کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

خروج سرمایه انسانی متخصص از افغانستان

بررسی پدیده فرار مغزها و پیامدهای آن برای حکومت طالبان

4 خرداد 1401 ساعت 8:09

با سقوط جمهوری افغانستان و بر سر کار آمدن حکومت طالبان بسیاری از نیروهای جوان، متخصص و تحصیل‌کرده این کشور، افغانستان را ترک کردند. مهاجرت مغزهای این کشور مجموعه‌ای از عواقب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را که زنجیر وار به هم مرتبط هستند در پی خواهد داشت. ناکارآمدی دستگاه دولتی هزینه‌های مالی و اعتباری زیادی برای حکومت طالبان به همراه خواهد داشت و باعث ریشه دواندن حس ناامیدی و بی‌اعتمادی در جامعه خواهد شد. بی‌اعتمادی نسبت به سیستم سیاسی، زمینه را برای پیوستن به گروه‌های افراطی و همچنین تشکیلات غیرقانونی فراهم خواهد کرد. همچنین خروج نیروهای جوان تحصیل‌کرده از افغانستان امید به هرگونه تغییر و اصلاحات در این کشور را مبدل به یاس می‌کند چراکه این نیروها مطالبه‌گران عمده جامعه هستند و نبود آن‌ها راه برای طغیان باز می‌کند.


مطالعات شرق/

آرین پورقدیری*

 با خروج آمریکا از افغانستان و سقوط دولت پیشین افغانستان، تشکیلات طالبان به عنوان یک دولت، برای بازسازی خرابی‌های ناشی از جنگ و اداره امور با مشکلات عدیده‌ای روبرو است. یکی از این معضلات که خود، ریشه و عامل بسیاری از دشواری‌های دیگر شده، فرار مغزها از افغانستان است. افغان‌ها یکی از بزرگ‌ترین جمعیت‌های پناه‌جویان را در سراسر جهان تشکیل می‌دهند. بر اساس گزارش کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان، 2.6 میلیون پناهنده افغان در جهان ثبت شده است که از این تعداد 2.2 میلیون نفر تنها در ایران و پاکستان هستند که البته  این فقط آمار مهاجرین ثبت شده توسط UNHDR است و فقط در ایران آمار مهاجرین افغانستانی به حدود پنج میلیون نفر می‌رسد.

آلمان، ترکیه و استرالیا هم مقاصد دیگری هستند که مردم افغانستان برای مهاجرت انتخاب می‌کنند. البته ناگفته نماند که پدیده مهاجرت و فرار مغزها از افغانستان مسئله تازه‌ای نیست و دهه‌ها است که جنگ و بی‌ثباتی و عدم قطعیتِ وضعیتِ آتی کشور، مردم این مرز و بوم را جان به لب و وادار به ترک وطن می‌کند؛ روندی که ضمن ایجاد مشکلاتی در جوامع میزبان، عواقب وخیمی هم برای خود افغانستان دارد. در دوره اول حکومت طالبان یعنی از سال 1996 تا 2001 خیل عظیمی از مردم افغانستان از کشور خود مهاجرت کردند. با سرنگونی این رژیم، از سال 2002، بیش از 5.3 میلیون افغان دوباره وارد کشور خود شدند؛ اما این روند با به قدرت رسیدن مجدد طالبان جهت معکوس به خود گرفت. بازگشت طالبان زنگ خطری بود برای غیر پشتون‌ها، زنان، افراد با تحصیلات عالی، روزنامه‌نگاران، فعالان مدنی، کارکنان ارگان‌های خارجی و کارمندان عالی‌رتبه. برخی از این افراد از کشور گریختند چرا که در واقع گستره خطر طالبان را متوجه خود و تمام چیزهایی که طی بیست سال به دست آورده بودند، می‌دیدند. با این مهاجرت عظیم، افغانستان از بخش قابل توجهی از صاحبان دانش و تخصص که طبعا حضور آنها برای اداره امور لازم بود، تهی شد.
 
دلایل گریز دسته‌جمعی
بعد از سقوط کابل و سرنگونی دولت پیشین افغانستان، هزاران نفر از مردم این کشور راه خروج از وطن را در پیش گرفتند. بنا به گفته کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد (UNHCR)، مهاجرت از افغانستان کماکان در آینده ادامه خواهد داشت و حدود 500 هزار افغان از این کشور فرار خواهند کرد . البته آمار مهاجرین وارد شده به ایران در همین موج اخیر حدود یک میلیون نفر تخمین زده می‌شود. اما دلایل این گریز دسته‌جمعی از افغانستان بعد از قدرت‌یابی مجدد طالبان چیست؟

الف: بحران اقتصادی: افغانستان با بحران شدید مالی روبرو است. سیستم مالی افغانستان از زمانی که طالبان کنترل کابل را به دست گرفته، در سراشیبی سقوط آزاد قرار گرفته است. طبق داده‌های بانک جهانی، در طی بیست سال گذشته، افغانستان  حدود ۴۰ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را از کمک‌های بین‌المللی به دست می‌آورد؛ تسلط طالبان بر این کشور باعث شده نه تنها کمک‌های مالی سایر کشورها به آنها قطع، بلکه دارایی‌های آن نیز توقیف شود. همچنین عدم شناسایی بین‌المللی افغانستان منجر به توقف مراودات اقتصادی این کشور با سایرین شده است. این دو عامل افزایش تورم و فقر را با خود به همراه آورده است. بر اساس آمار سازمان ملل در افغانستان حدود ۲۴ میلیون نفر یعنی ۶۰ درصد جمعیت، از گرسنگی حاد رنج می‌برند. بسیاری از مردم افغانستان به دلیل وخامت اوضاع اقتصادی تن به فروش اسباب و اثاثیه منزل خود و در مواردی فروش کودک و کلیه خود داده‌اند. همچنین برابر اعلام برنامه توسعه سازمان ملل متحد (UNDP)تا اواسط سال ۲۰۲۲، تقریباً ۹۷ درصد از جمعیت افغانستان ممکن است به زیر خط فقر سقوط کنند. عدم امنیت اقتصادی و رفاه مادی از جمله دلایل مهاجرت بسیاری از مردم افغانستان بعد از به قدرت رسیدن مجدد طالبان است.

ب: الگوی حکمرانی طالبان: با سقوط کابل به دست طالبان، مردم افغانستان که با شیوه حکمرانی طالبان کاملاً آشنا بوده و آن را بین سال‌های 1996 تا 2001 تجربه کرده بودند، می‌دانستند چه چیزی در انتظار آن‌ها است. خشونت، تبعیض‌های قومی، جنسیتی، مذهبی و همچنین افراط‌گرایی دینی ازجمله ویژگی‌هایی است که بسیار از شهروندان علی‌الخصوص جوانان این کشور را متقاعد به خروج از وطن خود می‌کند. به‌عنوان مثال همین چندی پیش بود که طالبان طی قانونی سوار شدن زنان به هواپیما بدون همراهی یک عضو مرد خانواده را غیرقانونی اعلام کرد. در نمونه‌ای دیگر نیروهای طالبان متهم هستند که از زمان تسلط بر کشور در مرداد ماه، با وجودی که عفو عمومی اعلام کردند، بیش از ۱۰۰ افسر پلیس و اداره اطلاعاتی سابق را اعدام یا ناپدید کرده‌اند. طبیعتاً این‌گونه اقدامات، جامعه را به این نتیجه خواهد رساند که طالبان همان طالبان و امارت اسلامی هم همان است که بین سال‌های 1996 تا 2001 بود و به ‌این‌ترتیب تصمیم می‌گیرند تا درگوشه ای دیگر از جهان به دنبال سرنوشت خود بروند.

ج: ناامنی و بی‌ثباتی: بسیاری از افراد این روزها به دلیل ناامنی افغانستان ترجیح می‌دهند این کشور را ترک کنند. بعد از قدرت‌یابی مجدد طالبان از آنجا که هنوز تشکیلات امنیتی و نظامی کاملاً بر امور احاطه پیدا نکرده، شاهد دوره‌ای از بی‌نظمی و کشت و کشتار هستیم. علاوه بر آن داعش خراسان حملات متعدد و خونینی را در ولایت‌های مختلف انجام می‌دهد. جرم و جنایت‌های اجتماعی مانند سرقت مسلحانه، آدم‌ربایی، دزدی، تجاوز، زورگیری و انواع بزه‌های دیگر هم با توجه به اینکه دستگاه پلیسی، امنیتی و قضایی کشور به ثبات لازم نرسیده افزایش داشته است. همین ناامنی، عده‌ای را بر آن می‌دارد تا جان خود را برداشته و فرار کنند.
 
پیامدهای فرار مغزها
 مهم‌ترین نتیجه فرار مغزها از افغانستان که این روزها به‌خوبی در این کشور نمود پیدا کرده، کمبود نیروی متخصص برای اداره امور است. خروج کارمندان، روزنامه‌نگاران، مدیران حرفه‌ای، اساتید، نیروهای ماهر و سایر اقشار تحصیل‌کرده از این کشور با توجه به اینکه اغلب نیروهای طالبان را افراد غیرمتخصص با سطح سواد پائین تشکیل می‌دهند، دولت جدید را با بحران جدی روبرو کرده است. کمبود نیروهای متخصص برای حکومت طالبان هزینه‌های بسیاری به همراه دارد و البته خود طالبان هم متوجه این مشکل بوده و هست؛ درست به همین دلیل ذبیح‌الله مجاهد سخنگوی این گروه همان روزهای اول به قدرت رسیدن با بیان اینکه «این کشور نیاز به متخصصان خود دارد» از مردم خواست که کشور را ترک نکنند؛ ولی طبیعتاً درخواست‌های گروهی که 20 سال گذشته را صرف خشونت‌هایی مثل قطع انگشتان دست رأی‌دهندگان، بمب‌گذاری و کشتارمردم بیگناه کرده باشد، نمی‌تواند منشا اثر در جامعه باشد بخصوص که بعداً ثابت شد بسیاری از وعده و وعیدهای آن‌ها  از جمله عفو عمومی هیچ اعتباری ندارد. اما فارغ از همه این مسائل فرار نیروهای مجرب و همچنین متخصص از افغانستان عواقبی را برای کشور به طور اعم و دولت طالبان به طور اخص به دنبال دارد.

الف: ناکارآمدی و افزایش هزینه‌های حکمرانی: طالبان در طی 20 سال گذشته یک گروه شورشی بوده است و تخصص اداره مملکت را ندارد. تصور کنید در دولت قبل 450 هزار نفر به‌طور مستقیم کارمند دولت بودند که 20 درصد آن‌ها را زنان تشکیل می‌دادند. حال نه‌تنها زن‌ها از کار محروم شده‌اند بلکه درصد بزرگی از کارمندان هم، یا از کشور     گریخته اند  یا تمایل به همکاری با طالبان را ندارند و امور به دست افرادی افتاده است که فاقد دانش و آموزش‌های لازم برای تصدی امور هستند. عدم تخصص در انجام امور منجر به دوباره‌کاری، موازی کاری و اشتباهاتی می‌شود که هزینه‌های مالی و اعتباری زیادی می‌تواند برای حکومت به همراه داشته باشد. اداره امور به شیوه آزمون‌وخطایی توسط افراد ناپخته و غیرمتخصص باعث اتلاف و هدر رفتن منابع مالی محدود افغانستان می‌شود. ناکارآمدی دولت بخصوص در دو بخش اداری و اقتصادی که مردم با آن سرو کار بیشتری دارند می‌تواند نارضایتی عظیمی را در جامعه ایجاد کند و از اعتبار دولت بکاهد.

ب: افزایش تبعیض و ناامیدی: ناکارآمدی در اداره امور بخصوص در حوزه اقتصادی باعث تعمیق فقر و متعاقباً تبعیض می‌شود. امارت اسلامی طالبان زمانی که با کمبود منابع و بحران‌های مالی و اقتصادی روبرو شود به جای مدیریت درست و منطقی این کاستی‌ها، از آنجا که پیشینه قومیت گرایانه داشته و پشتونیسم از اصول فکری آن‌ها است، ترجیح می‌دهد منابع محدود موجود را صرف راضی نگه‌داشتن پشتون‌ها کند، قومی که درصد همراهی و وفاداری آن‌ها نسبت به امارت اسلامی بیشتر از سایرین است. این مسئله باعث افزایش ناامیدی در میان سایر اقوام خواهد شد.

ج: افزایش بی‌اعتمادی: همان‌طور که گفته شد فقر و بحران اقتصادی ناشی از ناکارآمدی دولت می‌تواند منجر به تعمیق تبعیض شود. حس بی‌عدالتی سازمان‌یافته خود عاملی می‌شود برای افزایش بی‌اعتمادی به دولت. خالی بودن خزانه دولت از سرمایه اجتماعی اعتماد، باعث می‌شود دولت طالبان برای پیشبرد سیاست‌های خود حمایت و همیاری مردم را نداشته باشد و به عبارتی بی‌اعتمادی سیاسی به ناکارآمدی بیشتر دولت منجر خواهد شد چراکه دولت برای پیشبرد هر امری به جای اینکه دوشادوش جامعه قرار گیرد باید رویاروی آن‌ها قرار گیرد.

د: افراط‌گرایی: همان‌طور که رونالد اینگلهارت نظریه پرداز علم سیاست معتقد است، نبود اعتماد سیاسی باعث می‌شود جامعه به‌سوی افراط‌گرایی سوق پیدا کند. تعمیق فقر و محرومیت در افغانستان تا حد زیادی زمینه سو استفاده را برای گروه‌های افراطی مانند داعش فراهم می‌کند که ممکن است با وعده خلافت جهانی و دستمزدهای چشمگیر علی‌الخصوص مردم کم‌سواد روستایی را بفریبند. کارتل‌های مواد مخدر از دیگر گروه‌هایی هستند که می‌توانند از بی‌اعتمادی مردم افغانستان نسبت به طالبان سو استفاده کنند. همان‌طور که فوکویاما می‌گوید، «اگر حکومت نتواند برخی از وظایف اصلی و مشخص خود را انجام دهد، در آن صورت من برای تأمین منافعم ناگزیرم خود دست به کار شوم»؛ برخی از مردم افغانستان هنگام روبرو شدن با فقر و سیستمی که یارای حل این معضل را ندارد سعی می‌کنند با چنگ انداختن به تنها و شاید آخرین راه‌حل یعنی پیوستن به گروه‌هایی که مخل ثبات و آرامش کشور هستند، خود را نجات دهند.

ه- گسترش رادیکالیسم: اصولاً در همه جوامع جوانان تحصیل‌کرده و طبقات متوسط موتور محرکه تغییرات و اصلاحات هستند. خالی شدن افغانستان از نیروهای جوان و تحصیل‌کرده، نه تنها هرگونه احتمال توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در این کشور را منتفی می‌کند بلکه با گرایش ذاتی طبقات کم‌سواد و فقیر به رادیکالیسم، این کشور را درگیر تلاطم‌ها و شورش‌های مداوم می‌کند.
 
 جمع‌بندی
با سقوط جمهوری افغانستان و بر سر کار آمدن حکومت طالبان بسیاری از نیروهای جوان، متخصص و تحصیل‌کرده افغانستان از این کشور گریختند. مهاجرت مغزهای این کشور مجموعه‌ای از عواقب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را که مانند رشته‌های زنجیر به هم پیوسته و مرتبط هستند در پی خواهد داشت. ناکارآمدی دستگاه دولتی و انجام امور به شیوه‌های نادرست، هزینه‌های مالی و اعتباری زیادی برای حکومت طالبان به همراه خواهد داشت. ناکارآمدی بخصوص در حوزه اقتصادی منجر به فقر و برخورد قوم‌گرایانه پشتون‌های حاکم نسبت به کمبود منابع، منجر به تبعیض خواهد شد که این تبعیض چنانچه مداوم و عمیق باشد باعث ریشه دواندن حس ناامیدی و بی‌اعتمادی در جامعه نسبت به دولت خواهد شد. بی‌اعتمادی نسبت به سیستم سیاسی، خود زمینه را برای پیوستن به گروه‌های افراطی و همچنین تشکیلات غیرقانونی فراهم خواهد کرد چرا که این گروه‌ها می‌توانند با دستمزدهای بالا، مردم فقیر را از تهی‌دستی نجات دهند. همچنین خروج نیروهای جوان تحصیل‌کرده و طبقات متوسط از افغانستان امید به هرگونه تغییر و اصلاحات در این کشور را مبدل به یاس می‌کند چراکه این نیروها مطالبه گران عمده جامعه هستند و نبود آن‌ها عرصه را برای طبقات کم‌سواد می‌گشاید و راه برای عصیان و طغیان و خشونت‌های گاه‌ و بیگاه باز می‌کند.
انتهای مطلب/


*دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی سیاسی


کد مطلب: 3085

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/3085/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir