطلق اینها تحصیل کرده‌ها و فعالان مدنی بود‌ه‌اند که یا به عنوان افراد دارای دو تابعیت از خارج آمده بودند و یا در مدت سال‌های گذشته در کشورهای خارج کسب تابعیت کرده بودند. در باور آنها، خود و خانواده آنها را، افغانستانی تلقی نمی‌کردند و درآمدهای خود را نیز به کشور متبوع خود انتقال داده بودند. ماه‌های پس از سقوط کابل، توده مردم افغانستان، بیشتر درک کردند که با کسانی سروکار داشته‌اند که به عنوان فعال مدنی در افغانستان تلاش می‌کردند ولی اصلا هیچ تعلق خاطری به این وطن نداشتند.

در گفتگوهای عمومی در کابل گاهی شاهد هستیم که مردم، این فعالان مدنی را شهروندان خارجی افغانی‌الاصل و مبلغین آنان در افغانستان تلقی می‌کنند. البته نمی‌توان این برداشت عمومی را برای همه مردم افغانستان و نیز تمام فعالان مدنی سرایت داد. اما آنچه را که می‌شود به عنوان واقعیت مطرح کرد این است که اکثریت رهبران و مدیران و کارمندان دولت جمهوریت را افراد دارای "دو تابعیتی" و "مهاجر" تشکیل می‌دادند.
 
جمع‌بندی
اگر دولت را به مانند یک تانک تشبیه کنیم، نهادهای مدنی مانند سنگ‌ها و بوته‌هایی هستند که مسیر حرکت آن را بسوی یورش به ساحت مردم، ناهموار می‌سازند. با این ‌هم فعالیت پروژه وار نهادهای مدنی در افغانستان و سرانجام ترک خفت بار آنان به صورت تهاجم گروهی به سمت هواپیماها، روان جمعی را در افغانستان جریحه‌دار ساخته است.
سیاست غیرانسانی و معامله سرنوشت جمعی مردم افغانستان توسط آمریکا، هم به پرستیژ و سیاست خارجی آمریکا و تعامل آن با ملت‌ها ضربه جبران ناپذیر زده است و هم ارزش‌های لیبرال غربی را در افکار عمومی کشورهای منطقه و افغانستان با شک و تردید فراوان روبروساخته است.
 همه این‌ها، با نابودی تمام دارای‌های عمومی مردم افغانستان و قربانی‌های بی‌شمار انسانی در افغانستان خاتمه یافت ولی پیامد و تأثیرات آن به گونه بسیار غم انگیز و مخرب، در روان جمعی مردم افغانستان باقی مانده است.
انتهای مطلب/

*کارشناس افغانستانی


کد مطلب: 2862

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/2862/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir