کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

الگویی تازه در روابط قدرت در جنوب آسیا

تغییر معادلات قدرت در جنوب آسیا؛ فرصتی برای بازتعریف نظم منطقه‌ای

کیسان رادفر؛ کارشناس روابط بین الملل

مرکز مطالعات راهبردی شرق , 13 آبان 1404 ساعت 11:00

تحولات سیاسی و امنیتی اخیر در جنوب آسیا، به‌ویژه در پی حملۀ هوایی پاکستان به کابل و هم‌زمانی آن با سفر رسمی وزیر خارجۀ طالبان به دهلی نو، چشم‌انداز تازه‌ای از رقابت، بی‌اعتمادی و بازتعریف روابط قدرت در این منطقه حساس را ترسیم می‌کند.


🖊️ نویسنده: کیسان رادفر؛ کارشناس روابط بین الملل
⏱️ زمان مورد نیاز برای مطالعه: 10 دقیقه

تغییر معادلات قدرت در جنوب آسیا؛ فرصتی برای بازتعریف نظم منطقه‌ای

مقدمه

مطالعات شرق | تحولات سیاسی و امنیتی اخیر در جنوب آسیا، به‌ویژه در پی حملۀ هوایی پاکستان به کابل و هم‌زمانی آن با سفر رسمی وزیر خارجۀ طالبان به دهلی نو، چشم‌انداز تازه‌ای از رقابت، بی‌اعتمادی و بازتعریف روابط قدرت در این منطقه حساس را ترسیم می‌کند. این دو رویداد، در ظاهر مستقل از یکدیگر، در واقع ریشه در تغییرات عمیق راهبردی دارند که نه‌تنها مناسبات دوجانبه میان کشورها را تحت تأثیر قرار می‌دهد، بلکه نظم ژئوپلیتیکی منطقه را نیز در حال دگرگونی قرار داده است. افغانستان، به‌عنوان نقطۀ تلاقی منافع هند، پاکستان، ایران، روسیه و چین، بار دیگر در مرکز این بازی قدرت قرار گرفته است.

نشانه‌های دگرگونی امنیتی در روابط افغانستان و پاکستان

حملۀ هوایی پاکستان در تاریخ ۹ اکتبر ۲۰۲۵ به منطقۀ عبدالحق کابل، که هدف آن به قتل رساندن نور ولی محسود، رهبر تحریک طالبان پاکستان (TTP) عنوان شد، از نظر نظامی و سیاسی نقطۀ عطفی در روابط اسلام‌آباد و کابل محسوب می‌شود. اگرچه در سال‌های گذشته، پاکستان هر از گاهی مواضعی از TTP را در امتداد مرزهای شرقی افغانستان هدف قرار می‌داد، اما حمله به پایتخت افغانستان اقدامی بی‌سابقه و چالش‌برانگیز بود. این اقدام را می‌توان نشانه‌ای از سرخوردگی عمیق اسلام‌آباد از عدم همکاری طالبان در مهار فعالیت‌های TTP دانست. در واقع، اسلام‌آباد با این حمله پیام آشکاری فرستاد که دورۀ مماشات با طالبان به سر آمده و سیاست «عمق راهبردی» که دهه‌ها ستون اصلی دکترین امنیتی پاکستان بود، در حال فروپاشی است.

از دید بسیاری از ناظران منطقه‌ای، این حمله نشانگر تغییر بنیادی در رویکرد ضدتروریستی پاکستان است. دولت اسلام‌آباد در پی آن است که با استفاده از نیروی هوایی، ابتکار عمل در مبارزه با گروه‌های مسلح را بازپس گیرد، حتی اگر این کار مستلزم نقض حاکمیت همسایه‌اش باشد. چنین اقدامی همچنین حاوی پیامی برای جامعۀ جهانی است: پاکستان می‌خواهد خود را کشوری معرفی کند که در برابر تهدیدهای تروریستی بی‌تفاوت نیست، حتی اگر هزینۀ آن افزایش تنش با طالبان باشد. با این حال، این عملیات ممکن است پیامدهای سیاسی خطرناکی نیز برای پاکستان در پی داشته باشد، از جمله تشدید بی‌اعتمادی طالبان، رشد احساسات ضدپاکستانی در افغانستان و تقویت جریان‌های ملی‌گرای افغان.

در سطح عمیق‌تر، این تحولات نشان‌دهندۀ تضعیف نفوذ تاریخی پاکستان بر طالبان است. زمانی که طالبان در دهۀ ۱۹۹۰ قدرت گرفت، اسلام‌آباد نفوذی گسترده بر تصمیم‌گیری‌های کابل داشت. اما پس از بازگشت طالبان به قدرت در سال ۲۰۲۱، این نفوذ به‌تدریج رنگ باخته است. طالبان جدید بیش از گذشته بر استقلال خود تأکید دارند و تمایلی ندارند به‌عنوان «دولت نیابتی پاکستان» شناخته شوند. از این منظر، حملۀ هوایی اخیر نه تنها یک اقدام نظامی، بلکه نمادی از شکاف عمیق سیاسی میان دو طرف است.

هند و بازگشت تدریجی به صحنۀ افغانستان

در همان روزی که پاکستان اهدافی را در کابل بمباران کرد، امیرخان متقی، وزیر خارجۀ طالبان، مهمان دهلی‌نو بود و دیدارهایی با وزیر خارجۀ هند و مشاور امنیت ملی آن کشور انجام داد. این دیدار نخستین حضور رسمی یک مقام بلندپایۀ طالبان در هند از زمان تسلط این گروه بر کابل در سال ۲۰۲۱ است و از لحاظ دیپلماتیک، اتفاقی تاریخی محسوب می‌شود.

هند که پس از خروج ایالات متحده از افغانستان و بازگشت طالبان، سفارت خود را تعطیل کرده بود، در جریان این سفر اعلام کرد که «هیأت فنی» خود را در کابل به سطح سفارت کامل ارتقا می‌دهد.

این تصمیم، هرچند به معنای به‌رسمیت‌شناختن رسمی طالبان نیست، اما بازتاب‌دهندۀ نوعی واقع‌گرایی سیاسی در سیاست خارجی هند است. هند در دهه‌های اخیر همواره یکی از مهم‌ترین بازیگران غیرغربی در بازسازی افغانستان بوده است. از طرح‌های زیرساختی گرفته تا کمک‌های بشردوستانه، دهلی نو کوشیده است نقشی مثبت در ثبات افغانستان ایفا کند. با این حال، بازگشت طالبان به قدرت باعث نگرانی هند از گسترش فعالیت گروه‌های ضد‌هندی در خاک افغانستان شد. اکنون با گذشت چند سال، هند به این نتیجه رسیده که انزوای طالبان نه تنها از نظر عملی غیرممکن است، بلکه به نفع رقبای ژئوپلیتیکی آن، به‌ویژه پاکستان و چین تمام می‌شود. از همین‌رو، بازگشت تدریجی به تعامل مستقیم با کابل، بخشی از راهبرد جدید دهلی نو برای حفظ منافع و کاهش نفوذ رقبایش است.

در عین حال، این تعامل می‌تواند پیامدهای گسترده‌تری برای طالبان نیز داشته باشد. هند برای طالبان فرصتی فراهم می‌کند تا روابط خارجی خود را متنوع‌تر کند و از وابستگی بیش از حد به پاکستان و چین بکاهند. برای کابل، روابط با دهلی نو نه تنها مزایای اقتصادی و سیاسی دارد، بلکه می‌تواند گامی به سوی کسب مشروعیت بین‌المللی باشد. اگر طالبان بتوانند از این فرصت برای نشان دادن چهره‌ای عمل‌گرا و دارای انعطاف بهره ببرد، احتمال دارد در بلندمدت زمینۀ بازگشت تدریجی آن به جامعۀ جهانی فراهم شود؛ هرچند در سفر متقی به دهلی نو، مدرسه تاریخی دیوبند میزبان وی بود و با این میزبانی حاشیه‌های ایدئولوژیک را نیز برجسته کرد. با وجود این، محور بحث‌ها بیشتر جنبۀ ژئوپلیتیک داشته و طالبان با استفاده از شکاف روابط پرتنش دهلی نو و اسلام‌آباد در پی کسب منافع خویش است.

بازتعریف روابط سه‌جانبه؛ مثلث پرتنش هند، پاکستان و طالبان

تحولات اخیر بار دیگر افغانستان را به میدان رقابت میان دو قدرت دیرینۀ جنوب آسیا - هند و پاکستان - تبدیل کرده است. اسلام‌آباد روابط در حال گسترش میان طالبان و هند را تهدیدی مستقیم علیه عمق راهبردی خود تلقی می‌کند. از نگاه مقام‌های پاکستانی، گسترش حضور سیاسی و اقتصادی هند در افغانستان می‌تواند زمینۀ شکل‌گیری یک جبهۀ ضدپاکستانی را در شمال‌غرب این کشور فراهم آورد. افزون بر آن، هم‌زمانی حملۀ هوایی با سفر متقی به دهلی نو، از سوی برخی تحلیل‌گران به‌عنوان پیامی آشکار از جانب پاکستان تفسیر شده است: اینکه اسلام‌آباد آماده است برای جلوگیری از نزدیکی کابل و دهلی نو از ابزار نظامی نیز استفاده کند.

در مقابل، هند تلاش دارد این تعامل را از قالب رقابت با پاکستان خارج کرده و آن را به عنوان بخشی از سیاست «تعامل عمل‌گرایانه با همسایگان» معرفی کند. با این وجود، واقعیت ژئوپلیتیکی جنوب آسیا نشان می‌دهد که هیچ اقدام هند در افغانستان، از نگاه پاکستان جدا از معادلۀ امنیتی دوجانبه‌شان دیده نمی‌شود. طالبان نیز، در میانۀ این رقابت، می‌کوشد از تضاد منافع دو قدرت به سود خود بهره ببرند و با اتخاذ سیاست «توازن میان دو دشمن تاریخی»، نفوذ سیاسی و استقلال خود را افزایش دهد.

در سطح راهبردی، این رقابت سه‌جانبه می‌تواند به شکل‌گیری الگوی جدیدی از روابط در جنوب آسیا منجر شود؛ الگویی که در آن افغانستان نه به عنوان «میدان رقابت نیابتی»، بلکه به عنوان «بازیگر مستقل» نقش‌آفرینی کند. البته تحقق چنین وضعیتی مستلزم بلوغ سیاسی طالبان و پذیرش واقعیت‌های چندقطبی منطقه است. اگر طالبان بتواند میان هند و پاکستان نقش متوازن‌کننده را ایفا کند، این امر می‌تواند به کاهش تنش‌های تاریخی و حتی شکل‌گیری همکاری‌های امنیتی محدود میان سه کشور منجر شود. هرچند در شرایط کنونی، چنین چشم‌اندازی هنوز دور از دسترس است و در تاریخ ۱۱ و ۱۲ اکتبر تنش‌‌های مرزی شدید میان افغانستان و پاکستان رقم خورده است که دو طرف بر همدیگر آتش‌باری کردند، اما ظرفیت آن وجود دارد

بازتاب‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای

افزایش تنش میان پاکستان و طالبان ممکن است پیامدهایی فراتر از مرزهای این دو کشور داشته باشد. تضعیف روابط اسلام‌آباد و کابل احتمالاً خلائی در ساختار قدرت افغانستان ایجاد می‌کند که دیگر بازیگران منطقه‌ای مانند ایران، چین و روسیه خواهند کوشید آن را پر کنند. ایران به‌ویژه در غرب افغانستان نفوذ قابل‌توجهی دارد و ممکن است در واکنش به بحران‌های مرزی میان طالبان و پاکستان، حضور سیاسی و اقتصادی خود را در کابل تقویت کند. در همین حال، روسیه نیز با نگرانی از گسترش گروه‌های تندرو در آسیای مرکزی، ممکن است از افزایش نفوذ هند در افغانستان استقبال کند تا توازن قدرت تغییر کند.

چین نیز، به‌عنوان قدرت اقتصادی غالب منطقه، در موقعیتی حساس قرار گرفته است. پکن با سرمایه‌گذاری‌های گسترده در قالب طرح «کمربند و جاده»، ثبات این منطقه را حیاتی می‌داند. تشدید تنش‌های مرزی یا درگیری میان طالبان و اسلام‌آباد می‌تواند طرح‌های کلیدی مانند راهگذر اقتصادی چین– پاکستان (CPEC) را تهدید کند. از این‌رو، چین احتمالاً در ماه‌های آینده نقش فعال‌تری در میانجی‌گری ایفا خواهد کرد تا از تضعیف محور اقتصادی خود در جنوب آسیا جلوگیری کند.

در سطح جهانی، نگاه غرب به این تحولات دوگانه است. از یک‌سو، ایالات متحده و اتحادیۀ اروپا نسبت به هرگونه به‌رسمیت‌شناختن طالبان محتاط‌اند و تعامل هند با طالبان را آزمونی برای «دیپلماسی بدون مشروعیت» می‌دانند. از سوی دیگر، افزایش فعالیت‌های تروریستی در مرز افغانستان و پاکستان، نگرانی‌هایی را دربارۀ احیای شبکه‌های تروریستی ایجاد کرده است. در چنین فضایی، هرگونه بی‌ثباتی در افغانستان می‌تواند بار دیگر منطقه را به کانون سیاست‌های ضدتروریستی جهانی بازگرداند.

آیندۀ مبهم، اما فرصت‌ساز جنوب آسیا

با وجود تمامی نشانه‌های تشدید تنش، شرایط کنونی می‌تواند فرصتی برای بازتعریف نظم منطقه‌ای باشد. افغانستان اگر بتواند میان رقابت‌های هند، پاکستان، چین و ایران سیاستی متوازن اتخاذ کند، شاید بتواند از جایگاه «قربانی رقابت» به «میانجی قدرت‌ها» تبدیل شود. لازمۀ این تغییر، پذیرش اصل همکاری منطقه‌ای از سوی طالبان و فاصله گرفتن از رویکرد ایدئولوژیک در سیاست خارجی است. چنین تحولی می‌تواند در بلندمدت به شکل‌گیری معماری امنیتی جدیدی منجر شود که بر گفت‌وگو، منافع مشترک و توسعۀ اقتصادی استوار باشد، در این میان، نقش هند می‌تواند تعیین‌کننده باشد.

دهلی نو اگر بتواند روابط خود را با کابل بر پایۀ همکاری‌های اقتصادی، آموزشی و انسانی گسترش دهد، نه تنها نفوذ خود را در منطقه افزایش می‌دهد، بلکه می‌تواند به‌عنوان پلی میان جهان غرب و دولت طالبان عمل کند. در مقابل، پاکستان نیز اگر به جای تکیه بر ابزار نظامی، مسیر دیپلماسی را انتخاب کند، ممکن است بتواند بخشی از اعتماد از دست‌رفته را بازیابد و مانع از تبدیل شدن افغانستان به میدان رقابت فرسایشی و نیابتی شود.

در نهایت، آیندۀ جنوب آسیا در گرو توانایی بازیگران اصلی برای مدیریت رقابت‌ها و تبدیل آنها به فرصت‌های همکاری است. اگر منطقه بتواند از منطق «بازی حاصل‌جمع صفر» فاصله بگیرد و به سمت گفت‌وگو و توازن منافع حرکت کند، ممکن است دوره‌ای تازه از ثبات و رشد در پیش باشد. اما اگر رقابت‌های امنیتی و نیابتی ادامه یابد، جنوب آسیا بار دیگر به صحنۀ درگیری‌هایی بدل خواهد شد که نه تنها آیندۀ افغانستان، بلکه امنیت جهانی را نیز تهدید می‌کند.

تغییر معادلات قدرت در جنوب آسیا؛ فرصتی برای بازتعریف نظم منطقه‌ای

نتیجه‌گیری

تحولات اکتبر ۲۰۲۵ نه صرفاً دو رویداد جداگانه، بلکه بازتاب یک چرخش تاریخی در مناسبات قدرت جنوب آسیا به‌شمار می‌رود. حملۀ هوایی پاکستان به کابل، نماد گذار اسلام‌آباد از سیاست «عمق راهبردی» به سیاست «اقدام پیش‌دستانه» است؛ سیاستی که هرچند در کوتاه‌مدت می‌تواند پیامدهای نظامی مورد نظر پاکستان را به همراه داشته باشد، اما در بلندمدت خطر از دست رفتن نفوذ سیاسی و افزایش انزوای راهبردی این کشور را در پی دارد. از سوی دیگر، تصمیم هند برای گشودن مسیر دیپلماسی مستقیم با طالبان و ارتقای سطح نمایندگی خود در کابل، تجلی نوعی واقع‌گرایی سیاسی و تلاش برای بازیابی نفوذ در قلب آسیای مرکزی است. این دو رویکرد، در کنار سیاست چندمحوری طالبان، به‌وضوح نشان می‌دهد که نظم سنتی مبتنی بر دوئل «پاکستانِ حامی و هندِ رقیب» در حال فروپاشی است و جای خود را به معادله‌ای چندقطبی‌ و پیچیده‌تر می‌دهد.

افغانستان، که در گذشته اغلب قربانی رقابت‌های نیابتی میان قدرت‌های منطقه‌ای بود، اکنون این فرصت را دارد تا در پرتو تغییر توازن قوا، به بازیگری مستقل‌تر تبدیل شود. در صورتی که طالبان بتواند میان قدرت‌های منطقه‌ای نوعی توازن عملی برقرار کند و از سیاست‌های صرفاً ایدئولوژیک فاصله بگیرند، افغانستان می‌تواند از میدان رقابت به محور گفت‌وگو و همکاری تبدیل شود. چنین رویکردی نه تنها به تثبیت نسبی جایگاه طالبان در عرصۀ بین‌المللی کمک خواهد کرد، بلکه ممکن است بنیان نظم جدیدی را در جنوب آسیا پی‌ریزی کند؛ نظمی که بر واقع‌گرایی، همکاری اقتصادی و درک متقابل امنیتی استوار است.

با این حال، مسیر پیش‌رو آسان نخواهد بود. تداوم بی‌اعتمادی میان پاکستان و طالبان، نگرانی‌های امنیتی هند، و حضور فزایندۀ بازیگران ثالث منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، می‌تواند منطقه را در چرخه‌ای تازه از رقابت و بی‌ثباتی فرو ببرد. آیندۀ جنوب آسیا به توانایی بازیگران اصلی آن در عبور از منطق تقابل و حرکت به‌سوی گفت‌وگو و همکاری بستگی دارد. اگر این گذار با درایت و واقع‌بینی مدیریت شود، جنوب آسیا می‌تواند از منطقه‌ای بحران‌خیز به حوزه‌ای از تعاملات سازنده و هم‌زیستی راهبردی تبدیل شود. اما در صورت تداوم سیاست‌های تقابلی، احتمالاً شاهد بازتولید همان چرخۀ تاریخی خواهیم بود که در آن افغانستان بار دیگر به صحنۀ رقابت‌های نیابتی و ناامنی‌های فرامرزی بدل خواهد شد؛ چرخه‌ای که تنها با بلوغ سیاسی، تعامل چندجانبه و احترام متقابل میان قدرت‌های منطقه‌ای می‌توان آن را شکست.


کد مطلب: 4162

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/4162/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir