کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

دیپلماسی عمومی

آسیب شناسی ارتباطات فرهنگی ایران با کشورهای آسیای مرکزی و افغانستان

موسسه مطالعات راهبردی شرق , 9 خرداد 1400 ساعت 11:55



موسسه مطالعات راهبردی شرق
 
درآمد:
 فرهنگ و ارتباطات فرهنگی، در قالب دیپلماسی عمومی و به عنوان یکی از مهم ترین عرصه های روابط خارجی ایران و کشورهای جهان، از نخستین سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی مورد توجه بوده است. با وجود این، ادغام بخش های فرهنگی و تجدید سازماندهی سازوکارهای تبلیغاتی 12 نهاد و مؤسسه دولتی و عمومی فعال در خارج از کشور که با هدف «ایجاد تمرکز در مدیریت و برخورداری از سیاستگذاری واحد و هماهنگی در فعالیت های فرهنگی، تبلیغی خارج از کشور» صورت گرفت، در سال 1374 و با تأسیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی محقق شد.
از آن پس، دفتر نمایندگی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در بیشتر سفارتخانه‌ها راه اندازی شده و تا به امروز در حال فعالیت است. بر این اساس، نمایندگی های فرهنگی در خارجی از کشور، در جایگاه مهم ترین کارگزار ارتباطات فرهنگی ایران و سایر کشورها تبلور یافته است که مسئولیت مستقیم تأسیس، گسترش و تعمیق این ارتباطات را بر عهده دارد. این در حالی است که پیوستگی و درهم تنیدگی روزافزون عرصه های فرهنگی و سایر عرصه ها، تحولات قابل توجه در سپهر سیاسی و سیاست خارجی کشورها (از جمله ایران) و توسعه پرشتاب فناوری های ارتباطی در دهه های اخیر، دامنه ارتباطات فرهنگی را از بستر سنتی آن خارج ساخته و علاوه بر تحمیل محدودیت ها برای کارگزاران رسمی روابط فرهنگی در دوره اخیر، زمینه ای نرم و با حضور توأمان کنش گران متکثر و غیررسمی را فراهم آورده است که از ابزارهای جدید و منعطفی نیز برای کنش گری فرهنگی بهره می گیرند. در این میان، کم و کیف ارتباطات فرهنگی ایران با کشورهای حوزه تمدنی فارسی، از جدی ترین عرصه هایی به شمار می‌رود که از این تحولات تأثیر پذیرفته است.

روابط فرهنگی با کشورهای حوزه تمدنی فارسی و تحولات آن، از جهت های مختلف قابل توجه است:

در ادامه، پس از بررسی و شناخت «کشورهای حوزه تمدنی فارسی» و پرداختن به همانندی یا هم پوشانی آن با سایر مصادیق و مفهوم ها، مروری گذرا بر ویژگی های روابط فرهنگی ایران و این کشورها و مهم ترین مشکلات (و دستاوردهای) آن مورد توجه بوده و در پایان، برای بازشناسی راهکارهای گسترش این ارتباطات و پیشنهاد برخی روش های معطوف به رفع موانع پیش روی آن، تلاش شده است.
 
کشورهای فارسی زبان، جوامع فارسی زبان، حوزه تمدنی مشترک
از نخستین مسائل مربوط به ارتباطات فرهنگی با حوزه تمدنی فارسی زبان، مشخص کردن مصادیق و تعیین نسبت آنان با سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است. به بیان دیگر، پیش از هر چیز می بایست روشن شود که مخاطب روابط فرهنگی ما با این حوزه هم پیوند، آیا کشورهای فارسی زبان (به معنای دولت های ملی مستقل) است؟ آیا جوامع فارسی زبان (اجتماعها و گروه های فارسی زبان، حتی بدون دولت های مستقل) موردنظر است؟ و یا مردم ساکن در سرزمین هایی است که قائل به پیشینه فرهنگی مشترک، انتساب به حوزه تمدنی واحد و پیوندهای تاریخی با آنان (حتی اگر اکنون گویشور فارسی نیز به شمار نمی روند) هستیم؟

ناگفته پیداست که واقع شدن گروه مخاطبان روابط فرهنگی و سیاست خارجی ایران در هر یک از این تقسیم بندی ها، اساساً منجر به تجربه متفاوتی از تأسیس یا گسترش ارتباطات شده و فرصت ها و محدودیت های غیرمشابهی را برای کنشگری کارگزاران دیپلماسی فرهنگی رقم خواهد زد.

علاوه بر عرصه دیپلماسی و حوزه های اجرایی روابط فرهنگی بین المللی، تعیین دامنه مصادیق فارسی زبانان خارج از ایران، در ادبیات علمی و پژوهشی و تولیدات رسانه ای این حوزه نیز قابل توجه است. در برخی از این آثار، با محدود کردن دامنه جغرافیای تمدنی فارسی زبان به دولت های ملی که گونه ای از این زبان (فارسی، دری، تاجیکی) را به عنوان زبان ملی یا رسمی خود برگزیده اند، تنها سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان را در پهنه جغرافیای فارسی‌زبان جهان گنجانده اند.

در مقابل، بخش دیگری از این ادبیات، توجه خود را نه به دولت ها بلکه به اجتماعات کوچک یا بزرگی که به نحوی، گویشور فارسی یا یکی از شاخه های آن محسوب می شوند، معطوف کرده است. در این قالب، بسیاری از اقلیت های قومی در ازبکستان (به ویژه شهرهای بخارا و سمرقند)، هند، پاکستان، عراق، ترکیه، کشمیر، چین، بحرین و عمان نیز در فهرست فارسی زبانان جهان به شمار آمده و حتی می توان برخی از خرده گروه‌های فرهنگی در فدراسیون روسیه، یمن، امارات، گرجستان، قرقیزستان، ترکمنستان، قزاقستان، جمهوری آذربایجان و حتی کانادا، آمریکا، استرالیا و کشورهای اروپایی را نیز در این گروه جای داد.

در یک نمونه، به نظر می رسد که نامیدن یکی از سازوکارهای فرعی انجمن مطالعات خاورمیانه در آمریکای شمالی به عنوان «انجمن مطالعات جوامع فارسی زبان» نیز منطبق با همین خوانش اخیر از شناسایی و کیستی فارسی زبانان جهان و هویت جغرافیایی مربوط به آن بوده است.

با همه این ها، شاید یکی از مهم ترین مصداق های «حوزه فارسی زبان»، با قائل شدن به تفسیری موسع از زبان فارسی به عنوان مجموعه فرهنگ فارسی و داشته های تمدن ایرانی، حوزه تاریخی و تمدنی مشترک یا جغرافیای فرهنگ ایرانی است که دامنه مؤلفه های همگرایی و پیوندهای فرهنگی را فراتر از زبان، در گونه های مختلف میراث فرهنگی، اشتراکات تمدنی و آئین های تاریخی گوناگون بازنمایی می کند. حوزه تمدنی مشترک، از سویی وسیع تر از «کشورهای فارسی زبان» است و از سوی دیگر، از «جوامع فارسی زبان» هم منسجم تر است. در عین حال که مزیت آن در مقابل دو سوی دیگر، انعطاف سیاست گذاری و اجرایی و نیز ماهیت عمل‌گرایانه نتایج حاصل از آن است که با کاستن از حساسیت های هویتی دولت های مخاطب و سهولت کاربست آن در سازوکارهای چندجانبه منطقه ای و بین المللی، ارائه دهنده محتمل ترین گزینه ها برای تقویت و تعمیق ارتباطات فرهنگی با کشورهای هم پیوند به شمار می رود.

حوزه تمدنی مشترک با ایران که در چشم اندازی تاریخی، زبان فارسی و میراث آن، کماکان مهم ترین عامل پیونددهنده اجزای آن محسوب می شود، شامل آسیای مرکزی (ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قرقیزستان و قزاقستان)، افغانستان، قفقاز جنوبی (آذربایجان،گرجستان و ارمنستان)، قفقاز شمالی (جمهوری های فدراسیون روسیه در مناطق شمالی دریای خزر)، تبت و پامیر، شبه قاره هند (پاکستان، هند و بنگلادش)، شرق چین (سین کیانگ)، آسیای صغیر و بالکان (ترکیه و بوسنی)، شامات قدیم (سوریه) و بخش هایی از عراق است که در طول حیات مادی و معنوی این حوزه، زبان و ادبیات و کتابت فارسی، عنصر هم پیوندی و محور اشتراک اجزای این جغرافیای گوناگون نژادی و قومی بوده است.
 
بسترهای رسمی و غیررسمی ارتباطات فرهنگی (دیپلماسی فرهنگی و دیپلماسی نوین)
بستر رسمی ارتباطات فرهنگی، دیپلماسی فرهنگی است که توسط دولتها هدایت شده و با استفاده از ابزار و ظرفیت های فرهنگی، پشتيبان اهداف سیاست خارجی و اهداف دیپلماسی محسوب می شود. این‌گونه از دیپلماسی، در سه بعد زمینه اي، قانوني و اجرايي قابل تفکيک است که بر اقدامات بهبود شاخص هاي آموزش، فرهنگ، ارتباطات، سياست عمومي دولت، حکمراني خوب و حقوق فرهنگي تأکید دارد. دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران نیز با هدف تدارک ابزاري کارآمد و مؤثر در بهبود تصوير (برند) کشور در جامعه بين الملل و افزايش ضريب نفوذ فرهنگي و ارتقاي قدرت نرم ايران در جهان تبلور یافته است. در مقابل، به دنبال تغییر در ساختارهاي جهانی و کم رنگ شدن حاکميت دولت ها، توسعه فناوري اطلاعات و ارتباطات، رشد بازيگران غيردولتي و آگاهي فزاينده مردم در سطح جهاني، ديپلماسي سنتی نيز دچار تحول شده است. عرصه جدید دیپلماسی (ديپلماسي نوين)، پديده اي در بستر جامعه مدني جهاني است که در آن فناوري نوين ارتباطاتي، سازمان‌های جديد دولتي و غيردولتي، مردم، گروهاي فشار، انجمن هاي تخصصي و نظاير آن، نقش های بیشتری را در مسائل جهانی بر عهده دارند.

بر این اساس، مسائل روابط بین الملل، بحران ها و چالش هاي پیش روی جامعه بین‌المللی و موضوعات جهان جدید، آن قدر پيچيده است که کارگزاران دولتی و ديپلماسي سنتي به‌تنهایی قادر به مدیریت و مقابله با آن ها نخواهند بود. بنابراین، ديپلماسي نوين، عرصه ناگزیر همزیستی کارگزاران رسمی از یک سو و بازیگران متکثر و غیررسمی از سوی دیگر است که کنش گران اخیر، علاوه بر حذف حلقه زمان بر بروکراسی در تصمیم گیری و اجرا، از ابزارهای منعطف ارتباطی و سرعت بالای انتقال اطلاعات نیز برخوردار هستند.

نکته قابل تأمل در معرفی دیپلماسی نوین در کنار دیپلماسی فرهنگی آن است که این گونه جدید، در عین حال که قادر است به عنوان مکمل دیپلماسی فرهنگی ظاهر شود، در ساحتی دیگر، ممکن است نقش رقیب آن را نیز بر عهده گیرد. بی توجهی به روش ها و آثار دیپلماسی نوین، ناگزیر، دیپلماسی فرهنگی را با کاهش دامنه و عمق اثرگذاری و هدر رفت منابع آن مواجه خواهد ساخت. در رابطه با ارتباطات فرهنگی جفرافیای تمدنی فارسی زبان (یا به تعبیر کارآمدتر، حوزه تمدنی مشترک)، وجه مهمی از شرایط، برآمده از عدم توجه کافی به هم افزایی این دو گونه از دیپلماسی است.

در سال های اخیر، فشارهای ساختاری بین المللی، ترویج گفتمان ایران هراسی و تلاش های رقیبان منطقه ای و فرامنطقه ای برای منزوی ساختن ایران، جاذبه های نخستین اسلام خواهی انقلابی، گفتمان عدالت گستری و تصویر آرمانی ایران مبتنی بر حمایت از مستضعفین را تا حدودی تحت الشعاع قرار داده است. مشکلات اقتصادی و انعکاس بیرونی آن، دشواری تجارت خارجی و کاهش ارزش پول ملی نیز، مسئله برندینگ ایران را متأثر کرده است. این در حالی است که هجمه رسانه های فارسی زبان و غیرفارسی زبان نیز عموما در جهت مخدوش سازی تصویر ملی، ایجاد حساسیت کاذب (و منفی) و سلب اعتماد از دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران عمل می کند. ویژگی دیگر، مربوط به تجربه زیسته مهم ترین (و بزرگترین) گروه فارسی زبان خارج از ایران، یعنی مهاجران افغانستانی است که مدتی را به واسطه مهاجرت اجباری در نتیجه جنگ داخلی و یا با انگیزه یافتن فرصت های اشتغال در ایران سپری کرده اند (و یا می کنند) و با وجود بخشی از تجربه های مطلوب، احتمالا با بخش قابل توجهی از تجربه های نامطلوب نیز روبرو بوده اند. در چنین فضای پیچیده ای، کارکردها و اعلان های رسمی دیپلماسی فرهنگی در کنار حجم و سرعت اطلاعاتی که از مسیرهای غیررسمی منتقل شده و در بسترهای نوین مبادله می شود، تأثیر واقعی خود را از دست داده و دچار انفعال می شود.

اما شاید مهم ترین ویژگی ارتباطات فرهنگی ایران و حوزه فارسی زبان در دهه های اخیر، تأثیرپذیری این روابط، از بروز گونه ای ناسازواری یا حالتی از تناقض شکلی است. به این صورت که در این دهه ها، حوزه عربی و جنوب غرب آسیا، به کانون توجه سیاست خارجی و به همان نحو، جهت گیری اصلی دیپلماسی و ارتباطات فرهنگی جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است. کشورهای جنوب غرب آسیا، حتی کشورهای عربی، اجتماعاتی از فارسی زبانان را در خود جای داده است و گستره ای از پیشینه مشترک تمدنی-اسلامی و پیوندهای فرهنگی ایران و این کشورها قابل تشخیص است. با وجود این، عامل میراث زبان فارسی و عناصر فرهنگی پیوسته با آن، نه به عنوان محور اصلی روابط فرهنگی ایران با این حوزه، بلکه تنها بخشی فرعی از مجموعه علاقمندی های فی مابین را تشکیل می دهد (با وجود عناصر نیرومندتری از جنس دینی و مذهبی).

در مقابل، جغرافیای اصلی تمدن مشترک فارسی، در حوزه پیرامونی شمال شرقی ایران، یعنی آسیای مرکزی و افغانستان یا همان خراسان بزرگ و ماوراءالنهر (فرارود) واقع شده است. حوزه ای که با وجود سپری شدن نزدیک به سه دهه از فروپاشی اتحاد شوروی و آغاز حیات سیاسی مستقل دولت های واقع در آن، تاکنون، آن طور که باید در محدوده توجه سیاست خارجی و جهت گیری ارتباطات فرهنگی قرار نگرفته است. حتی تجربه حضور و نقش آفرینی در کشور فارسی زبان تاجیکستان نیز، بیش از آن که با محوریت زبان فارسی برجسته شود، در قالب حمایت از جنبشی دینی بازنمایی شده است (فارغ از صحت یا سقم این بازنمایی). این وضعیت موجب شده است تا ظرفیت های همگرایی حوزه تمدنی-فارسی با این کشور نیز با محدودیت هایی مواجه شده و هزینه های ناخواسته ای را تحمیل کند.

در سوی دیگر، کشور فارسی زبانِ افغانستان در دهه های اخیر با بی ثباتی های مداوم و بحران های سیاسی-امنیتی پی درپی مواجه بوده است. قدرت گیری گروه های مذهب گرا(با قرائت های خاص) تا اشغال توسط نیروهای ائتلاف غربی، تشدید رقابت های قومی، نابسامانی‌های اقتصادی و تضعیف دولت مرکزی، تنها بخشی از ناگواری های تجربه شده در این کشور در سال های اخیر است. ناگفته پیداست که کم وکیف ارتباطات فرهنگی ایران و افغانستان نیز، ناگزیر، از این تحولات و نابسامانی‌ها تأثیر پذیرفته و مجالی برای تبلور واقعی ظرفیت های همگرایی فرهنگی دو کشور، آن طور که انتظار می رفت، فراهم نشده است. سایر کشورهای واقع در حوزه پیرامونی شمال شرق، اعم از ترکمنستان، ازبکستان، قزاقستان و قرقیزستان نیز، به عرصه ای برای فعالیت رقیبان منطقه ای و فرامنطقه ای ایران تبدیل شده و فضایی از رقابت کاذب میان عناصر فرهنگی- فارسی و عناصر فرهنگی- ترکی را دامن زده است.

جمعیت غالب پیروان اهل سنت در حوزه پیرامونی شمال شرق (یا همان حوزه تمدنی مشترک فارسی)، عامل دیگری است که بر ناسازواری مطالبات و یافته های ارتباطات فرهنگی ایران و این کشورها افزوده است. در کشور افغانستان، هرچند آمار دقیقی از چگونگی ترکیب جمعیت قومیت ها و مذاهب وجود ندارد، اما آشکار است که پیروان اهل سنت در اکثریت قرار دارند.

در تاجیکستان فارسی زبان نیز، وضعیت مشابه است. در سایر کشورهای آسیای مرکزی نیز غلبه جمعیتی با سنی های حنفی است. این در حالی است که به طور طبیعی، محتوای بسیاری از برنامه ریزی های رسمی کارگزاران روابط فرهنگی ما با این کشورها رنگ و بوی مذهبی دارد. این شرایط موجب شده است تا علاوه بر افزایش حساسیت نهادهای دینی و حکومت های مرکزی این کشورها نسبت به فعالیت های فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، بازیگران رقیب یا متخاصم نیز، فرصتی برای تردیدآفرینی در اهداف برنامه ها و چشم انداز غایی حضور فرهنگی ایران در این حوزه پیرامونی به دست آورند.

با همه این ها، در سال های گذشته دستاوردهای قابل توجهی برای مجموعه های فرهنگی و آموزشی ایرانی در بستر ارتباطات فرهنگی با حوزه تمدنی فارسی زبان (به ویژه افغانستان) قابل اشاره بوده و اسناد متنوعی نیز در زمینه همکاری های فرهنگی میان ایران و این کشورها (به ویژه تاجیکستان) منعقد شده است. اما دغدغه اساسی، مقایسه این سطح از دستاوردها با ظرفیت های موجود همکاری و همگرایی فرهنگی از یک‌جهت و تحقق واقعی و کیفیت اجرای (عملیاتی کردن) محتوای اسناد و سیاست های اعلامی از جهت دیگر است که به نظر می‌رسد، فاصله آشکاری میان وضع موجود و وضع مطلوب ارتباطات فرهنگی قابل تشخیص است. وضعیتی که از یک سو، برآمده از جایگاه حوزه تمدنی پیرامونی فارسی زبان در راهبردهای کلان سیاست خارجی و از سوی دیگر، در نتیجه ناسازواری رویکردها و روش های ارتباطات فرهنگی با واقعیت ها و ویژگی های بومی این حوزه پیرامونی است.
 
راهکارهای توسعه ارتباطات فرهنگی با حوزه تمدنی مشترک فارسی‌زبان
با توجه به آن چه بیان شد و با تکیه بر تجربه دهه های اخیر، رویکردها و راهکارهای توسعه ارتباطات فرهنگی ایران و کشورهای حوزه پیرامونی فارسی زبان، در دو جهت سلبی و ایجابی قابل ارائه خواهد بود. در قالب رویکردهای سلبی، موارد زیر قابل اشاره است:

پرهیز از انحصارگری: یکی از مواردی که می بایست در ارتباطات فرهنگی با حوزه تمدنی فارسی زبان از آن پرهیز شود، القای حس و انگیزه مالکیت بر عناصر فرهنگی و تمدنی مشترک است. به عبارت دیگر، در نحوه سیاست گذاری، اجرا و انعکاس رسانه ای فعالیت های فرهنگی مشترک می بایست مراقبت شود تا این فعالیت ها، به عنوان مطالبه مالکیت و یا انحصارگری در انتساب میراث مادی و معنوی تمدنی به ایران (یا هر یک از کشورهای طرف همکاری) تبلور نیافته و بازنمایی نشود. اهمیت این ویژگی از آن جایی است که بسیاری از این عناصر، به مثابه مؤلفه های هویت ملی (در زمینه دولت سازی) این کشورها عینیت یافته و طبیعی است که حساسیت های ویژه ای نیز پیرامون آن ها وجود دارد.

پرهیز از برجسته کردن عامل مذهبی: با توجه به ساختار مذهبی (و سیاسی) کشورهای حوزه پیرامونی فارسی زبان، بهتر است تا از پررنگ کردن عناصر مذهبی و تمرکز «شکلی» بیش از حد بر آن (به ویژه در فعالیت های تبلیغی) در بستر ارتباطات فرهنگی خودداری شود. از سوی دیگر، بستر بومی فرهنگ و هویت مذهبی ساکنان این کشورها، به‌خودی‌خود دارای اشتراکهای بسیاری با آموزه های مذهبی بومی ایران بوده و با کاسته شدن از شدت حساسیت ها و افزایش اعتماد متقابل، زمینه مناسب تری (کارآمدتری) برای همگرایی و انتقال آموزه های اسلامی نیز فراهم خواهد شد.

پرهیز از القای نقش برادر بزرگ تر: یکی از موارد اساسی در توسعه و پایداری ارتباطات فرهنگی با حوزه پیرامونی فارسی زبان، پایبندی به اصول احترام متقابل، عدم دخالت در امور سیاست داخلی و حفظ جایگاه همسطح (برابر) در مراودات فرهنگی و سیاسی است. به بیان دیگر، اطمینان از حاشیه امن سیاسی و امنیتی، یکی از ضمانت های پایداری و تعمیق ارتباطات فرهنگی ایران و حوزه پیرامونی فارسی‌زبان است که خود، گامی مؤثر در تحقق همکاری های بیشتر در سایر عرصه ها و فزایندگی همگرایی ایران و کشورهای این حوزه خواهد بود.

در کنار رویکردهای سلبی، برخی از رویکردها و مهم ترین راهکارهای ایجابی توسعه ارتباطات فرهنگی ایران و کشورهای حوزه تمدنی مشترک فارسی زبان نیز به ترتیب زیر قابل اشاره است:

متکثر کردن بسترهای ارتباط فرهنگی: متنوع سازی بسترهای روابط فرهنگی و عدم اتکا به تنها یک یا چند زمینه مشخص، یکی از رویکردهای پیشنهادی برای توسعه ارتباطات فرهنگی ایران و حوزه تمدنی مشترک فارسی زبان است. در این چارچوب، عناصر زبان، ادبیات و میراث تمدنی، بستر اصلی و عمومی روابط فرهنگی است، اما تبلور این ارتباطات می بایست در عرصه های متنوع تری مانند ورزش، گردشگری، اقتصاد و ... نیز گسترش یابد تا علاوه بر فزایندگی وابستگی متقابل (پیچیده)، زمینه های غیرمستقیم مبادلات فرهنگی نیز فراهم شود. بدین منظور، راهکارهایی مانند تعبیه محتوای ارتباط فرهنگی در فعالیت های عمومی، خدمات، اقتصاد و مانند آن و یا راه اندازی جام های ورزشی گوناگون به صورت مشترک پیشنهاد می شود. این فعالیت ها، به عنوان مکمل فعالیت های فرهنگی مانند راه اندازی جایزه های فرهنگی-ادبی سال و یا بنیادهای مشترک فرهنگی، هنری و آموزشی نقش آفرین خواهد بود.

توسعه بستر دیجیتال و رسانه های نوین در ارتباطات فرهنگی: یکی از مشکلات آشکار بدنه کارگزاری فرهنگی ایران در تعامل با حوزه تمدنی مشترک فارسی زبان در سال های اخیر، بی توجهی به ظرفیت ها و الزامات فعالیت در بستر دیجیتال و رسانه های نوین است. این وضعیت به گونه ای است که حتی در یک مرور اجمالی اینترنتی به‌سادگی مشخص می شود که صفحات اینترنتی و مجازی رایزنی های فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در این حوزه پیرامونی، یا اساساً غیرفعال است و یا به روزآوری و ارائه محتوای آن با نیازهای جامعه مخاطب در این کشورها فاصله بسیاری دارد. این در حالی است که توسعه ابزارها و چابکی فزاینده محیط ارتباطات و اطلاعات، توسعه فعالانه بسترهای دیجیتالی و ارائه نوآوری در این زمینه را به عنوان نیاز مبرم حضور و تأثیرگذاری در محیط ارتباطات فرهنگی ناگزیر کرده است. توجه به این ویژگی می تواند تا حدودی کاستی های عرصه دیپلماسی نوین را نیز برطرف سازد.

برنامه ریزی مدون برای ترمیم تصویر ملی: در فضایی واقع گرایانه، ترمیم تصویر ملی و ارتقاء «برند» ایران نزد کشورهای فارسی زبان، یکی از رویکردهای ضروری برای توسعه ارتباطات فرهنگی با این کشورها است. ترمیم تصویر ملی در سطح فراگیر بین المللی (که به واسطه فشارهای ساختاری، تحریم ها، ایران هراسی، عملیات روانی رسانه ای و ... پدید آمده است) نیازمند تغییراتی در سطح کلان سیاست خارجی، سیاست بین الملل و انعکاس بیرونی تحولات مثبت اقتصادی، اجتماعی و علمی داخلی است. اما در ارتباط با حوزه فارسی‌زبان، به طور خاص، گسترش مراودات و رفت وآمدهای سیاسی در سطوح مختلف، حمایت از روابط و رفت وآمدهای هیات های دانشگاهی، فرهنگی و هنری، توجه ویژه تر به موضوع های مشترک مانند میراث «نوروز»، افزایش همایش های علمی و دانشگاهی مشترک در موضوع های تاریخی-تمدنی، تولید آثار و محتوای علمی دوزبانه (در ارتباط با کشورهای حوزه تمدنی مشترک) و با الفبای دوگانه (در ارتباط با کشورهای فارسی زبان) و ... می تواند به عنوان پیشران های ارتقاء برند ملی ایران ایفای نقش کند.

راه اندازی گفتگوهای موضوعی مشترک: راه اندازی گفت وگوهای موضوعی (پنل های) مشترک در موضوعات سیاسی (تحولات منطقه ای و بین المللی)، فرهنگی، اقتصادی و ... در سطح دانشگاهی و کارشناسی (بدنه تصمیم ساز) و انعکاس آن در فضای عمومی کشورهای حوزه تمدنی فارسی زبان، یکی از فرصت های قابل توجه برای تحقق همگرایی آگاهانه در موضوع ها جهان جدید است. این گفتگوها (فراتر از نشست های کارشناسی و کمیسیون های موجود)، یکی از مناسب ترین بسترهای اعتمادسازی و اتخاذ مواضع برابر در موضوعات مشترک فرهنگی، سیاسی و حتی اقتصادی و امنیتی است که خروجی آشکار آن می تواند در موضع گیری های هماهنگ در تحولات منطقه ای و بین المللی و یا در تشریک مساعی در سازمان های بین المللی نیز مدنظر قرار گیرد.
 
برآیند:
توسعه ارتباطات فرهنگی، الزاماً و تنها در بستر فرهنگی رخ نمی دهد. همان طور که همگرایی فرهنگی بر مناسبات سیاسی، اقتصادی و ... تأثیر می گذارد، این مناسبات نیز بر روابط فرهنگی تأثیرگذار است و نمی توان عناصر فرهنگی روابط را به صورت گزینشی و بدون توجه به بستر عمومی مناسبات کشورها مورد توجه قرار داد. علاوه بر آن، توسعه این ارتباطات، مبتنی بر اتخاذ دو گونه از رویکردهای سلبی و ایجابی است تا به نحوی مناسب، پاسخگوی تعارض طبیعی برخی منافع کشورهای همکار قرار گیرد. ترمیم تصویر ملی و بازآفرینی جذابیت تمدنی برای طرف های همکاری نیز، عاملی غیرقابل چشم پوشی در توسعه و پایداری روابط فرهنگی و تحقق آن در فضای عمومی این کشورها است. از سوی دیگر، توجه به اقتضائات دیپلماسی نوین و نوآوری در فضای پرشتاب اطلاعات و ارتباطات نیز از گزینه های ناگزیر پیش روی کارگزاران روابط فرهنگی خارجی است. بنابراین، نگاه واقع گرایانه به محیط پرتلاطم حوزه پیرامونی فارسی‌زبان از یک سو و تعدیل اولویت های آشکار سیاست های کلان فرهنگی در قبال این کشورها، به عنوان برآیند بررسی راهکارهای توسعه ارتباطات فرهنگی ایران با کشورهای آسیای مرکزی و افغانستان قابل اشاره است. برآیندی که مرکز ثقل آن، ترجیح نگاه کارشناسانه، هماهنگی واقعی در سیاست گذاری فرهنگی و انسجام در اجرای آن و نیز، تعمیم عقلانیت ابزاری (در کنار عقلانیت هنجاری و ارزشی) در بستر عمومی ارتباطات فرهنگی بین المللی، بویژه در رابطه با حوزه تمدنی مشترک فارسی زبان است.

بهروز قزل-پژوهشگر موسسه مطالعات راهبردی شرق

فهرست منابع در محل موسسه موجود است
 

 


کد مطلب: 2663

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/2663/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir