بخشی از چالشهای افغانستان به دلیل وابستگی بالای این کشور به نظم جنوب آسیاست که طی دهههای گذشته شکل گرفته است. رقابت دائمی هند و پاکستان هزینۀ سنگینی بر افغانستان تحمیل کرده است که یکی از دلایل سقوط نظام جمهوریت، رقابت این دو کشور در افغانستان بود.
مقدمه
مطالعات شرق | طبق نظریات آکادمیک، چهار نظم منطقهای، اطراف افغانستان را احاطه کرده است؛ نظام خاورمیانه، جنوب آسیا، آسیای شرقی و اوراسیا. در تعریف «نظم منطقهای»، به زبان ساده باید گفت «مجموعهای از پیوندهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی است که کشورهای یک منطقه را در برمیگیرد». افغانستان به لحاظ سنتی در نظم جنوب آسیا قرار میگیرد که مراکز این نظم، دو کشور هند و پاکستان با خصومت پایانناپذیر هستند. بخشی از بحران افغانستان، حاصل رقابت این دو کشور در افغانستان بوده است و به همین دلیل این کشور به نحوی یک قربانی در منطقۀ جنوب آسیا قلمداد میشود.
از زمان جمهوریت دیدگاهی مبنی بر فاصله گرفتن افغانستان از نظم جنوب آسیا و پیوستن به نظم اوراسیایی مطرح شد اما فاکتورهای متعددی از جمله نقش پررنگ آمریکا در سیاست افغانستان، وابستگی شدید افغانستان به هند و نیز جنگ، مانع اجرای این نظریه شد. با توجه به اینکه بخش عمدهای از سیاستهای راهبردی حکومت طالبان در زمینۀ سیاست خارجی، برگرفته از نظام سیاسی پیشین است، ممکن است این راهبرد در دستور حکومت طالبان قرار گرفته باشد. نشانههایی به نفع این گذار ژئوپلیتیکی وجود دارد که با توجه به پیامدهای مهم در سطح منطقه، لازم است مورد توجه قرار گیرد.
ارزیابیِ گذار بر اساس چهار شاخص
فرضیۀ انتقال افغانستان از نظم جنوب آسیا به نظم اوراسیایی را میتوان با چهار شاخص راستیآزمایی کرد؛
(۱) تغییر در الگوی شناسایی و دیپلماسی رسمی،
(۲) تغییر در بازیگران اقتصادی و سرمایهگذاریهای غالب،
(۳) قراردادها و طرحهای ترانزیتی-زیرساختی که پیوندهای جغرافیایی را بازتعریف کنند و
(۴) تراز امنیتی.
بر اساس این شاخصها، میتوان برخی رفتارهای دو طرف (افغانستان و منطقۀ اوراسیا) را به عنوان نشانههایی مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد. هر چند بسیاری از کشورهای منطقه باب تعامل با حکومت طالبان را گشودهاند اما تعامل کشورهای حوزۀ اوراسیا به ویژه 4 کشور آسیای مرکزی فراتر از تعامل دیگر کشورها با کابل است. اقدام روسیه در شناسایی حکومت طالبان و همچنین دعوت رسمی از نمایندۀ حکومت طالبان در نشست فرمت مسکو به عنوان نشانههای مهم در این زمینه قابل ملاحظه است.
حجم سفرهای مقامهای کشورهای این حوزه به افغانستان و دعوت از مقامهای حکومت طالبان نسبت به سایر حوزهها، تفاوت چشمگیری دارد. این موارد به نفع شاخص اول رای میدهند. نشانههایی که به نفع شاخص دوم رای میدهند، ظهور کشورهای حوزۀ اوراسیا بهعنوان بازیگران اقتصادی جدید در افغانستان است. هر چند که میتوان گفت در غیاب بازیگران قدرتمند، حضور کشورهای اوراسیا برجسته شده است اما در شرایط برابر، بین کشورهای متعدد منطقه که چین هم در جمع آنها حضور دارد، کشورهای آسیای مرکزی نقش متمایزی در حوزۀ اقتصاد و سرمایهگذاری ایفا کردهاند. شاید واضحترین نشانهها مربوط به شاخص سوم یعنی قراردادها و طرحهای ترانزیتی-زیرساختی است که پیوندهای جغرافیایی را بازتعریف میکنند.
به رغم برخی ریسکها در افغانستان، کشورهای آسیای مرکزی با حمایت روسیه، پیشتاز قراردادها و طرحهای ترانزیتی از مسیر افغانستان هستند. به عنوان مثال ترکمنستان با احداث 16 کیلومتر از خط لولۀ تاپی با هزینۀ خود در خاک افغانستان از یک سو و ازبکستان با عزم راسخ برای احداث راهآهن ترانس- افغان از سوی دیگر، در زمینۀ طرحهای زیرساختی پیشتاز هستند. موارد متعدد دیگری هم به نفع این شاخص رای میدهند. بهرغم اینکه برای 3 شاخص اول میتوان شواهدی یافت اما برای شاخص چهارم – تراز امنیتی - که بسیار مهم است، هنوز هیچگونه مستندانی وجود ندارد این شاخص زمانی قابل اثبات است که افغانستان عضو یکی از پیمانهای امنیتی این حوزه شود. هر چند تناقضهای ماهوی و سیاسی آشکاری بین افغانستان با کشورهای حوزۀ اوراسیا، به ویژه با حاکم شدن طالبان، دیده میشود اما به دلایل مختلفی نظم اوراسیایی تمایل به جذب افغانستان در سیستم خود دارد.
مهمترین این دلایل موقعیت ژئوپلیتیکی، ژئواستراتژیک و ژئواکونومیکی افغانستان است. کشورهای حوزۀ اوراسیا بهویژه روسیه به عنوان قطب این منطقه از پیوستن افغانستان استقبال خواهند کرد و امیدوارند علاوه بر دفع خطر تهدیدزایی افغانستان در زمینه افراطگرایی، مانع استفادۀ قدرتهای دیگر از این کشور به عنوان زمین «بازی بزرگ» دیگری شوند. فرصتهای اقتصادی و ترانزیتی فراروی این کشورها از جغرافیای افغانستان هم مزید بر علت شده است تا زمینۀ پذیرش افغانستان فراهم شود. هر چند که سیاست داخلی ایدئولوژیک حاکم بر افغانستان و تبعات آن مانند ممنوعیت آموزش دختران مورد انتقاد این کشورهاست اما نظام اقتدارگرای حکومت طالبان از نظر تمرکزگرایی و اتوریته، همسنخ نظامهای حاکم در اغلب کشورهای این حوزه است.
پیامدهای احتمالی گذار افغانستان به نظم اوراسیایی
هر چند هنوز نمیتوان با قطعیت از این گذار سخن گفت و فقط نشانههایی به نفع این فرضیه وجود دارد اما از آنجا که این اقدام، راهبردی خواهد بود، پیامدهای ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی بر مناطق پیرامونی خواهد داشت.
پاکستان به عنوان یک عضو نظم جنوب آسیا نگران نزدیک شدن افغانستان به اورسیاست؛ زیرا با تحقق این اقدام، آرزوهای بلندپروازانۀ آن از جمله سیاست عمق راهبردی از بین خواهند رفت. از سوی دیگر، اگر افغانستان از نظم جنوب آسیا رها شود و به اوراسیا بپیوندند، تغییر ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی جدید، به نفع هند تمام خواهد شد. به همین دلیل، پاکستان تلاش خواهد کرد مانع این اقدام شود. شاید بتوان گفت که یکی از عوامل بنیادین تحولات چند ماه گذشته بین افغانستان و پاکستان که منجر به درگیری نظامی شد، نگرانی پاکستان از این اقدام باشد.
برخلاف پاکستان، هند به شدت از این اقدام افغانستان حمایت خواهد کرد. زیرا سبب تضعیف پیوندهای افغانستان با پاکستان میشود. اگر روند این گذار قطعی شود، ممکن است پاکستان با اقدامات و هزینههای سنگین، مانع این روند شود.
در صورت محقق شدن روند گذار افغانستان از نظم جنوب آسیا به اوراسیا، برخی تغییرات ژئواکونومیکی را هم باید مد نظر قرار داد. در این شرایط، افغانستان تمایل خواهد داشت تا میزان وابستگی آن به پاکستان کاهش یابد و بدیلهای جایگزینی را تعریف کند. در چنین چشماندازی بندر چابهار شانس بالایی خواهد داشت تا دسترسی کشورهای حوزۀ اوراسیا و افغانستان را به آبهای آزاد فراهم کند. همچنین شاخۀ شرقی کریدور شمال – جنوب با همراهی هند رونق خواهد گرفت. شاید بتوان گفت که طرح راهآهن ترانس- افغان از طریق «دالان قندهار» که از سوی کابل مطرح شده، در راستای همین طرح باشد چرا که این راهآهن از «دالان کابل» منتهی به مسیر پاکستان میشود در حالی که «دالان قندهار»، شانس اتصال به راهآهن ایران و بندر چابهار را هم دارد.
جمعبندی
بخشی از چالشهای افغانستان به دلیل وابستگی بالای این کشور به نظم جنوب آسیاست که طی دهههای گذشته شکل گرفته است. رقابت دائمی هند و پاکستان هزینۀ سنگینی بر افغانستان تحمیل کرده است که یکی از دلایل سقوط نظام جمهوریت، رقابت این دو کشور در افغانستان بود. برای فاصله گرفتن از این نظم پرهزینه، اتصال به اوراسیا گزینۀ پیشِروی افغانستان است اما این گذار پرهزینه و زمانبر است. نشانههایی به نفع این گذار میتوان یافت اما هنوز کامل نیستند. با توجه به پیامدهای عمیق این گذار احتمالی، لازم است تا این مهم بیشتر مورد توجه قرار گیرد. بدین منظور توصیه میشود، روندهای فعلی زیر نظر گرفته شوند:
- سفر مقامهای افغانستان و کشورهای اوراسیا و محتوای مذاکرات میان مقامهای دو طرف یا گروههای تجاری؛
- حجم سرمایهگذاری کشورهای اوراسیا در افغانستان و مقایسۀ آن با دیگر کشورها؛
- پیشرفت مسیرهای ترانزیتی ریلی، جادهای و انرژی از مسیر شمالی به افغانستان؛
- مذاکرات امنیتی حکومت طالبان با کشورهای اوراسیا به ویژه روسیه؛
- تلاش مسکو برای دستیابی به توافق در بخشهای دفاعی و نظامی با کابل؛
- شناسایی رسمی حکومت طالبان از سوی روسیه و کشورهای آسیای مرکزی.

