کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

نظام سیاسی شبه فدرالی

کارکرد نظام شبه‌فدرالیسم برای پایان نبرد گفتمان‌ها در افغانستان

14 اسفند 1399 ساعت 13:16

یکی از اختلاف‌ها و چالش‌های مهم در مذاکرات صلح افغانستان، تعیین نوع نظام سیاسی آینده این کشور است. گروه طالبان خواهان استقرار نظام سیاسی است که به گفته خود تماما اسلامی و بر پایه فقه حنفی استوار باشد، اما تیم مذاکره کننده دولت افغانستان از نظام سیاسی فعلی دفاع می‌کند که فقه جعفری را در کنار فقه حنفی در بر می‌گیرد. اختلاف نظرهای موجود میان دو طرف دارای یک ریشه گفتمانی بسیار قوی است که به آسانی نمی‌توان آن را کنار گذاشت. تعدادی از پژوهشگران، نظام سیاسی شبه فدرالی را راه حلی برای پایان نزاع موجود می‌دانند که بخش عظیمی از آن ریشه در گفتمان‌های متفاوت در افغانستان دارد. اعتقاد بر این است که استقرار نوعی نظام سیاسی شبه فدرالی باعث می‌شود تا چالش‌های موجود میان دو نوع گفتمان متفاوت، یعنی گفتمان طالبانی و گفتمان جمهوری‌خواهی تا حدود بسیار زیادی کاهش یابد.


مطالعات شرق/

محمد صفری*

مقدمه مطالعات شرق:
مطلب ذیل پیشنهادی از سوی نویسنده محترم برای خروج گفتگوهای صلح افغانستان از بن بست کنونی است. موسسه مطالعات راهبردی شرق برای آن که دیگر اندیشمندان نیز وارد این بحث شوند، اقدام به انتشار این مطلب کرده است. بدیهی است که انتشار مطلب الزاما به معنای تایید تمامی محتوا نیست.

مقدمه:
یکی از اختلاف‌ها و چالش‌های  مهم در مذاکرات بین‌الافغانی، تعیین نوع نظام سیاسی آینده افغانستان است. گروه طالبان خواهان استقرار نظام سیاسی است که به گفته خود تماما اسلامی و بر پایه فقه حنفی استوار باشد، اما تیم مذاکره کننده دولت افغانستان از نظام سیاسی فعلی دفاع می‌کند که فقه جعفری را در کنار فقه حنفی در بر می‌گیرد. اختلاف نظرهای موجود میان دو تیم مذاکره کننده دارای یک ریشه گفتمانی بسیار قوی می‌باشد و به آسانی نمی‌توان آن را کنار گذاشت. تعدادی از پژوهشگران، نظام سیاسی شبه فدرالی را راه حلی برای پایان نزاع موجود می‌دانند که بخش عظیمی از آن ریشه در گفتمان‌های متفاوت در افغانستان دارد. فرضیه اصلی پژوهش حاضر بر این اساس است که استقرار نوعی نظام سیاسی شبه فدرالی باعث می‌شود تا چالش‌های موجود میان دو نوع گفتمان متفاوت، یعنی گفتمان طالبانی و گفتمان جمهوری‌خواهی تا حدود بسیار زیادی کاهش یابد. در این پژوهش با استفاده از تحلیل گفتمان، نخست مبانی نظری فدرالیسم بیان می‌شود و در ادامه به توضیح دو گفتمان طالبانی و گفتمان جمهوری‌خواهی یا دموکراسی پرداخته می‌شود و در نهایت به نبرد گفتمانی موجود در افغانستان و راه برون رفت از آن اشاره می‌گردد.
 
1- مبانی نظری (فدرالیسم، شبه فدرالیسم)
1-1- فدرالیسم

 اگر اقتدار یک حکومت در یک جا متمرکز شود به چنین شکلی از حکومت، نظام تک ساخت (unitary) و اگر قدرت میان مرکز و چند قدرت محلی تقسیم شود به چنین شکلی از حکومت چند پارچه (fedral government) می‌گویند(عالم،335:1388). فدرالیسم نوعی از حکومت است که به تقسیمات جغرافیایی موجود در یک کشور، استقلال و اختیارات جزئی می‌دهد. نظام‌های سیاسی فدرالی، دولتی یک پارچه و اتحادی از بخش‌های مختلف است. اگر خواسته باشیم  تعریفی جامع از دانش واژه فدرالیسم ارائه دهیم باید گفت فدرالیسم مجموعه‌ای از ارزش‌ها و طرز تفکرها می‌باشد که بیان کننده نوعی نظام فلسفی بر اساس حفظ گوناگونی در عین وحدت و یگانگی است (خوبروی پاک،24:1377). شکل گیری یک نظام سیاسی فدرالی به دو طریق صورت می‌گیرد: فدرالیسم اتحاد، فدرالیسم انفکاک.
در فدرالیسم اتحاد، دولت‌های کوچک در پی تشکیل یک دولت قدرتمند و بزرگ هستند فدرالیسم انفکاک، تفکیک دولت‌های ساده و یک پارچه به دولت‌های محلی کوچک است که می‌تواند این خواسته به علت فشارهای وارده از سوی اقلیت‌های قومی یک جامعه برای آزادی‌های بیشتر باشد(هاشمی ،122:1390).

1-2- شبه فدرالیسم
نظام سیاسی شبه فدرالی که مفهومی جدیدتر از مفهوم فدرالیسم است بر ترکیب میان دو سیستم سیاسی یعنی نظام سیاسی متمرکز و نظام سیاسی فدرالی تاکید دارد. اساس مدل نظام سیاسی شبه فدرالی بر واگذاری بخش‌هایی از اختیارات حکومت مرکزی به استان‌ها، متناسب با شرایط هر استان است که این تقسیم‌بندی‌ها جنبه ملی ندارد و بیشتر محلی است. در این نوع نظام سیاسی تمامی اختیارات نباید به استان‌ها واگذار شود بلکه در بخش‌های مهم مانند سیاست‌گذاری و قانون‌گذاری ملی، مرکز باید اختیار عمل داشته باشد و سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری‌های مرکز می‌بایست در تمامی استان‌ها اجرا شود مانند سیاست‌گذاری‌ها در بخش قضایی که این اختیارات قابل تفویض نیست. اما در بخش‌های دیگر مانند سیاست‌گذاری در بخش فرهنگ، زبان، امور محلی، استان‌ها می‌توانند اختیار عمل داشته باشند. مدل شبه فدرالی که شاخه نوین در مفهوم فدرالیسم است کاملا مطابق با قوانین اساسی مرکز عمل کرده که در نهایت منجر به حرکت پر شتاب جامعه به سمت توسعه خواهد شد و نزاع‌های موجود در بخش‌های مختلف فروکش خواهد کرد (رضایی،1394).
 
2- گفتمان طالبان
تیم مذاکره کننده گروه طالبان که با دولت افغانستان در حال چانه زنی بر سر آینده نظام سیاسی افغانستان است، دارای یک ریشه گفتمانی قدرتمند می‌باشد که این گفتمان در مفهوم سنت پشتون‌والی و اسلام رادیکال حنفی قرار دارد و بر روند مذاکره با دولت افغانستان بسیار تاثیر گذار بوده است. نخست باید با مفهوم پشتون‌والی آشنا شد. اگر بخواهیم تعریفی از پشتون‌والی ارائه دهیم باید گفت پشتون‌والی دارای یک سری اصول برای زندگی پشتون‌ها است که برای آنان بسیار مهم است؛ چرا که پشتون‌والی برای هویت و بقای پشتون‌ها ضروری است(kakar,2005). سنت پشتون‌والی دارای مفاهیمی مانند اصل ناموس، اصل مهمان نوازی، اصل خود برتری، اصل مبارزه با بیگانه است (Griffiths,2001, 66). هسته اصلی تیم 21 نفره مذاکره کننده طالبان در قطر که با آمریکا پیمان صلح را امضا کرد همگی متعلق به قوم پشتون هستند و فقط یک ازبک، یک ترکمن و یک تاجیک در میان آنها قرار دارند و همچنین بسیاری از آنها دانش آموخته مدارس مذهبی جمعیت علمای اسلام پاکستان که شاخه‌ای از مکتب دیوبندی است، می‌باشند (Alex Strick,2017). تاثیر سنت پشتون والی و تعالیم موجود در مدارس دیوبندی که تفسیری رادیکال از فقه حنفی ارائه می‌دهد همگی به طور آشکار بر گروه طالبان تاثیر گذاشته و منجر به تشکیل گفتمان طالبان شده است. البته باید خاطر نشان ساخت که محور مرکزی گفتمان طالبان را سنت پشتون‌والی تشکیل می‌دهد و اسلام رادیکال حنفی تنها نقشی تسریع کننده در عملکرد طالبان دارد. به طور مثال عملکرد طالبان در زمینه حقوق زنان در دوران تشکیل امارت اسلامی یا در دوران جمهوریت ریشه در اصل ناموس دارد، همچنین رویه طالبان با مسائل حقوق بشری نیز مانند رعایت حقوق اقلیت‌های قومی نیز ریشه در اصل خود برتر بینی موجود در سنت پشتون‌والی دارد. به عنوان نمونه در زمینه رویکرد طالبان نسبت به زنان می‌توان گفت این گروه در نشست مالدیو در سال 2010 حاضر به نشستن دور یک میز با زنان نشدند (صدر،1397). در زمینه حقوق سایر اقوام می‌توان گفت که در دوران امارت اسلامی، شورای عالی طالبان که متشکل از 6 عضو بود، پنج تن آنها از قوم پشتون و تنها مولوی قیاس الدین از تاجیک‌های بدخشان بود(Rashid,1998). بنابراین گفتمان طالبان نسبت به زنان و حقوق سایر افراد ریشه در سنت پشتون والی دارد. با توجه به مطالب ذکر شده چنین می‌توان نتیجه گرفت که گفتمان طالبان، سازگاری با گفتمان دموکراسی ندارد و این گفتمان در برابر گفتمان دموکراسی قرار می‌گیرد.
 
3- گفتمان دموکراسی
گفتمان دموکراسی بعد از سقوط طالبان با حمایت جامعه جهانی و بخصوص آمریکا در افغانستان پایه گزاری شد. این گفتمان دارای شاخص‌هایی مانند (مردم، آزادی، زنان و...) است. محورهای موجود در گفتمان دموکراسی در موارد زیادی با گفتمان طالبان در تضاد است و تضاد گفتمانی یکی از مشکلات جدی در نشست قطر می‌باشد. گفتمان دموکراسی بر مردم و حق و حقوق آنها تاکید دارد. مردم ریشه در فلسفه اخلاق کانت دارند که نوعی اومانیسم و انسان محوری را ترویج می‌کند (تاجیک، شریفی،1387). موضوع مهم دیگر در گفتمان دموکراسی آزادی است که تاکید زیادی بر این اصل مهم می‌شود. آزادی یعنی هر انسانی به طور ذاتی آزاد است و کسی حق سلب آزادی از شخصی را ندارد. یکی از چالشی‌ترین موضوعات موجود در گفتمان دموکراسی، در میان گفتمان‌های رقیب در افغانستان، زنان است. در گفتمان دموکراسی، زنان همانند مردان از حقوق برابر برخودار بوده و می‌توانند در بالاترین ساختار سیاسی قدرت شرکت کنند.
 
4- نبرد گفتمان‌ها
همان طور که ذکر شد دو تیم مذاکره کننده دارای دو نوع گفتمان متفاوت هستند که محورهای موجود در این گفتمان‌ها، پتانسیل رقابت با یکدیگر را دارند. گفتمان طالبانی در قسمت مسئله زنان با گفتمان دموکراسی در تضاد کامل قرار دارد. به عنوان نمونه در سنت پشتون‌والی که شاکله گفتمانی طالبان را تشکیل می‌دهد زنان اجازه عرض اندام در اجتماع را ندارند؛ چرا که مفهوم ناموس در سنت پشتون‌والی بسیار با اهمیت است و همین مسئله باعث شد تا طالبان در زمان امارت اسلامی تمامی مدارس دخترانه را تعطیل کنند (US، department of state,2001). ملا عمر رهبر وقت طالبان تحصیل دختران را به مثابه کفر می‌دانست و بیان کرد که گروه طالبان هرگز اجازه کار و تحصیل را به زنان  نخواهند داد (عصمت‌الهی،133:1378). در بخش حقوق مردم که در گفتمان دموکراسی دارای اهمیت اساسی است،  باید ذکر شود که در سنت پشتون‌والی اصل خودبرتری در میان قومیت پشتون ترویج می‌شود و حاکمیت و قدرت سیاسی را حقی برای خود می‌داند که از جانب خداوند اعطا شده و از همین رو حاکمیت سیاسی سایر قومیت‌ها و اقلیت‌های قومی را نمی‌پذیرد.

این نکته واضح است که گفتمان موجود در میان گروهی از مردم به سادگی از میان نمی‌رود و برای این که ساختار گفتمان جامعه متحول شود نیاز به زمان طولانی دارد و عوامل متعددی مانند آموزش، ارتباط‌ها و فرهنگ جهانی می‌تواند ساختار گفتمان یک جامعه را تغییر دهد.

در افغانستان کنونی با دو نوع گفتمان رقیب روبرو هستیم که هر یک در دورانی به دنبال حذف دیگری بوده که مشخص است چنین امری محقق نشده و نخواهد شد. بر این اساس ایجاد نظام سیاسی شبه فدرالی می‌تواند تا حدود زیادی به هر دو گفتمان در قالب ساختار سیاسی نظام‌مند مشروعیت بخشد. نظام سیاسی شبه فدرالی در واقع رویکرد متصل کننده دارد اما در فدرالیسم به معنای کلاسیک، بیشتر بر جنبه منفصل کننده تاکید دارد؛ یعنی فدرالیسم انفصالی بیشتر به سمت خودمختاری کامل استان‌ها حرکت می‌کند و در آینده ممکن است حتی هویت مستقلی جدا از هویت موجود در کشور شکل گیرد. اما فدرالیسم متصل کننده بر خودمختاری نسبی اقلیت‌ها تاکید دارد و بیشتر به سمت تقویت هویت ملی در جامعه حرکت می‌کند. در نظام سیاسی شبه فدرالی، سنت‌های فرهنگی هر منطقه حفظ شده، زبان و مذهب محلی نیز تقویت می‌شود. انتخابات علاوه بر سطح  ملی در سطح محلی گسترش پیدا می‌کند. همچنین مدل نظام سیاسی شبه فدرالی نوعی ارتباط دوسویه و پویا را بین ایالات (استان‌ها) و مرکز فدرال (دولت مرکزي) برقرار می‌نماید. در نظام شبه فدرالی قوانینی که در سطوح محلی اتخاذ می‌شود نباید مخالفت جدی با قانون مرکز که در واقع قانون اساسی کشور خوانده می‌شود، داشته باشد. در نظام شبه فدرالی تامین امنیت کشور بر عهده ارتش است که تحت حاکمیت دولت مرکزی قرار دارد، در این مدل از نظام سیاسی، امور مذهبی، فرهنگی، درمانی- بهداشتی، علمی با دادن اختیاراتی از سوی دولت مرکزی به ایالت‌ها (استان‌ها) توسط دولت‌های محلی انجام می‌شود، و دولت مرکزی تنها راهبرد اجرایی را در اختیار دولت‌های محلی قرار می‌دهد.

با توجه به مطالب بیان شده، نظام سیاسی شبه فدرالی می‌تواند یکی از گزینه‌های مناسب برای آینده نظام سیاسی افغانستان باشد. در این نوع نظام سیاسی می‌توان اصول موجود در سنت پشتون‌والی را به صورت تعدیل یافته در مناطق پشتون نشین توسط دولت‌های محلی با نظارت دولت مرکزی اجرا کرد و در مناطق دیگر، اصول متناسب با فرهنگ و سنت‌های آن منطقه را اجرا کرد. در این نوع نظام سیاسی هر دو گفتمان موجود که خواهان حفظ ارزش‌های خود هستند، می‌توانند در کنار یکدیگر زیست مشترک داشته باشند. به عنوان نمونه می‌توان ارزش‌های موجود نسبت به زنان در سنت پشتون‌والی را به صورت تعدیل یافته در مناطق پشتون نشین به طوری که با قوانین دولت مرکزی نسبت به زنان در تضاد نباشد، برقرار ساخت. این مهم باید ذکر شود، در این مدل از نظام سیاسی نسبت به اجرای برخی از قوانین محلی که با حقوق سایر گروه‌های قومی و فرهنگی کشور منافات دارد می‌بایست جلوگیری شود چرا که دولت‌های محلی در این مدل نمی‌توانند از قوانین اساسی دولت مرکزی عبور کنند.   

نتیجه‌گیری
 اگر بخواهیم از منظر تحلیل گفتمان به مذاکرات میان دولت افغانستان و گروه طالبان در قطر نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که نوعی نبرد گفتمانی در جریان است. هر دو گفتمان خواهان برقراری نظام سیاسی، متناسب با ارزش‌های نهفته در گفتمان خود هستند. اما محورهای موجود در هر دو گفتمان، رقیب و در تضاد با یکدیگر بوده و نمی‌توانند به صورت مستقیم در یک ساختار سیاسی در کنار هم قرار گیرند، چرا که ارزش‌های نهفته در سنت پشتون‌والی که شاکله گفتمان طالبان را تشکیل می‌دهد، ارزش های دموکراسی را در موارد مختلف مانند حقوق زنان، حقوق اقلیت‌ها زیر پا می‌گذارد. بنابراین مدل نظام سیاسی شبه فدرالی  می‌تواند به نبرد گفتمانی موجود خاتمه دهد و هر دو گفتمان رقیب در سطوح محلی، ارزش‌های خود را حفظ کنند و در کنار هم زندگی مسالمت‌آمیزی داشته باشند، منتها قوانین محلی که از سنت منطقه سرچشمه می‌گیرد نباید از قوانین اساسی دولت مرکزی عبور کند چرا که در این مدل از نظام سیاسی، حاکمیت بیشتر از آن مرکز است، مثلا دولت‌های محلی نباید قوانینی در زمینه زنان وضع کنند که با قوانین اساسی دولت مرکزی در تضاد باشد و همچنین دولت‌های محلی فقط در زمینه امور فرهنگی، زبانی، دینی، بهداشتی دارای اختیارات اجرایی با نظارت دولت مرکزی هستند.
انتهای مطلب/

*دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی


کد مطلب: 2563

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/2563/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir