ایران شرقی 15 بهمن 1395 ساعت 14:14 https://www.iess.ir/fa/translate/186/ -------------------------------------------------- عنوان : نشانه‌هایی جدید از تحرکات نظامی چین در آسیای مرکزی -------------------------------------------------- افزایش مداوم قدرت چین به طور کلی و به ویژه در برنامه سیاست خارجی به شدت ناسیونالیستی دولت شی جین پینگ، زمینه همه فعالیت‌های چین را فراهم می‌سازد. یکی از بزرگترین طرح‌های سیاست چین، تمایل بیشتر به سمت غرب می‌باشد. همانطور که در سیاست طرح «یک کمربند، یک جاده» (OBOR) دیده می‌شود، چین یک پروژه عظیم اقتصادی و سیاسی برای مربوط ساختن آسیای مرکزی و جنوبی، از جمله پاکستان به دستور کار ژئوپولیتیک خود دارد. از آنجا که چین صدها میلیارد دلار در این منطقه سرمایه‌گذاری کرده است، در مورد امنیت سرمایه‌گذاری‌های خود و نفوذ ژئواستراتژیک در آسیای مرکزی نگران است. متن : ایران شرقی/ شواهد اخیر حاکی از افزایش تدریجی فعالیت­‌های نظامی چین در آسیای مرکزی، به ویژه با تاجیکستان، افغانستان و پاکستان می­باشد، هر چند چین سال­‌هاست که هرگونه منافع نظامی در منطقه را تکذیب کرده است. در ماه اکتبر، نیروهای ارتش آزادی بخش چین و ارتش تاجیکستان به طور مشترک تمرینات ضد تروریستی در نزدیکی مرز تاجیکستان با افغانستان انجام دادند. در حالی که تاجیکستان درباره تمرینات نظامی مشترک قبلی با چین سکوت کرده بود، این بار این تمرینات را علنی کرد که به تشویش رسانه­‌های روسیه انجامید اگر چه دولت روسیه تاکنون تمایلی به اظهار نظر در مورد این موضوع نداشته است. برنامه‌­های نظامی چین می­‌تواند حاکی از توسعه جدید سیاست چین و تاثیر آن در امنیت کلی آسیای مرکزی، همراه با مفاهیم پایدار برای منطقه باشد. گذشته از تمرینات اخیر با تاجیکستان، «ژنرال فانگ فنگوی»، رئیس ستاد ارتش آزادیبخش خلق چین در جریان سفر ماه مارس برای برپایی اتحاد منطقه­‌ای ضد تروریسم با پاکستان، افغانستان، و تاجیکستان، برنامه­‌های چین را اعلام کرد. بنا به گزارش‌­­ها، اشرف غنی رئيس جمهور افغانستان نیز این پیشنهادات را تایید کرد. حال، چگونه می‌­توان حرکت چین و پیامدهای آن را توضیح داد؟ چهار انگیزه برای تحرکات نظامی اخیر چین در نظر گرفته می‌­شود. انگیزه اول، افزایش مداوم قدرت چین به طور کلی و به ویژه در برنامه سیاست خارجی به شدت ناسیونالیستی دولت شی جین پینگ، زمینه همه فعالیت­های چین را فراهم می­‌سازد. انگیزه دوم، یکی از بزرگترین طرح­‌های سیاست چین، تمایل بیشتر به سمت غرب می‌­باشد. همانطور که در سیاست طرح «یک کمربند، یک جاده» (OBOR) دیده می‌­شود، چین یک پروژه عظیم اقتصادی و سیاسی برای مربوط ساختن آسیای مرکزی و جنوبی، از جمله پاکستان به دستور کار ژئوپولیتیک خود دارد. از آنجا که چین صدها میلیارد دلار در این منطقه سرمایه­‌گذاری کرده است، در مورد امنیت سرمایه­‌گذاری­‌های خود و نفوذ ژئواستراتژیک در آسیای مرکزی نگران است. تحلیلگران اتفاق نظر دارند که این دو انگیزه در شکل دادن محاسبات سیاست چین در مورد آسیای مرکزی نقش دارند. با این حال، فراتر از پیشبرد قدرت چین و حفاظت از سرمایه­‌گذاری خارجی، حداقل دو عامل دیگر در افزایش تحرکات نظامی چین در منطقه نقش دارند. در داخل، دولت چین همچنان نگران ادامه نا آرامی­‌ها در میان جمعیت اویغور سین کیانگ است. همزمان با تمرینات نظامی در تاجیکستان، پکن به همه ساکنان سین کیانگ دستور داده است به منظور "حفظ نظم اجتماعی" و جلوگیری از سفر مردم به خصوص مردان جوان به خارج از کشور برای شرکت در جنبش‌­های تروریستی مانند داعش یا طالبان، گذرنامه خود را تحویل دهند. این حرکت، حکایت از ناکامی رژیم برای مقابله با مسائل مسلمانان داخلی دارد. بنابراین طبیعی است که رژیم به ابزار سرکوب شدیدتر متوسل می‌شود تا از شورش در سین کیانگ و انتقال ناآرامی از افغانستان و سوریه که مشارکت اویغورها نیز در آن دیده می‌­شود، جلوگیری نماید. انگیزه دوم ممکن است نگرانی چین در مورد افغانستان و حتی نقش روسیه در آنجا باشد. گزارش‌­های اخیر در مطبوعات ایالات متحده نشان می­‌دهد که دولت افغانستان در برقراری مجدد کنترل خود در سراسر کشور، پیشرفت کمی داشته و طالبان نیز از مواضع خود عقب نشینی نکرده است. همچنین در تاریخ 2 دسامبر، ژنرال «جان نیکلسون»، فرمانده نیروهای ایالات متحده و نیروهای متحد در افغانستان، پاکستان را به حمایت از طالبان؛ و روسیه و ایران را به مشروعیت بخشیدن به این جنبش، متهم کرد. وی به طور خاص، مسکو را به رقابت با ناتو در افغانستان متهم کرد. اینکه روسیه آشکارا مبادلات اطلاعاتی خود با طالبان را پذیرفته است، نشان می‌­دهد که روسیه از یک طرف به حمایت خود از ناتو و کشورهای آسیای مرکزی در برابر تروریسم الهام گرفته از طالبان، متعهد است و از سوی دیگر از طالبان علیه منافع نیروهای متفقین، حمایت می‌­کند. با توجه به این شواهد، تحلیلگران و مقامات در پکن، تمایل و توانایی روسیه برای تامین امنیت در آسیای مرکزی که از سرمایه‌گذاری چین در این منطقه محافظت کند را مورد سوال قرار می­‌دهند. به وضوح پاکستان و ایران نیز با وجود نزدیکی منافع با پکن، در مورد برخی مسائل، غیر قابل اعتماد هستند. در این شرایط، حضور ارتش آزادی بخش چین در کشورهای آسیای مرکزی برای حفظ منافع این کشور بیشتر از تکیه بر دولت­‌های غیر قابل اعتماد محلی، مورد نظر چین می‌­باشد. پیامدهای آن چه که دخالت نظامی خزنده چین در آسیای مرکزی در نظر گرفته می‌­شود، فراوان و مهم هستند. در فضای داخل چین این امر نشاندهنده این است که رهبری فعلی چین که نمی­‌تواند مانند بسیاری از دولت­‌های قبل از آن با چالش‌­های داخلی حکومت خود مقابله نماید، به دنبال بین­‌المللی کردن مشکلات امنیتی داخلی خود و غلبه بر آنها با طرح‌ریزی نظامی و دیگر اشکال قدرت خارج از کشور می‌­باشد. با این حال بیش از سی سال است که چین در جلوگیری از رشد ناآرامی اویغور و احساسات قومی-ملی و مذهبی، ناموفق بوده است. دلایل کمی برای این باور وجود دارد که سیاست تهاجمی‌­تر نظامی در آسیای مرکزی، فرجه­‌ای به دولت چین برای مقابله با معضلات امنیت داخلی ارائه دهد. دوم، باید دید تا چه اندازه چین قادر است ایران و حتی مهم­تر از آن پاکستان را برای حمایت از منافع استراتژیک خود، همراه سازد. اگر چین نتواند پاکستان را از حمایت تروریسم در سراسر جهان اسلام با وجود وابستگی­‌های بزرگ به چین برحذر دارد، در مورد رابطه بین چین و پاکستان چه می‌­توان گفت؟ و همین سوال در مورد ایران نیز مطرح می­‌شود که وابستگی کمتری به حمایت چین دارد. سوم، به اعتقاد برخی تحلیلگران، بازی دوگانه­ مسکو در افغانستان و آسیای مرکزی که تاثیر منفی بر منافع چین می­‌گذارد، به طور جدی "تقسیم کار" بین چین و روسیه در مورد آسیای مرکزی را با مشکل مواجه می­‌سازد. چین، با رضایت روسیه به قدرت پیشرو اقتصادی خارجی در منطقه تبدیل شده، اما روسیه بارها عدم تمایل خود به نمایش قدرت نظامی چین در آسیای مرکزی را اعلام کرده است. این امر ظاهرا اتحاد جهانی روسیه و چین را توسعه داده و به آنها اجازه همکاری در مسائل منطقه‌­ای در آسیای مرکزی بدون تداخل منافع حیاتی یکدیگر را داده است. اگر چین در حال حاضر تصمیم بگیرد این تقسیم کار با روسیه را برهم زند، احتمالا به این دلیل که نمی­‌تواند بر سیاست روسیه تکیه کند یا به دلایل دیگر، آیا می‌­تواند رابطه همکاری خود را با روسیه در آسیای مرکزی، حفظ نماید؟  و آیا به نوبه خود، آشکار ساختن رقابت چین و روسیه و تنش­‌ها در آسیای مرکزی بر رابطه وسیع‌تر چین و روسیه تاثیر می­‌گذارد؟ و اگر چنین است چگونه و در کجا این تاثیر دیده می­‌شود؟ چهارم، سوالاتی مشابه آنچه ذکر شد،کشورهای آسیای مرکزی را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهد. تاجیکستان که در گذشته مجبور به پذیرش فشار چین برای اصلاح مرزهای خود و حفاظت از سرمایه­‌گذاری­‌های چین بود، ممکن است در حال حاضر حاکمیت نظامی خود را در خطر ببیند و ممکن است تنها کشوری در منطقه نباشد که با فشارهای بیشتر چین مواجه شود. چگونه دولت­‌های آسیای مرکزی به افزایش رقابت چین و روسیه که در این میان ممکن است مجبور به انتخاب یک طرف شوند، واکنش نشان می‌­­دهند. و پنجم، اگر چین قصد تحت­‌الشعاع قرار دادن نقش امنیتی روسیه در آسیای مرکزی را داشته باشد، واکنش کشورهای آسیای مرکزی و جامعه جهانی چه خواهد بود؟ با توجه به افزایش رو ​​به رشد وابستگی روسیه به حمایت اقتصادی و سیاسی چین، زمانی که نشانه‌هایی از تجاوز چین بر "امتیازات ویژه" روسیه شروع صورت گیرد، چه اتفاقی می­‌افتد؟ آیا مسکو می‌­خواهد ارزیابی مجددی از کل سیاست خارجی و دفاعی خود با توجه به رویدادهای آسیای مرکزی انجام دهد؟ و آیا روسیه همچنان به بازی دوگانه خود در این منطقه ادامه می­‌دهد؟ هنوز زود است که به این سوالات پاسخ دهیم. با این حال، روسیه ممکن است به این تحولات با اعلام تمرینات نظامی جدید که به تازگی با تاجیکستان انجام داده و فروش عمده سلاح­‌های جدید، واکنش نشان داده باشد. تمرینات نظامی و فروش اسلحه، دو ابزار اصلی است که مسکو توسط آن، جلب حمایت تاجیکستان و همسایگان آن را تضمین نموده است. البته، ممکن است که برخی ترتیبات محرمانه بین پکن و مسکو در مورد تمرینات با تاجیکستان و دیگر کشورهای آسیای مرکزی وجود داشته باشد. اما با در نظر گرفتن حرکات پیشین چین و وجود نشانه­‌های مستند از اصطکاک بین روسیه و چین در آسیای مرکزی با وجود تقسیم کار، به احتمال زیاد چنین همکاری ادامه نخواهد یافت. نتیجه گیری: به نظر می­‌رسد که چین، از طریق این تمرینات نظامی و صحبت­‌های قبلی خود در سال 2016 مبنی بر داشتن یک فرمول امنیتی برای آسیای مرکزی و جنوبی، در حال گسترش نفوذ و قدرت و افزایش مسئولیت­‌های خود در منطقه می‌­باشد حتی اگر به ضرر کشورهای آسیای مرکزی، روسیه و احتمالا هند باشد. با این اوصاف آیا با وجود تمایل کشورهای آسیای مرکزی به اجتناب از وابستگی نظامی به چین یا حداقل جلوگیری از تلاش­‌های چین برای اعمال چنین وابستگی، کشش اقتصادی کنونی چین به کشورهای آسیای مرکزی با وابستگی نظامی این کشورها به چین همراه خواهد شد؟ مطمئنا، چین حضور خود را در آسیای مرکزی برای سال­‌های آتی بنا نهاده است، اما آیا حرکت چین برای ارتقاء قدرت و تعهدات خود در منطقه با مخالفت قدرت‌های دیگر که منافع حیاتی در این منطقه دارند، مواجه خواهد شد؟ با توجه به ماهیت روابط بین‌­الملل معاصر، پاسخ به این پرسش به طور قطع مثبت است. به عبارت دیگر، فصل جدیدی از بازی بزرگ معاصر در آسیای مرکزی در جریان است.