کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

آینده پژوهی افغانستان

آینده‌پژوهی وضعیت افغانستان در 2025؛ بررسی دو سناریوی جنگ داخلی یا ثبات

iss.europa.eu , 6 ارديبهشت 1401 ساعت 8:15

مترجم : زهرا خادمی راد

تحلیلگران و کارشناسان مختلفی بازگشت طالبان به قدرت را امری اجتناب‌ناپذیر می‌دانستند. چند فرضیه در پس این گونه ارزیابی‌ها قرار دارد: افغان‌ها بیش از آن قبیله‌ای و محافظه‌کار هستند که بتوانند دموکراسی را بپذیرند، ساختارهای دولتی افغانستان دارای نوعی فساد بومی هستند، و این کشور، پهناورتر و کوهستانی‌تر از آن است که یک نیروی خارجی بتواند امنیت آن را به خوبی تأمین کند.
اگر این فرضیه‌ها درست باشند، می‌توان آینده افغانستان را پیش‌بینی کرد: طالبان خواهند ماند. اما باید یک نکته را مد نظر قرار داد که این‌ها باورهایی آزمون نشده هستند. در این گزارش، نشان داده می‌شود که طی 5 سال دیگر چه آینده‌ای در انتظار افغانستان خواهد بود.
سناریو سازی ابزاری مناسب برای کمک به اتخاذ تصمیم‌های سیاسی مناسب است. در دو سناریوی وقوع جنگ داخلی و برقراری ثبات تلاش می‌شود تا با نشان دادن دو سوی یک طیف، احتمالات آینده بررسی شده و به روند تصمیم‌سازی کمک شود.


مطالعات شرق/

با نگاهی به گذشته، تسلط طالبان بر کابل در تابستان سال 2021 قابل پیش بینی به نظر می‌رسید. تحلیلگران و کارشناسان، از جمله «میخائیل گورباچف» رهبر شوروی سابق، نیز بازگشت طالبان به قدرت را امری اجتناب ناپذیر تاریخی بیان کرده‌اند. چند فرضیه در پس اینگونه ارزیابی‌ها قرار دارد: اینکه افغان‌ها بیش از آن قبیله‌ای و محافظه کار هستند که بتوانند دموکراسی و برابری را بپذیرند، اینکه ساختارهای دولتی افغانستان دارای نوعی فساد بومی هستند و اینکه این کشور، پهناورتر و کوهستانی‌تر از آن است که یک نیروی خارجی بتواند امنیت آن را به خوبی تأمین کند.

اگر این فرضیه‌ها را درست بدانیم، در آن صورت از قبل می‌توانیم آینده افغانستان را پیش بینی کنیم: طالبان اینجا هستند تا بمانند. اما باید یک نکته را مد نظر قرار داد: اینها باورهایی آزمون نشده هستند. در این گزارش، ما بر آن شده‌ایم تا فراتر از این فرضیه‌های آزمون نشده حرکت کرده و نشان دهیم که طی 5 سال دیگر چه آینده‌ای در انتظار افغانستان خواهد بود و چرا. ما در ابتدا، هفت تردید مهم و حیاتی را که ممکن است تعیین کننده خط سیر آتی افغانستان باشند مورد شناسایی قرار خواهیم داد. در بخش دوم، سناریویی را مطرح می‌کنیم که عوامل تهدید کننده برای بقای قدرت طالبان را مشخص می‌کند. بخش سوم، درباره شرایطی است که به طالبان امکان می‌دهند رژیم خود را تثبیت کند. در نهایت هم، به بررسی این موضوع خواهیم پرداخت که این یافته‌ها چه معنایی برای اتحادیه اروپا خواهند داشت.

تردیدهای موجود درباره افغانستان   
در شرایطی که وضعیت تردید غالبا با مفاهیمی چون تهدید یا ریسک اشتباه گرفته می‌شود، این اصطلاح اشاره به یک نوع عدم قطعیت دارد. آینده به طرق مختلفی دارای یک نوع عدم قطعیت است ـ یا به این خاطر که ما اطلاعات و مدل‌های درستی در اختیار نداریم یا به خاطر اینکه ما با بازیگرانی رو به رو هستیم که انتخاب‌های آنها به راحتی قابل شناسایی نیستند. این یعنی، علت به وجود آمدن همه تردیدها، یکسان نیست: ما می‌توانیم سطوح ساده‌ای از تردید را تجربه کنیم و در همین حال، با افزایش گزینه‌های موجود و بازیگران درگیر، این تردید به شکل فزاینده‌ای پیچیده خواهد شد.

هدف از آینده پژوهی، کاهش چنین تردیدهایی است. با این حال، هر ابزار آینده پژوهی هم در هر سطحی از تردید کارآمد نخواهد بود. به طور کلی، ما چهار سطح تردید داریم: سطح (1) که ویژگی آن، در دسترس بودن داده‌ها و وضوح نسبی سئوال موجود است (برای مثال، پیش بینی‌های مربوط به امور جمعیت شناسی معمولا مبتنی بر تردیدهای سطح 1 است). تردید سطح (2) پیچیده‌تر است، از آن جهت که دو یا چند گزینه مجزا را ارائه می‌کند که هر کدام نتایج متفاوتی در آینده دارند. هرچند در این سطح از تردید، چند آینده مختلف قابل ترسیم است اما دامنه نتایج احتمالی به طور مشخص قابل تعریف است. این وضعیت در تضاد با سطح (3) است؛ جایی که برای پیش بینی دامنه نتایج احتمالی، گزینه‌ها و بازیگران بسیار زیادی وجود دارند که غالبا به هم پیوسته و مرتبط هستند. در نهایت هم سطح (4) تردید است. در این سطح، وضعیت امور به قدری پیچیده یا مبهم است که امکان پیش بینی را فراهم نمی‌کند.
ما در این گزارش، آینده سیاسی افغانستان را در سطح (3) تردید طبقه بندی می‌کنیم. در همین راستا، ما هفت عامل تردید را درباره توانایی طالبان برای تثبیت قدرت خود طی پنج سال آینده تعریف می‌کنیم.

خطر عود درگیری‌ها در دوران پسا جنگ
افغانستان به عنوان یک کشور پسا جنگ، 51 درصد احتمال آن را دارد که طی پنج سال آینده گرفتار خشونت دوباره شود. علت این امر آن است که به لحاظ ساختاری، احتمال درگیری در کشورهایی که به تازگی از درگیری مسلحانه بیرون آمده‌اند، بیشتر از جاهای دیگر است. ورود افغانستان به چرخه‌های مکرر درگیری از دهه 1970 به بعد، به خوبی موید وجود این «تله درگیری» در این کشور می‌باشد. پس از به قدرت رسیدن طالبان در آگوست 2021، این احتمال وجود دارد که رژیم  طالبان از جانب سه منبع، با نوعی مقاومت مسلحانه مواجه شود: اول، «جبهه مقاومت ملی» به رهبری «احمد مسعود» و «امرالله صالح» (که در حال حاضر تعداد نیروهای جنگجوی آن حدود 8000 نفر تخمین زده می‌شود)، از بهار 2022 مقاومت مسلحانه‌ای را علیه طالبان آغاز کرده است.

دوم، گروه «داعش خراسان» (که برآورد می‌شود بین 500 تا 2000 جنگجو در اختیار داشته باشد) از زمان به قدرت رسیدن طالبان تا کنون حدود 18 حمله انجام داده است و به رغم سکوت نسبی که طی هفته‌های اخیر داشته، به احتمال زیاد به شورش خود ادامه خواهد داد. مورد آخر اینکه، به دنبال بیکار شدن نیروهای سابق پلیس و ارتش و احتمال پیوستن آنها به جنگجویان مقاومت، گروه‌های جدید یا قبلا ناشناخته‌ای در حال ظهور هستند. خطر وقوع یک شورش خشونت بار از محل این سه منبع، در کنار جغرافیای پیچیده و کوهستانی افغانستان که می‌تواند پناهگاه‌های بالقوه‌ای را در اختیار نیروهای مقاومت قرار دهد، توانایی طالبان را برای سرکوب مخالفان کاهش می‌دهد.

ابزارهای غیرآشکار جنگ  
علاوه بر این، در مناطقی که بازیگران غیردولتی قادرند از طریق فروش مواد خامی چون تریاک، الماس و الوار درآمدزایی کنند، احتمال وقوع جنگ بیشتر است. در حال حاضر، 85 درصد تریاک جهان در افغانستان تولید می‌شود و یک سوم روستائیان درگیر کشت خشخاش هستند. انتظار می‌رود که تغییرات آب و هوایی نیز تولید این محصول را افزایش دهد. چون خشخاش گیاهی است که در مقایسه با بسیاری از محصولات مقاوم، به آب بسیار کمتری نیاز دارد و لذا برای کشاورزان افغانستانی که غالبا درگیر خشکسالی هستند جذابیت زیادی دارد. هر چند این مسئله به اندازه کافی نگران کننده است اما خبرهای بدتر دیگری نیز وجود دارد: با توجه به اشباع شدن بازار هروئین جهان، نشانه‌هایی وجود دارد دال بر اینکه تولید مواد مخدر در افغانستان در حال حرکت به سمت تولید مواد مخدر صنعتی و شیمیایی مثل مت آمفتامین‌ها (که با نام شیشه و کریستال هم شناخته می‌شوند) است. از سال 2018، تولید این مواد در افغانستان تقریبا ده برابر شده است. این نشان دهنده یک روند جهانی است که اروپایی‌ها را نیز نگران کرده است.  

رابطه فقر و درگیری
در این میان، حقیقتی وجود دارد که سبب تشدید این دینامیک‌ها می‌شود: خطر بازگشت دوباره درگیری در کشورهایی که سطح درآمدی پایینی دارند بیشتر است. افغانستان توسعه نیافته‌ترین کشور در آسیا بوده و طبق شاخص توسعه انسانی سازمان ملل، در بین 189 کشور، در ردیف 169 قرار دارد. به دنبال تعلیق کمک‌های غیر بشردوستانه اتحادیه اروپا و دیگر کمک کنندگان به افغانستان، «برنامه توسعه سازمان ملل» (UNDP) تخمین می‌زند که 97 درصد جمعیت افغانستان ممکن است تا اواسط سال 2022، زیر خط فقر بیایند. متأسفانه، تغییرات آب و هوایی می‌تواند این اوضاع ناپایدار اقتصادی را وخیم‌تر کند: 80 درصد افغان‌ها برای امرار معاش وابسته به کشاورزی هستند؛ بخشی که هم به واسطه خشکسالی و هم سیلاب ممکن است دچار صدمات شدیدی شود. تعدد تکرار این نوع وقایع به قدری با شتاب رو به افزایش است که افغانستان را از نظر ریسک فجایع طبیعی در ردیف پنجمین کشور آسیب پذیر جهان قرار داده است. مشاهدات حکایت از آن دارند که خشکسالی‌ها، به همراه روند سریع ذوب شدن برف‌ها در فصل بهار، سبب فرسایش زمین و از بین رفتن قابل توجه پوشش گیاهی شده و می‌تواند پیامدهای مخربی برای دامداران و کشاورزان دیم کار داشته باشد.

عامل ثبات
افغانستان ابزارهای لازم را برای خروج از این دور باطل فقر و درگیری در اختیار دارد. اما انجام این کار مستلزم آن است که رهبری سیاسی این کشور بتواند برای حدود دو دهه ثبات داخلی افغانستان را تضمین کند: این زمان برای ایجاد زیرساخت‌های لازم برای استخراج ذخایر گرانبهای لیتیوم در این کشور کافی است. لیتیوم یک عنصر معدنی کمیاب و واکنش پذیر است که بخش اصلی باتری‌های قابل شارژ و دیگر فناوری‌هایی که نقش حیاتی را در انتقال انرژی در جهان بر عهده دارند تشکیل می‌دهد. در نتیجه، انتظار می‌رود که درخواست جهانی برای این عنصر تا سال 2030 حدود 756 درصد افزایش پیدا کند؛ لذا برخی کارشناسان این عنصر را «نفت جدید» نامیده‌اند. چین که سردمدار اصلی ذخایر لیتیوم فرآوری شده در جهان می‌باشد، پیش از این توانسته است از طریق قراردادهای اجاره، به معادن افغانستان دسترسی پیدا کند (هرچند بی ثباتی، فساد و نبود زیرساخت‌ها، بهره برداری آنها را از این معادن در زمان دولت‌های قبلی افغانستان محدود نگه داشت) و تبدیل به یکی از اولین کشورهایی شود که پس از به قدرت رسیدن طالبان در آگوست 2021، از تمایل خود برای ایفای یک «نقش سازنده» در توسعه اقتصادی افغانستان خبر داده است. این عوامل، در کنار سرمایه‌گذاری‌های معدنی جسورانه چین در سایر نقاط مستعد درگیری، نشان می‌دهد که در صورت ایجاد سطح پایداری از ثبات در این منطقه، پکن تمایل خواهد شد تا در زمینه بهره برداری از معادن و منابع معدنی کمیاب افغانستان سرمایه‌گذاری کند.  

کسب رضایت داخلی
یک عدم قطعیت هم ناشی از این حقیقت است که طی 15 سال گذشته، حمایت‌های مردمی از طالبان تا حد قابل توجهی کاهش پیدا کرده است. این تغییر احساسات مربوط به این حقیقت است که مردم دیگر مثل سال 1996، طالبان را عامل ایجاد نظم در یک کشور متفرق و جنگ زده نمی‌دانند: حالا این گروه مسئول بی ثباتی و هرج و مرج فراگیر کشور شناخته می‌شود. در سه سال قبل از سقوط کابل، سالیانه بین 8800 تا 10000 غیرنظامی کشته یا مجروح می‌شدند. طالبان متهم اصلی این خشونت‌ها بود و بیش از هر گروه درگیر دیگری موجب وارد آمدن تلفات شده بود. علاوه بر این، به مرور زمان، حمایت افغان‌ها از دموکراسی وحقوق زنان به طور پیوسته افزایش یافته است. همچنین مشخص نیست که آیا کادر رهبری طالبان که عمدتا متشکل از همان چهره‌های دوران حکومت دهه 1990 است، می‌تواند با یک جمعیت بسیار جوان‌تر و بیشتر ارتباط برقرار کند. جمعیت افغانستان از سال 1996 بیش از دو برابر شده است و برآورد می‌شود که جمعیت این کشور تا سال 2025 به حدود 43 میلیون نفر برسد. این در حالی است که دو سوم از جمعیت افغانستان هیچ خاطره‌ای از دوران اول حکومت طالبان ندارند.


مسئله انسجام رژیم
در شرایطی که انسجام داخلی طالبان نقش مهمی در یکپارچگی و تثبیت رژیم دارد، حقایق حکومتی (که برخلاف وضعیت شورش است) انسجام این گروه را در بوته آزمون قرار خواهد داد. اختلافات ممکن است در چند جبهه بروز پیدا کند: جناح‌هایی که خواهان امتیازدهی برای تقسیم قدرت هستند در مقابل عناصر تندرو؛ پشتونها در مقابل غیر پشتونها؛ و جوان‌ترها در مقابل پیرترها. حاکمیت در شرایط کنونی نیز چالش‌های متعددی دارد: افغانستان 75 درصد از بودجه خود را که از محل کمک‌های خارجی تأمین می‌شد از دست داده است و دارایی‌های خارجی آن نیز همچنان بلوکه شده‌اند. حتی اگر تنش‌های داخلی سبب از بین رفتن اتحاد گروه نشوند، دست کم کار خطیر حکومت بر کشور متزلزل افغانستان را پیچیده خواهند کرد ـ و بدین ترتیب، سبب کاهش مشروعیت داخلی طالبان شده و ادعای مخالفان و رقبای آنها را تقویت خواهند کرد.

حمایت خارجی متزلزل  
نکته آخر اینکه، حکومت طالبان در نهایت بستگی به حمایتی خواهد داشت که این گروه می‌تواند از شرکای بین المللی، به خصوص پاکستان و ایران، دریافت کند. ایران از حملات داعش خراسان به اقلیت شیعیان در افغانستان و وجود یک شورش سلفی ـ جهادی بالقوه در این کشور ابراز نگرانی کرده است که همین مسئله، ایران و پاکستان را بر آن داشته تا برای پادرمیانی مذاکرات بین طالبان و مخالفان آن وارد عمل شوند. انتظار می‌رود که این دو کشور نوعی تأثیر میانجی‌گری بر این رژیم داشته باشند؛ اقدامی که می‌تواند سطحی از ثبات را در این کشور ایجاد کرده و بدین ترتیب، زمینه سرمایه گذاری‌ها را (مثلا از سمت چین) افزایش دهد. تاکنون، نگرانی چین مربوط به گروه‌های افراطی آموزش دیده در افغانستان و هدف قرار گرفتن کارکنان و مأموریت‌های آن در پاکستان (که طی سال‌های اخیر به طور مکرر اتفاق افتاده) بوده است. کاهش این تهدیدات، راه را برای ایجاد مناسبات قوی‌تر با پکن باز خواهد کرد. روسیه هم به رغم اینکه نگرانی‌های مشابهی درباره تحرکات گروه‌های افراطی در شمال قفقاز دارد بعید است به این زودی‌ها به عنوان یک شریک ارزشمند برای کابل ظاهر شود، چون خود این کشور دچار نوعی انزوا شده و در حال حاضر تمام توجه آن معطوف به جنگ اوکراین است.  

مجموع این عوامل تردیدزا، بدان معنا است که ما در حال حاضر در وضعیتی قرار داریم که نمی‌توان هیچ سرانجام آشکاری را برای آینده آن متصور شد. تحت این شرایط، سناریو سازی یک ابزار مناسب برای درک رابطه بین این رشته تردیدها، شناسایی تأثیرات ثانویه و سلسله وار و همچنین کمک به اتخاذ تصمیم‌های سیاسی مناسب است.
هرچند ما به خاطر ملاحظات زمانی و مکانی، دو سناریو پیشنهاد می‌کنیم اما نباید به اشتباه تصور شود که احتمالات آینده صرفا شامل همین دو گزینه است. هدف از سناریو سازی، پیش بینی آینده نیست بلکه برجسته کردن وابستگی‌های متقابل و پیامدهای احتمالی گزینه‌های مهم است. بر همین اساس، در دو سناریوی ذیل ما تلاش داریم تا با نشان دادن دو سوی یک طیف، احتمالات آینده را بررسی کرده و به روند تصمیم سازی کمک کنیم. در این سناریوها، ما این سئوالات را مطرح می‌کنیم؟ چه شرایطی به رژیم طالبان اجازه می‌دهد تا بتواند تا پنج سال آینده دوام بیاورد و چه شرایطی باعث می‌شود تا آنها قدرت خود را از دست بدهند؟ ما احتمال وقوع هر سناریو را نیز براساس روندهای اخیر مشخص خواهیم کرد. توجه داشته باشید که این احتمالات بیشتر مبتنی بر ارزیابی کیفی ما هستند تا نتیجه یک سری محاسبات ریاضی.

سناریو: وقوع جنگ داخلی
احتمال: 70%

در این سناریو، طالبان یک راهبرد قهری و سازش ناپذیر را دنبال می‌کند که در آن حاضر به دادن هیچ امتیازی در جبهه ایدئولوژیک نیست. هرچند چنین رویکردی انسجام داخلی طالبان را تضمین می‌کند اما چالش‌های متعددی نیز به همراه دارد که مهم‌ترین آن، امنیت است: اگر طالبان ثابت کند که قادر به برقراری نظم عمومی و مدیریت درگیری نیست، در آن صورت برای این گروه غیرممکن خواهد بود تا ثبات اقتصادی ایجاد کرده و روابط مهم و حیاتی را با شرکای ژئواستراتژیک خود شکل دهد. چون طالبان ممکن است به خاطر ایدئولوژی افراطی خود، با مقاومت‌های مردمی مواجه شود لذا این گروه باید برای مدیریت امنیت، به یک تشکیلات امنیتی گسترده متوسل شود. چنین تشکیلاتی، چالش‌هایی را نیز در بر خواهد داشت: به لحاظ نیروی انسانی مورد نیاز، کنترل سرزمینی بسیار سخت‌تر از تصرف سرزمینی است.

در حالی که برآورد می‌شود طالبان در حال حاضر حدود 75000 جنگجو در اختیار داشته باشد، برای تأمین امنیت جمعیت کل افغانستان، باید تعداد نیروهای خود را به 195000 نفر برساند. چنین افزایش نیرویی، ضمن اینکه هزینه سنگینی را به بودجه کشور (که در حال حاضر حدود 50 درصد کاهش یافته است) تحمیل خواهد کرد، مستلزم آن است که طالبان دوباره نیروهای سابق پلیس و ارتش را به کار گیرد. اینجا است که مسئله ایدئولوژی بار دیگر رخ می‌نماید، چون طالبان باید بازگشت افسرانی را بپذیرد که برای دولت سابق کار می‌کردند و تا زمان تسلط این گروه بر افغانستان در آگوست 2021، همچنان به شکل فعالی مشغول سرکوب نیروهای طالبان بوده‌اند. هرچند ممکن است این فرضیه مطرح شود که در شرایط کنونی که افغانستان با یک بحران انسانی فزاینده دست به گریبان شده است، بحث‌های درآمدی برای بسیاری از افسران و سربازان بسیار مهم‌تر از بحث‌های ارزشی است اما موضوعات عقیدتی همچنان مانعی در این راه به حساب می‌آیند چون نه تنها نیروی انسانی را تضعیف می‌کند بلکه به انسجام این گروه نیز به شدت لطمه خواهد زد.

علاوه بر این، عریض و طویل کردن تشکیلات امنیتی طالبان تنها در صورتی می‌تواند به عنوان یک گزینه واقعی مطرح شود که این گروه بتواند به سرعت به حمایت‌های مالی دسترسی پیدا کند؛ چون این رژیم در بحث‌های تأمین درآمدی، فاقد گزینه‌های جایگزین پایدار است: با اشباع شدن بازار جهانی از تریاک، افزایش کشت و تولید خشخاش (که یکی از منابع درآمدی اصلی طالبان طی دو دهه گذشته بوده است) نمی‌تواند باعث افزایش شدید درآمدها شود. همچنین، به خاطر اینکه افغانستان فاقد زیرساخت‌های معدنی و حمل و نقلی لازم برای تبدیل کردن منابع طبیعی عظیم خود به یک سود اقتصادی است لذا مواد معدنی مهمی چون لیتیوم و مس نیز نمی‌توانند در آینده نزدیک تبدیل به یک منبع درآمد شوند.

بنابراین ما در این سناریو فرض را بر آن قرار می‌دهیم که طالبان نمی‌تواند تشکیلات امنیتی خود را به اندازه و با سرعتی افزایش دهد که بتواند برای حفظ سطح قابل قبولی از امنیت کافی باشد. چنین نقصی ممکن است زمینه‌ساز بروز یک شورش شده و منجر به رشد گروه‌های افراطی شود که ضمن حمله به مردم افغانستان، کارگران و نمایندگان چین در پاکستان را نیز هدف قرار دهند. این وضعیت همچنین ممکن است موجب افزایش سازمان‌های افراطی شود که هدفشان حمله به روسیه یا اروپا است. این مسئله سبب تیره شدن مناسبات با ایران، پاکستان، چین و روسیه شده و ضمن کاهش سرمایه گذاری‌های چین، مانع دسترسی طالبان به درآمدهای بالقوه حاصل از صادرات مواد معدنی کمیاب می‌شود.

لذا طالبان به لحاظ مالی و اقتصادی، خود را در شرایط دشواری خواهد یافت. به علاوه، طالبان از آمادگی لازم برای مدیریت فجایع طبیعی مثل سیل و خشکسالی (که تعدد آنها طی یک دهه گذشته، به واسطه تغییرات آب و هوایی افزایش چشمگیری یافته است) برخوردار نخواهد بود. این وضعیت می‌تواند افغان‌های بیشتری را وادار به مهاجرت کند. در این سناریو، افغانستان به تدریج وارد یک وضعیت جنگ داخلی خواهد شد، مشابه آنچه در دهه 1990 رخ داد و طی آن طالبان توانست حدود دو سوم خاک افغانستان را به تصرف خود درآورد. تحت همین شرایط بود که القاعده در افغانستان پناه گرفت.
البته در دهه اول سال 2020، اوضاع متفاوت خواهد بود چون داعش خراسان و دیگر گروه‌ها با اجازه دولت از خاک افغانستان فعالیت نخواهند کرد ـ با همه اینها، تمام این گروه‌ها از داخل خاک افغانستان فعالیت خواهند کرد.

سناریو: برقراری ثبات
احتمال: 30%

یک مسیر کم هزینه‌تر و پایدارتر برای تثبیت رژیم که با دادن امتیازات ایدئولوژیک توسط طالبان آغاز می‌شود. این روند با معاملات سیاسی رژیم با مخالفانی چون «جبهه مقاومت ملی» آغاز شده و به تدریج با گسترش دامنه آن، کشور به سمت استقرار یک ساختار سیاسی جامع حرکت خواهد کرد که نمایندگانی از طیف‌های مختلف جامعه افغانستان در آن حضور خواهند داشت. تحقق این امر مستلزم آن است که طالبان سخت‌گیری‌های خود را درباره نقش آفرینی زنان در عرصه اجتماعی تعدیل کند. هر چند قرار گرفتن در این مسیر همه مشکلات رژیم را حل نخواهد کرد اما می‌تواند تا حد زیادی مخالفت‌های عمومی را با حکومت طالبان کاهش دهد. این وضعیت، دغدغه‌های طالبان را کاهش داده و رژیم را قادر می‌سازد تا توجه خود را معطوف به گروه‌های افراطی کند که نه تنها ممکن است حاکمیت طالبان را به چالش بکشند بلکه ممکن است به رابطه این رژیم با چین، ایران، روسیه و اروپا نیز لطمه وارد کنند.  

در این سناریو، مخالفت‌ها و دشمنی‌های گروه‌های افراطی ممکن است بیش از پیش افزایش پیدا کند چون آنها به طالبان بیشتر به چشم یک مخالف ایدئولوژیک نگاه خواهند کرد. گروه‌های افراطی چون داعش خراسان، پیش از این نیز رژیم طالبان را یک رژیم ملی‌گرا ‌دانسته و لذا این گروه را مخالف با برنامه‌های پان اسلامی خود قلمداد می‌کنند. امتیاز دادن در جبهه ایدئولوژیک، این روایت را بیش از پیش تقویت می‌کند که طالبان به اندازه کافی متعهد به تشکیل یک حکومت اسلامی نیست. این وضعیت همچنین جناح‌های رادیکال‌تر طالبان (که همچنان دنباله رو سیاست‌های تندروانه بوده و مخالف با انجام مصالحه هستند) را به سمت داعش خراسان یا گروه‌های کاملا جدیدی سوق خواهد داد که پیرو یک نسخه سیاسی رادیکال هستند. عاملی که می‌تواند بیش از پیش سبب تضعیف طالبان شود، برنامه بین المللی سازی گسترده‌تر داعش خراسان است که می‌تواند موجب جذب جنگجویان داعش از سایر میدان‌های نبرد شود.

در حال حاضر نیز نشانه‌های اولیه حرکت شبه نظامیان از سوریه و عراق به سمت افغانستان کاملا مشهود است و در همین حال، انتصاب یک فرمانده سوری یا عراقی، به جای یک فرمانده افغان، بیش از پیش موید این جریان می‌باشد. در این میان، نبود همکاری اطلاعاتی با شرکای بین المللی (که در حال حاضر مشهود است)، نفوذ این عناصر افراطی را به داخل افغانستان آسان‌تر خواهد کرد. تضعیف روسیه در سوریه می‌تواند سبب تقویت گروه‌هایی چون «تحریر الشام» و به تبع آن، گروه‌های فکری همسو با آنها در نقاط دیگر شود. در چنین شرایطی، داعش خراسان این شانس را دارد تا دوباره به سطح حملات خود در قبل از سال 2018 (زمانی که حملات آن تقریبا با طالبان برابری می‌کرد) بازگردد. با توجه به روی کار آمدن «ثناء الله غفاری» معروف به «شهاب المهاجر»رهبر جدید داعش خراسان، خشونت‌ها ممکن است از سبک عملیاتی روستایی طالبان که عمدتا با استفاده از بمب‌های کنار جاده‌ای صورت می‌گرفت فاصله گرفته و به سمت یک درگیری فرقه‌ای و هویت طلبانه حرکت کند که در آن، مقامات، نمایندگان کشورهای خارجی و اقلیت‌هایی چون شیعیان افغانستان هدف قرار خواهند گرفت.
 
 
غفاری مهارت‌های دیگری نیز دارد که ممکن است پیامدهای خوبی برای طالبان نداشته باشد: تجربه در تولید مواد مخدر صنعتی و شیمیایی، به عنوان یک منبع کسب درآمد. با توجه به اینکه در افغانستان نشانه‌هایی دیده می‌شود دال بر اینکه این کشور از تولید تریاک فاصله گرفته و در حال حرکت به سمت تولید مواد مخدر صنعتی است لذا داعش خراسان فرصت خوبی در اختیار دارد تا با استفاده از درخواست‌های جهانی برای دریافت موادی چون مت‌آمفتامین، هزینه مورد نیاز شورش خود را تأمین کند.   

این یعنی در این سناریو، طالبان در مقایسه با سناریوی جنگ داخلی، با یک شورش کوچک‌تر مواجه خواهد شد؛ این بدان معنا است که نیاز آنها برای افزایش تعداد پرسنل امنیتی از فوریت کمتری برخوردار بوده و لذا به لحاظ مالی مجبور به تحمل فشار کمتری هستند. با توجه به اینکه رویکرد طالبان در این سناریو در قبال بحث ایدئولوژی کمتر سختگیرانه است لذا این مسئله راه را برای دسترسی دوباره آنها به پول کمک کنندگان بین المللی، مثل اتحادیه اروپا، باز کرده و سبب جذب سرمایه گذاران می‌شود. اما قبل از اینکه چین بخواهد حقوق معدنی خود را در رابطه با لیتیوم گسترش داده یا افغانستان را به «کریدور اقتصادی چین ـ پاکستان» (بخشی از طرح «کمربند و راه» که پکن برای ایجاد زیرساخت‌های مورد نیاز آن در پاکستان تاکنون میلیاردها دلار در این کشور سرمایه گذاری کرده است) متصل کند، طالبان باید بتواند سطح قابل قبولی از ثبات را در این کشور حفظ کند.

یک گزینه برای مهار داعش خراسان، اطمینان از این مسئله است که نیروهای امنیتی افغانستان به اندازه‌ای دستمزد دریافت می‌کنند که جلوی وسوسه آنها را برای پیوستن به این گروه‌ها بگیرد. علاوه بر اولویت دادن به موضوعات مالی و بحث وفاداری نیروها، طالبان باید مطمئن شود تکنوکرات‌هایی که قادر به ارائه خدمات هستند در کشور باقی بمانند. در شرایطی که تعلیق کمک‌های مالی به معنای آن بوده است که کارکنان دولتی افغانستان ماه‌ها حقوق خود را دریافت نکرده‌اند، طالبان باید برای جلب رضایت (اگر نگوییم حمایت گسترده) مردم افغانستان، همزمان با ایجاد یک ساختار سیاسی فراگیرتر، بحث تأمین رفاه عمومی جامعه را نیز در اولویت قرار دهد. چنین مشروعیت عملکرد محوری (که مبتنی بر مهار جرم جنایت، درگیری و فساد بوده و در کنار آن به رفاه عمومی نیز توجه شده است)، به جای توسل به اجبار و ایدئولوژی، می‌تواند در نهایت راه را برای رسیدن به یک شکل پایدارتر از تثبیت رژیم هموار کند. اما همانگونه که در تحلیل‌های قبلی هم گفته شد، این سناریو که «بهترین حالت» را در نظر گرفته است، به هیچ عنوان گزینه‌های آسانی را پیش پای طالبان قرار نمی‌دهد.  
 
 
  انتهای مطلب/
 
«این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست.»


کد مطلب: 3048

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/translate/3048/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir