کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

مروری بر اهداف طالبان و چالش‌های پیش روی آن

نقشه جنگ طالبان و دلایل شکست احتمالی آن

سايت خبری foreignaffairs , 2 دی 1397 ساعت 12:53

مترجم : منصوره اسکندران

به نظر می‌رسد که توازن قدرت در افغانستان به میل طالبان تغییر می‌کند. این گروه تلاش می‌کند از طریق برقراری ارتباط با رهبران جهادی قدرتمند مانند اسماعیل خان و عطامحمد نور و دعوت از آنها به مذاکره و توافق با طالبان، همراه با وعده حفاظت و اعطای پست در حکومت اسلامی‌آینده، دولت افغانستان را تضعیف کند. در همین حال، جناح دیپلماتیک طالبان در قطر تلاش می‌کند تا مشروعیت بین المللی این گروه را به آن بازگرداند. چنین سودایی در حالی بر تفکر این گروه حاکم است که هیچ یک از قدرت‌های منطقه خواهان سلطه طالبان بر افغانستان همانند دوران پیشا 2001 نیست و به لحاظ نظامی نیز این گروه سال‌هاست که در مرحله چریکی به سر می‌برد و هنوز قادر نیست عملیات‌های منظم با چند هزار نیرو را انجام دهد.


ایران شرقی/

زلمی‌خلیل‌زاد، فرستاده ویژه صلح ایالات متحده به افغانستان، جان تازه‌ای به تلاش برای تحقق مذاکرات صلح میان دولت افغانستان و طالبان بخشیده ‌است. خلیل‌زاد، پس از دیدار با نمایندگان طالبان در قطر و لابی با رهبران در افغانستان و پاکستان، محتاطانه اظهار داشت که وی نسبت به دستیابی به معاهده صلح در ماه آوریل سال آینده " خوش‌بین" است.

با این حال، تا آنجا که به رهبران طالبان مربوط می‌شود، این گروه به دلایل زیادی نسبت به روند صلح متعهد است: چرا که بر روی مسیر پیروزی قرا گرفته است. طالبان بزرگراه‌های کلیدی افغانستان را کنترل می‌کند و ترورهای هدفمندی در سراسر کشور صورت می‌دهد. دستاوردهای منطقه‌ای مهمی‌ را به دست آورده و در حال حاضر کنترل حدود 250 ولسوالی (شهرستان) از 400 ولسوالی را به طور کامل یا جزئی دردست دارد.

این دستاوردها برای تهدید موجودیت حکومت افغانستان که از حمایت ایالات متحده برخوردار است، کافی نیست، اما طالبان را به ادامه مبارزه با امید به خروج ایالات متحده، ترغیب کرده ‌است. حتی اگر خلیل‌زاد موفق شود طالبان را پای میز مذاکره بکشاند، انتظار ندارد که تلاش او به زودی به برقراری صلحی پایدار بیانجامد.

برنده یا بازنده؟
به نظر می‌رسد که توازن قدرت در افغانستان با تغییرات و میل طالبان، تغییر می‌کند. شورشیان، مسئولیت عملیات نظامی‌ را به عهده گرفتند که مبارزه‌ای با هدف " درهم شکستن، کشتن و دستگیری" نیروهای ایالات متحده و متحدان آنها با تاکید بر عدم آسیب رساندن به غیرنظامیان بود – به همین دلیل با استناد به جنگ تاریخی پیامبر اسلام آن را خندق نامیدند- آنها دولت افغانستان را به عنوان یک دست نشانده فاسد آمریكا نپذیرفته و در پیچ و تابی عجیب  ادعا كردند كه مناطق تحت كنترل دشمن، میزبان"مراكز مخفی ناامیدی و پلیدی"هستند. به این خاطر طالبان "سیاست مذاكرات صلح آمیز" خود را البته با تاکید بر این نکته که" ایالات متحده عمدا "با نگه داشتن نیروهای خود در این کشور" شانس برقراری صلح را ازبین می‌برد، ازسر گرفتند.

تا جایی که به رهبران طالبان مربوط است، عملیات نظامی "خندق" (نام کلی رشته عملیات طالبان در سال جاری) موفقیت بزرگی محسوب می‌شود. اگر چه نیروهای امنیتی دولت وعده داده بودند که تا سال 2018 طالبان را از مواضع خود عقب خواهند راند، اما نیروهای طالبان احساس کردند که آنها دولت را در تمام زمان در حال حمله و جنگ نگه داشته‌اند. در سراسر کشور، نیروهای طالبان مناطق روستایی را تحت فشار قرار دادند. آنها ولایات مرکزی و شمالی افغانستان را زمانی که کاملا تحت کنترل دولت قرار داشتند، مورد حمله قرار دادند. آنها حتی در ماه نوامبر به مناطق شیعه نشین غزنی و پناهگاه ضد طالبان در جنوب کابل حمله کردند و ترس و تظاهرات را در پایتخت برانگیختند.

برخلاف آنچه که در ماه آوریل اعلام شد، حمله به نیروهای ایالات متحده در اولویت طالبان قرار نداشت. در عوض، آنها شبه نظامیان به اصطلاح اربکی - شبه نظامیان محلی گماشته شده برای محافظت از مناطق روستایی طرفدار دولت - را هدف قرار داده‌اند. طالبان در سرتاسر ولایت‌های شمالی افغانستان، پیشرفت خود را در کشتن، تسلیم و بازگشت صدها تن از این نیروهای شبه نظامی‌ به شهرهای بزرگتر ارزیابی کرده و می‌سنجند.

شورشیان غالبا خود مناطق شهری را کنترل می‌کنند. کنترل شهرها هزینه بر بوده و موفقیت اغلب کوتاه مدت است. طالبان به جای گرفتن شهرها، نیروهای خود را در بزرگراه‌هایی که شهرها را به هم پیوند می‌دهد، می‌گسترانند. به طور مثال، جاده کمربندی که قندهار را در جنوب به کابل و در غرب به هرات متصل می‌کند، با حوادث ناگهانی پست‌های نگهبانی طالبان مواجه می‌شود، که در آنجا نیروهای طالبان هویت افراد را کنترل کرده و هرکس که با دولت مشارکت کند را دستگیر و یا اعدام می‌کنند.

طالبان بر روی تاکتیک‌های خود برای به دست گرفتن کنترل پست‌های امنیتی دولتی کار کرده‌اند و از این واقعیت که بسیاری از پاسگاه‌ها رها شده‌اند، بهره می‌برند. در همین حال، جوخه‌های ترور به دنبال مقامات دولتی، روحانیون طرفدار رژیم و شخصیت‌های قبیله‌ای یا سیاسی هستند. در ماه اکتبر، این گروه بیشترین جایزه را برای سر ژنرال عبدالرازق، رئیس پلیس عالی رتبه در قندهار، اختصاص داد. در تمام این موارد، طالبان از سلاح‌های پیشرفته و دانش فنی، از جمله، تجهیزات دید در شب و بتازگی تک تیراندازهای آموزش دیده استفاده کرده‌اند.

یک سیستم تبلیغاتی بیست و چهار ساعته برای انتشار این دستاورد‌ها، عمدتا در میان فعالان و حامیان خود گروه، در حال فعالیت است. فرماندهان طالبان عاشق برنامه‌های پیام رسان شده‌اند، که اخبار روزانه با محتوای چند رسانه‌ای را در پی پیروزی ارائه می‌کنند. استفاده از این برنامه‌ها خطر قابل توجهی در پی دارد، زیرا گوشی‌های هوشمند می‌توانند هواپیماهای بدون سرنشین ایالات متحده را به موقعیت‌های مورد نظر هدایت کنند. با این حال، به نظر می‌رسد که می‌بایست از هر سرباز دستگیر شده و یا کشته شده دشمن فیلم برداری شود و این ویدئوها برای بالابردن روحیه  صفوف مختلف طالبان منتشر شود.
 
برنامه ریزی برای صلح
به طور اساسی، طالبان توسط ملا هبت الله، رهبر گروه، رهبری می‌شود. اما اینکه این رهبر مخفی است و تنها در معدودی از جلسات شرکت می‌کند، از وی چهره‌ای برجسته ساخته است. در عمل، قدرت در دست دو معاون هبت الله، یعنی مولوی یعقوب و خلیفه حقانی، است که رهبری کمیته غیر رسمی‌ متشکل از بسیاری از عالی رتبه‌های طالبان در افغانستان و پاکستان را در اختیار دارند. تصمیمات- با توجه به اهمیت منافع جناح نظامی، که بیشترین قدرت را در دست دارند - به طور جمعی اتخاذ و به فرماندهان دیگر منتقل می‌شود. طالبان همچنین دارای کمیته سیاسی است که اغلب در سطح سران برگزار می‌شود چرا که در قطر مستقر است و در مقام نماینده بین المللی گروه فعالیت می‌کند. اما افراد کمیته سیاسی دیپلمات‌هایی هستند که دستورات خود را از گروه رهبری دریافت می‌کنند.

رهبری گروه بر این باور مصمم است که قدرت طالبان در میدان جنگ طالبان، دستورالعمل سیاسی جاه‌طلبانه این گروه را که به طور کامل بر یک هدف واحد متمرکز شده‌ است و آن چیزی جز خروج ایالات متحده نیست، تضمین می‌کند. رهبران طالبان بدون خروج آمریکا، حضور در مذاکرات با دولت افغانستان را رد می‌کنند، چرا که آنها دولت را دست نشانده آمریکایی و ناتوان و بی اختیار در مسائل مورد منازعه می‌پندارند.

بدین منظور، این گروه تلاش می‌کند دولت افغانستان را از طریق برقراری ارتباط با رهبران جهادی قدرتمند مانند اسماعیل خان و عطامحمد نور و دعوت از آنها به مذاکره و توافق با طالبان، همراه با وعده حفاظت و اعطای پست در حکومت اسلامی‌آینده، تضعیف نماید. در همین حال، جناح دیپلماتیک طالبان در قطر تلاش می‌کند تا مشروعیت بین المللی این گروه را به عنوان حاکم قانونی و اجتناب ناپذیر افغانستان، بازگرداند. به باور نمایندگان طالبان در دوحه، عامل اصلی درگیری در افغانستان، حضور مداوم نیروهای آمریکایی است و طالبان پس از خروج نیروهای نظامی‌از مصالحه استقبال خواهند کرد. این، پیامی‌ بود که نمایندگان طالبان در کنفرانس مسکو اعلام کردند.

از سوی دیگر، ایالات متحده تا حد زیادی از طریق انتصاب خلیل‌زاد به عنوان نماینده خود، حمایت خود از توافق و مذاکرات را نشان داده ‌است. سیاست ایالات متحده به طور رسمی‌ برای ترغیب طالبان به مذاکره با دولت افغانستان همچنان ادامه دارد. اما خلیل‌زاد، بیش از نمایندگان پیشین آمریکا، مشتاق به برقراری ارتباط مستقیم با نمایندگان طالبان است و به طور فعالانه با چهره‌های سیاسی افغانستان و قدرت‌های منطقه‌ای مشورت کرده ‌است. اگر چه حکومت کابل همچنان نسبت به مذاکرات صلح متعهد است، اما بدلیل سطح حضور ایالات متحده از یک سو و ترسی که نسبت به از دست دادن کنترل یا "مالکیت" روند صلح دارد از سوی دیگر، نگران است.
با این حال، این تصور که طالبان در مرزِ حضور در میز مذاکره هستند، تفکری رویایی است. تا کنون، این گروه بدون شک نسبت به سازش سیاسی بی میل و بر رد عمومی‌ مذاکره با دولت افغانستان ثابت قدم بوده‌ است. طالبان در از دست دادن فرصت‌ها و دستکاری آنها سابقه‌دار است. طالبان ممکن است به جای تعهد و شرکت در مذاکرات جدی صلح، سعی کند بدون توافق؛ قدرت را بدست آورد. به نظر می‌رسد رهبران طالبان مطمئن هستند که می‌توانند به تدریج رهبران ایالات متحده را تا آنجا که حمایت نظامی‌ خود را از دولت کابل سلب کنند؛ از پای درآورده و مطیع سازند. نظامیان طالبان گفته‌اند که ایالات متحده شکست خورده‌ است و تا سال 2020 نیروهای خود را از کشور خارج می‌کند و راه برای بازپس گیری کشور بدست طالبان باز می‌شود.
 
طولانی، مانند سایگون؟
به نظر می‌رسد، طالبان در حال تلاش برای فراهم ساختن شرایط مشابهی هستند که در دهه 1970 ایالات متحده را از جنوب ویتنام بیرون راند. ریچارد نیکسون رییس جمهور ایالات متحده و هنری کیسینجر مشاور امنیت ملی وی، از همان ابتدای سال 1969 به دنبال راهی برای خروج از ویتنام بودند. کیسینجر فشار نظامی ‌و دیپلماتیک بر کمونیست‌های ویتنام را افزایش داد و قصد داشت تا با امتیازات دریافت شده در مذاکرات از بخش شمالی، از دولت ضد کمونیست ویتنام جنوبی حمایت کند. کیسینجر امیدوار بود، این استراتژی، بقای دولت سایگون را حتی بدون حضور نیروهای دفاعی ایالات متحده در آنجا تضمین کند.

نیكسون و كیسینجر به زودی مجبور شدند تا جاه طلبی‌های خود را تعدیل کنند. علی رغم تلفات سنگین، ویتنام شمالی بی وقفه جنگید. حکومت در جنوب، که با قوم گرایی و فساد فلج شده بود، با استراتژی مطابقت نداشت. افزایش مخالفت داخلی با جنگ، ایالات متحده را مجبور کرد تا نیروهای خود را سریعتر خارج کند و کمک نظامی‌خود به نیروهای جنوب را محدود نماید. تا زمان پیمان صلح 1973 پاریس، واشنگتن بیشتر به دنبال خروج آبرومندانه بود که در قالب آزادی سربازان اسیر شده آمریکا و توافق بر سر "فاصله زمانی مناسب" بین خروج ایالات متحده و فروپاشی رژیم جنوب که دو سال بعد به دست آمد، تحقق می‌یافت. امروزه به نظر می‌رسد رهبران طالبان امیدوارند که با جنگ فرسایشی نزدیک به دو دهه علیه نیروهای ایالات متحده به زودی نتایج مشابهی را شاهد باشند.

با این حال افغانستان ویتنام نیست و رهبران طالبان امروزه به اشتباه تصور می‌کنند که می‌توانند موفقیت کمونیست‌های ویتنامی‌ را تکرار کنند. دولت افغانستان با وجود سیاست‌های غلط، قدرتمندتر از دولت ویتنام جنوبی در آن زمان است. فرهنگ سیاسی مشترک، ایده وحدت ملی و حتی پروژه دموکراتیک قابل توجهی وجود دارد. اصلاحات، رهبری فراگیر ملی که هدایت واقعی جنگ را به دست گرفته و یک طبقه سیاسی که بیش از منافع خود بر امنیت و آشتی متمرکز شده ‌است، به این مطلب کمک می‌کند. با این حال، سیستم سیاسی که در کابل متمرکز است، برای میلیون‌ها افغانستانی یک واقعیت است. اگر چه انتخابات پارلمانی در ماه اکتبر ناگهانی بود، اما رسانه‌ها، احزاب سیاسی، بیش از 2500 نامزد و اکثر مردم در مناطق تحت کنترل دولت، همه از این مشارکت استقبال کردند.

در مقابل، بستر سیاسی طالبان در روحانیون اهل سنت قرار دارد که چارچوب قابل اعتمادی برای مبارزه با جنگ در اختیار آنها قرار داده ‌است. اما این حوزه، آن قدر محدود است که نمی‌توان آن را برای رهبری دولت ملی و یا بازنگری نظام سیاسی پیشنهاد کرد. ممکن است طالبان 25 سال پیش می‌توانست در اثنای جنگ داخلی قدرت را به دست گرفته و حکومت اقتدارگرایی را تحمیل کند. اما امروزه شهروندان افغانستان از دولت خویش امنیت، آزادی، مدیریت اقتصادی و روابط خارجی خوب انتظار دارند و تعداد کمی ‌از آنها معتقدند که طالبان می‌تواند از عهده تامین این خواسته ها و رهبری ملی برآید.

به لحاظ بین المللی، طالبان به مراتب منزوی‌تر از ویتنام شمالی است. هیچ بازیگر بین المللی، آماده ارائه حمایت جدی لجستیکی یا نظامی ‌از آنها نیست. با وجود تنش‌های اخیر بین ایالات متحده، روسیه، چین و ایران، این قدرت‌ها هنوز بر این باورند که یک افغانستان خوب نباید پناهگاه امن تروریستهایی‌ از نوع طالبان پیش از 2001 باشد.
طالبان در جبهه نظامی ‌بسیار ضعیف‌تر از آنچه تبلیغ می‌کنند، هستند. سالها است که نظامیان طالبان در مرحله چریکی به سر می‌برند و هر زمان که تلاش می‌کنند با تشکیلات بیش از چندین هزار نظامی‌ به عملیات بپردازند، تلفات سنگینی را متحمل می شوند. دستاوردهای اخیر در حومه شهرها، دلیل قانع کننده‌ای برای مهارت‌های تاکتیکی نظامیان طالبان نیست، بلکه نشان از سوء مدیریت کابل نسبت به شبه نظامیان محلی است.

گفته می‌شود که حمله فعلی طالبان هیچ گونه هدف رسمی‌ فراتر از لزوم مبارزات پیوسته را دنبال نمی‌کند: طالبان باید منتظر سلب حمایت ایالات متحده از دولت کابل بمانند تا امید به پیروزی نظامی‌ داشته باشند. با این حال، جنگ در افغانستان، هزینه‌ای به مراتب کمتر از ویتنام برای واشنگتن بدنبال دارد. در سال 1968، فعالیت‌های جنگی در ویتنام حدود 2.3 درصد از تولید ناخالص داخلی ایالات متحده را به خود اختصاص داد. تا سال 2016، هزینه‌های جنگ در افغانستان برای ایالات متحده به حدود 0.17 درصد از تولید ناخالص داخلی کاهش یافته است. به همین ترتیب، جنگ ویتنام با مخالفت شدید داخلی در ایالات متحده مواجه شد و در نهایت، حتی در ارتش نیز مورد سوال قرار گرفت. در مقابل، درگیری‌ها در افغانستان، کمتر مورد خشم مردم آمریکا است و از حمایت کنگره و ارتش برخوردار است.

در واقع، ایالات متحده منازعه را افغانیزه نموده ‌است و در حالی که نیروهای ایالات متحده در پس زمینه فعالیت می‌کنند و به ارائه پوشش هوایی، حمایت فنی و مالی می‌پردازند، مسئولیت را به دولت افغانستان منتقل کرده ‌است. به بیان دیگر، واشنگتن از ظرفیت ماندن بر تعهد خود نسبت به افغانستان به مدت زمان طولانی برخوردار است و تحت هیچ شرایطی مسئولیت پذیرفتن معامله بد را به عهده نمی‌گیرد. آمریکا در خروج از افغانستان مخیر است، و این موضوع برایش ضرورت ندارد.

با این حال، تا زمانی که این حقیقت از سوی رهبران طالبان درک نشود، بعید به نظر می‌رسد تلاش‌های ایالات متحده برای میانجیگری مذاکرات صلح به نتیجه برسد. خلیل‌زاد می‌تواند سعی کند تا طالبان را با وعده خروج نیروهای آمریکایی بفریبد و از ارائه زمان بندی اجتناب کرده و به جای آن هدفی اساسی مانند بازسازی صلح را مطرح کند. اگر چنین تلاشی به آتش بس و مذاکرات سیاسی منجر شود، می‌تواند نشانه‌ای از آغاز روند صلح واقعی باشد.
در حال حاضر برخی از طالبان از جنگ خسته شده‌اند. در طی آتش بس ماه ژوئن، نظامیان طالبان وارد شهرهای افغانستان شدند و به طور آشکار از آرزوی صلح صحبت کردند. توافقنامه‌های محلی صلح و محدودسازی آن می‌تواند از این احساسات استفاده کند. شاید متداول به نظر نرسد، اما افزایش اثر بخشی و مشروعیت دموکراتیک دولت افغانستان نیز به برقراری صلح کمک می‌کند.
ایالات متحده ممکن است تا سال 2020 برنامه مشخصی برای خروج از افغانستان نداشته باشد. اما هنوز هم فرصتی برای بهبود حقیقی وضعیت این سرزمین وجود دارد و با این کار، توانایی طالبان برای به دست گرفتن و کنترل جنگ کاهش می‌یابد. این تلاش‌ها در ازای به دست آوردن آینده و منافع مشترک افغانستان و ایالات متحده؛ ارزش دارد.
انتهای مطلب/


«آنچه در این متن آمده به معنای تأیید محتوای آن از سوی «موسسه ایران شرقی» نیست و تنها در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است»


کد مطلب: 1750

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/translate/1750/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir