کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

منافع و مواضع بازیگران منطقه در قبال توافق دوحه

بررسی فرضیه طالبانیزه کردن قدرت در افغانستان

9 مرداد 1399 ساعت 10:29

توافق آمریکا و طالبان در دوحه قطر، افغانستان را در پیچ تاریخی سرنوشت‌سازی قرار داده است که گذر سالم یا ناسالم از این پیچ، افغانستان را با دو احتمال روبرو خواهد کرد؛ پیامد گذر سالم، عبور از جنگ داخلی و ایجاد مصالحه ملی با رعایت حقوق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی همه قومیت‌ها، مذاهب و جریان‌های حزبی و فکری در قالب نظامی غیر متمرکز است و پیامد گذر ناسالم، بازگشت به انحصارطلبی قومی – مذهبی و ایدئولوژیک و تجزیه افغانستان خواهد بود. در این بین روند خلیل‌زاد ‌را باید راه میانه‌ای عنوان کرد که بخش‌هائی از هر دو گزینه سالم و ناسالم را در درون خود جمع کرده است و می‌توان آن را طالبانیزه کردن قدرت در افغانستان قلمداد کرد. این روند بازیگران را در سه سطح داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی درگیر کرده است که با منافع برخی بازیگران عمده صحنه افغانستان همخوانی و با منافع برخی تضاد دارد.


ایران شرقی/

پیرمحمد ملازهی*

در ابتدا باید گفت که توافق آمریکا و طالبان در دوحه قطر، افغانستان را در پیچ تاریخی سرنوشتسازی قرار داده است. گذر سالم یا ناسالم از این پیچ افغانستان را با دو احتمال روبرو خواهد کرد.
الف: گذر سالم از جنگ داخلی و خارجی در یک مصالحه ملی با رعایت حقوق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی همه قومیت‌ها، مذاهب و جریان‌های حزبی و فکری در قالب نظامی غیر متمرکز و فدرالی و تعدیل موضع همه طرف‌ها
ب: گذر ناسالم، بازگشت به انحصارطلبی قومی – مذهبی و ایدئولوژیک و تجزیه افغانستان به دو کشور خراسان و پشتونستان
روند خلیل‌زاد ‌یا به عبارت روشن‌تر پروژه طالبانیزه کردن قدرت در افغانستان گزینه میانه و سومی بوده که در سایه توافق دوحه در حال عملیاتی شدن است و بخش‌هائی از هر دو گزینه سالم و ناسالم را در درون خود جمع کرده است. برای فهم درست این روند می‌باید جایگاه افغانستان را در کشاکش و رقابت‌ها در 3 سطح داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی در نظر گرفت، چرا که جنگ و بحران چهار دهه گذشته این کشور، ارتباط تنگاتنگی با این 3 سطح از چالش داشته است. در این جا روند طالبانیزه شدن قدرت را از نگاه و منافع متضاد بازیگران منطقه‌ای مورد توجه قرار می‌دهیم و به دو سطح داخلی و بین‌المللی بازیگران نمی‌پردازیم. در نگاه به بازیگران منطقه‌ای می‌توان آنها را در دو بخش در نظر گرفت.

1-کشورهای همسایه افغانستان که مرزهای مشترک با آن دارند: جمهوری اسلامی ایران، پاکستان، چین تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان
2-کشورهای صاحب نفوذ در افغانستان و بدون مرز مشترک: هندوستان، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، روسیه و ترکیه

هر دو گروه از کشورها با شدت و ضعف متفاوت تحت تاثیر روند طالبانیزه کردن قدرت در افغانستان قرار خواهند گرفت. هر دو گروه به عنوان بازیگران منطقه‌ای ایفای نقش کرده و براساس منافع ملی و امنیتی خود وارد چالش خواهند شد. در نگاهی گذرا می‌توان تصور کرد که روند خلیل‌زاد بازیگران منطقه‌ای را در چهار طرف جغرافیایی افغانستان درگیر خواهد کرد.

الف: در شمال، کشورهای آسیای مرکزی، چین و روسیه در مقابل آمریکا و غرب؛ رقابت‌های سیاسی، تجاری و نفوذ
ب: در غرب، ایران و عربستان سعودی؛ رقابت‌های ایدئولوژیک، سیاسی و فرهنگی
ج: در شرق، هندوستان و پاکستان؛ رقابت‌های سیاسی، تجاری و نفوذ
د: در شمال شرق از طریق واخان، چین تحت تاثیر روند خلیل‌زاد قرار خواهد گرفت که باروسیه و غرب وارد رقابت خواهد شد.

نکته دوم و اصلی در تحولات افغانستان این تجربه تاریخی است که هر وقت رقابت قدرت‌های جهانی به هر دلیلی کاهش یافته است، بلافاصله بازیگران منطقه‌ای نقش پر رنگ‌تری یافته و به بحران و جنگ در این کشور دامن زده‌اند. با درک همین معنا بوده است که خلیل‌زاد به عنوان یک سیاستمدار افغانی‌الاصل و عضو برجسته نئوکان‌ها در آمریکا پروژه خود را به گونه‌ای پیش برده است که صلح و جنگ توامان و در کنار هم امکان تداوم داشته باشد و تنها جهت گیری و بازیگران آن متفاوت از نیروهای سنتی قومی افغان باشند. به نظر می‌رسد به تدریج نشانه‌های چنین تحولی در حال روشن‌تر شدن است. اگر این فرض را جدی بگیریم روند خلیل‌زاد و توافق دوحه بین آمریکا و طالبان پیامدهای منطقه‌ای مهمی خواهد داشت که به دلیل ناروشن بودن ابعاد توافق هنوز زود است درباره آن  قضاوت کرد. با این حال دو عبارت در توافق وجود دارد که بسیار مهم هستند.

     اول: گنجاندن واژه امارت اسلامی که طالبان به شدت روی آن ایستاده‌اند.
     دوم: طالبان اجازه نمی‌دهند افغانستان پایگاه نیروهای ضد آمریکا و متحدین آن شود تا منافع آنها را تهدید کند.

امارت اسلامی همان طالبانیزه کردن قدرت است و بند دوم اشاره به جریان رادیکال اسلامی جهادگر دارد که قرار است در افغانستان مستقر و در جهت منافع آمریکا و متحدان منطقه‌ای او و علیه رقبای آمریکا هدایت شود. پرچم و شناسنامه آن فعلا داعش و القاعده و جریان‌های جهادی قومی -  مذهبی خلافت شرقی است. در چنین برداشتی است که می‌توان تصور کرد در دوحه قطر یک معامله راهبردی صورت گرفته باشد که علاوه بر آمریکا و طالبان، طرف‌های دیگری نظیر پاکستان، عربستان سعودی و امارات هم حضور داشته اند هر چند که اسمی از آنها وجود ندارد. پاکستان در رقابت با هند و عربستان سعودی و امارات در رقابت ایدئولوژیک با جمهوری اسلامی ایران و هر کدام بر اساس منافع امنیتی و ملی خود وارد پروژه طالبانیزه کردن قدرت در افغانستان شده‌اند. در این جا قابل فهم می‌شود که پاکستان نقش اصلی و مهمی ایفا کند که در مقطع 2011 و تهاجم آمریکا به افغانستان بر عهده گرفت در آن مقطع پرویز مشرف رئیس جمهور وقت پاکستان در ظاهر دست از حمایت طالبان برداشت و در کنار آمریکا قرار گرفت و از قِبَل آن چند میلیارد دلار دریافت کرد ولی در همان حال طالبان را به مناطق قبایلی و ایالت بلوچستان کشاند و آنها را حفظ کرد تا مجددا سازماندهی شوند و به جنگ با آمریکا، ناتو و دولت مرکزی بر آمده از توافق بین‌المللی بُن اول ادامه دهند.

پاکستان اکنون هم نقش خود را در پروژه خلیل‌زاد بر عهده گرفته و بازی خود را با ظرافت انجام می‌دهد. جمع‌آوری سازمان‌های جهادی و هدایت آنها به شرق و شمال افغانستان آغاز شده است. هر چند که پاکستان از آن بخش از پروژه، که هند را از روند جهاد مستثی می‌کند، راضی نیست. ولی فرصت اصلی را از دست نمی‌دهد و به امید آینده و تحول در مناسبات آمریکا و هند خویشتن‌داری خواهد کرد. بخشی از روند خلیل‌زاد که تا حدی به هندوستان هم اطمینان خاطر می‌دهد که تعهد طالبان مبنی بر جلوگیری از عملیات جریان‌های جهادی علیه آمریکا و متحدان او است، خلاف منافع و مصالح پاکستان است ولی ژنرال‌های ارتش پاکستان و بخش امنیتی آی اس آی با تجربه‌تر از آن هستند که اجازه دهند رقابت را به طور کامل به هند واگذار کنند. در شرایط فعلی و مطابق روند خلیل‌زاد القاعده و داعش و زیر مجموعه‌های منطقه‌ای آن نظیر لشگر طیبه، جیش محمد و احرار المجاهدین که تاکنون علیه هند عمل می‌کرده‌اند و کشمیر تحت کنترل هند را نا آرام نگاه داشته‌اند، فعلا به افغانستان مهاجرت خواهند کرد و در ولایت کنر و ننگرهار جابجا می‌شوند تا در کنار شبکه حقانی قرار گیرند که طبق معامله قطر قرار است پرچم داعش را بر دوش بگیرند.

اما این جریان جهادی نه در افغانستان مزاحم کار طالبانیزه شدن قدرت خواهد شد و نه امنیت هندوستان و کشمیر را با چالش جدی روبرو خواهد کرد. در انتظار فرصت و زمان باقی می‌ماند همان طور که پاکستان در چنین روندی قرار می‌گیرد. این جریان جهادی به لحاظ ایدئولوژیک و مالی هم چنان به کشورهای نفت خیزعرب حوزه خلیج فارس وابسته و به لحاظ تدارکاتی متکی به ارتش پاکستان خواهد بود، اما جهاد در قالب خلافت شرقی را به طرف رقبای آمریکا یعنی روسیه در حوزه امنیتی آسیای مرکزی و چچن، و در حوزه امنیتی چین در ایالت سین‌کیانگ با ترکستان شرقی و در غرب افغانستان به حوزه امنیتی شرق جمهوری اسلامی ایران جهت خواهد داد. داعش خلافت خاورمیانه‌ای خود را به دلیل دخالت موثر نظامی مشترک ایران و روسیه از دست داد و اکنون نیازمند احیای خلافت شرقی با محوریت افغانستان است. بنابراین علی‌القاعده نباید خیلی دور از انتظار باشد که آمریکا و داعش به نوعی تفاهم برسند و دشمن مشترک بیابند. احتمالا در آینده‌ای نه چندان دور و پس از حل و فصل نهائی معامله دوحه و شریک سازی طالبان در قدرت از مناطقی نظیر ننگرهار اخبار و گزارش‌هائی از حضور داعش بیشتر به گوش خواهد رسید. موصل جدید در حال تولد بوده و بخشی از روند خلیل‌زاد است.

این تصور که طالبان پس از کسب قدرت و یا شراکت در قدرت، با داعش جدید وارد جنگ خواهد شد، تصوری ذهنی است و حتی اگر در جاهائی چنین برخوردهای محدودی پیش بیاید موقتی و بر سر حیطه نفوذ و اعمال قدرت محلی است و نه پایدار و قطعی؛ چرا که اولا طالبان هم چنان ارتباطات خود را با متحدان اسبق نظیر القاعده و لشگر طیبه حفظ کرده و حفظ خواهد کرد، ثانیا دولت اشرف غنی و عبدالله عبدالله دو بخش دیگری از مثلث قدرت آینده افغانستان، بی‌خبر از روند خلیل‌زاد آن طور که وانمود می‌شود نیستند و به موقع چشم‌های خود را بر حضور جریان جهادی جدید خواهند بست. ظن غالب در این خصوص آن است که به تدریج کشورهای منطقه‌ای و همسایگان افغانستان با توجه به شرایط به وجود آمده از روند خلیل‌زاد مواضع خود را روشن‌تر سازند و به چالش‌ها و رقابت‌های خود بر اساس منافع ملی و امنیتی خود جهت دهند. تا این مرحله روسیه و چین برای حفاظت از منافع خود به صورت جدی‌تری وارد عمل شده‌اند. هدف آنها تشویق طالبان به جلوگیری از رشد جهادگران داعشی در مناطق مرزی با آسیای مرکزی و دره فرغانه است. قابل تصور است که اگر از همکاری با بدنه اصلی طالبان ناامید شوند طالبان خاص خود را به وجود بیاورند.

جمهوری اسلامی ایران به رغم آن که با طالبان در تماس قرار گرفته ولی از آینده تحولات افغانستان نگرانی‌های خاص خود را دارد و تعیین نماینده ویژه، با هدف تاثیرگذاری بر روند تحولات و حفاظت از منافع امنیتی و ملی است. ایران شراکت طالبان در قدرت را می‌پذیرد ولی از تبدیل شدن طالبان به قدرت مسلط نگران است. به نظر می‌رسد که اتخاذ سیاستی متعادل که طالبان، دولت مرکزی و متحدان سابق شمالی را هم زمان در نظر داشته باشد با منافع راهبردی ایران در افغانستان که بخشی از حوزه تمدنی ایران است همخوانی بیشتر داشته باشد. با این حال تردید نباید کرد که طالبانیزه کردن قدرت در افغانستان در هر سطحی که عملیاتی شود در نگاهی رقابتی به سود عربستان سعودی و ایدئولوژی وهابیت متضاد با گفتمان انقلاب اسلامی تمام می‌شود و جایگاه ایران را در افغانستان به چالش خواهد کشاند.
در ارتباط با هندوستان به عنوان یک بازیگر مهم در افغانستان امروز و رقیب پاکستان می‌توان اصلی‌ترین هدف هند را کاهش نفوذ پاکستان در نظر گرفت که طالبانیزه کردن قدرت در دستیابی به چنین هدفی را با دشواری‌های جدی روبرو خواهد کرد. اما به نظر می‌رسد که به هند این امتیاز داده شده است که جهادگران کشمیری به افغانستان نقل مکان کنند و پروژه الحاق کشمیر که با نفوذ ماده 370 قانون اساسی و خودمختاری ویژه‌ی  جامو و کشمیر کلید خورده است بدون مشکل خاصی عملیاتی شود. اگر نتیجه مصالحه ملی دوحه به این گونه پیش رود و هند تا حدی با حمایت آمریکا برنده تصور نشود؛ حداقل بازنده آن نخواهد بود.

ترکیه در افغانستان وضعیت خاص خود را دارد و در هیچ کدام از معادلات منطقه‌ای رقابت‌آمیز به طور کامل قرار  نمی‌گیرد. با این حال هم چنان در رقابت تفکر اسلامی اخوانی اردوغان و عظمت‌طلبی عثمانی‌گرائی خود در بخش‌های ترک تبار افغانستان به عنوان کشوری سرمایه‌گذار در بخش‌های فرهنگی – تجاری  و کمک‌های توسعه‌ای نقش خود را در شرایط جدید و طالبانیزه کردن قدرت مطابق روند دوحه ایفا خواهد کرد و احتمالا در ردیف برندگان جای خواهد گرفت. در این بین ترکمنستان وضعیت خاص و پیچیده‌ای دارد و خود را در مقام بی‌طرف نگاه داشته است و نگرانی جدی از طالبانیزه شدن قدرت در افغانستان ندارد. ترکمنستان امیدوار است تحت هر شرایطی خط لوله گاز تاپی را به طرف جنوب آسیا عملیاتی کند و ساختار قدرت رادیکال به دلایل متفاوت هر چه باشد از این پروژه حمایت خواهد کرد. در چنین نگاهی ترکمنستان کمترین تاثیر را از طالبانیزه شدن قدرت در افغانستان خواهد پذیرفت و در ردیف برندگان قرار خواهد گرفت.

جمع‌بندی:
 آمریکا در دوره دوم ریاست جمهوری باراک اوباما متوجه شد که طالبان را از طریق نظامی نمی‌توان شکست داد به همین دلیل استراتژی مذاکره با طالبان را در پیش گرفت. دونالد ترامپ رئیس جمهور کنونی آمریکا با جدیت بیشتری استراتژی مذاکره را با تعیین نماینده ویژه خلیل‌زاد در پی گرفت و به توافق با طالبان دست یافت. بدین ترتیب بود که سیاست جدید آمریکا، از شکست نظامی این کشور در افغانستان آن گونه که رقبای آن انتظار داشتند جلوگیری کرد اما این سیاست ابعاد دیگری از نگرانی‌ها را برای چین و روسیه به عنوان قدرت‌های اصلی رقیب به وجود آورده است. چین نگران از تقویت جنبش اسلامی جدائی طلب ترکستان شرقی در ایالت سین‌کیانگ و استقرار آن در افغانستان است به همین دلیل از یک طرف به طالبان نزدیک شد و از سوی دیگر دو میلیون فعال از قومیت ایغور را در اردوگاه محدود کرد. روسیه در پاسخ به شرایط جدید در همان حال که به طالبان نزدیک شد تا از ظرفیت احتمالی آنها برای جلوگیری از جریان‌های جهادی، نهضت اسلامی ازبکستان، نهضت اسلامی تاجیکستان، حزب التحریر و نهضت چچن در حوزه امنیتی خود در آسیای مرکزی هم مرز با افغانستان و قفقاز جنوبی بهره‌گیری کند؛ در صدد یارگیری از نیروی داخلی همسو عمدتا در بخش‌های شمالی افغانستان است که اگر روزی ضرورت پیدا شد و جریان جهادی امنیت ملی او را به چالش کشاندند، منطقه‌ای حائل بین حوزه امنیتی خود و جریان رادیکال جهادی به وجود بیاورد. طالبان روسی دور از ذهن نباید تلقی شود.

پاکستان و عربستان سعودی و امارات شریک معامله طالبانیزه کردن قدرت در افغانستان هستند و با آمریکا هماهنگ شده‌اند. این به رغم آن است که چین در پروژه ابتکار کمربند - راه در حال سازماندهی یک مجموعه منطقه‌ای در پاکستان، افغانستان و ایران است تا از منافع راهبردی خود بتواند حفاظت کند. هندوستان در نگاه چین در اتحاد با آمریکا هم چنان رقیب تهدید آمیز باقی خواهد ماند که تا حد ممکن از طریق پاکستان و طالبان جایگاه او در افغانستان باید تضعیف شود. ولی هند یک بازیگر مهم منطقه‌ای در افغانستان است که به دلیل شراکت جدی در توسعه افغانستان و سرمایه گذاری در بازسازی این کشور در بخش نخبگان افغان جایگاه خود را نسبتا تثبیت کرده است و در رقابت با چین و پاکستان از اهرم‌های قدرتمندی برخوردار است.
جمهوری اسلامی ایران و ترکیه بازیگران دیگر در افغانستان هستند که هر کدام منافع خاص خود را دارند و تلاش می‌کنند در دوره جدید طالبانیزه کردن قدرت در پروژه خلیل‌زاد از منافع خود محافظت کنند. ایران با تعیین نماینده ویژه در امور افغانستان محمدابراهیم طاهریان نشان داده است که بازیگری فعال است و از نگاهی تمدنی – فرهنگی به افغانستان و رقابت ایدئولوژیک با عربستان سعودی وارد بازی جدید می‌شود. شریک سازی طالبان در قدرت مطلوبی اجتناب‌ناپذیر اما تبدیل طالبان به قدرت مسلط برای ایران نامطلوب است. سیاستی متوازی که حقوق همه اقوام و مذاهب را در افغانستان لحاظ کند به نفع ایران است. هم چنان که خروج نظامی آمریکا و ناتو با منافع ایران همخوانی دارد. با این حال ایران باید هوشیار باشد که هدف جهادهای جدید قرار نگیرد. حضور فعال در پروژه تحولات افغانستان و توسعه استان‌هایِ شرقیِ آسیب‌پذیر از تحولات منطقه‌ای؛ مناسب‌ترین راه کار حفاظت از منافع امنیتی و ملی است.
انتهای مطلب/

*کارشناس ارشد مسائل افغانستان و پاکستان
 


کد مطلب: 2302

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/2302/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir