کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

رفتار شناسی سیاسی قدرت‌ها

تحلیلی بر تاکتیک‌های تازه روسی و آمریکایی در منطقه

11 شهريور 1396 ساعت 11:16

مولف : الکساندر کنیازف

مترجم : موسسه مطالعات راهبردی شرق، الهام چرمگی


ایران شرقی/

انحطاط تدریجی وضعیت سیاسی-نظامی در افغانستان تا حد زیادی با تغییر سیاست آمریکا در این کشور و منطقه در ارتباط است. در ابتدای رسیدن دونالد ترامپ به قدرت حدس و گمان‌هایی در مورد کاهش علاقه واشنگتن به آسیای مرکزی و افغانستان به وجود آمد. با این حال، برخی از وقایع بهار سال 2017 نشان دادند که این امر بعید است. هر گونه تشدید فعالیت نظامی-تروریستی به طور مستقیم با بخش خاصی از دستگاه سیاست گذاری آمریکا همراه است که دونالد ترامپ را به افزایش نیروهای نظامی آمریکا و بازگشت به یک سیاست فعال‌تر در افغانستان و منطقه متمایل می‌سازد.

بمباران در ننگرهار افغانستان در آوریل سال 2017 (که تاثیر کمی بر موقعیت داعش یا طالبان در افغانستان داشت، اما برای طرح‌های مسکو و پکن در مورد افغانستان طراحی شده بود) نمادین بود. این بمباران در واقع نمایشی از نیات واشنگتن برای جلوگیری از ورود رقبای آمریکا به فضای سیاسی افغانستان بود. استراتژی جدید ترامپ در مورد افغانستان که شامل افزایش نیروهای نظامی آمریکا می‌شود، تنها نشانه‌های اصلی مرحله جدید سیاست آمریکا در منطقه را تایید می‌کند.

شاخص‌های اصلی سیاست خارجی جدید آمریکا:

* بیانیه ترامپ در مورد از بین بردن تروریست‌ها توسط آمریکا و عدم ساخت یک ملت در افغانستان را می‌توان به عنوان گذار به استراتژی مداخله مستقیم ارتش ایالات متحده در اقدامات نظامی بخش‌های مختلف افغانستان در نظر گرفت. این بیانیه نه به معنای قصد ایالات متحده برای مبارزه با "طالبان"، داعش یا دیگر گروهک‌های تروریستی، بلکه به معنای انجام عملیات نظامی محلی برای حفظ سطح بی‌ثباتی در افغانستان (این سطح بی‌ثباتی به نفع ایالات متحده است) و انتقال فعالیت‌های نظامی به مناطق افغانستان (مناطقی که آمریکا در آنها نیازمند فعالیت نظامی است) است.  در میان این مناطق سه جهت‌گیری و حوزه اصلی وجود دارد: پاکستان، آسیای مرکزی و البته، ایران.

وخامت اختلافات بین قومی و بین منطقه‌ای موجود در افغانستان و کمک همزمان به تثبیت و تقویت بخشی از جامعه پشتون مهمترین عنصر این استراتژی جدید است. در چارچوب این تاکتیک، باید بازگشت گلبدین حکمتیار به فضای سیاسی را در نظر گرفت. تاکتیک‌های آمریکا با منافع ائتلاف مدیریت شده توسط آمریکایی‌ها (ائتلاف حکمتیار، اشرف غنی و "حنیف اتمر"، مشاور امنیت ملی) مطابقت دارد.

آمریکایی‌ها سعی دارند بین نیروهای ایجاد شده در اطراف آنها (که عمدتا پشتون‌های- غلجایی هستند) و سایر نیروهای سیاسی اختلاف ایجاد کرده، مرزها را بی‌ثبات ساخته و برای ایجاد یک منطقه کنترل شده در مرکز کشور تلاش کنند. در چارچوب این بخش از برنامه، باید تمام حملات تروریستی صورت گرفته از اواخر می سال 2017 در کابل، هرات و سایر شهرستانها را در نظر گرفت.

هدف آنها تضعیف روحیه جامعه غیر پشتون و به خصوص احزاب سیاسی قومی است. تمام حملات تروریستی علیه هزاره‌ها، تاجیک‌ها، ازبک‌ها و یا از بین بردن و بی اعتبار ساختن رهبران آنها (به ویژه، ژنرال عبدالرشید دوستم) صورت گرفته‌اند. هدف نخبگان پشتون-غلجایی و متحدشان حکمتیار، سلطه کامل بر اقلیت‌های ملی و مذهبی در افغانستان است. بدین منظور، با مشارکت نیروهای امنیتی کابل از دولت غنی و حزب اسلامی حکمتیار، بی ثباتی به استان‌های شمالی افغانستان منتقل می‌شود. عدم وجود وحدت در میان نیروهای قومی-سیاسی غیرپشتون (همچنین بخشی از پشتون‌های- دورانی) مخالفت بخشی از رهبران غیر پشتون- - به خصوص جوانانی که ایده جداسازی شمال در میان آنها محبوبیت دارد را برمی‌انگیزد.

اجرای این ایده توسط فرماندهان ازبک، تاجیک و هزاره (در رابطه با پشتون‌ها)، پشتون‌های قدرتمند را به صحبت در مورد تجزیه طلبی و انجام اقدامات تنبیهی علیه شمال برمی‌انگیزد. تا زمانی که این اتفاق نیفتد، رهبران اصلی باید به انتقال درگیری به سطح سیاسی فکر کنند.

در این چشم انداز، باید دیدار عطا محمد نور، صلاح الدین ربانی و محمد محقق با عبدالرشید دوستم در ترکیه در ماه ژوئن سال 2017 و ایجاد "ائتلاف ملی برای نجات افغانستان" توسط آنها را در نظر گرفت. این ائتلاف وحشت جدی ارگ شاهی کابل را برانگیخت. هر گونه مذاکره این ائتلاف با  رهبران پشتون (مانند حامد کرزی و عبدالرسول سیاف) نگرانی شدید گروه غنی-حکمتیار-اتمر را برمی‌انگیزد. کل دوره پس از ایجاد ائتلاف حاوی یک سری حملات تروریستی و اقدامات تحریک‌آمیز علیه رهبران آنهاست.

به عنوان مثال، درگیری با "آصف مومند"، نماینده حکمتیار و عضو شورای بلخ که با درگیری در فرودگاه مزار شریف به پایان رسید، یکی از این اقدامات تحریک‌آمیز محسوب می‌شد. به نظر می‌رسد که تمایل به تقویت نیروهای قومی-سیاسی مخالف نیروهای دولتی بیشتر از مشکلات با طالبان، داعش، جنبش اسلامی ازبکستان و دیگر گروهک‌های تروریستی نگرانی کابل را برمی‌انگیزد.

* یکی دیگر از عناصر استراتژی ایالات متحده با تمایل به احیا و تقویت انحصار خود در تمام فرآیندهای در حال وقوع در افغانستان در ارتباط است. در چارچوب این عنصر باید تمام اقدامات دولت ایالات متحده در مورد افغانستان که به طور مستقیم یا غیرمستقیم با سیاست روسیه در ارتباط هستند را در نظر گرفت. این امر به ویژه به ایده برگزاری مذاکرات میان طالبان و دولت کابل تحت حمایت سازمان ملل در عشق آباد مربوط می‌شود. این مسئله در واقع پاسخی به تلاش‌های روسیه برای تبدیل شدن به ناظر چنین روند مذاکراتی و به رسمیت شناختن طالبان به عنوان یک نیروی قانونی سیاسی است.

رئیس جمهور ترکمنستان پیش از این، در ماه ژوئن سال 2017 این موضوع را با "آنتونیو گوترش"، دبیر کل سازمان ملل متحد مورد بحث قرار داده بود. هدف اصلی آنها خنثی سازی کامل طرح روسیه (به اصطلاح "مشاوره مسکو") پیرامون گفتگو با طالبان و سازمان‌دهی روند مذاکرات تحت نظارت واشنگتن و با مشارکت کشورهای همسایه افغانستان است.

کنترل مذاکرات عشق آباد توسط سازمان ملل متحد باید تمام طرح‌های مذاکراتی خارج از کنترل آمریکا (چین و ایران) را حذف کرده و غیرممکن سازد. مذاکرات در عشق آباد باید دولت ترکمنستان را به تعامل فعال‌تر با آمریکا و غرب در مسائل امنیتی و باز بودن بیشتر برای شرکت‌های نفت و گاز آمریکا متمایل سازد. مذاکرات در عشق آباد باید به بخشی از روند بازگشت ایالات متحده به مشارکت فعال در فرآیندهای منطقه‌ای تبدیل شود.

مذاکرات برای عشق آباد به معنای تلاش برای ایجاد ثبات در وضعیت مسیر خط لوله گاز تاپی است، چرا که امنیت یک مانع اصلی برای اجرای این طرح‌ها، پروژه راه آهن ترکمنستان-افغانستان-تاجیکستان و همکاری اقتصادی محسوب می‌شود. اما نه دولت کابل وضعیت استان‌های شمال غربی افغانستان را کنترل می‌کند و نه طالبان عوامل اصلی بی‌ثبات کننده محسوب می‌شوند. در اینجا نفوذ رو به رشد جنبش اسلامی به روز شده ازبکستان به رهبری پسران "نمنگانی " و "طاهر یولداش - شیخ "عمر نمنگانی" و "عزیزالله یولداش" مهم‌تر است. آنها کنترل سرزمین‌های استان‌های شمال غربی را از دست جنبش طالبان خارج می‌کنند. تک تک گروه‌های تروریستی متشکل از ترکمن‌های قومی افغانستان با گروهک‌های افراطی غیر قانونی در خاک ترکمنستان که مخالف دولت ترکمنستان (به خصوص ولایت ماری) هستند در ارتباط اند.

در این منطقه همچنین مبارزان داعش حضور دارند که دارای روابط خصمانه‌ای با طالبان هستند. بنابراین، حتی اگر مذاکرات با طالبان موفقیت آمیز باشد، این امر تأثیر جزئی بر وضعیت شمال غرب افغانستان خواهد داشت. در حال حاضر، شرکت‌های نفت و گاز ایالات متحده علاقه خاصی به ساخت تاپی ندارند. پروژه تاپی از نقطه نظر حضور ترکمنستان در حوزه منافع آمریکا، نفوذ در پاکستان و کنترل کلی هرج و مرج منطقه برای آمریکا اهمیت سیاسی دارد.

* مداخله هند در جنگ افغانستان نقش مهمی را در استراتژی ایالات متحده پیرامون افغانستان ایفا می‌کند. تقابل هرگونه همکاری افغانستان-هند با منافع پاکستان و چین بدیهی است. به عنوان مثال، کابل، در تمام اقدامات در چارچوب توافقنامه امنیتی چهارجانبه (Quadrilateral Cooperation Group — QCG) ایجاد شده در ژانویه سال 2016 و بر اساس توافق‌نامه ماه اوت سال 2016 در ارومچی کارشکنی می‌کند. در جلسه برگزار شده روز 28 اوت در دوشنبه در چارچوب این فرمت، "محمد شریف یافتعلی"، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح افغانستان حضور داشت. با این حال، می‌توان با اطمینان گفت که در آینده نزدیک همکاری افغانستان  چین با همکاری نظامی کابل و دهلی هم تراز خواهد شد.

طبیعی است که این مسئله ضمن ممانعت از همکاری افغانستان-پاکستان و نفوذ چین به افغانستان، هم چین و هم پاکستان را عصبانی می‌سازد. با توجه به منافع پایتخت‌های منطقه‌ای، می‌توان در اینجا به همپوشانی چند درگیری با یکدیگر اشاره نمود: افغانستان-پاکستان، هند-پاکستان، هند-چین، چین-ایالات متحده. نفوذ در این اختلافات این امکان را برای آمریکا فراهم می‌آورد که علی‌رغم نفوذ رو به رشد چین در پاکستان همچنان به مدیریت فرآیندها در آنجا ادامه دهد.

ایده عملی کردن مسئله "خط دیورند" در ساختارهای سازمان ملل (این ایده در جامعه متخصصین آمریکایی مورد بحث قرار گرفته است) می‌تواند به عنصر جدید بی‌ثباتی برای افغانستان تبدیل شود. پیشنهاد می‌شود که این کار از طریق طرح یکی از کشورهای عضو موقت شورای سازمان ملل صورت گیرد. هدف اصلی این است: «به رسمیت شناختن "خط دیورند" به عنوان یک مرز دولتی انگیزه پاکستان برای حمایت از ثبات در افغانستان را از بین می‌برد. بنابراین، پیشنهاد می‌شود که شورای امنیت و مجمع کل سازمان از دادگاه بین‌المللی (مطابق با ماده 96 اساس‌نامه سازمان ملل) خواستار مشروعیت بخشیدن به خط دیورند به عنوان یک مرز دولتی میان افغانستان و پاکستان و در نتیجه کمک به سیاست‌مداران افغان در اجرای این تصمیم در کشور شوند». عملی کردن این مسئله ممکن است باعش افزایش چشم‌گیر تناقضات در افغانستان (بین پشتون‌ها و غیرپشتون‌ها، بین گروه‌های نخبگان پشتون) و بین افغانستان و پاکستان شود.

در ارزیابی کلی وضعیت، باید به تناوب سیاست جدید روسیه در مورد افغانستان که با وجود مخالفت و کمبود ابزارهای نفوذ در دست مسکو همچنان ادامه دارد توجه داشت. بیانیه "ضمیر کابل‌اف"، نماینده ویژه رئیس جمهور روسیه در مورد خروج کامل نیروهای آمریکایی مبتنی بر فرصت‌های جدی مسکو برای نفوذ در این مسئله نیست، اما به معنای آغاز نگرش جدید روسیه نسبت به مشکل افغانستان در سطح سیاسی-دیپلماتیک است. قبل از این بیانیه و از آغاز سپتامبر سال 2001، دولت روسیه به دلایل مختلف معتقد بود که حضور نظامی آمریکا در افغانستان به طور غیر مستقیم به حفظ ثبات در حوزه منافع روسیه در منطقه کمک می‌کند. بنابراين، سياست فدراسيون روسيه در مورد مسئله افغانستان، واقع بينانه‌تر شده است.
 
انتهای مطلب/.


کد مطلب: 826

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/826/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir