تحولات افغانستان در تابستان ۱۴۰۰ و بازگشت طالبان به قدرت، نقطۀ عطفی در معادلات سیاسی و امنیتی منطقه بود؛ رخدادی که نه تنها سرنوشت داخلی افغانستان را تحت تأثیر قرار داد، بلکه پیامدهای ژرفی بر روابط کشورهای همسایه، بهویژه ج.ا.ایران، بر جای گذاشت. ایران که مرز طولانی و پیچیدهای با افغانستان دارد، از دیرباز درگیر فرصتها و تهدیدهای برخاسته از تحولات این کشور بوده است؛ از موج مهاجرت و قاچاق مواد مخدر گرفته تا حضور گروههای افراطی و رقابتهای ژئوپلیتیک. به همین دلیل، روابط ایران با طالبان پس از ۱۴۰۰ به یکی از حساسترین و پیچیدهترین پروندههای سیاست خارجی ایران در چهار سال اخیر بدل شد.
سیاست ایران در قبال حکومت طالبان را میتوان در چارچوبی از ملاحظات امنیتی، ایدئولوژیک و مصلحتگرایی دیپلماتیک بررسی کرد. از یکسو، حضور طالبان تهدیدهایی برای امنیت مرزها و شیعیان افغانستان ایجاد کرده است. از سوی دیگر، ایران ناگزیر از برقراری نوعی تعامل با حکومت طالبان برای مدیریت بحرانها و جلوگیری از بیثباتی گسترده در همسایگی خود بوده است. همزمان، رقابت قدرتهای منطقهای مانند پاکستان، چین و روسیه در افغانستان و نیز خلأ ناشی از خروج آمریکا، ابعاد تازهای به این معادله افزوده است.
مقدمه
مطالعات شرق | تحولات افغانستان در تابستان ۱۴۰۰ و بازگشت طالبان به قدرت، نقطۀ عطفی در معادلات سیاسی و امنیتی منطقه بود؛ رخدادی که نه تنها سرنوشت داخلی افغانستان را تحت تأثیر قرار داد، بلکه پیامدهای ژرفی بر روابط کشورهای همسایه، بهویژه ج.ا.ایران، بر جای گذاشت. ایران که مرز طولانی و پیچیدهای با افغانستان دارد، از دیرباز درگیر فرصتها و تهدیدهای برخاسته از تحولات این کشور بوده است؛ از موج مهاجرت و قاچاق مواد مخدر گرفته تا حضور گروههای افراطی و رقابتهای ژئوپلیتیک. به همین دلیل، روابط ایران با طالبان پس از ۱۴۰۰ به یکی از حساسترین و پیچیدهترین پروندههای سیاست خارجی ایران در چهار سال اخیر بدل شد.
سیاست ایران در قبال حکومت طالبان را میتوان در چارچوبی از ملاحظات امنیتی، ایدئولوژیک و مصلحتگرایی دیپلماتیک بررسی کرد. از یکسو، حضور طالبان تهدیدهایی برای امنیت مرزها و شیعیان افغانستان ایجاد کرده است. از سوی دیگر، ایران ناگزیر از برقراری نوعی تعامل با حکومت طالبان برای مدیریت بحرانها و جلوگیری از بیثباتی گسترده در همسایگی خود بوده است. همزمان، رقابت قدرتهای منطقهای مانند پاکستان، چین و روسیه در افغانستان و نیز خلأ ناشی از خروج آمریکا، ابعاد تازهای به این معادله افزوده است.
این بررسی با هدف ارزیابی روابط ایران و طالبان طی چهار سال اخیر نگاشته شده و در پی آنیم که ببینیم ج.ا.ایران در این دوره چگونه با طالبان تعامل کرده و چه نتایجی از این سیاست حاصل شده است؟ در کنار آن به تحلیل سیاستهای رسمی ایران، واکاوی چالشها و فرصتهای موجود در روابط دو طرف، و ترسیم سناریوهای آینده میپردازیم.
پیشینه رخداد
روابط ج.ا.ایران و طالبان پیشینهای پرتنش و پیچیده دارد که ریشههای آن به دهۀ ۱۳۷۰ بازمیگردد. ظهور طالبان در افغانستان در سال ۱۳۷۳ (۱۹۹۴م.) و تسلط تدریجی آنان بر کابل، مناسبات ایران و افغانستان را وارد مرحلهای تازه کرد. در آن زمان، ج.ا.ایران به دلیل اختلافهای ایدئولوژیک و مذهبی، بهویژه نگاه سختگیرانۀ طالبان نسبت به شیعیان هزاره، رویکردی خصمانه در برابر این گروه اتخاذ کرد. نقطۀ اوج این تنشها به سال ۱۳۷۷ و شهادت دیپلماتهای ایرانی در مزار شریف بازمیگردد که ایران را تا آستانۀ رویارویی نظامی مستقیم با طالبان پیش برد.
در سالهای بعد و بهویژه پس از حملۀ آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱، معادلات منطقهای تغییر کرد. ایران در ابتدا از سقوط طالبان استقبال و روابط گستردهای با دولتهای پساطالبان در کابل برقرار کرد. همکاریهای اقتصادی، بازسازی افغانستان و حمایت از اقلیتهای قومی و مذهبی، ستون اصلی سیاست ایران در این دوره بود. با این حال، حضور بلندمدت آمریکا و ناتو در افغانستان، ایران را به سوی اتخاذ سیاستی دوگانه سوق داد: از یک سو حمایت از دولت مرکزی کابل و از سوی دیگر، برقراری تماسهای محدود و غیررسمی با طالبان برای مدیریت تهدیدهای امنیتی و فشار بر ایالات متحده.
با تشدید حضور داعش در افغانستان و نگرانی ایران از گسترش افراطگرایی تکفیری، تماسها و گفتوگوهای ایران با طالبان ابعاد آشکارتری یافت. این روند بهتدریج به ایجاد کانالهای سیاسی و امنیتی میان دو طرف منجر شد. در آستانۀ خروج آمریکا و سقوط دولت اشرف غنی در ۱۴۰۰، ایران به عنوان یکی از کشورهای کلیدی منطقه در گفتوگوهای صلح افغانستان حضور فعال داشت.
بنابراین، سیاست پیشین ایران نسبت به طالبان را میتوان ترکیبی از بازدارندگی سخت در دهۀ ۱۳۷۰، تعامل تاکتیکی در دهۀ ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰، و نهایتاً آمادهسازی برای مواجهه با واقعیت بازگشت طالبان در دهۀ۱۴۰۰ دانست. این بستر تاریخی نقش تعیینکنندهای در شکلدهی به سیاست ایران در چهار سال اخیر داشته است.
سیاست رسمی ایران در چهار سال اخیر
بازگشت طالبان به قدرت در تابستان ۱۴۰۰، تحولات عمدهای را در سیاست خارجی ج.ا.ایران نسبت به افغانستان رقم زد. ایران که در دهههای گذشته تجربهای پرتنش و بعضاً خصمانه با طالبان داشت، این بار ناگزیر شد به جای رویکرد تقابلی صرف، راهبردی واقعگرایانهتر و چندلایه را اتخاذ کند. این سیاست رسمی را میتوان در سه حوزۀ اصلی دیپلماسی رسمی، سیاستهای امنیتی و مرزی، و سیاستهای اقتصادی- اجتماعی بررسی کرد.
-
دیپلماسی رسمی و تعاملات سیاسی
یکی از ویژگیهای برجسته سیاست ایران پس از ۱۴۰۰، پذیرش «واقعیت سیاسی طالبان» و تلاش برای ایجاد کانالهای پایدار ارتباطی با این گروه بود. برخلاف دهۀ ۱۳۷۰ که ایران طالبان را یک نیروی صرفاً افراطی و دشمنی ایدئولوژیک تلقی میکرد، در این دوره نگاه ایران به طالبان ترکیبی از نگرانی امنیتی و مصلحت سیاسی بود. ایران در همان ماههای نخست پس از سقوط کابل، فعالیت سفارت خود را در کابل و کنسولگریهایش را در هرات، قندهار و مزار شریف ادامه داد. هرچند تهران تاکنون طالبان را بهطور رسمی بهعنوان دولت قانونی افغانستان به رسمیت نشناخته، اما تداوم فعالیتهای دیپلماتیک عملاً به معنای نوعی «بهرسمیتشناسی امر واقع» بوده است.
طی چهار سال گذشته، هیئتهای سیاسی طالبان بارها به تهران سفر کردند و در سطوح مختلف با مقامات وزارت امور خارجه و شورای عالی امنیت ملی دیدار داشتند. این مذاکرات اغلب حول سه محور شکل گرفت: مدیریت بحرانهای مرزی، تضمین حقوق شیعیان و همکاریهای اقتصادی. ایران کوشید در برخی مقاطع نقش میانجی را میان طالبان و گروههای مخالف افغانستان ایفا کند. هرچند این تلاشها کمتر به نتیجۀ عملی رسید، اما نشان داد ایران در پی ایفای نقش فعال در تحولات افغانستان و جلوگیری از انحصار پاکستان در معادلات کابل است. سیاست ج.ا.ایران در زمینۀ به رسمیت شناختن طالبان نوعی «ابهام راهبردی» بوده است؛ نه شتابزده به سمت شناسایی طالبان حرکت کرد (مانند پاکستان یا قطر) و نه رویکرد کاملاً سلبی و تقابلی داشت. این سیاست باعث شد ایران بتواند هم کانالهای ارتباطی خود را باز نگه دارد و هم در سطح بینالمللی از مشروعیتبخشی شتابزده به طالبان فاصله بگیرد.
-
سیاستهای امنیتی و مرزی
امنیت مرزهای شرقی همواره یکی از دغدغههای اصلی ایران بوده است. پس از بازگشت طالبان، این موضوع اهمیتی دوچندان یافت. در 3 سال اول حاکمیت طالبان، تنشهای مرزی میان ایران و طالبان در نقاط مختلف از جمله مرز نیمروز و هیرمند به وقوع پیوست. درگیریهای مسلحانهای که گاه منجر به تلفات شد؛ بهویژه در سالهای ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲، آزمونی جدی برای سیاست رسمی ایران بود. با وجود این درگیریها، ایران تلاش کرد با استفاده از سازوکارهای دیپلماتیک، از گسترش تنش و تبدیل آن به یک بحران نظامی تمامعیار جلوگیری کند. یکی از چالشهای اصلی امنیتی- زیستمحیطی، مناقشه بر سر حقابۀ ایران از رود هیرمند است. ایران بارها از عدم پایبندی طالبان به معاهدۀ ۱۳۵۱ انتقاد کرده است. در سال ۱۴۰۲ این موضوع به اوج رسید و تنشهای لفظی و نظامی میان دو طرف را به دنبال داشت. سیاست ایران در این زمینه ترکیبی از فشار سیاسی، تهدید به اقدام متقابل، و همزمان مذاکره و تعامل بوده است.
طالبان اگرچه در ظاهر وعده دادهاند که مانع فعالیت قاچاقچیان در مرز با ایران خواهند شد، اما در عمل این چالش همچنان پابرجاست. ایران طی این سالها عملیاتهای متعددی برای مقابله با ورود مواد مخدر و نفوذ عناصر گروه «داعش خراسان» از خاک افغانستان انجام داده است. ایران بارها نگرانی خود را نسبت به حملات تروریستی علیه شیعیان در افغانستان ابراز کرده است. در سیاست رسمی ایران، موضوع حمایت از شیعیان، بخشی از راهبرد فرهنگی- ایدئولوژیک به شمار میرود. با این حال، محدودیتهای عملی باعث شده ایران بیشتر به ابزار دیپلماتیک و رسانهای بسنده کند.
-
سیاستهای اقتصادی و اجتماعی
افغانستان یکی از همسایگان کلیدی ایران در حوزۀ اقتصادی و اجتماعی است. سیاست رسمی ایران در این حوزهها طی چهار سال گذشته چند بعد داشته است: مهاجران، تجارت، انرژی و کمکهای بشردوستانه. بحران مهاجرت از افغانستان به ایران پس از بازگشت طالبان شدت گرفت. میلیونها افغان به دلیل مشکلات امنیتی و اقتصادی وارد ایران شدند. سیاست ایران در این حوزه میان سختگیری اداری (کنترل مرزها، محدودیتهای اقامتی) و ملاحظات انسانی (ارائۀ خدمات آموزشی و بهداشتی محدود) در نوسان بوده است.
ایران تلاش کرده همکاری اقتصادی با طالبان را در حوزۀ تجارت و ترانزیت حفظ کند. افغانستان مسیر مهمی برای دسترسی ایران به آسیای مرکزی است. با این حال، محدودیتهای مالی و ضعف ساختار اقتصادی افغانستان مانع از توسعۀ جدی این همکاریها شد. ایران بخشی از نیاز انرژی افغانستان، از جمله برق و سوخت را تأمین کرده است. این موضوع به ایران اهرم فشاری در روابط با طالبان داده است. ایران در مقاطع مختلف کمکهای دارویی و غذایی به افغانستان ارسال کرده است؛ بهویژه در جریان بحرانهای انسانی ناشی از خشکسالی یا حملات تروریستی.
با جمعبندی سه محور فوق، میتوان گفت سیاست رسمی ایران نسبت به طالبان طی سالهای ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۴ دارای ویژگیهای زیر بوده است:
- واقعگرایی سیاسی؛ پذیرش طالبان به عنوان واقعیت سیاسی در کابل بدون شتاب در شناسایی رسمی.
- موازنه میان امنیت و دیپلماسی؛ استفاده همزمان از ابزار فشار مرزی و مذاکره سیاسی برای مدیریت بحرانها.
- ابهام راهبردی در بهرسمیتشناسی؛ عدم قطعیت در اعلام موضع نهایی نسبت به مشروعیت طالبان، بهمنظور حفظ انعطافپذیری.
- تاکید بر مسائل حیاتی ملی؛ تمرکز بر حقابه هیرمند، مدیریت مهاجران و امنیت مرزی بهعنوان اولویتهای اصلی.
- همزمانی همکاری و انتقاد؛ تلاش برای همکاری اقتصادی و امنیتی در کنار انتقادهای آشکار از نقض حقوق شیعیان و بدعهدی طالبان در مسائل آبی.
بهطور کلی، سیاست رسمی ایران را نسبت به طالبان، در چهار سال اخیر، میتوان نوعی «سیاست مدیریت بحران» دانست. ایران نه توانسته و نه خواسته است که طالبان را بهطور کامل منزوی کند؛ چراکه این امر به معنای بیثباتی گسترده در مرزهای شرقی و تقویت نفوذ رقبایی چون پاکستان خواهد بود. در عین حال، ایران نیز حاضر نشده بدون قید و شرط طالبان را بهرسمیت بشناسد و مشروعیت کامل به آنها بدهد. این سیاست میانه، هرچند موجب انتقادهایی از سوی برخی جریانهای داخلی و منطقهای شده، اما به ایران امکان داده است تا سطحی از انعطاف و مانور دیپلماتیک را حفظ کند.
تأثیر عوامل منطقهای و بینالمللی
سیاست ایران نسبت به طالبان در چهار سال گذشته نه تنها حاصل ملاحظات داخلی و امنیت مرزی بوده، بلکه به شدت از تحولات منطقهای و بینالمللی تأثیر پذیرفته است. افغانستان به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک خود همواره عرصهای برای رقابت قدرتهای منطقهای و جهانی بوده است؛ از ایالات متحده و ناتو گرفته تا پاکستان، چین، روسیه و کشورهای عربی. بررسی این عوامل برای درک سیاست ایران در برابر طالبان ضروری است.
-
امریکا و غرب
خروج شتابزده آمریکا از افغانستان در تابستان ۱۴۰۰، نقطه آغاز تحولات جدید بود. ایران این خروج را یک فرصت و در عین حال یک تهدید تلقی کرد. حذف حضور مستقیم نظامی آمریکا از همسایگی شرقی ایران به معنای کاهش فشار ژئوپلیتیکی بود. برای تهران، این تحول دستاورد مهمی محسوب میشد. زیرا حضور پایگاههای آمریکا در افغانستان پس از ۲۰۰۱ همواره یکی از نگرانیهای امنیتی اصلی ج.ا.ایران بود. اما همزمان خلأ قدرت ناشی از خروج آمریکا زمینهساز بیثباتی شد.
ایران نگران بود که این خلأ به قدرتگیری بیشتر طالبان و رشد گروههای افراطی مانند «داعش خراسان» منجر شود. ایران همچنان تحت فشار تحریمهای اقتصادی و سیاسی ایالات متحده قرار داشت. این فشارها توان ایران را برای ایفای نقش اقتصادی گستردهتر در افغانستان محدود کرد. به عنوان مثال، سرمایهگذاریهای زیرساختی ایران در افغانستان با موانع بانکی و تجاری مواجه شد. کشورهای اروپایی نیز به دلیل نگرانی از موج مهاجرت افغانها، تلاش کردند با طالبان وارد گفتوگو شوند. ایران در این میان کوشید از تماسهای اروپاییها با طالبان به نفع خود بهرهبرداری کند اما عملاً ابتکار عمل اصلی در دست قدرتهای منطقهای باقی ماند.
-
پاکستان و هند
پاکستان مهمترین بازیگر خارجی در افغانستان و شریک سنتی طالبان است. سیاست ایران در برابر طالبان ناگزیر تحت تأثیر نقش پاکستان قرار گرفته است. اسلامآباد از دهۀ ۱۹۹۰ حامی اصلی طالبان بوده و در بازگشت مجدد این گروه به قدرت، نقشی کلیدی ایفا کرد.
ایران این نفوذ را تهدیدی برای منافع خود میداند، چرا که «طالبانِ نزدیک به پاکستان» ممکن است کمتر حاضر به همکاری با تهران باشند. تهران تلاش کرده از طریق حفظ کانالهای مستقیم با طالبان، نفوذ پاکستان را متوازن سازد. حضور هیئتهای طالبان در تهران و مذاکرات امنیتی را میتوان بخشی از این تلاش دانست.
دهلینو در دو دهۀ گذشته از دولتهای پساطالبان حمایت مالی و سیاسی کرده بود. بازگشت طالبان موقعیت هند را در افغانستان تضعیف کرد. ایران در این مقطع کوشید همکاری محدودی با هند برای ایجاد توازن در برابر پاکستان داشته باشد، بهویژه در طرحهای بندر چابهار که میتواند مسیر تجاری هند به افغانستان و آسیای مرکزی باشد. برخی تحلیلگران معتقدند درگیریهای مرزی ایران و طالبان، گاه بازتابی از فشارهای غیرمستقیم پاکستان بر تهران بوده است؛ زیرا اسلامآباد همواره نگران نفوذ فزاینده ایران بر طالبان است.
-
چین و روسیه
چین و روسیه در سالهای اخیر به بازیگران کلیدی در افغانستان تبدیل شدهاند. سیاست ایران نیز در تعامل با طالبان تحت تأثیر نقش این دو قدرت بوده است. پکن رویکردی عملگرایانه نسبت به طالبان اتخاذ کرد.
تمرکز اصلی چین بر امنیت منطقهای (مقابله با تهدید اویغورهای افراطی در سینکیانگ) و توسعه اقتصادی از طریق «طرح کمربند و جاده» بوده است. ایران تلاش کرده در هماهنگی با چین، نفوذ مشترکی بر طالبان اعمال کند، بهویژه در حوزه ترانزیت و انرژی. با این حال، چین با برقراری روابط نزدیکتر با طالبان، عملاً در موقعیتی قرار گرفته که ایران نمیتواند نقش آن را نادیده بگیرد. مسکو نیز با طالبان روابط عمیق برقرار کرده است.
نگرانی اصلی روسیه، نفوذ داعش خراسان و سرریز ناامنی به آسیای مرکزی است. ایران و روسیه در این زمینه منافع مشترکی دارند. همکاریهای امنیتی میان تهران و مسکو، بهویژه در قالب نشستهای منطقهای درباره افغانستان، نشان میدهد که دو کشور کوشیدهاند نوعی هماهنگی نسبی در برابر طالبان ایجاد کنند. با وجود اشتراک منافع، ایران از احتمال انحصار روسیه و چین در افغانستان نگران است. چنانچه طالبان بیش از حد به این دو قدرت وابسته شوند، جایگاه ایران در معادلات کابل تضعیف خواهد شد.
-
کشورهای عربی خلیج فارس و آسیای مرکزی
نقش کشورهای عربی و آسیای مرکزی نیز بر سیاست ایران نسبت به طالبان بیتأثیر نبوده است. دوحه میزبان دفتر سیاسی طالبان بود و نقشی کلیدی در مذاکرات صلح افغانستان با آمریکا ایفا کرد. ایران روابط محتاطانهای با قطر در این زمینه داشت؛ چرا که نمیخواست صحنه افغانستان به طور کامل در اختیار محور قطر-پاکستان- ترکیه قرار گیرد. عربستان و امارات در گذشته حامی مالی طالبان بودند.
هرچند در دورۀ جدید نفوذ مستقیمشان کاهش یافته، اما ایران نگران است که نزدیکی مجدد طالبان با محور سعودی- اماراتی در آینده موازنۀ منطقهای را علیه تهران تغییر دهد. کشورهای آسیای مرکزی مانند ازبکستان و تاجیکستان نیز نقش مهمی دارند. ایران بهویژه با تاجیکستان، به دلیل پیوندهای زبانی و نگرانیهای مشترک از افراطگرایی، همکاری نزدیکی در موضوع افغانستان داشته است. نزدیکی طالبان به ازبکستان نیز باعث شده ایران روابط خود با تاشکند را تقویت کند تا در معادلات منطقهای به حاشیه رانده نشود.
با ترکیب موارد فوق میتوان گفت سیاست ایران در برابر طالبان طی سالهای ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۴ بهشدت تحت تأثیر محیط منطقهای و بینالمللی بوده است. ویژگیهای این تأثیرات عبارتاند از:
- ابهام در شناسایی طالبان؛ فشار متناقض قدرتها (پاکستان در مقطعی خواستار شناسایی سریع، اروپا و آمریکا محتاط، روسیه و چین عملگرا) موجب شد ایران نیز سیاستی مبهم اتخاذ کند.
- تمرکز بر امنیت مرزی؛ تهدید داعش خراسان و قاچاق مواد مخدر که هم آمریکا و هم روسیه و چین بر آن تأکید داشتند، به ایران انگیزه داد که سیاست امنیتی خود را در هماهنگی نسبی با دیگر قدرتها پیگیری کند.
- فرصتهای اقتصادی محدود؛ تحریمهای آمریکا و رقابت با پاکستان و چین مانع از آن شد که ایران از فرصتهای اقتصادی افغانستان بهطور کامل بهرهمند شود.
- حفظ جایگاه منطقهای؛ ایران تلاش کرده نشان دهد که بدون مشارکت آن، هیچ راهحل پایداری برای افغانستان امکانپذیر نیست. نشستهای منطقهای در تهران و مشارکت در گفتوگوهای چندجانبه نمونهای از این تلاشهاست.
در مجموع، روابط ایران و طالبان در چهار سال اخیر به شدت تحت تأثیر معادلات منطقهای و بینالمللی بوده است. خروج آمریکا فرصتی برای ایران فراهم کرد، اما همزمان موجب افزایش رقابت با پاکستان، چین و روسیه شد. کشورهای عربی و آسیای مرکزی نیز بهطور مستقیم و غیرمستقیم بر محیط تصمیمگیری ایران اثر گذاشتند. سیاست ایران در این میان نوعی «سیاست چندبعدی و محتاطانه» بوده است: تعامل با طالبان برای حفظ امنیت و منافع حیاتی، در عین تلاش برای جلوگیری از انحصار سایر قدرتها در افغانستان.

سناریوهای آینده
پس از چهار سال تجربۀ تعامل و تنش میان ایران و طالبان، آینده روابط دو طرف همچنان مبهم و چندوجهی است. روندهای جاری نشان میدهند که این روابط بیش از هر چیز تابعی از تحولات داخلی افغانستان، رقابتهای منطقهای و فشارهای بینالمللی خواهد بود. برای ترسیم چشمانداز آینده، میتوان سه سناریوی اصلی را به ترتیب زیر در نظر گرفت: خوشبینانه، بدبینانه و واقعگرایانه.
-
تعامل سازنده و همکاری منطقهای
در این سناریو، طالبان به سمت تعدیل رفتار سیاسی و ایجاد دولتی نسبتاً شمولگرا حرکت میکنند. اگرچه بعید است ساختار سنتی آنان به طور کامل تغییر کند، اما تحت فشارهای منطقهای و بینالمللی، طالبان ممکن است گامهایی برای بهبود وضعیت اقلیتها، به رسمیت شناختن نسبی حقوق زنان و ایجاد سازوکارهای شفاف حکمرانی بردارند.
این سناریو پیامدهای زیر را برای ایران در پی خواهد داشت.
- کاهش تهدیدهای امنیتی؛ طالبان با کنترل مرزها و مقابله جدیتر با «داعش خراسان»، سطح تهدیدهای علیه ایران را کاهش میدهند
- توسعۀ همکاریهای اقتصادی؛ ایران میتواند با بهرهگیری از ظرفیتهای ترانزیتی افغانستان (راهآهن، جادهها، و بندر چابهار) موقعیت خود را در راهگذرهای منطقهای تقویت کند.
- حل بحران آب هیرمند؛ احتمال شکلگیری توافقات جدید بر سر آب و مرزها افزایش مییابد، چراکه طالبان در این سناریو تمایل بیشتری به همکاری خواهند داشت.
- ارتقای جایگاه ژئوپلیتیک ایران؛ همکاری سازنده با طالبان میتواند ایران را به بازیگری کلیدی در ثبات افغانستان و اتصال شرق- غرب آسیا بدل کند. ناگفته نماند که حتی در این سناریوی خوشبینانه، اختلافهای ایدئولوژیک و ساختاری باقی میماند و نمیتوان انتظار داشت روابط ایران و طالبان به سطح اتحاد استراتژیک برسد.
-
تشدید تنش و واگرایی
در این سناریو، طالبان نه تنها حاضر به تغییر رفتار نمیشوند، بلکه رویکردی سختگیرانهتر و قومگرایانهتر در داخل و سیاستی تقابلی در قبال ایران اتخاذ میکنند. این وضعیت میتواند به دلایل مختلفی رخ دهد: تلاش پاکستان برای محدود کردن نقش ایران، تقویت داعش خراسان در مناطق مرزی، یا تداوم بحران آب و مهاجران. این سناریو پیامدهای زیر را برای ایران در پی خواهد داشت:
- درگیریهای مرزی مکرر؛ احتمال افزایش درگیریهای نظامی بر سر آب هیرمند و قاچاق در مرزها وجود خواهد داشت.
- افزایش تهدیدهای امنیتی؛ ضعف یا بیمیلی طالبان در مهار داعش، تهدیدهای تروریستی علیه منافع ایران و شیعیان افغانستان را تشدید میکند.
- فشار اجتماعی ناشی از مهاجران؛ موجهای جدید مهاجرت میتواند فشار سنگینی بر اقتصاد و جامعه ایران وارد کند و حتی به بحرانهای داخلی دامن بزند.
- انزوای منطقهای ایران؛ در صورت نزدیکی طالبان به پاکستان، ترکیه یا حتی کشورهای عربی خلیج فارس، ایران ممکن است در معادلات افغانستان منزوی شود.
- قطع یا محدودسازی تجارت؛ درگیریهای سیاسی میتواند تبادلات اقتصادی را مختل و افغانستان را بیشتر به سمت پاکستان و آسیای مرکزی سوق دهد.
این سناریو به معنای تداوم یک رابطه خصمانه و پرهزینه برای ایران خواهد بود؛ روابطی که بیشتر انرژی و منابع کشور را صرف مدیریت بحران میکند تا بهرهگیری از فرصتها.
-
تعامل تاکتیکی و «مدیریت بحران»
این سناریو محتملترین مسیر آینده روابط ایران و طالبان است. در این چارچوب، طالبان نه به سمت اصلاحات بنیادی حرکت خواهند کرد و نه به طور کامل به دشمنی با ایران خواهند پرداخت. روابط دو طرف در وضعیتی تاکتیکی، عملگرایانه و پرنوسان باقی خواهد ماند. بر این اساس، طالبان برای حفظ مشروعیت منطقهای و بهرهمندی از تجارت، به تعامل با ایران نیاز خواهند داشت. ایران نیز برای مدیریت تهدیدهای مرزی و مهار داعش، ناگزیر از گفتوگو و همکاری محدود با طالبان خواهد بود. بحرانهایی مانند آب هیرمند یا مهاجران هر از چندگاهی به تنشهای مقطعی منجر میشوند، اما دو طرف تمایلی به گسست کامل ندارند. این سناریو پیامدها زیر را برای ایران در پی خواهد داشت.
- حفظ حداقلی امنیت مرزها؛ طالبان تا حدی با قاچاق و تروریسم مقابله میکنند، هرچند ضعفهای ساختاری باقی میماند.
- تداوم تجارت پرنوسان؛ ایران همچنان یکی از اصلیترین صادرکنندگان به افغانستان باقی خواهد ماند، اما وابستگی بیش از حد به شرایط سیاسی افغانستان تجارت را آسیبپذیر نگه میدارد.
- ابهام در وضعیت شیعیان؛ طالبان در سطح رسمی وعدههای کلی میدهند، اما در عمل امنیت و حقوق شیعیان همچنان شکننده خواهد بود.
- بازیگری منطقهای محدود؛ ایران نقش مهمی در معادلات افغانستان خواهد داشت، اما رقابت با پاکستان، چین و روسیه مانع از تسلط کامل ایران بر این پرونده میشود.
بر اساس این سناریو، ایران و طالبان در چارچوبی از «تعامل ضرورتمحور» به همکاری ادامه خواهند داد، بیآنکه اعتماد پایدار یا همکاری بلندمدت شکل گیرد. آیندۀ روابط ایران و طالبان بیش از هر چیز تابع موازنهای میان نیاز متقابل و اختلافهای ساختاری خواهد بود. محتملترین چشمانداز، همان سناریوی میانه است؛ یعنی روابطی تاکتیکی همراه با همکاری محدود و بحرانهای مقطعی. با این حال، در صورت تغییر جدی در سیاستهای طالبان یا معادلات منطقهای، مسیر به سمت سناریوی خوشبینانه یا بدبینانه نیز باز است. برای ایران، مهمترین راهبرد در این میان تنوعبخشی به ابزارهای تعامل (دیپلماتیک، اقتصادی، امنیتی و فرهنگی) و کاهش وابستگی به تصمیمهای طالبان است. تنها از این طریق میتوان روابطی کمهزینهتر و پایدارتر با افغانستان آینده ترسیم کرد.
نتیجهگیری
چهار سال گذشته، دورهای حساس و پیچیده در روابط ایران و طالبان بوده است. بازگشت طالبان به قدرت، یکی از بزرگترین تحولات ژئوپلیتیک در همسایگی ایران طی دهۀ اخیر به شمار میرود؛ تحولی که نه تنها معادلات امنیتی افغانستان را دگرگون کرد، بلکه برای ایران نیز پیامدهای چندوجهی به همراه آورد. بررسی سیاست ایران در این بازه نشان میدهد که رویکرد تهران عمدتاً عملگرایانه، تاکتیکی/راهکنشی و مبتنی بر مدیریت تهدیدها بوده است. در حالی که امید چندانی به همکاری راهبردی و بلندمدت وجود نداشته است. از یکسو، ایران ناگزیر بود واقعیت بازگشت طالبان را بپذیرد و با آنها وارد تعامل شود. این تعامل برای مدیریت بحرانهای فوری نظیر امنیت مرزها، مقابله با قاچاق مواد مخدر، جلوگیری از گسترش داعش خراسان و تنظیم جریان مهاجران ضروری بود. از سوی دیگر، اختلافهای بنیادین بر سر حقوق شیعیان، مسئلۀ آب هیرمند، و نگرش ایدئولوژیک طالبان به موانعی پایدار در مسیر روابط دو طرف تبدیل شدند. در نتیجه، سیاست ایران در این چهار سال میان همکاری محدود و تنشهای مقطعی در نوسان بوده است.
بررسی عوامل منطقهای و بینالمللی نیز نشان داد که ایران در تعامل با طالبان نه در خلأ، بلکه در چارچوبی پیچیده از رقابتهای قدرتهای منطقهای و جهانی عمل کرده است. نقش پاکستان در هدایت بخش مهمی از سیاستهای طالبان، نفوذ چین و روسیه در معادلات اقتصادی و امنیتی افغانستان و نیز عقبنشینی نسبی آمریکا، همه عواملی بودهاند که بر دست ایران برای شکلدهی به روابط پایدار با طالبان سایه انداختهاند. بنابراین، هرگونه ارزیابی از سیاست ایران ناگزیر باید این محیط منطقهای و بینالمللی را مدنظر قرار دهد.
از منظر آیندهپژوهی، میتوان سه سناریو را برای روابط ایران و طالبان ترسیم کرد: خوشبینانه (حرکت طالبان به سمت اصلاحات نسبی و همکاری گستردهتر با ایران)، بدبینانه (تشدید تنشها و افزایش تهدیدهای مرزی و امنیتی)، و میانه (تعامل تاکتیکی و پرنوسان). تحلیل روندهای جاری نشان میدهد که محتملترین سناریو، همان گزینه میانه است؛ وضعیتی که در آن ایران و طالبان نه میتوانند به سمت همگرایی عمیق حرکت کنند و نه قادر خواهند بود یکدیگر را نادیده بگیرند. این وضعیت به معنای تداوم روابطی ضرورتمحور، اما فاقد ثبات بلندمدت خواهد بود.
برای ایران، تجربه تعامل با طالبان چند پیام کلیدی دارد. نخست، روابط با طالبان نمیتواند جایگزین سیاستی جامع نسبت به افغانستان شود؛ سیاستی که باید بر چندبعدی بودن (امنیتی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی) تکیه داشته باشد. دوم، ایران ناگزیر است ابزارهای متنوعی برای مدیریت پرونده افغانستان در اختیار داشته باشد و وابستگی خود را به تصمیمهای طالبان کاهش دهد. سوم، استفادۀ هوشمندانه از ظرفیتهای منطقهای- به ویژه همکاری با چین، روسیه و هند- میتواند وزن ایران را در معادلات افغانستان افزایش دهد و مانع از انزوای راهبردی آن شود.
در نهایت، میتوان گفت که روابط ایران و طالبان در چهار سال گذشته بازتابی از دیالکتیک فرصت و تهدید بوده است. ایران توانسته است بخشی از تهدیدهای فوری را مهار کند، اما نتوانسته روابطی پایدار و کمهزینه ایجاد نماید. آینده این روابط، همچنان به میزان انعطافپذیری طالبان و توان ایران در تعریف سیاستی جامع و منطقهمحور بستگی خواهد داشت. هرچند چالشها جدیاند، اما واقعیت جغرافیا و منافع مشترک، ایران و طالبان را به ناچار در مدار تعامل - هرچند پرتنش - نگاه خواهد داشت.