کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

معناشناسی هژمونی جهانی ترامپ در قبال روسیه و آسیای مرکزی

23 آبان 1395 ساعت 15:09

مولف : الکساندر کنیازف

بسیاری از اظهارات پیش از انتخابات ترامپ باعث می‌شوند که برخی از ناظران در مورد "تنظیم مجدد" روابط آمریکا با روسیه صحبت کنند، اما هیچ یک از این اظهارات شامل عمل خاصی نیست که نیازمند تحقق خاص باشد. این همچنین به استراتژی‌های دولت جدید واشنگتن در رابطه با ایران، فرآیندهای مرتبط با همگرایی اوراسیا و همچنین روابط متقابل با چین مربوط می‌شود.


ایران شرقی/ در سیاست خارجی دونالد ترامپ نسبت به آسیای مرکزی و اوراسیا، ممکن است شیب تندی به سمت انزواطلبی جزئی، اهمیت زیادی داشته باشد. در واقع، این همان تحقق "دکترین مونرو" و انتخاب بخشی از نخبگان بین‌المللی و آمریکایی حامی ترامپ است. این انتخاب به معنای امتناع آمریکا از استراتژی‌های اصلی  سیاست خارجی نبوده و فقط مستلزم تلاش برای دستیابی به هژمونی آمریکا در شرایط بحران مالی و کاهش امکانات ایالات متحده است.
هژمونی جهانی، همچنان هدف نهایی سیاست خارجی آمریکا بوده و در این راستا، هیچ تفاوتی بین دونالد ترامپ و یا هیلاری کلینتون وجود ندارد. بسیاری از اظهارات پیش از انتخابات ترامپ باعث می‌شوند که برخی از ناظران در مورد  "تنظیم مجدد" روابط آمریکا با روسیه صحبت کنند، اما هیچ یک از این اظهارات شامل عمل خاصی نیست که نیازمند تحقق خاص باشد. این همچنین به استراتژی‌های دولت جدید واشنگتن در رابطه با ایران، فرآیندهای مرتبط با همگرایی اوراسیا و همچنین روابط  متقابل با چین مربوط می‌شود.
 ترامپ تا لحظه انتخابات هیچ برنامه سیاسی خارجی و تیم جدی بین‌المللی در اختیار نداشت. در طول مبارزات انتخاباتی، یک سری از کارشناسان برجسته مسائل سیاست خارجی و امنیت ملی حزب جمهوری خواه از حمایت ترامپ به دلیل دیدگاه‌های مبهم و جنجالی‌اش امتناع ورزیدند. به احتمال زیاد، فقدان چشم‌انداز سیاسی خارجی روشن در برنامه‌های ترامپ و عدم توجه وی به جزئیات، پیشگیری نخبگان حاکم جمهوری‌خواه و بوروکراسی حرفه‌ای (که در چارچوب  اجماع PAX-Americana  واشنگتن فعالیت می‌کنند) از سیاست خارجی وی را محتمل می‌کند.
ترامپ در میان مدت سعی خواهد کرد روابط میان نخبگان آمریکایی را پس از مبارزات انتخاباتی مخرب و غیرعادی خود، به ثبات برساند. این به معنای درجه بالای وابستگی و تشکیل ساختار خاص روابط متقابل رئيس جمهور با سیاست‌مداران در بلوک قدرت، وزارت امور خارجه و مراکز تحلیلی نزدیک به آن خواهد بود. ترامپ با یک سری پروژه‌های سیاسی خارجی (که سرعت بروکراتیک گرفته‌اند) مواجه خواهد شد. توقف اینرسی بوروکراتیک، به خصوص در حوزه سیاست خارجی (که یک حوزه خاص برای ترامپ محسوب می‌شود) احتمالا ارزش‌ نه تنها تلاش‌های سازمان‌یافته، بلکه سیاسی را خواهد داشت.
تغییرات در استراتژی سیاست خارجی واشنگتن اجتناب ناپذیر است و تلاش ترامپ برای رساندن " نیوت گینگریچ"، - یکی از نمادهای "محافظه‌کاری افراطی" آمریکا - به‌ پست وزیر امور خارجه آمریکا گویای این امر است. سناتور باب کروکر، (یکی از نویسندگان "قانون ماگنیتسکی") و " جان بولتون"، سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل متحد از کاندیداهای این پست هستند. "سناتور جف سشنس"، نامزد اصلی پست ریاست پنتاگون و " جیمز وولسی"، (رئیس سابق سازمان سیا) نامزد پست مدیر اطلاعات ملی است. انتخاب نامزدهایی که به بخش خاص سیاسی-ایدئولوژیک نخبگان آمریکا تعلق دارند، نشان‌دهنده تلاش نه برای تنظیم مجدد روابط با کسی، بلکه برای ایجاد تیم سفت و سخت قوه مجریه (که قادر است با رادیکال‌ترین ابزار به اهدافش دست یابد) است.
دیدگاه‌های ترامپ به "مکتب رئالیسم سیاسی" در آمریکا که کاهش بار نظامی-سیاسی و اقتصادی رهبری ایالات متحده را ضمن حفظ کنترل فرآیندهای اصلی در جهان در نظر دارد، نزدیک است. دولت ترامپ ممکن است از بخشی از سخنان پرطمطراق مخصوص دموکرا‌ت‌ها امتناع ورزد اما از خود منافع آمریکا (که دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان درک مشترکی از آنها دارند) امتناع نمی‌ورزد. با توجه به اظهارات انزواطلبانه، می‌توان انتظار کاهش هزینه‌های بودجه دولت آمریکا برای اجرای مأموریت هژمونی جهانی، صدور دموکراسی و انقلاب‌های رنگی، حمایت از متحدان نفرت انگیز مانند عربستان سعودی و حمایت مستقیم از جنبش‌های مذهبی رادیکال را داشت.
دولت‌های قبلی براساس تمام این جهت‌گیری‌ها یک بنیان کاملا قوی ایجاد کرده‌اند که براساس آن واشنگتون در حال حاضر تنها به مدیریت موثر منبع ایجاد شده نیاز دارد. ضرورت حل و فصل مشکلات اساسی حوزه مالی- اقتصادی آمریکا به معنای ضرورت تقویت مبارزه با مراکز رقابت‌کننده قدرت، به طور عمده در کشورهای دنیای قدیم است. کاهش بودجه‌های اختصاص داده شده به این امر، ممکن است به معنای تمایل دولت جدید به اقدامات مستقیم‌تر (مانند مداخله‌های نظامی مستقیم در مناطق خاص جهان) با بودجه کمتر باشد. اوراسیا در زمان اوباما از "فضای تعهدات" به "میدانی" برای مسابقه مانورهای جهانی تبدیل شد. در این راستا، روابط آمریکا با متحدانش قابل توجه است.
در همین راستا، یکی از استراتژی‌های احتمالی ترامپ این است که ضمن واگذاری بخشی از هزینه‌های امنیتی به متحدان آمریکا، از طریق بودجه‌های آزاد شده قدرت مطلق این کشور را احیا کند. این استراتژی کاملا منطقی بوده و قادر است سلطه آمریکا را برای یک مدت طولانی حفظ کند و ممکن است مستقیم‌ترین رابطه را با آسیای مرکزی در مقابله با گسترش نفوذ روسیه و چین داشته باشد. ترامپ  به طور آشکارا "توافق هسته‌ای" با ایران را برای آمریکا بسیار بی‌فایده دانسته و مسئله مربوط به مذاکرات جدید را مطرح می‌کند و این می‌تواند به معنای گسترش فضای درگیری ایالات متحده و ایران، برنامه‌های جدید ادعاهای بین‌المللی و اعمال فشار بر تهران باشد.
ترامپ بارها عدم فایده مشارکت ترانس پاسیفیک برای آمریکا را اعلام کرده است. یک سری از تحلیل‌گران، (از جمله در چین) آن را ابزار بازدارنده و اختناق چین می‌دانند. خود ترامپ هم برنامه‌های خود را پیرامون افزایش حضور نظامی آمریکا در جنوب شرقی آسیا به عنوان یک عنصر فشار بر چین (مخصوصا با استفاده از ابزارهای نظامی) اعلام کرده است.


کد مطلب: 628

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/628/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir