کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

بررسی فاکتور «اعتماد به دولت» در افغانستان

بررسی ریشه‌های بی‌اعتمادی مردم به دولت در افغانستان

20 شهريور 1399 ساعت 11:04

از زمان برچیده شدن حکومت طالبانی و تشکیل دولت جدید در افغانستان نزدیک به 19 سال می‌گذرد. اما هنوز با وجود پیشرفت‌هایی که این کشور داشته است، پیوسته جای «اعتماد به دولت» به ‌عنوان یکی از مهم‌ترین فاکتورهای توسعه سیاسی که از طرفی خود مقوم توسعه و از طرف دیگر زاده آن است، خالی است. در افغانستان پسا طالبان، فاکتور اعتماد به دولت هنوز وجود ندارد و یا شکل نگرفته است که دلایل متعدی مانند بی‌عدالتی و تبعیض، فساد، ناامنی، وجود برخی هویت‌های فراملی و فروملی، تاثیر بیگانگان و اختلافات سیاسی داخلی در شکل‌گیری این بی‌اعتمادی نقش داشته‌اند.


ایران شرقی/

آرین پورقدیری*

از زمان برچیده شدن حکومت طالبانی و تشکیل دولت ملی در افغانستان نزدیک به 19 سال می‌گذرد. اما هنوز با وجود پیشرفت‌هایی که این کشور داشته است، پیوسته جای « اعتماد به دولت» به ‌عنوان یکی از مهم‌ترین فاکتورهای توسعه سیاسی که از طرفی خود مقوم توسعه و از طرف دیگر زاده آن است، خالی است. چرا با وجود همه پیشرفت‌های سیاسی و اقتصادی که افغانستان به نسبت دوره طالبان و پیش از آن داشته است هنوز مردم این کشور نسبت به دولت خود بی‌اعتماد هستند؟ دلایل و ریشه‌های این بی‌اعتمادی چیست؟ این بی‌اعتمادی چه تأثیراتی بر روند توسعه سیاسی افغانستان دارد؟

 ریشه‌های بی‌اعتمادی مردم افغانستان به دولت
یکی از مهم‌ترین موانع توسعه سیاسی در افغانستان بی‌اعتمادی مردم نسبت به دولت است. بسیاری از مردم این کشور نسبت به نهادهای رسمی دید بدبینانه‌ای دارند؛ بر اساس یک نظرسنجی در سال 2013 از هر 4 شهروند افغانی یک نفر معتقد است ارتش این کشور فاسد است. این دیدگاه در درجه اول مانع همکاری و همدلی مردم با دولت و نهادهای مربوط به آن و در نهایت سدی در برابر توسعه سیاسی این کشور است؛ اما ریشه این بی‌اعتمادی‌ها چیست؟

اختلافات سیاسی
اختلافات سیاسی و جاروجنجال‌های متعاقب آن در افغانستان بر میزان اعتماد مردم به دولت و نظام سیاسی تأثیر بسیار زیادی داشته است. چرا که افشاگری‌ها و تخریب‌های مداوم سیاستمداران علیه یکدیگر این حس را به مردم القا می‌کند که شفافیتی وجود ندارد و مسائلی دور از چشم آنها و در پس پرده در حال جریان است. این مسئله باعث رسیدن جامعه به این نتیجه دلسردکننده می‌شود که ریشه همه جنگ‌ها رسیدن به قدرت است و نه خدمت؛ و در نتیجه جامعه را نسبت به کل سیستم سیاسی بی‌اعتماد و ناامید می‌کند. علاوه بر این اختلافات سیاسی در درون حاکمیت باعث شده است تا دولت نتواند کارآمدی لازم را داشته باشد و بیشتر نیروی سیاسی صرف حل‌وفصل اختلافات ‌شود و در این‌ بین طالبان هم به‌شدت از این اختلافات استفاده تبلیغاتی می‌کند تا به مردم نشان دهد که دولت ملی موفق به تحقق وعده‌های خود نشده است.

ناتوانی دولت در تأمین امنیت
بر اساس نظرسنجی انستیتوی مرکز مطالعات استراتژیک افغانستان در سال 2015 مردم این کشور ناامنی را مهم‌ترین مشکل موجود در کشور خود می‌دانند. دولت ملی افغانستان که با حمله آمریکا به این کشور و سقوط طالبان بر سر کارآمد در بسیاری از موارد در تأمین امنیت، فارغ از دلایل آن بسیار ضعیف عمل کرده و همین زمینه را برای بی‌اعتمادی مردم فراهم نموده است. بر اساس بررسی‌های سازمان ملل 70 درصد جنایت‌های خشن در افغانستان در مناطق تحت کنترل دولت مرکزی انجام می‌شود.
در سال 2001 آنچه مردم افغانستان را به ایستادگی در برابر تهاجم نیروهای آمریکا و ائتلاف تحریک نکرد ظلم و ستم حکومت طالبانی و بذرهای ناامنی و رعب و وحشتی بود که این حکومت در دل مردم کاشته بود. با روی کار آمدن دولت ملی کمترین توقعی که مردم افغانستان از این دولت داشتند تأمین امنیت به خصوص در برابر تهاجم‌های نیروهای طالبان بود که متأسفانه تا حد زیادی این خواسته محقق نشد. اینک طالبان حدود 50 تا 60 هزار نیرو در اختیار دارد و کماکان به ستم بر مناطق تحت نفوذ خود و همچنین عملیات تروریستی در سایر مناطق مشغول است. بر اساس یافته‌های کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان از سال 2009 تا سال 2019 میلادی در این کشور مجموعاً ۸۶ هزار و 823 تن از افراد غیرنظامی کشته و زخمی شده‌اند. همچنین بنا بر گزارش وزارت مهاجرین این کشور درنتیجۀ جنگ و ناامنی‌ها، در سال 2019 میلادی‌ تعداد ۷۰ هزار و ‌596 خانواده‌ آواره شده‌اند.

هویت‌های فروملی
در افغانستان به دلیل شکل‌گیری ناقص روند دولت - ملت‌سازی؛ قومیت‌گرایی بسیار قوی‌تر از عنصر ملیت‌گرایی است به همین دلیل بدنه قدرت از هر قومی که باشد نمی‌تواند اعتماد و وفاداری سایر اقوام را جلب کند، به خصوص که مردم افغانستان، خود به‌خوبی می‌دانند که برای همه اقوام در این کشور منافع قومی به نسبت منافع ملی در اولویت قرار دارد.
جمعیت افغانستان متشکل از قومیت‌های مختلفی است. پشتون‌ها 42 درصد کل جمعیت افغانستان را تشکیل می‌دهند. بعد از آن‌ها تاجیک‌ها با 27 درصد، هزاره‌ها با 9 درصد، ازبک‌ها با 9 درصد، ایماق‌ها با 4 درصد، ترکمن‌ها با 3 درصد، بلوچ‌ها با 2 درصد قرار دارند و 4 درصد باقی‌مانده هم سایر گروه‌های قومی بسیار کوچک هستند. در این کشور بین پشتون‌ها و سایر قوم‌ها مانند هزاره‌ها، تاجیک‌ها، ازبک‌ها بر سر قدرت سیاسی پیوسته کشمکش وجود دارد و اغلب کفه قدرت به نفع پشتون‌ها سنگین بوده و هست، همین مسئله زمینه را برای بروز رفتارهای تند قومیت گرایانه در بین سایر اقوام فراهم می‌کند و همچنین محرک عدم همدلی و اعتماد به سیستمی می‌شود که مردم آن را نماینده و حامی منافع عموم نمی‌دانند.

هویت‌های فراملی
داعش و طالبان به دلیل داشتن مجاهدینی از ملیت‌های مختلف و همچنین منابع تغذیه فکری و مالی از خارج خاک افغانستان دو هویت فراملی هستند که در افغانستان در حال فعالیت هستند. این دو گروه با زیر سؤال بردن عملکرد دولت به طور مداوم در تلاش برای ایجاد شکاف بین دولت و ملت به نفع خود و همچنین جذب نیروهای تازه‌نفس هستند. اینک پس از حدود نوزده سال که از حمله نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا به افغانستان می‌گذرد هنوز طالبان در 70 درصد از مناطق افغانستان مشغول به فعالیت است که 4 درصد از این وسعت تحت کنترل کامل آن‌ گروه است و در 66 درصد دیگر حضور فعال دارد. این گروه با هدف ایجاد امارت اسلامی، مخالف دولت ملی یعنی دولتی متکی بر نیروی ملت افغانستان  و درصدد ایجاد سیستمی بر پایه قرائت طالبانی از اسلام است و هر آنچه سد راه او شود از جمله دولت ملی را دشمن انگاشته و با اقدامات خود در جهت تضعیف و بد نام شدن آن گام بر می‌دارد.
همچنین داعش با حدود 5 تا 7 هزار نیرو از دیگر نیروهای فراملی حاضر در افغانستان است. هدف این گروه چند ملیتی، یعنی تشکیل خلافت جهانی اسلام، اصولاً با پدیده دولت - ملت قرابتی ندارد. این گروه در همه سرزمین‌هایی که در آن حضور دارد کارشکنی در جهت تضعیف دولت‌ها و متعاقب آن بی‌اعتمادی مردم به سیستم سیاسی کشور و دل سپردن به تحقق هدف آن‌ها را در سرلوحه اقدامات خود قرار داده است.
حضور داعش و طالبان علاوه بر موارد ذکر شده در فوق از جهت دیگر هم باعث کاهش اعتماد ملی به دولت افغانستان شده است. دولت افغانستان از ابتدای شکل‌گیری ثابت کرده است که در بسیاری از موارد قادر به کنترل طالبان و داعش تأمین امنیت مردم در برابر این گروهای افراطی نیست. این مسئله باعث شده است که مردم تا حد زیادی از قابلیت و کارآمدی دولت برای تأمین امنیت شهروندان ناامید و بار دیگر به‌ جای تکیه بر دولت به قوم و قبیله خود اتکا کنند و آن را منبع آرامش و امنیت خود بدانند.

بی‌عدالتی و تبعیض
بی‌عدالتی چه به ‌صورت نابرابری در برخورداری از منابع مالی و رفاهی و چه به‌ صورت نابرابری در برخورداری از فرصت‌ها به ‌شدت بر میزان اعتماد مردم افغانستان بر دولت تأثیر داشته است. با توجه به اینکه در این کشور پیوسته ساختار قدرت، قومی است چندان جای تعجب ندارد که پیوسته معادلات به نفع قوم حاکم باشد و این تبعیض سیستماتیک نه‌ تنها موجب بی‌اعتمادی مردم به دولت بلکه منجر به بی‌اعتمادی در سطح جامعه و پاشیده شدن بذر کینه می‌شود. توزیع ناعادلانه ثروت و فرصت‌ها، حس سهیم بودن در یک سرنوشت مشترک و به ‌تبع آن همدلی و همیاری با دولت را نابود می‌کند و در چنین شرایطی روند رسیدن به دموکراسی با بن‌بست روبرو می‌شود. چرا مردم باید به مشارکت سیاسی در نظامی بپردازند که منافع یک قوم را در اولویت قرار می‌دهد؟ از نمودهای دیگر بی‌عدالتی در این کشور می‌توان به مشکل تبعیض جنسیتی اشاره داشت. امروزه با وجود تلاش‌های دولت افغانستان و همچنین حمایت‌های جامعه جهانی هنوز هم زنان افغانستان با بحران‌ها و چالش‌هایی روبرو هستند و کماکان بسیاری از تبعیض‌ها و خشونت‌ها علیه زنان در این جامعه ادامه دارد. همین عامل دولت را از حمایت و اعتماد نیمی از جمعیت این کشور که زنان هستند محروم کرده است.

فساد
یکی از مهم‌ترین دلایلی که باعث شده است مردم افغانستان نسبت به دولت اعتماد نداشته باشند فساد جاری در دستگاه‌های اداری و اجرایی است. افغانستان در سال ۲۰۱۹ یکی از ۱۰ کشور با بیشترین میزان فساد بوده است. مسئله فساد به خصوص در بخش‌های نظامی و امنیتی بسیار افسارگسیخته است. در ماه می سال 2015 روزنامه نیوزویک گزارش داد که حدود 460 هزار اسلحه که پنتاگون به نیروهای امنیتی افغانستان داده بود، ناپدید و به طالبان فروخته شده است. همچنین بر اساس گزارش شفافیت بین‌الملل، 51 درصد مردم افغانستان حداقل یک‌بار به نیروهای پلیس رشوه داده‌اند. نمونه دیگری از فساد در دستگاه دولتی در این کشور پارتی‌بازی است. به عنوان مثال بسیاری از مقامات محلی نه بر اساس اقبال عمومی و یا شایستگی فردی بلکه بر پایه روابط شخصی انتخاب می‌شوند و مورد قبول و اعتماد مردم محلی نبوده و همین نارضایتی گاهی زمینه را برای همکاری اهالی این مناطق با طالبان فراهم می‌کند چرا که مردمی که سردمداران را نماینده خود ندانسته و فعالیت‌های آنها را نه در راستای منافع ملی بلکه در راستای منافع شخصی خود بپندارند کوچک‌ترین تمایلی به همکاری با آنها نداشته، راه بی‌تفاوتی و یا ضدیت در پیش می‌گیرند و همین زمینه را برای انشقاق میان دولت و ملت فراهم می‌سازد.

وجود نیروهای خارجی
وجود نیروهای آمریکایی در افغانستان باعث خدشه‌دار شدن غرور ملی مردم این کشور شده است. علی‌الخصوص که مردم خسته افغانستان اینک نیروهای آمریکایی را نه به‌ عنوان ناجی بلکه به ‌عنوان بخشی از مشکل این کشور می‌پندارند. مردم افغانستان که زمانی از شر حملات و کشتار نیروهای طالبان در امان نبودند، اینک از یک‌ طرف توسط طالبان و از طرف دیگر به‌ واسطه نیروهای آمریکایی عرصه را بر خود تنگ می‌بینند. هر سال شمار زیادی از غیرنظامیان در این کشور بر اثر عملیات‌های شبانه و حملات هوایی نیروهای آمریکایی جان خود را از دست می‌دهند. بر اساس آمار نماینده ویژه سازمان ملل  از سال ۲۰۰۹ تاکنون بیش از ۱۰۰ هزار غیرنظامی در جریان درگیری‌های مسلحانه در این کشور کشته‌ شده‌اند که بسیاری از آنها نه به دست طالبان که در حمله‌های نیروهای دولتی آمریکا و هم‌پیمانان او، جان خود را از دست داده‌اند؛ نیروهایی که با توجه به اینکه هنوز نیمی از خاک افغانستان در دست طالبان یا زیر یوغ ستم آنها است، حضور آنها کمکی به برقراری صلح و امنیت در این کشور نکرده است. وقتی مردم از یک طرف شاهد حضور نیروهای بیگانه در کشور و نقض حاکمیت ملی‌ آنها بدون هیچ مزیت و منفعتی و از طرف دیگر نظاره‌گر سکوت و بی‌عملی دولت هستند، اعتماد و اعتقاد خود نسبت به وطن‌پرستی و مستقل بودن سردمداران آنها را از دست می‌دهند.

جمع‌بندی:
اعتماد سیاسی از سرمایه‌های مهم نظام‌های سیاسی به شمار می‌رود. اعتماد مردم به نظام سیاسی با ایجاد انگیزه برای تعامل و مشارکت و همچنین حمایت از نظام سیاسی و تصمیمات آن باعث ایجاد همبستگی، ثبات و مشروعیت سیاسی و در مقابل، بی‌اعتمادی سیاسی جامعه به دولت منجر به عدم پشتیبانی مردم از مسئولان، بی‌توجهی به قوانین، کاهش مشارکت سیاسی، در برخی موارد بروز اعتراض‌های سیاسی بعضاً خشونت‌آمیز و غیر مدنی و در نهایت منجر به بحران مشروعیت می‌شود. آنچه باعث اعتماد سیاسی مردم به نظام سیاسی می‌شود، باور آنها به اثر بخشی و کار آمدی نظام و صداقت آن است؛ در صورتی‌که جامعه‌ای به این نتیجه برسد که نظام سیاسی حاکم قادر به تأمین نیازهای اقتصادی و امنیتی آن‌ها نبوده و امور را بر مبنای پنهان‌کاری و عدم شفافیت پیش می‌برد، رغبت خود به اتکا و همچنین حمایت از آن را از دست داده و دولت از سرمایه‌های اجتماعی اعتماد، مشارکت و حمایت محروم و حوزه سیاسی کشور به‌ جای آرامش و همکاری به فضایی برای تنش و درگیری تبدیل می‌شود. دولتی که از اعتماد سیاسی ملت خود محروم باشد در پیشبرد برنامه‌های خود با موانع جدی روبرو می‌شود و برای تحقق اهداف خود یا مجبور به صرف زمان و هزینه‌های مالی گزاف است و یا دست شستن از آن‌ها.
آنچه باعث شده است که اینک بعد از گذشت 19 سال از سقوط طالبان در افغانستان مردم این کشور هنوز نسبت به دولت خود بی‌اعتماد باشند دلایل متعدی مانند بی‌عدالتی و تبعیض، فساد، ناامنی، وجود برخی هویت‌های فراملی و فروملی، حضور بیگانگان و اختلافات سیاسی داخلی است. این عوامل باعث شده است که مردم این کشور اعتقاد خود به کارآمدی و مؤثر بودن سیستم سیاسی حاکم بر کشور را از دست دهند و در بسیاری از موارد با دولت همراهی نکرده و راه انفعال و یا عصیان در پیش گیرند.
انتهای مطلب/

*دانشجوی دکتری جامعه شناسی سیاسی


کد مطلب: 2345

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/2345/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir