کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

بررسی دولت فراگیر در امارت اسلامی

مختصات دولت مطلوب افغانستان از منظر بازیگران مهم

11 دی 1400 ساعت 10:59

با فروپاشی جمهوریت در افغانستان و تصاحب قدرت توسط طالبان،‌ تغییر در همه عرصه‌ها پدیدار شده است که بخشی از این تغییرات با اعتراض جامعه جهانی مواجه شده است. از سویی، در دنیای در هم تنیده نظام بین‌الملل معاصر، دوری گزیدن از این نظام غیر ممکن است و عدم اعتبار و عدم شناسایی یک واحد سیاسی در نظام بین الملل، مشکل آفرین است. یکی از مطالباتی که تقریبا همه بازیگران منطقه‌ای و جهانی از طالبان دارند، تشکیل دولت فراگیر است.
دولت فراگیر تقریبا به کلید واژه‌ای تبدیل شده است که همه بازیگران منطقه‌ای و جهانی در خصوص افغانستان از آن استفاده می‌کنند. اما این دولت فراگیر از منظر بازیگر‌ان مختلف، شاخص‌های متفاوتی دارد و به نظر می‌رسد که تعریف واحدی از آن وجود ندارد.


مطالعات شرق/

ارشاد بلخی*

مقدمه:
با فروپاشی جمهوری اسلامی در افغانستان و تصاحب قدرت توسط طالبان،‌ فروپاشی و تغییر در همه عرصه‌ها در افغانستان پدیدار شده است که بخشی از این تغییرات باب میل جامعه جهانی واقع نشده است. در دنیای در هم تنیده و پیچیده نظام بین‌الملل معاصر، دوری گزیدن از جهان غیر ممکن است و عدم اعتبار و عدم شناسایی یک واحد سیاسی در نظام بین الملل، مشکل آفرین است. امارت طالبان در افغانستان دقیقا با همین دردسر مواجه است. تقریبا همه بازیگران منطقه‌ای و جهانی برای همکاری با طالبان و خارج شدن افغانستان از این وضعیت، روی ایجاد یک دولت فراگیر تاکید می‌کنند. در این نوشته مشخصا به دولت فراگیر مورد نظر جهان، چیستی این دولت فراگیر از منظر بازیگران و امکان شکل گیری این دولت از طرف طالبان خواهیم پرداخت.

شاخص‌های دولت فراگیر
دولت فراگیر تقریبا به کلیدواژه‌ای تبدیل شده است که همه بازیگران منطقه‌ای و جهانی در خصوص افغانستان استفاده می‌کنند. اما این دولت فراگیر از منظر بازیگر‌ان متفاوت، شاخص‌های مشخصی دارد. در این بخش درباره مشخص کردن این شاخص‌ها و بعد‌تر در مورد تفاوت نظر کنش‌گران منطقه‌ای و جهانی در خصوص دولت فراگیر افغانستان بحث خواهیم کرد. جمع شاخص‌هایی که از آرا و نظریات همه بازیگران استنتاج می‌شود به قرار زیر است:

۱- حقوق بشر: بعد از تصاحب قدرت توسط طالبان گزارش‌های فاحش و فزاینده‌ای از نقض حقوق بشر در افغانستان گزارش شده است. این گزارش‌ها در خصوص شکنجه و کشتار نظامیان دولت پیشین افغانستان، شکنجه و اعدام کارمندان دولت پیشین افغانستان، شکنجه و کشتار هزاره‌ها به عنوان اقلیت مذهبی و قومی،  کوچ اجباری و بمبارد هوایی نیروهای آمریکایی در افغانستان ارائه شده است. اگنس کالامارد، دبیرکل سازمان عفو بین‌الملل در این خصوص گفته است که «در ماه‌های قبل از فروپاشی حکومت در کابل، جنایات جنگی مکرر و خون‌ریزی‌های بی‌امان توسط طالبان صورت گرفت و همچنین مرگ‌هایی که مسئول آن نیروهای افغان و آمریکایی بودند.» و کالامارد در خصوص وقایع جریان سقوط و ادعای طالبان مبنی بر انتقال آرام قدرت و وقایع بعد از سقوط افزوده است « شواهد جدید ما نشان می‌دهد که برخلاف ادعای طالبان در مورد انتقال آرام قدرت، مردم افغانستان یک‌بار دیگر با جان خود هزینه آن را پرداختند».

۲- حقوق زنان: اگر برای وضوح بهتر و پرداختن بهتر به این مسئله این مورد در ذیل حقوق بشر جا نگیرد، می‌توان اذعان کرد که بحث حقوق زنان از منظر جامعه جهانی، از شاخص‌های بنیادی و غیرقابل اغماض در راستای ایجاد یک دولت فراگیر است. با حضور طالبان در سکوی رهبری در افغانستان، زنان افغانستان بیشترین آسیب را متحمل شده‌اند. طالبان عرصه‌های کار، آموزش و مشارکت سیاسی را برای زنان کاملا سد کرده‌اند. آژانس زنان سازمان ملل متحد در گزارش خود از نقض صریح حقوق زنان و دختران افغانستان ابراز نگرانی کرده است. هر چند طالبان در اظهارات خود از حضور دوباره زنان در مدارس و عرصه کار حرف زده‌اند، اما همه عزل و نصب‌‌های طالبان بعد از حضور آنها در سطوح رهبری و پایین‌تر از مردان‌ طالب است و هیچ زنی در هیچ سمتی گماشته نشده است. وزارت زنان نیز به وزارت امربه معروف تغییر داده شده است.

۳- مشارکت سیاسی عادلانه: طالبان بعد از در دست گرفتن زمام‌امور، و توزیع قدرت در میان مردم افغانستان، صرفا به گروه‌های قومی و ایدئولوژیک متکی به خود تکیه کرده‌اند. تعیینات جدید طالبان نشان‌ می‌دهد که تمامی افراد گماشته شده در کابینه آنها تقریبا همه از پشتون‌ها هستند و تناسب قومی که مهاری نسبی بر بحران توزیع قدرت در افغانستان بود و در بیست سال گذشته، هر چند با اعتراض و اکراه از طرف سایر اقوام در افغانستان پذیرفته شده بود، در نظر گرفته نشده است. آمار به ‌دست آمده نشان می‌دهد که ۹۹.۵ درصد کابینه طالبان پشتون، ۲۵ درصد تاجیک و ۲۵ درصد ازبک است و ترکیب قومی والیان امارت طالبان نیز از این قرار است: ۹۷.۵ درصد پشتون، ۱.۷ درصد تاجیک، ۳۴ درصد ازبیک و ۳۴ درصد ترکمن هستند.

۴- قطع رابطه با گروه‌های تروریستی: یکی دیگر از شاخص‌های شکل‌گیری دولت‌فراگیر قطع ارتباط طالبان با سایر گروه‌های ستیزه‌جو و در هیأت یک دولت وارد شدن است. رابطه دیرینه طالبان با القاعده و سایر گروه‌های تروریستی منطقه، این شک را تقویت کرده است که حالا بعد از تصاحب قدرت در افغانستان، گروه‌های تروریستی از افغانستان به ‌عنوان یک مأمن استفاده کنند و امنیت کشورهای جهان را به خطر بیاندازند. زلمی خلیل‌زاد، نماینده ویژه رئیس‌جمهور آمریکا در امور صلح افغانستان چندی پیش، بعد از استعفای خود از احتمال تجدید و تشدید ارتباط القاعده و طالبان حرف زد و گفت به طالبان نمی‌شود اعتماد کرد. مایک میلی، رئیس ستاد ارتش آمریکا نیز اذعان کرده است که «طالبان به تعهدات خود در رابطه به قطع ارتباط با شبکه القاعده پایبند نمانده است».
موارد فوق از مهم‌ترین عوامل شکل‌گیری دولت‌فراگیر مطمح‌نظر کشورهای جهان است. اما به نسبت جایگاه‌، منافع، تعلقات و اهداف کشورها و بازیگران صحنه افغانستان، درجه شدت و پایبندی کشور‌ها به هر یک از این موارد، متفاوت است. در بخش بعدی به آن موارد به صورت اجمالی پرداخته خواهد شد.
 
تفاوت حکومت فراگیر از منظر کشور‌های جهان:
۱-ایالات متحده آمریکا:

ایالات متحده آمریکا بنابر تصویری که از لیبرال دمکراسی در عمل در سایر نقاط جهان خلق کرده است، و با تکیه بر رویکرد تاریخی و غالبی که در آن کشور در خصوص افغانستان وجود دارد، به مشارکت سیاسی، حقوق اقلیت‌‌ها، حقوق زنان و حقوق بشر در حدی نگاه‌ می‌کند که بازده آن ساختار، ثبات نیم‌بند در داخل افغانستان باشد، رها از اینکه طالبان در توزیع قدرت، حقوق‌بشر و حقوق زنان عادلانه و معقول عمل می‌کنند یا خیر. موردی که برای آمریکا مهم و حیاتی است، قطع ارتباط طالبان از القاعده و سایر گروه‌های تروریستی است که به نحوی از چتر اشراف آمریکا بیرون است.

۲- چین:
چین با چشم‌انداز خلق امنیت و اقتصاد برای خود به افغانستان و تعامل با طالبان نگاه می‌کند. برای چین مهم‌ترین عنصر در وهله اول، تهدید زدایی در خصوص امنیت آن کشور است. چین با این چشم‌انداز که طالبان با سایر گروه‌های تروریستی، به ویژه جنبش ترکستان شرقی که تهدیدی علیه منافع چین محسوب می‌شود، ارتباط خود را قطع کند نگاه می‌کند و در مرحله دوم در پی بهره‌بری در حوزه معادن و اقتصاد در افغانستان است. مواردی مثل چگونگی توزیع قدرت، حقوق‌زنان، حقوق بشر و مواردی از این دست، برای چین در خصوص مسئله افغانستان جایگاهی ندارد.

۳- روسیه:
روسیه نیز به افغانستان به‌سان آمریکا با چشم‌انداز امنیتی نگاه می‌کند. حضور نیروهای افراطی داعش در سرزمین‌های شمالی افغانستان و همجواری آن مناطق با کشور‌های آسیای مرکزی که حیاط خلوت روسیه به حساب می‌روند، برای روسیه مهم و حیاتی است و قطع ارتباط طالبان با القاعده و سایر گروه‌های تروریستی و مبارزه آنها با داعش برای روسیه مهم است. در جایگاه بعد از این موضوع برای روسیه، توزیع قدرت عادلانه است. روس‌ها با تجربه تاریخی که در افغانستان دارند، به خوبی درک می‌کنند که پیامد توزیع ناعادلانه قدرت در افغانستان عمیق‌تر شدن بحران خواهد بود. روسیه به مسئله حقوق بشر و حقوق زنان در افغانستان توجه چندان خاصی ندارد.

۴- ایران:
جمهوری اسلامی ایران به افغانستان نگاهی امنیتی، سیاسی و اقتصادی دارد. برای ایران مهم است که طالبان اجازه ندهد که از خاک افغانستان علیه امنیت ایران استفاده نشود. موضوع دیگری که برای ایران مهم و قابل بحث است، مشارکت سیاسی و توزیع عادلانه قدرت در افغانستان است. جمهوری اسلامی ایران به‌طور سنتی و بنابر اشتراکات مذهبی و زبانی با مردمان تشیع و فارسی زبان افغانستان رابطه حسنه‌ای دارد. اظهارات سخنگوی وزارت خارجه ایران و سایر مقامات، مدام در راستای مشارکت تمامی اقوام افغانستان در قدرت است. مسئله حقوق بشر و حقوق زنان نیز در مراتب بعدی برای جمهوری اسلامی ایران در افغانستان مهم است.

۵- پاکستان:
پاکستان به امارت طالبان در افغانستان به چشم یک فرصت تاریخی نگاه می‌کند. حمایت پاکستان از تحریک طالبان افغانستان و تصاحب حاکمیت، پاکستان را در موقعیتی بی‌بدیل قرار داده است. برای پاکستان در افغانستان فقط یک مسئله مهم است. اینکه طالبان با حمایت اقتصادی کشور‌های دنیا، از فروپاشی اقتصادی و اجتماعی جلو‌گیری کنند تا مبادا این فرصت تاریخی از کف پاکستان برود. تنها موردی که برای پاکستان مهم است، قطع همکاری و روابط طالبان افغانستان با تحریک طالبان پاکستان است. پاکستان از طالبان افغانستان توقع دارد، تا آنها را پای میز مذاکره با دولت پاکستان بکشانند. فراتر از آن، پاکستان به توزیع عادلانه قدرت، حقوق‌زنان و حقوق بشر در افغانستان توجهی ندارد.

چالش‌های داخلی طالبان برای حکومت فراگیر:
به رغم موارد یادشده، چالش‌هایی در درون گروه طالبان وجود دارد. چالش‌های آتی سه دسته هستند، که در جایگاه عوامل بازدارنده داخلی برای خلق یک حکومت فراگیر با مشخصات ذکر شده عمل می‌کنند.
۱- چالش رهبری: ملاعبدالغنی برادر و سراج‌الدین حقانی از رهبران طالبان‌ هستند که عملا اختلاف جدی در نحوه تشکیل حکومت دارند. نگاه ملابرادر به توزیع قدرت و حکومت‌داری کمی با مدارا و تساهل آمیخته است، اما شبکه حقانی نگاه دارای دید گم و بسته است. قدرت اجرایی و تقریبا همه مجاری مهم اقتصادی و امنیتی در اختیار شبکه حقانی است.
۲- چالش طالبان پشتون و غیر پشتون: بعد از تصاحب قدرت توسط طالبان، نیروهای طالبان غیرپشتون توقع و انتظاراتی را که از طالبان پشتون داشتند برآورده نشده است و خود را در حاشیه می‌دانند.
۳- چالش پشتون فرودست و فرادست: حاکمیت طالبان منجر به تعمیق شکاف طالب‌هایی که در صفوف جنگ قربانی داد‌ه‌اند و طالب‌هایی که به نسبت جایگاه و پیوند‌های خانوادگی، قدرت را تصاحب کرده‌اند شده است. همه این موارد می تواند به عنوان موانع داخلی طالبان برای خلق دولت‌ فراگیر با اوصاف فوق عمل کند.
 
جمع‌بندی:
دریک جمع‌بندی می‌شود به این نتیجه رسید که با چالش‌هایی که در میان طالبان وجود دارد، به ویژه چالش رهبری، این احتمال بسیار بعید به ‌نظر می‌رسد که طالبان بتوانند به ایجاد دولت فراگیر موفق شوند. دولت فراگیری که با اگروه‌های تروریستی ارتباط خود را قطع کند، به توزیع عادلانه قدرت تن دهد، به حقوق‌بشر و حقوق زنان وقع بگذارد و همه کشور‌هایی که از آنها نام برده شد، به رضایت نسبی از امارت طالبان برسند. تحقق همه این موارد حداقل در کوتاه مدت بعید به نظر می‌رسد.
انتهای مطلب/

*کارشناس امور افغانستان


کد مطلب: 2920

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/2920/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir