کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

آمریکا و حکومت طالبان

سیاست آمریکا در قبال «امارت اسلامی افغانستان»؛ تعامل، انزوا یا مخالفت؟

Rand , 25 خرداد 1401 ساعت 12:20

مترجم : زهرا خادمی راد

شکست سیاست‌ها و استراتژی‌های متعدد آمریکا در قبال جنگ و صلح افغانستان، منتج به سقوط جمهوریت و به قدرت رسیدن طالبان در این کشور شد. پس از روی کار آمدن طالبان، واشنگتن تعامل با طالبان را متوقف و تحریم‌های مالی علیه حکومت جدید افغانستان را وضع کرد. 9 ماه از حکومت طالبان بر افغانستان می‌گذرد و بی‌برنامگی آمریکا در قبال افغانستان کماکان ادامه دارد. 3 تن از پژوهشگران برجسته اندیشکده رند با انتقاد از این رویه کاخ سفید، معتقدند که آمریکا نمی‌تواند تا ابد به این سیاست ادامه دهد بنابراین باید یکی از 3 گزینه سیاسی «تعامل با طالبان»، «منزوی کردن این رژیم» یا «مخالفت با طالبان از طریق تلاش برای پایین کشیدن این گروه از قدرت» را در دستور کار قرار دهد. این گزارش به شرح و تفصیل هر یک از این سه راهکار پیشنهادی می‌پردازد.


مطالعات شرق/

با به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان و بروز یک بحران انسانی، ایالات متحده با این سئوال مواجه شده است که چه سیاستی را باید در قبال این کشور در پیش گیرد. برای پاسخ به این سئوال، نویسندگان این مقاله، 3 گزینه سیاسی مختلف را مورد بررسی قرار می‌دهند: تعامل با طالبان، منزوی کردن این رژیم یا مخالفت با طالبان از طریق تلاش برای پایین کشیدن این گروه از قدرت. نویسندگان در این مقاله تشریح می‌کنند که شرایط مطلوب برای هر یک از این گزینه‌ها کدامند و هر یک از آنها چگونه می‌توانند به بهترین نحو در خدمت منافع ایالات متحده باشند. در نهایت هم، این گزارش پیشنهاد می‌کند که تلاش برای تعامل با طالبان، بهترین گزینه برای پیشبرد منافع ایالات متحده در این کشور خواهد بود.

14 آوریل، «جو بایدن» رئیس جمهور آمریکا از تصمیم خود برای خروج از افغانستان خبر داد. بازرس کل وزارت  دفاع آمریکا (بازرس کل عملیات آزادی پایدار، 2021) در گزارش خود نوشت: «پس از خروج کامل ایالات متحده از این کشور، طالبان یک شکست قاطع نظامی و سیاسی را به دولت افغانستان وارد کرد. طی یک دوره 10 روزه، طالبان پایتخت و همه مراکز ولایتی، به جز یک مرکز، را از طریق حمله نظامی و همچنین مذاکره با رهبران منطقه‌ای افغان به تصرف خود درآورد.» حالا افغانستان در حال حرکت به سمت یک فاجعه انسانی است: نظام بانکی این کشور رو به سقوط است، واحد پولی آن در معرض تورم شدید قرار داشته و مردم آن با فقر گسترده و حتی قحطی مواجه هستند. ایالات متحده که در وقوع این تحولات شریک است، باید هر چه سریع‌تر سیاست خود را در قبال افغانستان مشخص کرده و درباره نوع رابطه خود با دولت جدید تصمیم گیری کند. ناکامی در انتخاب یک جهت گیری سیاسی روشن، به طور پیش فرض به معنای تداوم وضعیت موجود بوده و می‌تواند آژانس‌های مختلف ایالات متحده را که در حال انجام مأموریت‌های گوناگون در زمینه مبارزه با تروریسم، کمک رسانی، مذاکره دیپلماتیک و اعمال تحریم‌ها هستند به مخاطره اندازد.

ایالات متحده هنوز دو نفع اصلی در افغانستان دارد: امنیت ملت آمریکا و آسایش مردم افغانستان، از جمله (البته نه صرفا) افرادی که همکاری نزدیکی با آمریکا داشته‌اند. رابطه با «امارت اسلامی افغانستان» می‌تواند طیف وسیعی را شامل شود: از همکاری محدود گرفته تا مخالفت آشکار. ایالات متحده می‌تواند با رژیم طالبان تعامل داشته باشد، در تلاش برای منزوی کردن آن بوده یا حتی به دنبال سرنگون کردن آن باشد. تعیین بهترین گزینه سیاسی پیش روی ایالات متحده، مستلزم آن است که بدانیم هر یک از این گزینه‌ها در چه شرایطی مطلوب‌ترین انتخاب خواهند بود و اینکه هر یک از آنها چگونه می‌توانند به بهترین شکل در خدمت تأمین منافع آمریکا باشند. برای تحلیل بهتر این موضوع، ما در ابتدا این سه جهت گیری سیاسی را به عنوان گزینه‌های جداگانه مورد بررسی قرار می‌دهیم، هرچند بهتر است که آنها را در قالب طیفی از مشوق‌ها و فشارهای فزاینده برای اثرگذاری بر رفتار طالبان ببینیم.
 
منافع آمریکا در افغانستان
به دنبال خروج نیروهای آمریکایی و سقوط دولت جمهوری اسلامی افغانستان، ایالات متحده همچنان منافع امنیتی در این کشور داشته و باید مانع از تبدیل شدن این کشور به پایگاهی برای حمله گروه‌های تروریستی به این کشور و متحدان آن شود. ایالات متحده همچنین منافع اخلاقی و حیثیتی دارد: نه تنها از باب زمینه سازی برای خروج امن آمریکایی‌ها و افغان‌های در معرض خطری که سابقا از اقدامات آمریکا حمایت می‌کرده‌اند، بلکه از باب کمک به طیف وسیع‌تری از مردم افغانستان که همچنان در این کشور باقی مانده‌اند تا بتوانند دست کم بخشی از دستاوردهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کسب شده طی 20 سال گذشته را حفظ کنند.

اولین نفع آمریکا، جلوگیری از تبدیل شدن افغانستان به یک پایگاه امن برای گروه‌های تروریستی است که قصد حمایت از حملات ضد آمریکایی را دارند. دولت‌های مختلف، بحث جلوگیری از تروریسم را به عنوان نفع اصلی ایالات متحده در افغانستان در اولویت قرار دادند. رئیس جمهور بایدن عنوان کرد که این هدف در زمان کشته شدن «اسامه بن لادن» در سال 2011 محقق شده است اما در عین حال، وعده داد که آمریکا همچنان تلاش خواهد کرد تا با استفاده از پایگاه‌ها و امکانات خود در خارج از افغانستان، مانع از وقوع اینگونه حملات در آینده شود. بحث مبارزه با تروریسم، به طور مشابه، شعار اصلی ترامپ و اوباما درباره راهبرد خود در قبال افغانستان نیز بوده است.

سطح منافع ایالات متحده در مقابله با تهدیدات تروریستی نشأت گرفته از افغانستان و به دنبال آن، سطح منابع تعهد شده برای مبارزه با این تهدیدات، بستگی خواهد داشت به نوع نگاه ما به شدت این تهدیدات و همچنین نحوه مقایسه آن با خطرات نشأت گرفته از سایر نقاط مثل یمن و غرب آفریقا. رئیس جمهور بایدن در توضیح علل تصمیم خود برای خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان گفت که تهدیدات ناشی از افغانستان دیگر حضور نیروهای آمریکایی را در این کشور توجیه نمی‌کند و اینکه می‌توان با استفاده از امکانات و توانایی‌های ایالات متحده در سایر نقاط، به مقابله با این خطرات پرداخت.

به رغم اینکه طالبان در توافق فوریه 2020 خود با آمریکا متعهد شد تا مانع از حمله به آمریکا و متحدانش از خاک افغانستان شود اما تسلط طالبان بر افغانستان، خطر تروریسم را از افغانستان مرتفع نمی‌کند. طبق گزارش منابع باز، دو گروه که از بقیه قدرتمندتر هستند، یعنی القاعده (از جمله شاخه آن در شبه قاره هند) و داعش خراسان، دارای یک سری توانایی‌های محلی هستند اما ظاهرا در حال حاضر آمادگی انجام حملات در سطح بین المللی را ندارند. طبق گزارش سازمان ملل در سال 2021، القاعده همچنان رابطه نزدیکی با طالبان داشته و در حال حاضر بین چند ده تا 500 نفر عضو دارد. داعش خراسان نیز شاخه داعش مرکزی در خاورمیانه است. این گروه در سال 2016 ـ 2015 ظهور پیدا کرد و به اندازه‌ای رشد کرد که توانست اراضی را در شرق افغانستان به تصرف خود درآورد. اما در سال 2020، عملیات‌های طالبان، آمریکا و دولت افغانستان توانست بخش زیادی از اراضی تصرفی داعش خراسان را از دست این گروه خارج کند.

براساس گزارش سازمان ملل، تا ژوئن 2021، حدود 1500 تا 2200 جنگجو در ولایات کنر و ننگرهار مستقر بودند. علاوه بر این، سلول‌های فعالی نیز در نقاط دیگر افغانستان، از جمله در کابل، وجود دارند؛ جایی که داعش خراسان حمله انتحاری را در آگوست 2021 علیه فرودگاه کابل انجام داد که منجر به مرگ 13 نیروی آمریکایی و 170 غیرنظامی شد. داعش خراسان سابقه حمله به هزاره‌‌ها را در کارنامه خود دارد و از آگوست 2021، همچنان به حملات خود بر ضد این گروه و همچنین بر ضد دشمن دیرینه خود، طالبان، ادامه داده است.

«کالین کال» معاون وزیر دفاع در امور سیاسی، در گزارش خود به کنگره در اکتبر 2021 عنوان کرد که داعش خراسان می‌تواند «به طور بالقوه» حملاتی را طی 6 تا 12 ماه از خاک افغانستان انجام دهد و این در حالی است که القاعده می‌تواند این کار را طی یک تا دو سال آینده انجام دهد. علاوه بر اینها، گروه‌های تروریستی دیگری نیز هستند که حضور کمتری در افغانستان دارند، مثل «تحریک طالبان پاکستان» یا طالبان پاکستانی که پیش از این حملاتی را در پاکستان انجام داده است؛ «جنبش اسلامی ازبکستان»؛ و «جنبش اسلامی ترکستان شرقی» که جزو نگرانی‌های مهم پکن به حساب می‌آید.  

علاوه بر این، آمریکا منافع اخلاقی و حیثیتی درباره سرنوشت ملت افغانستان دارد؛ از جمله تضمین تردد آزادانه آمریکایی‌ها و افغان‌هایی که به ایالات متحده و متحدان آن کمک کرده‌اند و خواهان خروج از این کشور هستند و همچنین کمک به افغان‌هایی که در کشور باقی مانده‌اند تا مانع بروز یک فاجعه انسانی شده و به طور ایده آل، از برخی دستاوردهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی 20 سال گذشته حفاظت کنند. برای مثال، «آنتونی بلینکن» وزیر خارجه آمریکا در صحبت‌های خود در 3 سپتامبر 2021، هم از تلاش‌های آمریکا برای خروج از افغانستان سخن گفت و هم به «انتظارات» ایالات متحده از طالبان اشاره کرد، مثل تشکیل یک دولت فراگیر و حفظ حقوق اساسی افغان‌ها، از جمله زنان و اقلیت‌ها. چنانکه گزارش «گروه مطالعه افغانستان» آمده است، «حضور طولانی مدت ما در افغانستان منجر به کسب دستاوردهایی شده است که حفظ آنها به نفع ما خواهد بود.» این دستاوردها عبارتند از افزایش 75 درصدی درآمد سرانه واقعی، افزایش 18 درصدی سواد آموزی جوانان و دستاوردهای به دست آمده در زمینه زنان و دختران از جمله افزایش 33 درصدی ثبت نام دختران در دبیرستان‌ها.

هرچند افغانستان غالبا به عنوان یک پاداش در «بازی بزرگ» بین کشورها به تصویر کشیده می‌شود اما ما نفعی در ورود آمریکا به رقابت قدرت‌های بزرگ به منظور نفوذ در این کشور نمی‌بینیم. افغانستان بیشتر یک بار بوده است تا یک دارایی و بیشتر یک چالش مشترک بوده است تا منبعی برای اختلاف بین قدرت‌های بزرگ.
جدا از افغانستان، این به نفع ایالات متحده است که ثبات خود را در حمایت از بحث حقوق بشر حفظ کرده و از هر گونه رفتاری که بیانگر تساهل در برابر رفتارهای نادرست طالبان باشد اجتناب کند.
 
رویکردهای جایگزین برای برخورد با «امارت اسلامی افغانستان»
ما در ادامه این گزارش، به بررسی سه گزینه سیاسی پیش روی آمریکا در قبال افغانستان تحت حاکمیت طالبان خواهیم پرداخت: تعامل، منزوی کردن و مخالفت.
ما برای تحلیل بهتر این موضوع، گزینه‌های مذکور را از هم جدا کرده‌ایم. اما می‌دانیم که رویکرد نهایی انتخابی، احتمالا و دست کم، شامل مولفه‌هایی از گزینه تعامل و منزوی کردن است، هرچند که گزینه مخالفت نیز طرفداران خاص خود را داشته و ممکن است تحت برخی شرایط، جذاب باشد. 

1-تعامل
سیاست تعامل با رژیم طالبان، پیشبرد منافع آمریکا را تا جایی به دنبال دارد که طالبان نیز در مقابل تمایلی برای تمایل سازنده از خود نشان دهد. هرچقدر این تعامل به شکل جامع‌تر توسط دیگر دولت‌های کمک کننده غربی و دولت‌های بانفوذ منطقه دنبال شود و هر چقدر پیام دولت‌ها به طالبان هماهنگ‌تر باشد، این تعامل موثر تر خواهد بود. اگر سیاست‌های تعاملی دولت‌های مختلف به طور متقابل یکدیگر را تقویت نکنند، طالبان احتمالا از اختلافات موجود سوء استفاده کرده و انتظارات کشورهای مختلف را به صورت گزینشی محقق خواهد کرد. برای کمک به حفظ اقتصاد افغانستان، داشتن سطحی از تعامل لازم و ضروری است.
این تعامل شامل اقداماتی است در جهت اثرگذاری بر نحوه حکومت طالبان و همچنین ایجاد همکاری در حوزه مبارزه با تروریسم از طریق تماس‌های مستقیم و دوجانبه دیپلماتیک و اطلاعاتی، دیپلماسی چند جانبه، احتمال ارائه شکل‌هایی از کمک که فراتر از کمک‌های بشردوستانه باشند و احتمال رفع تحریم‌ها.

برجسته‌ترین شکل این تعامل، به رسمیت شناختن «امارت اسلامی افغانستان» به عنوان دولت رسمی این کشور و بازگشایی سفارت آمریکا در کابل است. این تعامل، در شکل ابتدایی‌تر خود، شامل ادامه فعالیت دفتر دیپلماتیکی است که آمریکا برای مدیریت امور افغانستان و تماس با طالبان در دوحه قطر ایجاد کرده است. در سطح میانی نیز این تعامل می‌تواند شامل بازگرداندن و عادی سازی امکان سفر دیپلمات‌ها و سایر مقامات آمریکایی به کابل و برخورد عملی با طالبان به عنوان دولت پذیرفته شده افغانستان باشد. حتی بدون شناسایی رسمی.
 
انگیزه‌ها و دلایل
هرچند بعید است گزینه تعامل بتواند تغییر اساسی را در رفتار طالبان ایجاد کند (به خصوص با توجه به سیاست‌های داخلی این گروه) اما می‌تواند تا حدی امکان تحقق منافع آمریکا را ایجاد کند. چون طالبان طی دو دهه گذشته نشان داده که حاضر است هزینه مقاومت در برابر فشارهای نظامی گسترده آمریکا را بپردازد لذا این انتظار که تعلیق شناسایی دیپلماتیک و تعلیق کمک‌های مالی بتواند اهرم فشار بیشتری را در برابر طالبان ایجاد کند، یک انتظار غیر واقعی است. اما حتی اگر این گزینه نتواند منافع آمریکا را به طور کامل محقق کند، ابزاری را برای اثرگذاری بر طالبان ایجاد کرده و در عین حال، از طریق تغییر در سطح و شدت این تعامل، می‌توان نوعی انعطاف پذیری را برای انطباق با شرایط در حال تغییر افغانستان ایجاد کرد. با توجه به اینکه شرایط فعلی افغانستان مملو از تردید و بی ثباتی است (اینکه نحوه حکومت طالبان چگونه خواهد بود، چه چالش‌های در برابر حفظ انسجام داخلی و کنترل آنها بر قدرت وجود دارد و اینکه وخامت اوضاع اقتصادی این کشور تا چه حد خواهد بود) لذا نمی‌توان با قاطعیت گفت که به مرور زمان، این تعامل چه سطحی از نفوذ و اثرگذاری را ایجاد خواهد کرد.

البته سیاست تعامل، تغییر ناپذیر نبوده و می‌توان آن را از طریق روش آزمون و محک مورد استفاده قرار داد. با این حال، اتخاذ یک رویکرد کُند درباره اقداماتی که مربوط به ایجاد ثبات در اقتصاد افغانستان است می‌تواند بحران انسانی این کشور را تشدید کند؛ وضعیتی که می‌تواند پیامدهای بلند مدتی برای رفاه مردم افغانستان داشته و سبب افزایش احساسات ضد غربی شود.
رویکرد تعامل، تنها رویکرد سیاسی از بین سه گزینه موجود است که می‌تواند انگیزه‌های مثبتی را در اختیار طالبان قرار دهد تا این گروه به تعهدات ضد تروریستی که در توافقنامه فوریه 2020 داده است احترام بگذارد ـ توافقی که طالبان همچنان از آن به عنوان معیاری برای تعیین رابطه خود با واشنگتن یاد می‌کند. در این توافق، طالبان وعده داده است تا مانع از آن شود که هیچ فرد یا گروه تروریستی در افغانستان، خطری را متوجه امنیت ایالات متحده یا متحدان آن نکند. طالبان نیز همچنان از ایالات متحده می‌خواهد تا به تعهدات خود در این توافقنامه درباره رفع تحریم‌ها عمل کند؛ موضوعی که نشان می‌دهد این گروه همچنان باور دارد (یا دست کم تظاهر به باور داشتن می‌کند) که این توافق تا زمانی که به صورت دوجانبه اجرا شود، معتبر است.

برای پایدار شدن سیاست تعاملی، ایالات متحده باید به طور واقع بینانه انتظارات محدودی را درباره طالبان تعریف کرده و مطمئن شود که همه عناصر دولت آمریکا در قالب این چارچوب فعالیت می‌کنند.
ایالات متحده برای جلوگیری از بروز فقر گسترده در افغانستان و کاهش شدید سطح خدمات عمومی، باید سطحی از تعامل را در دستور کار خود داشته باشد. هرچند قبل از به قدرت رسیدن طالبان نیز افغانستان با یک بحران انسانی فزاینده و کاهش رشد اقتصادی مواجه بود اما از زمان تسلط طالبان بر کابل، اوضاع با شیب تندی رو به وخامت گذاشته است. «برنامه توسعه سازمان ملل» هشدار داده است که افغانستان در آستانه تجربه یک فقر همگانی است، به نحوی که تا اواسط سال 2022 حدود 97 درصد جمعیت این کشور در خطر سقوط به زیر خط فقر قرار می‌گیرند. سپتامبر 2021، «برنامه جهانی غذا» تخمین زد که تنها 5 درصد خانوارهای افغان، هر روز غذای کافی برای خوردن دارند. یک ماه بعد نیز این نهاد اعلام کرد که افغانستان در آستانه تبدیل شدن به بزرگترین بحران انسانی جهان است. ادامه این روند نزولی می‌تواند منجر به افزایش جریان پناهجویان یا، به طور بالقوه، سقوط دولت شده و بدین ترتیب بستر مناسب‌تری را برای گروه‌های تروریستی مهیا کند.

هرچند ارائه کمک‌های بشردوستانه نجات بخش برای تأمین نیازهای اساسی می‌تواند سبب کاهش وخامت برخی جنبه‌های این بحران شود اما به ثبات رسیدن اوضاع و جلوگیری از وخیم‌تر شدن این فاجعه انسانی میسر نخواهد شد، مگر با انجام اقداماتی در جهت احیای تحرک اقتصادی.
تعلیق کمک‌های خارجی غیربشردوستانه از سوی کشورهای کمک کننده و همچنین مسدود شدن ذخایر بانک مرکزی افغانستان توسط آمریکا، شوک اقتصادی بزرگی را ایجاد کرده و ضمن از بین بردن گسترده فرصت‌های شغلی و ایجاد بحران نقدینگی، رژیم طالبان را برای پرداخت هزینه‌های مهمی چون حقوق کارمندان و واردات برق دچار محدودیت کرده است. با توجه به وابستگی شدید افغانستان به کمک‌های خارجی (در دولت قبل، حدود 75 درصد هزینه‌های عمومی توسط کمک کنندگان خارجی پوشش داده می‌شد و کمک‌های خارجی حدود 40 درصد تولید ناخالص داخلی این کشور را تشکیل می‌داد)، بعید است بتوان بدون استفاده از منابع خارجی که فراتر از کمک‌های بشردوستانه هستند مانع از سقوط دولت شد. مهم‌تر اینکه، جریان نقدینگی نیز باید به پیکره اقتصاد این کشور تزریق شده و عملیات‌های بانکی عادی نیز از سر گرفته شوند. البته نیازی نیست که خود ایالات متحده مبادرت به تزریق نقدینگی به اقتصاد کند بلکه می‌تواند دست کم به «بانک جهانی» و سازمان ملل اجازه دهد تا طبق طرح‌های پیشنهادی که در حال حاضر ارائه می‌شوند (و واشنگتن می‌تواند به راحتی آنها را متوقف کند) به پیش بروند.

در نهایت اینکه، یک سیاست تعاملی، ایالات متحده را قادر می‌سازد تا برخلاف منافع شرکای منطقه‌ای خود برای تحقق ثبات نسبی در افغانستان حرکت نکند. باید توجه داشت که هندی‌ها پیام داده‌اند که آماده پذیرش حقایق سیاسی جدید افغانستان هستند و همچنین کشورهای آسیای مرکزی که ایالات متحده در حال توسعه مناسبات خود با آنها است، به خصوص ازبکستان.
این دولت‌ها در نشست 20 اکتبر 2021 مسکو که با حضور سران ده کشور برگزار شد (و آمریکا حاضر به شرکت در آن نشد)، با امضای بیانیه مشترکی، خواهان «تعامل عملی» با طالبان شدند.
 
رویکردها و ابزارهای آمریکا
دیپلماتیک

داشتن تماس دیپلماتیک مستمر با طالبان، اصلی‌ترین لازمه یک سیاست تعاملی است. ایالات متحده بدون داشتن یک تماس مستمر نمی‌تواند انتظارات خود را به طور شفاف منتقل کرده و هرگونه تحول در طالبان را برای همسو شدن با منافع ایالات متحده مورد بررسی قرار دهد. ارائه هر نوع کمکی که فراتر از کمک‌های بشردوستانه است، مستلزم درک اوضاع افغانستان و توانایی رصد بُعد اجرایی کارها است که این مهم صرفا از طریق تعامل منظم دیپلماتیک و تعامل منظم آژانس‌های توسعه‌ای با همتایان افغان خود و سایر نهادهای فعال در این کشور محقق خواهد شد. علاوه بر این، هر چه تماس مستقیم آمریکا با طالبان کمتر باشد، واشنگتن در مقابل دولت‌هایی که بیشتر با این گروه در تعامل هستند در موضع ضعف قرار می‌گیرد چون همه در تلاش هستند تا اولویت‌ها و اقدامات طالبان را همسو با منافع خود کنند. پاکستان، چین، ایران و روسیه جزو مهم‌ترین کشورهایی هستند که مایل به تعامل با طالبان هستند، هرچند که هنوز این رژیم را به رسمیت نشناخته‌اند.

بهترین راه برای اینکه ایالات متحده بتواند تماس منظمی داشته و بر شرایط میدانی مسلط باشد این است که حضور دیپلماتیک خود در کابل را دوباره برقرار کند. اگر آمریکا در مقطعی از زمان رسما امارت اسلامی طالبان را به عنوان دولت افغانستان به رسمیت بشناسد آنگاه می‌تواند سفارت خود را بازگشایی کند؛ تا قبل از آن زمان، وزارت خارجه می‌تواند مبادرت به ایجاد یک «دفتر» کرده (مثل کاری که قبل از به رسمیت شناختن کوزوو در این کشور انجام داد) یا یک «بخش حافظ منافع» با حضور کارمندان آمریکایی ایجاد کند که عملکرد مستقلی دارد اما به طور اسمی توسط سفارت یک کشور دیگر اداره می‌شود (مثل کاری که مدت‌ها در هاوانا –کوبا- در رابطه با سفارت سوییس انجام شد).

یک سیاست تعاملی حداقلی‌تر هم می‌تواند عبارت باشد از حفظ دفتر دیپلماتیک کوچکی که وزارت خارجه در دوحه قطر ایجاد کرده است و صدور مجوز برای سفرهای رسمی از واشنگتن و دوحه به افغانستان. هرچند طالبان تاکنون مایل به تعامل با مقامات آمریکایی در دوحه بوده است اما مهم‌ترین شخصیت‌های این گروه در دوحه مستقر نیستند و ممکن است به مرور زمان تمایل کمتری پیدا کنند تا برای ملاقات‌های خود به طور منظم به دوحه بروند ـ اقدامی که از منظر آنها ممکن است به معنای احضار شدن توسط یک مذاکره کننده بی علاقه و بی میل تلقی شود. حفظ یک تماس محدود اما متناوب‌تر احتمالا مستلزم سفر به افغانستان خواهد بود.

جدا از بحث سطح و شدت این تعامل، باید توجه داشت که ایالات متحده در سیاست تماس‌های خود باید افرادی را شناسایی کند که مقامات آمریکایی با آنها ملاقات نخواهند کرد چون اقدامات قبلی یا فعلی آنها مغایر با منافع آمریکا بوده است. یک نمونه برجسته در این رابطه، «سراج الدین حقانی» است که طالبان وی را به عنوان مسئول وزارت کشور خود تعیین کرده است. حقانی به عنوان رهبر عملیاتی اصلی جناح حقانی طالبان، حملات متعدد و مرگباری را علیه نیروهای آمریکایی و متحدان آن و همچنین علیه نیروهای افغان انجام داده و در فهرست تروریستی آمریکا جای گرفته است. لذا ایالات متحده در تعیین سیاست تماس خود باید یک موضوع را مشخص کند: اینکه آیا براساس اصل بقای اقدامات گذشته، نباید هیچ تماسی با این افراد برقرار شود یا اینکه با گذشت زمان و عدم انجام اقدامات مغایر با منافع آمریکا می‌تواند در این باره منعطف‌تر عمل کند.

اغلب دولت‌ها بدون هیچ ملاحظه‌ای در حال تعامل با طالبان، به عنوان مقامات غیررسمی افغانستان، هستند هرچند هیچکدام هنوز این گروه را به رسمیت نشناخته‌اند. با توجه به خط مشی همه کشورهای مهم منطقه برای پذیرش (یا دست کم درباره پاکستان، استقبال از) حکومت طالبان، می‌توان انتظار داشت که به مرور زمان این رژیم به عنوان دولت مشروع افغانستان شناخته شود؛ البته با این فرض که طالبان همچنان کنترل کشور را در دست داشته باشد. این وضعیت احتمالا فشارهایی را برای تأیید نماینده تعیین شده از سوی طالبان در سازمان ملل و اعطای کرسی افغانستان در سازمان ملل به این رژیم ایجاد خواهد کرد ـ اقدامی که نماد مهمی از مشروعیت بین المللی خواهد بود. بعد از این ماجرا، ایالات متحده احتمالا با این مسئله مواجه خواهد شد که باید با تأیید اعتبارنامه نماینده طالبان موافقت کند یا مخالفت (هرچند این کشور نمی‌تواند به طور یکجانبه چنین اقدامی را بلوکه کند).

این یکی از دلایلی است که نشان می‌دهد چرا سیاست ابهام آمریکا درباره به رسمیت شناختن طالبان، دارای تاریخ انقضا است. در نهایت ایالات متحده مجبور خواهد شد تا موضع خود را درباره شناسایی طالبان مشخص کرده و از حالت صبر و نظاره خارج شود (هرچند پیش بینی زمان آن در حال حاضر ممکن نیست)؛ در این مرحله، اتخاذ یک رویکرد سرسختانه درباره عدم شناسایی طالبان، با سیاست تعاملی تضاد پیدا خواهد کرد.
عدم شناسایی همچنین ممکن است توانایی آمریکا را برای انجام اقدامات عملی در جهت کاهش بحران اقتصادی افغانستان محدود کند، بخصوص در زمینه آزادسازی احتمالی ذخایر بلوکه شده بانک مرکزی.
البته به لحاظ عملی، این مسئله ربطی به جنبه‌های فنی حقوقی ندارد چون همان ملاحظات سیاسی که بر موضوع شناسایی اثرگذارند، بر مسئله آزادسازی ذخایر هم اثر گذار هستند. با این حال، تا زمانی که ذخایر بلوکه شده باقی بمانند، این مسئله یک دغدغه مهم برای طالبان بوده و مانعی برای تعامل خواهد شد.

کمک‌های اقتصادی و بشردوستانه
ایالات متحده، تحت هر رویکرد سیاسی، می‌تواند و باید به ارائه کمک‌های بشردوستانه به ملت افغانستان ادامه داده و این کار را براساس اصول بشردوستانه و بدون توجه به وضعیت سیاسی دولت افغانستان انجام دهد. این نوع کمک‌ها از طریق سازمان‌های بین المللی و سازمان‌های مردم نهاد (NGO) انجام می‌شوند و نیازمند تعامل مستقیم آمریکا با طالبان نیستند. با این حال، در پیش گرفتن یک سیاست تعاملی، فرصت‌هایی را در اختیار مقامات آمریکا خواهد گذاشت تا بتوانند درباره نیازها و هر مسئله بشردوستانه دیگری که ممکن است به وجود آید گفت‌وگو کرده و بدین ترتیب، زمینه ارائه موثرتر این کمک‌ها را فراهم کنند.

برای اینکه ایالات متحده نشان دهد که حتی بعد از تصرف طالبان نیز همچنان در کنار ملت افغانستان ایستاده است، می‌تواند به حمایت مالی از بخش بهداشتی افغانستان بپردازد. این نوعی کمک است که به لحاظ فنی، بشردوستانه نیست و باید از کانال کمک‌های توسعه‌ای پرداخت شود؛ اما با توجه به اینکه نظام بهداشت و سلامت افغانستان رو به سقوط است، این کمک نجات بخش خواهد بود. لازم نیست تا مقامات آمریکایی به طور مستقیم با وزارت بهداشت طالبان وارد همکاری شوند بلکه این کار قطعا باید توسط سازمان‌هایی که مسئول ارائه کمک‌های آمریکا در این حوزه هستند انجام شود. همچنین می‌توان از سایر کمک‌های توسعه‌ای استفاده کرد که می‌توانند به بهبود دوباره وضع معیشتی مردم کمک کرده و مانع از بروز نیازهای بشردوستانه بیشتر شوند.

اجرای یک برنامه کمک رسانی اقتصادی وسیع‌تر، فی نفسه نیازمند تعامل ایالات متحده با طالبان نیست. اما اگر جریان نقدینگی، حداقل به طور نسبی، به این کشور بازنگردد، هیچ راهی برای غلبه بر بحران انسانی وجود نخواهد داشت و این کشور فقط از یک پیک بحران انسانی به سمت یک پیک دیگر حرکت خواهد کرد. در واقع، اگر طالبان همچنان درگیر یک بحران اقتصادی سخت بوده و آمریکا از ارائه کمک امتناع کند، این وضعیت عملا تعامل درباره موضوعات مورد علاقه ایالات متحده را دشوار خواهد کرد. طالبان همین حالا نیز ایالات متحده را مسئول نابسامانی‌های اقتصادی این کشور می‌داند و این نگاهی است که منجر به تعامل نخواهد شد. هرچند ارائه کمک حلّال همه مشکلات اقتصادی افغانستان نیست (همانطور که برنامه‌های بزرگ کمک رسانی 20 سال گذشته نیز این مشکل را حل نکردند) اما می‌تواند این نگاه را تعدیل کرده و تأثیر مثبتی نیز بر زندگی افغان‌ها داشته باشد.

تحریم‌
در جدول (1)، رژیم تحریم‌های فعلی آمریکا و سازمان ملل شرح داده شده است. به طور خلاصه باید گفت که این تحریم‌ها، انواع مختلف محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های حمایتی را بر ضد طالبان، جناح شبکه حقانی و شخصیت‌های طالبان که بسیاری از آنها در حال حاضر در کادر رهبری رژیم جدید مشغول فعالیت هستند وضع می‌کنند.
براساس سیاست تعاملی، ایالات متحده باید آمادگی آن را داشته باشد تا در مقطعی از زمان، تحریم‌های خود و سازمان ملل را کاهش دهد. توافقنامه فوریه 2020 طالبان ـ آمریکا، شاخصی را در این باره تعیین کرده بود که طالبان حاضر به تجدید نظر در آن نشد: ایالات متحده متعهد می‌شود تا همه تحریم‌های وضع شده از سوی آمریکا را تا 27 آگوست 2020 برداشته و برای رفع همه تحریم‌های سازمان ملل تا 29 می 2020 وارد یک «تعامل دیپلماتیک» شود. به زودی، طالبان ممکن است دیگر حاضر به تعامل درباره موضوعات مورد علاقه آمریکا نباشد، مگر اینکه ایالات متحده تمایل خود را برای رفع تحریم‌ها نشان دهد. دست کم، ایالات متحده باید درباره نقشه راه رفع تدریجی تحریم‌ها، با طالبان وارد مذاکره شود. در گذشته، طالبان نشان داده است که در ازای هیچ یک از مطالبات آمریکا، حاضر به پذیرش محدودیت درباره رفع تحریم‌ها نیست.

ممکن است برای رفع تحریم‌ها، فشارهایی به سازمان ملل وارد شده و ایالات متحده را وادار کند تا موضع خود را هر چه سریع‌تر مشخص کند؛ هرچند که به نظر می‌رسد هنوز هیچ شتابی برای حرکت در این مسیر وجود ندارد و شورای امنیت سازمان ملل در این باره دچار تشتت آراء است. چین اعلام کرده است که دست کم تحریم‌های «یکجانبه» علیه طالبان باید برداشته شوند. اگر ایالات متحده حاضر نشود درباره تحریم‌ها تا حدودی انعطاف از خود نشان دهد، فضا برای اجرای سیاست تعاملی محدود خواهد شد.
 

جدول (1): نگاهی کوتاه به تحریم‌های موجود
تحریم چه محدودیت‌هایی وضع شده است؟ چه کسانی تحریم شده‌اند (نمونه‌هایی از دولت موقت طالبان) استثناها، معافیت‌ها و اختیارات لغو
تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل (پیرو قطعنامه‌های 1296، 1988 و قطعنامه‌های پس از آن)
تعهدات اعضای سازمان ملل عبارتند از:
بلوکه کردن دارایی‌ها
ممنوعیت سفر
ممنوعیت تسلیحاتی
افراد و نهادهای ذیل این تحریم عبارتند از:
ملا محمد حسن (نخست وزیر)
ملا عبدالغنی برادر (معاون نخست وزیر)
مولوی محمد یعقوب (وزیر دفاع)
معافیت‌ها عبارتند از بودجه «هزینه‌های اساسی» که باید به کمیته نظارت بر تحریم‌ها تسلیم شود.
کمیته مجوز سفر را برای برخی افراد خاص، با هدف صلح و مصالحه تأیید کرده است.
 
کمیته، تصمیمات را براساس اجماع اتخاذ می‌کند و ایرادات وارده دراین باره، به شورای امنیت ارجاع می‌شود.
فرامین اجرایی ایالات متحده (از جمله 13129، 13224، 13268، 13886)
بلوکه شدن دارایی‌ها
ممنوعیت معامله
فهرست تروریست‌های جهانی، شامل طالبان به عنوان یک سازمان
«دفتر کنترل دارایی‌های خارجی» (OFAC) می‌تواند مجوزهای عمومی یا خصوصی صادر کند، مثل مجوزهای عمومی 14 و 15 برای کمک‌های بشردوستانه.
 
افراد می‌توانند  از طریق OFAC درخواست معافیت کنند.
 
دولت، خزانه داری و دادستانی کل، فهرست تروریست‌های جهانی را سازماندهی می‌کنند.
معرفی شبکه حقانی به عنوان یک «سازمان تروریستی خارجی» (بخش 219 قانون مهاجرت و تابعیت 2004)
  • ممنوعیت کمک‌های مادی
    بلوکه شدن دارایی‌ها
    محدودیت در مهاجرت
شبکه حقانی و افراد مرتبط با آن، مثل «سراج الدین حقانی» (وزیر کشور) «دفتر کنترل دارایی‌های خارجی» (OFAC) می‌تواند مجوزهای عمومی یا خصوصی صادر کند.
 
وزیر خارجه یا کنگره می‌توانند این تحریم را لغو کنند.
 
 












































علاوه بر این لازم است تا ایالات متحده (و دیگران) با رفع تحریم‌ها، به کاهش بحران‌های انسانی و اقتصادی کمک کنند. تاکنون مجوزهای عمومی صادر شده است تا آژانس‌های دولتی و سازمان‌های مردم نهاد بتوانند بدون نقض تحریم‌های آمریکا به ارائه کمک‌های بشردوستانه بپردازند و مهاجران کار نیز بتوانند وجوه شخصی و غیرتجاری خود را ارسال کنند. ارسال نامه‌های پشتیبانی به بانک‌ها و نهادها درباره عدم انجام پیگرد قانونی از سوی «دفتر کنترل دارایی‌های خارجی»، می‌تواند فضا را برای تبادلات مالی محدود باز کند. برای مثال، اوایل سپتامبر 2021، شرکت Western Union سرویس‌های انتقال پول به افغانستان را از سر گرفت و اعلام کرد که همچنان به همکاری خود با مقامات آمریکایی نیز ادامه خواهد داد. علاوه بر اینها، تبادلات مجاز بالقوه دیگری نیز می‌توانند وجود داشته باشند، از جمله افزایش انتقال پول به بانک‌های خصوصی، پرداخت پول به کشورهای همسایه به منظور ادامه روند صادرات برق یا تبادلات مالی که مختص ارائه خدمات اساسی (مثل خدمات بهداشتی  آموزشی) هستند. با این حال، هر نوع گسترش دامنه کمک‌ها ـ فراتر از حوزه بشردوستانه و فراتر از فعالیت‌های اقتصادی معمول و مجاز ـ مستلزم ارائه مجوزهای دیگر یا رفع تحریم‌ها می‌باشد.

مبارزه با تروریسم
مقامات اعلام کرده‌اند که ایالات متحده تحولات افغانستان را از راه دور رصد کرده و در صورت لزوم، به اهداف تروریستی حمله خواهد کرد. بعید است طالبان که به شکل خشونت آمیزی با فعالیت نظامی آمریکا در افغانستان مخالفت کرد، حاضر به پذیرش اقدامات ضد تروریستی علنی ایالات متحده در افغانستان شود. اهداف و حملات قابل شناسایی آمریکا در افغانستان ممکن است، دست کم، مانع از انجام یک تعامل سازنده شوند. حتی اگر این اقدامات بر ضد گروه «داعش خراسان» (که دشمن طالبان به حساب می‌آید) باشد، باز هم این رژیم ناچار به مخالفت خواهد بود. لذا ایالات متحده باید آستانه تهدید را برای انجام حملات قابل شناسایی یا سایر عملیات‌هایی که ناقض حق حاکمیت هستند به دقت مورد بررسی قرار دهد تا مانعِ از دست دادن هر نوع همکاری احتمالی از طریق تعامل شود.

هرچند همکاری ضد تروریستی با طالبان، به عنوان بخشی از روند تعامل، یک گزینه قابل بررسی است اما مشخص نیست که این همکاری تا چه اندازه می‌تواند حقیقی و موثر باشد. شاید بتوان گفت که سطح اعتماد بین دو طرف به اندازه‌ای کم است که نمی‌توان یک برنامه تبادل اطلاعات معنادار را به مرحله اجرا درآورد، حتی در جایی که حمله به داعش منافع هر دو طرف را تأمین می‌کند. طالبان برای اینکه عملکرد خود را متفاوت از دولت قبل نشان دهد، تمایل ندارد در حال اجرای دستورات ضد تروریستی آمریکا دیده شده یا چنین به نظر برسد که به کمک آمریکایی‌ها نیازمند است. لذا لازم است تا در جریان این همکاری، بیشتر نهادهای اطلاعاتی ـ و نه نظامی ـ رهبری طرف آمریکایی را در دست داشته باشند چون طالبان نمی‌خواهد همکاری آشکاری با ایالات متحده در این حوزه داشته باشد.

تعاملات منطقه‌ای و بین‌المللی
در یک سیاست تعاملی، می‌توان از مولفه مهم دیپلماسی منطقه‌ای و بین المللی بهره ‌برد. هدف اصلی این دیپلماسی، رسیدن به حداکثر هماهنگی ممکن بین انتظارات اعلام شده از طالبان درباره موضوعات مربوط به حقوق بشر، مبارزه با تروریسم و حاکمیت و همچنین هماهنگ کردن طرح‌های کمک رسانی است.

همه همسایگان و همسایگان نزدیک افغانستان، به جز تاجیکستان، تاکنون پیام‌هایی را برای تعامل و همکاری با طالبان اعلام کرده‌اند. این پیام‌هاـ در حوزه مبارزه با تروریسم و حاکمیت فراگیر ـ تا حد زیادی همسو با منافع آمریکا هستند.
به طور کلی، کشورهای منطقه تاکنون تمایل بیشتری برای تعامل با طالبان از خود نشان داده‌اند تا کشورهای کمک کننده غربی؛ کمک کنندگانی که طی دو دهه گذشته سرمایه‌گذاری‌های هنگفتی در افغانستان انجام داده‌اند، همگی سطح تعامل خود را محدود کرده و برای ازسرگیری دوباره کمک‌های مالی غیربشردوستانه خود دچار تعلل زیادی شده‌اند. در این بین، کشورهای منطقه هم با منابع قابل توجهی از موضع تعاملی خود حمایت نمی‌کنند و معتقدند که این وظیفه کشورهای عضو ناتو است تا هزینه بازسازی و توسعه افغانستان را بپردازند. این موضع‌گیری، در زمانی که ایالات متحده به دنبال هماهنگی با کشورهای منطقه‌ای است، می‌تواند مشکل ساز باشد.

به رغم اختلاف نظرهای اولیه درباره تعامل با طالبان ـ موضع محتاطانه آمریکا و اروپا و تمایل بیشتر کشورهای منطقه ـ باز هم تقارب منافع به اندازه‌ای هست که بتوان براساس آن، به اجماعی درباره تعامل مشروط دست یافت. هرچند این شرایط براساس کمترین میزان اشتراک بوده و حفظ یک اجماع به راحتی قابل مدیریت نیست اما اگر ایالات متحده انرژی دیپلماتیک لازم را صرف ایجاد این اجماع کند، به سود این کشور خواهد بود چون اعمال نفوذ جمعی بر طالبان احتمالا قوی‌تر از اعمال نفوذ یکجانبه آمریکا خواهد بود. همگرایی منافع عمدتا حول موضوع انگیزه بخشی به طالبان برای انجام اقدامات ضد تروریستی علیه گروه‌هایی چون القاعده، تحریک طالبان پاکستان و گروه‌های دیگری است که برخلاف داعش خراسان، دشمن طالبان محسوب نمی‌شوند. یکی دیگر از نقاط همگرایی، اهمیت وسعت بخشی به ترکیب رژیم طالبان است، به نحوی که بتواند به شکل بهتری منعکس کننده تنوع قومی و قبایلی افغانستان باشد؛ چون تجربیات گذشته ثابت کرده است که حکومت انحصاری پایدار نخواهد بود. در نهایت اینکه، دست کم یک دغدغه مشترک و حداقلی درباره حقوق بشر در افغانستان وجود دارد، به نحوی که حتی کشورهایی که با افغانستان تعامل دارند نمی‌خواهند شاهد تکرار اقدامات شنیع امارت اسلامی در دهه 1990 باشند.

2- انزوا      
سیاست انزوا به دنبال تنبیه و تضعیف رژیم طالبان و تغییر رفتار آن و در عین حال، ارسال این پیام است که این رژیم مورد تأیید آمریکا و جامعه بین المللی نیست. راهبرد انزوا شامل این اقدامات است: محدود شدن مذاکرات و تعاملات با طالبان؛ حفظ و تقویت تحریم‌های موجود؛ و همکاری با متحدان، شرکا و سایر کشورها به منظور محدود کردن شریان‌های حیاتی احتمالی رژیم طالبان که می‌توانند مانع از اثربخشی تحریم‌های آمریکا شوند.

دلایل اصلی که می‌توانند ما را به سمت منزوی کردن طالبان سوق دهند، ریشه در رفتارهای گذشته این گروه و همچنین اقدامات سرکوبگرانه اخیر آن دارند. در دهه 1990، طالبان نوعی حکومت اسلامی افراطی را دنبال کرد که شامل ممنوعیت تحصیل زنان و دختران، سرکوب و قتل اقلیت‌های دینی و از بین بردن آثار فرهنگی غیراسلامی بود. در حال حاضر نیز دولت موقت فعلی طالبان عمدتا متشکل از همان افرادی است که بخشی از دولت این گروه در دهه 1990 بودند. علاوه بر این، پناه دادن طالبان به القاعده منجر به حملات 11 سپتامبر 2001 شد و این گروه در جریان مذاکرات خود با ایالات متحده همچنان منکر هر گونه ارتباط بین القاعده و این حملات بوده است؛ موضوعی که تا به امروز نیز ادامه داشته است. هرچند کاهش دسترسی رسانه‌ها، ارزیابی رفتارهای اخیر طالبان را دشوار کرده است اما همچنان گزارش‌هایی دال بر اقدامات وحشیانه طالبان مخابره می‌شود؛ از جمله حمله ماه جولای به هزاره‌ها و همچنین گزارش‌های منتشر شده در اواخر سال 2021 مبنی بر حمله به مقامات دولت سابق افغانستان، به رغم اعلام مصونیت آنها از سوی طالبان. 
 
رویکردها و ابزارهای آمریکا
دیپلماتیک

براساس راهبرد انزوا، ایالات متحده به دنبال محدود کردن تعاملات خود با طالبان بوده و این رژیم را به عنوان دولت افغانستان به رسمیت نمی‌شناسد. در این سیاست، احتمال هر نوع حضور رسمی دیپلماتیک در این کشور که می‌تواند به معنای مشروعیت بخشی به طالبان تفسیر شود منتفی است. همانطور که در گزینه‌های سیاسی بخش قبل (راهبرد تعامل) توضیح داده شد، یک کشور دیگر می‌تواند به عنوان حافظ منافع ایالات متحده در افغانستان فعالیت داشته باشد. همچنین ایالات متحده به دنبال آن خواهد بود تا با همراهی سایرین، با حضور نمایندگان افغانستان در سازمان ملل و دیگر نهادهای بین المللی مخالفت کند.

البته عدم شناسایی لزوما مانع از برخی تعاملات دیپلماتیک با طالبان نخواهد شد. برای مثال، آمریکا در دهه 1990 نیز تعاملات دیپلماتیک با طالبان داشت و این گروه را ترغیب می‌کرد تا یک دولت فراگیرتر تشکیل داده و «اسامه بن لادن» را اخراج کند؛ و این در حالی بود که آمریکا در سیاست رسمی خود حاضر نشد هیچ گروهی را به عنوان دولت قانونی افغانستان به رسمیت بشناسد. ایالات متحده همچنین در جریان مذاکرات خود با طالبان که منجر به توافقنامه فوریه 2020 دوحه شد، با زیرکی به مسئله شناسایی اشاره کرد ـ توافقی که در آن، از طالبان با این عبارت یاد شده است: «امارت اسلامی افغانستان که ایالات متحده آن را به عنوان یک دولت به رسمیت نمی‌شناسد و با نام طالبان شناخته می‌شود.»

کمک‌های اقتصادی و بشردوستانه
براساس راهبرد انزوا، ایالات متحده همچنان درصدد کمک به ملت افغانستان خواهد بود اما توانایی بسیار محدودتری برای تحقق این امر خواهد داشت. کمک‌های بشردوستانه صرفا از طریق سازمان‌های بین المللی یا سازمان‌های مردم نهاد ارائه می‌شود. همچنین در این سیاست ممکن است تعریف محدودی از کمک‌های بشردوستانه ارائه شده و بیشتر روی کمک‌های کالایی (مثل غذا، دارو و سرپناه موقت) تمرکز شود تا حوزه‌های وسیع‌تری چون آموزش و بهداشت و سلامت، به خصوص از باب این نگرانی که این کمک‌ها ممکن است به نفع رژیم طالبان تمام شوند. اینگونه کمک‌ها برای پاسخگویی به نیازهای فزاینده مردم کافی نخواهند بود.

تحریم‌
یکی از بخش‌های مهم و محوری راهبرد انزوا، ادامه و همچنین افزایش احتمالی رژیم‌های تحریم وضع شده از سوی آمریکا و سازمان ملل است (که در بالا به آنها اشاره شد) . در اصل، رژیم تحریم به دنبال آن است تا ضمن فشار آوردن به دولت و رهبران دولت، میزان آسیب رسیدن به شهروندان را به حداقل رسانده و اجازه ارائه کمک‌های بشردوستانه را بدهد.؛ هرچند هر تحریم اقتصادی ممکن است اثرات مخربی بر مردم نیز داشته باشد.

در شرایطی که طالبان هم اکنون بر کرسی دولت تکیه زده است، تحریم‌های موجود وضع شده بر ضد این گروه به شکل موثری علیه بدنه‌های دولتی اعمال شده‌اند، چون هر نوع تبادل و معامله با دولت افغانستان می‌تواند به نفع افراد یا گروه‌های تحریم شده تمام شود. بر همین اساس، تحریم‌های فعلی از طریق ارائه ابزارهایی به منظور مسدود کردن جریان سرمایه گذاری خارجی، کمک‌های توسعه‌ای و دیگر تبادلات، چارچوبی را برای منزوی کردن رژیم طالبان ارائه می‌کنند. البته در این سیاست، می‌توان به سازمان‌های مردم نهاد یا افراد حقیقی که هیچ ارتباطی با دولت افغانستان ندارند اجازه داد تا برای ارائه کمک‌های بشردوستانه، یک سری تبادلات را انجام دهند. اما هر نوع تبادلی که سبب مشروعیت بخشی به رژیم طالبان ‌شود، مثل آزاد سازی دارایی 7 میلیارد دلاری بانک مرکزی افغانستان که توسط آمریکا بلوکه شده است، می‌تواند اهداف سیاست انزوا را تضعیف کند.

در همین حال، اگر ایالات متحده درصدد افزایش انزاوای افغانستان تحت کنترل طالبان است، اعمال تحریم‌ها و فشارهای بیشتر نیز امکان پذیر است. محدود کردن مجوزها یا کاهش بودجه کمک‌های بشردوستانه برای افغانستان می‌تواند راهکاری در این زمینه باشد. رهبران طالبان و شبکه حقانی که در دولت افغانستان حضور دارند نیز می‌توانند بهانه‌ای برای افزایش فشارهای «دفتر کنترل دارایی‌های خارجی» بر نهادهای مالی شوند. با این حال، فشارهای وارده از سوی ایالات متحده به برخی شرکای تجاری و سرمایه گذاری افغانستان را می‌توان تا حدودی محدود کرد. البته وضع تحریم‌های تجاری سخت بر ضد افغانستان (مثل محدودیت‌هایی که برای تجارت فرآورده‌های نفتی در کره شمالی وضع شد) کار آسانی نخواهد بود، چون افغانستان ممکن است بتواند سوخت و سایر اقلام مورد نیاز خود را از ایران دریافت کند.

البته هر چقدر حجم تحریم‌ها افزایش پیدا کند، شهروندان افغانستان نیز بیشتر از این تحریم‌ها متأثر خواهند شد. پیش از این نیز اقتصاد افغانستان به شدت وابسته به کمک‌های مالی بوده است. توقف کمک‌های توسعه‌ای غرب و محدود شدن جریان‌های مالی که ذیل این تحریم‌ها به وجود آمده است نیز همین حالا منجر به افزایش بحران انسانی در این کشور شده است. حتی اگر معافیت‌هایی هم درباره کمک‌های بشردوستانه، دارو یا دیگر کالاها وجود داشته باشد، باز هم پیچیدگی‌ها و هزینه‌های تبعیت از تحریم‌ها و همچنین خطرات بالقوه ناشی از نقض ناخواسته تحریم‌ها به حدی است که بسیاری از سازمان‌های خصوصی را از انجام تجارت در افغانستان بازمی‌دارد.

مبارزه با تروریسم
در راهبرد انزوا، با توجه به اینکه دسترسی به عناصر تصمیم ساز طالبان محدود شده و کاهش انگیزه‌های آنها برای همکاری نیز کاهش می‌یابد، لذا جلب همکاری این گروه یا حتی موافقت منفعلانه آنها با اقدامات ضد تروریستی آمریکا دشوارتر خواهد بود. بر همین اساس، ایالات متحده مجبور خواهد شد تا طبق گفته رئیس جمهور بایدن و دیگر مقامات دفاعی آمریکا، به توانایی‌های یکجانبه و از راه دور خود اکتفا کند. این در حالی است که به اذعان مقامات آمریکایی، خروج سربازان و تعطیلی سفارت آمریکا نیز تحقق این امر را دشوارتر خواهد کرد.

تعاملات منطقه‌ای و بین‌المللی
برای به حداکثر رساندن کارآیی یک رژیم جامع‌تر تحریم، طالبان باید تا حد امکان گزینه‌های قابل اجرای محدودی در زمینه تجارت و کمک‌های خارجی داشته باشد. شاید ایالات متحده بتواند موافقت کشورهای اروپایی را درباره تحریم‌های مد نظر خود به دست آورد، به چند دلیل: آنها همسویی خود با سیاست‌های آمریکا را قدر می‌دانند؛ آنها قبلا نشان داده‌اند که طالبان برای دریافت کمک باید امتیازاتی بدهد؛ و اینکه رابطه نزدیک این کشورها با سیستم‌های مالی ایالات متحده، تخطی آنها را از تحریم‌‌های فرامرزی ایالات متحده دشوار می‌سازد.

در این بین، چین، روسیه و ایران چالش بزرگ‌تری محسوب می‌شوند چون آنها برای تعامل با طالبان از خود تمایل نشان داده‌اند. همکاری‌های گذشته چین با ایران سبب تضعیف تحریم‌های آمریکا شده و حالا پکن ممکن است همین کار را با افغانستان انجام دهد. روسیه نیز سابقه حمایت‌های محدود از طالبان را در کارنامه خود دارد اما بعید است که این کشور با توجه به منابع مالی خود، کمک‌های قابل توجهی را ارائه کند. ایران هم از زمانی که طالبان سیاست کمتر سرکوبگرانه‌ای را در قبال هزاره‌های شیعه افغانستان در پیش گرفته، یک رابطه عمل گرایانه با طالبان برقرار کرده است. این کشورها می‌توانند منابع جایگزینی را برای مشروعیت دیپلماتیک، تجارت و کمک‌های مالی احتمالی ارائه کنند.

3- مخالفت
براساس راهبرد مخالفت، دولت آمریکا به دنبال سرنگونی رژیم طالبان خواهد بود. این رویکرد زمانی جذاب‌تر خواهد بود که مشخص شود طالبان آگاهانه به یک یا چند جنبش افراطی که فعالانه حملاتی را علیه ایالات متحده و متحدانش طراحی می‌کنند پناه داده است. این رویکرد در صورتی موفقیت آمیز خواهد بود که یک جنبش مقاومت داخلی پایدار روی کار بیاید و دست کم از حمایت و پناهگاه‌های امن یک کشور همسایه برخوردار باشد. راهبرد مخالفت شامل تشدید روند منزوی کردن رژیم، در کنار کمک آمریکا به یک یا چند گروه اپوزیسیون است.

انگیزه‌ها و دلایل
رئیس جمهور بایدن در زمان اعلام تصمیم خود برای خروج نیروهای آمریکایی، عنوان کرد به این نتیجه رسیده است که منافع ایالات متحده در افغانستان به اندازه‌ای نیست که بتواند حضور دایمی آمریکا را در این کشور توجیه کند. لذا راهبرد مخالفت، یک عقب گرد مهم از تصمیم رئیس جمهور بایدن به حساب می‌آید که نمی‌توان به سادگی از کنار آن عبور کرد. این رویکرد ممکن است به این خاطر در پیش گرفته شود که یا ارزیابی دولت آمریکا درباره منافع ایالات متحده در منطقه تغییر کرده باشد و یا خطر بزرگتری متوجه منافع اصلی ضد تروریستی آمریکا شده باشد که نتوان از طریق راهبرد تعامل یا انزوا با آن مقابله کرد. البته باید توجه داشت که سقوط امارت اسلامی احتمالا منجر به چند دستگی، آشوب و ایجاد لایه‌های پیچیده‌ای از جنگ داخلی شده و ضمن ایجاد فرصت برای عملیات و استقرار گروه‌های تروریستی در این کشور، فضا را پیچیده‌تر خواهد کرد.

به طور خاص، راهبرد مخالفت زمانی تبدیل به محتمل‌ترین گزینه خواهد شد که دولت طالبان اجازه دهد تا حملات تروریستی از خاک افغانستان علیه آمریکا و سایر کشورهای غربی انجام شود یا اینکه این حملات را تسهیل کند. در چنین شرایطی، علاوه بر اقدامات ضد تروریستی یکجانبه آمریکا علیه گروه‌های تروریستی، تلاش برای پایین کشیدن طالبان از قدرت نیز برای ایالات متحده جذاب‌تر خواهد شد چون اجازه دادن به این گروه برای باقی ماندن در مسند قدرت ممکن است خطر تسهیل حملات آینده را در پی داشته باشد. هرچند حمله مستقیم آمریکا به طالبان می‌تواند یکی از بخش‌های راهبرد مخالفت ایالات متحده باشد اما آمریکا می‌تواند مثل سال 2001،  از متحدان افغانستانی که مخالف طالبان هستند نیز در این مسیر استفاده کند.

رویکردها و ابزارهای آمریکا
دیپلماتیک

در این راهبرد نیز، مثل راهبرد انزوا، ایالات متحده از هر نوع به رسمیت شناختن آشکار یا ضمنی طالبان اجتناب خواهد کرد، از جمله هر نوع حضور دیپلماتیک رسمی در افغانستان. اما برخلاف راهبرد انزوا، پیام ایالات متحده در راهبرد مخالفت ممکن است روی بحث لزوم تغییر رژیم و غیرمشروع بودن حکومت طالبان متمرکز باشد. ایالات متحده باید رسما یک دولت جایگزین را به رسمیت بشناسد، از جمله یک دولت در تبعید و یا در صورت ظهور یک چالش‌گر موجه و قابل قبول، دولتی در افغانستان که طالبان نباشد. به رسمیت شناختن یک دولت جایگزین، به خصوص یک دولت مستقر در افغانستان، سبب تضعیف مشروعیت طالبان شده و زمینه تأمین منابع را برای گروه‌هایی که به دنبال سرنگونی رژیم هستند تسهیل خواهد کرد. برای مثال، شناسایی بین المللی دولت جمهوری یمن، ایالات متحده و نهادهای بین المللی را قادر می‌سازد تا با سهولت بیشتری به دولت مذکور کمک کنند، حتی اگر این دولت کنترل بخش عمده کشور را در دست نداشته باشد.

کمک و تحریم
سیاستی که به دنبال سرنگونی طالبان است نیز احتمالا شامل ادامه کمک‌های بشردوستانه می‌شود. ایالات متحده در سایر مواردی که درصدد اجرای سیاست تغییر رژیم بوده نیز اجازه ارائه کمک‌های بشردوستانه را داده است، مثل کمک به ایران برای مقابله با پاندمی کرونا ویروس در سال 2020، ارائه کمک‌های بشردوستانه در سوریه از طریق آژانس‌های سازمان ملل و سازمان‌های مردم نهاد و ارائه کمک‌های بشردوستانه به عراق تا سال 2003.
مثل سیاست انزوا، تمرکز این کمک‌ها نیز احتمالا روی توزیع اقلامی چون غذا، دارو و سایر کالاها بوده و از ارائه کمک مستقیم به طالبان اجتناب می‌شود.

تحریم‌های مرتبط با راهبرد مخالفت ممکن است شبیه به تحریم‌هایی باشند که ذیل یک نسخه سخت گیرانه‌تر از راهبرد انزوا اجرا می‌شوند، از جمله حفظ تحریم‌های موجود بر ضد طالبان  و شبکه حقانی و افزایش فشارها.
 بسته به رفتار طالبان و همچنین میزان تمایل برای جلوگیری از وقوع پیامدهای انسانی، می‌توان تحریم‌های اضافی را علیه رژیم طالبان وضع کرده و کنترل آن را تضعیف کرد. برای مثال، تحریم‌های سازمان ملل علیه کره شمالی توانست واردات انرژی را محدود کرده، واردات برخی کالاها را ممنوع کرده و محدودیت‌های بیشتری را بر ضد نظام بانکی اعمال کند. وضع تحریم‌های مشابه بر ضد افغانستان نیز می‌تواند فشار بیشتری را به طالبان وارد کند اما در عین حال ممکن است کشور را نیز به سمت فقر بیشتر سوق دهد.

مبارزه با تروریسم
در حالی که ایالات متحده در تلاش برای تقویت مقاومت ضد طالبان است، باید به طور همزمان یک عملیات ضد تروریستی یکجانبه را نیز به پیش ببرد چون در راهبرد مخالفت، فرض بر این است که طالبان به اندازه کافی در مهار گروه‌های تروریستی موفق نبوده است. در اصل، آمریکا می‌تواند بسته به میزان تمایل خود برای ورود مستقیم به جنگ، از همان توانایی‌هایی موجود برای عملیات‌های ضد تروریستی (از جمله توانایی جمع آوری اطلاعات و حمله)، در جهت حمایت از شورش ضد طالبان نیز بهره گیرد.
در مقابل، طالبان در واکنش به حمایت‌های آمریکا از دشمنان این گروه، می‌تواند از نیروهای میدانی خود جهت سرکوب جنبش مقاومت استفاده کند، مثل کاری که در «دره پنجشیر» انجام داده است. طالبان همچنین می‌تواند محدودیت‌هایی را برای سفر اتباع آمریکایی یا افغان‌هایی که قصد خروج از کشور را دارند، ایجاد کرده یا سختگیری بیشتری را درباره حقوق سیاسی اعمال کند. طالبان می‌تواند با استفاده از نیروی هوایی به جا مانده از رژیم سابق یا استفاده از موشک‌های زمین به هوا، تلاش کند تا از حریم هوایی افغانستان دفاع کند. در این بین، واکنشی که می‌تواند بیش از اینها نگران کننده باشد این است که طالبان به القاعده، داعش خراسان یا سایر گروه‌های تروریستی اجازه دهد تا از خاک افغانستان دست به عملیات بزنند یا حتی منابعی را برای تقویت این گروه‌ها تأمین کند.

تعامل بین‌المللی و منطقه‌ای
راهبرد مخالفت، مستلزم در پیش گرفتن تعامل دیپلماتیکی است که بتواند همسایگان افغانستان را تشویق به همکاری با اقداماتی کند که با هدف تضعیف دولت تحت رهبری طالبان طراحی شده‌اند و اینکه آنها اجازه دهند تا ایالات متحده عملیات‌های خود را از خاک این کشورها انجام دهد. البته با توجه به عدم تمایل کشورهای منطقه برای دادن پایگاه نظامی به آمریکا به منظور انجام اقدامات ضد تروریستی و بخصوص سرنگونی یک رژیم همسایه، این رویکرد به طور خاصی چالش برانگیز خواهد بود. با این حال، اگر طالبان اجازه دهد تا از خاک این کشور به هر یک از همسایه‌ها حمله شده یا اینکه این حملات را تسهیل کند، در آن صورت دیدگاه همسایگان ممکن است تغییر پیدا کند.

شاید پاکستان اصلی‌ترین کشوری باشد که از حکومت طالبان نفع می‌برد، از جمله اینکه نفوذ هند در مرزهای این کشور محدود می‌شود و اینکه پاکستان از طریق کنترل مرز مشترک خود با افغانستان همچنان نفوذ قابل توجهی بر دولت طالبان خواهد داشت. تحلیلگران درباره احتمال قطع رابطه پاکستان و طالبان ابراز تردید کرده‌اند که یکی از دلایل آن، رابطه نزدیک طالبان با هیئت حاکمه دینی پاکستان و سازمان‌های اطلاعاتی این کشور است. علاوه بر این، اقدامات آمریکا برای تقویت مناسبات با هند، به عنوان بخشی از راهبرد رقابت با چین (متحد نزدیک پاکستان)، نیز احتمال حمایت پاکستان را از هر نوع اقدام ضد طالبانی دور از ذهن می‌کند.

هرچند افزایش تهدیدات تروریستی ممکن است در نهایت نظر روسیه را نسبت به طالبان تغییر دهد اما به سختی می‌توان تصور کرد که مسکو از حضور دوباره نظامی یا شبه نظامی آمریکا در این منطقه استقبال کند. گرچه گزارش‌هایی مبنی بر انجام یک سری مذاکرات درباره استقرار احتمالی نیروهای آمریکایی در پایگاه‌های روسیه در آسیای مرکزی منتشر شده است اما انجام چنین کاری با موانع زیادی رو به رو است. روسیه همچنین به واسطه ارتباط خود با کشورهای آسیای مرکزی، توانایی مقابله با یک رژیم تهدیدآمیزتر طالبان را نیز دارد. این در حالی است که احتمال هر نوع همکاری با ایران در این زمینه نیز منتفی است.
 
تحلیل رویکردهای جایگزین
ایالات متحده برای تدوین یک خط مشی جدید در افغانستان، نیاز خواهد داشت تا بین چند بده بستان اجتناب ناپذیر دست به انتخاب بزند. هر سه گزینه مطرح شده در این نوشتار، ممکن است به شکل‌های مختلف ریسک عدم تحقق منافع آمریکا را در پی داشته باشند، سبب وخیم‌تر شدن اوضاع در کوتاه مدت یا بلند مدت شوند یا اینکه به واسطه اختلافات و منازعات به وجود آمده به خاطر شکست در جنگ ضد طالبانی، هزینه‌های سیاسی داخلی را بر کشور تحمیل کنند. با این وجود، ماهیت و شدت این خطرات و همچنین منافع بالقوه، در هر یک از این گزینه‌ها متفاوت است. 

تعامل
گزینه تعامل، تنها گزینه از بین این سه گزینه است که پتانسیل آن را دارد تا دو نفع اصلی باقیمانده برای آمریکا در افغانستان را، ولو به میزان اندک، به پیش ببرد. هرچند عملیات ضد تروریستی آشکار با رژیم طالبان در آینده نزدیک بعید به نظر می‌رسد اما این تنها سیاست تعاملی است که پتانسیل انجام مذاکرات مستمر درباره دغدغه‌های تروریستی و همچنین همکاری‌های پنهان احتمالی را دارا می‌باشد. این همچنین تنها خط مشی سیاسی است که امکان انجام همکاری‌های ضد تروریستی پایدار را با پاکستان فراهم می‌کند؛ کشوری که قوی‌ترین حامی خارجی طالبان بوده و یک کانال مهم برای ایالات متحده است تا بتواند عناصر تروریستی فعال در افغانستان را تحت نظر گرفته و دست به تحرکات عملیاتی بزند. سیاست انزوا یا مخالفت، دوباره ایالات متحده را به یک موضع عمدتا خصمانه در برابر طالبان در مسئله افغانستان بازمی‌گرداند.

همچنین، این تنها سیاست تعاملی است که آمریکا را قادر می‌سازد تا ادعاهای مکرر خود را درباره افغانستان اثبات کند؛ ادعای اینکه واشنگتن همچنان به حمایت خود از ملت افغانستان ادامه می‌دهد و اینکه از تجربه خروج شوروی از افغانستان آموخته است که کنار گذاشتن منافع آمریکا در این کشور زمینه بروز فجایع آینده خواهد شد. هرچند در سیاست انزوا و مخالفت نیز ایالات متحده می‌تواند همچنان کمک‌های بشردوستانه ارائه کند اما این نوع کمک‌ها نمی‌توانند به تنهایی مانع از سقوط اقتصاد این کشور و به تبع آن، بروز یک بحران انسانی پایدار شوند. البته بعید است که سیاست تعاملی بتواند تأثیر مثبت قابل توجهی بر نحوه حکومت طالبان بر افغانستان داشته باشد چون این گروه ایدئولوژی و سیاست‌های داخلی خاص خود را دارد که مهم‌تر از دغدغه‌های بازیگران خارجی به حساب می‌آیند. با این حال، این سیاست تنها گزینه‌ای است که ممکن است بتواند، دست کم تا حدودی، سیاست‌ها و اقدامات طالبان را تعدیل کند، چون تحت این سیاست می‌توان مذاکرات مستمری درباره دغدغه‌های حقوق بشری و حاکمیتی داشت و چون طالبان سعی خواهد کرد تا در واکنش به تاکتیک‌های فشار آشکارتر، از هرگونه تعدیل در رفتار خود اجتناب کند. 

یکی از خطرات سیاست تعاملی این است که اجرای این خط مشی سیاسی دشوارتر از دو گزینه دیگر است. در این رویکرد، دولت آمریکا باید تصمیمات جبرانی اتخاذ کند تا بتواند از وضعیت انزوایی که به واسطه تحریم‌های طولانی مدت، مخالفت‌های سیاسی با طالبان و همچنین تعلیق فوری کمک‌های بشردوستانه به محض به قدرت رسیدن طالبان به وجود آمده بود فاصله بگیرد. رویکرد تعاملی همچنین مستلزم اتخاذ یک دیپلماسی هوشمندانه در قبال طالبان و انجام اقداماتی در جهت ایجاد اجماع بین المللی و منطقه‌ای درباره مطالبات طالبان و جریان کمک رسانی است.

یکی از خطرات آینده این است که ایالات متحده نمی‌تواند مطمئن باشد که سیاست تعاملی قادر به ایجاد اصلاحات مطلوب در حوزه حکومت داری و اقدامات حقوق بشری طالبان خواهد بود یا خیر؛ وضعیتی که ممکن است واشنگتن را نیز به عنوان شریک طالبان در لطمه زدن به ملت افغانستان به تصویر بکشد. به علاوه، تعاملی که زمینه ورود منابع به افغانستان شده و ظاهر مشروعیت و مقبولیت به طالبان می‌دهد، می‌تواند دوام و بقای این رژیم را تقویت کند؛ رژیمی که در صورت نبود این کمک‌ها و حمایت‌ها، در برابر تنش‌ها آسیب پذیر خواهد بود چون با چالش‌های حکومتی رو به رو است که از چالش‌های نبرد با شورشیان فراتر بوده و ممکن است انسجام داخلی این گروه را به مخاطره اندازند. هرچند در حال حاضر چنین به نظر می‌رسد که طالبان کنترل خوبی بر اوضاع دارد اما نابخردانه است تصور کنیم که تاریخ رقابت‌های خشونت بار برای کسب قدرت در افغانستان به پایان رسیده است، بخصوص با توجه به اینکه طالبان تاکنون اقدامی در جهت توجه به منافع جوامع قومی و قبایلی که جزو حامیان آن نیستند انجام نداده است. برای کاهش خطر پیامدهای ناخواسته سیاست تعاملی، باید به طور مستمر نتایج این سیاست را مورد ارزیابی قرار داد و در صورت لزوم، جهت گیری‌ها را تغییر داد.

در همین حال، اتخاذ سیاست تعاملی می‌تواند از بروز برخی خطرات نیز پیشگیری کند. اگر ایالات متحده وارد تعامل نشود، نخواهد توانست از زیر بار مسئولیت فاجعه انسانی و اقتصادی قریب الوقوع در افغانستان فرار کند. طی دو دهه گذشته، ایالات متحده نوعی نظام دولتی، اقتصاد شهری و جریان خدمات رسانی عمومی ایجاد کرده است که بدون دریافت کمک‌های خارجی قادر به حفظ بقای خود نیستند؛ این در حالی است که قطع ناگهانی این کمک‌ها و بلوکه کردن دارایی‌های دولتی، شوک اقتصادی بزرگی به افغانستان وارد کرده است که بدون حمایت‌های خارجی قابل برطرف شدن نیست. لذا پیامدهای منفی و ناخوشایندی را که متوجه ملت افغانستان شده است می‌توان مستقیما (و البته نه منحصرا) به این اقدامات آمریکا منتسب دانست.

تعامل همچنین می‌تواند با انداختن بار مسئولیت کارها بر دوش طالبان و کاهش توانایی این گروه برای گریز از زیر بار مسئولیت و پاسخگویی، باعث شود که دیگر ایالات متحده به عنوان مسئول فقر شدید و فزاینده افغانستان تلقی نشود. این رویکرد، ادعاهای طالبان را درباره تمایل به برقراری مناسبات تعاملی با جامعه بین‌الملل به چالش کشیده و دیگر اجازه نخواهد داد تا این گروه، قدرت‌های خارجی را عامل ناکامی‌های حاکمیتی خود معرفی کند.

اجرای یک سیاست تعاملی، مستلزم آن است که انتظارات موجود از طالبان به طور شفاف مشخص شده و پایبندی مستمری نسبت به این انتظارات وجود داشته باشد. البته تحقق این امر دشوار است چون مطالبات آمریکا و غرب درباره نحوه عملکرد طالبان در بحث مبارزه با تروریسم و حقوق بشر، بسیار فراتر از آن چیزی است که مورد موافقت طالبان قرار گیرد. کارآمدی حاکمیتی طالبان نیز یک عامل محدودکننده دیگر در اثربخشی سیاست تعاملی است. این گروه فاقد مدیران مردمی و مجرب بوده و بسیاری از کارکنان کشوری نیز پست خود را ترک کرده‌اند. نکته آخر این که، پیگیری یک رویکرد تعاملی مستلزم آن است که ایالات متحده پیام دیرینه خود به طالبان را مبنی بر اینکه کسب قدرت از طریق نظامی به جای یک مصالحه سیاسی مذاکره شده، سبب رد مشروعیت و قطع حمایت‌های مالی می‌شود کنار گذاشته و در عوض، روی این پیام تمرکز کند که حمایت آمریکا از ملت افغانستان همچنان ادامه خواهد داشت.   

انزوا
زمانی که یک رژیم متخاصم با کنار زدن یک رژیم دوست به قدرت می‌رسد، واکنش معمول آمریکایی‌ها عبارت است از منزوی کردن، به رسمیت نشناختن و تحریم. این واکنش آمریکا در رویدادهای مشابه بوده است: زمانی که بولشویک‌ها، سزار را کنار زدند؛ کمونیست‌ها چین را تصرف کردند، کاسترو در کوبا به قدرت رسید؛ ویتنام شمالی، ویتنام جنوبی را شکست داد؛ انقلابیون ایران، شاه را سرنگون کردند؛ و اخیرا نیز انقلاب بولیواری سبب سرکوب دموکراسی در ونزوئلا شد. هیچ یک از این رژیم‌ها، در نتیجه عدم تأیید آمریکا، به زمین نخوردند و در بیشتر موارد، با فروکش کردن احساسات و افزایش منافع تعاملی، این حکومت‌ها در نهایت به رسمیت شناخته شدند. اما این روند عادی سازی معمولا چند ده سال به طول انجامیده است.

حالا هم ایالات متحده دوباره پا در این مسیر گذاشته است. سفارت آمریکا در کابل بسته شده، طالبان تحت تحریم‌های بین المللی قرار گرفته و واشنگتن دسترسی به بخش عمده ذخایر ارزی خارجی افغانستان را مسدود کرده است. شاید تاریخچه طالبان، وجهه آنها در غرب و تحریم‌های موجود علیه طالبان، اجرای یک راهبرد انزوا را غیر قابل اجتناب کند اما خطرات و محدودیت‌های زیادی وجود دارند که گزینه انزوا را به یک گزینه کمتر مطلوب بدل می‌کنند.

عدم حضور دیپلماتیک در افغانستان و نبود تماس با طالبان در داخل این کشور، تحقق منافع ایالات متحده را در زمینه مبارزه با تروریسم و تأمین رفاه و آسایش ملت افغانستان دشوار می‌کند. تعامل با طالبان در دوحه یا نقاط دیگر، دارای محدودیت‌های اجتناب ناپذیری است، از جمله اینکه بررسی دقیق و واقعی اوضاع میدانی را برای مقامات آمریکایی چالش برانگیزتر می‌کند. تحریم‌هایی که ذیل راهبرد انزوا اجرا می‌شوند، به مردم افغانستان آسیب خواهند زد. احتمال بیشتری وجود دارد که دولت منزوی شده طالبان، یک دولت اسلام‌گرای افراطی‌تر تشکیل دهد، بخصوص از این جهت که سیاست انزوای غرب سبب تضعیف صداهای نسبتا میانه‌روتر خواهد شد. نامناسب شدن اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی در افغانستان می‌تواند رشد گروه‌های تروریستی را تسهیل کند و این در حالی است که سیاست انزوا ممکن است باعث شود تا افغا‌ن‌ها بیش از پیش ایالات متحده را مسئول مستقیم این شرایط بدانند.

بعید است که سیاست انزوا، طالبان را مجبور به تغییر رفتار کند، مگر اینکه آن را به سمت یک رفتار بدتر سوق دهد. رهبران طالبان شرایط زندان و ریاضت را تجربه کرده‌اند و به رغم تحریم‌ها و خشونت‌های غرب، ایدئولوژی خود را در اولویت قرار داده‌اند. بعید است که آنها به خاطر تهدید یا تحریم، درباره اهداف اصلی خود مصالحه کنند. هرچند ترجیح اول طالبان این است که از کمک غرب برخوردار شود اما آنها علنا سیاست‌هایی را در اولویت قرار می‌دهند که به این گروه در حفظ نیروهایش کمک می‌کند و علاوه بر این، آنها نشان داده‌اند که قادرند تحت حمایت انزوای غرب نیز به حیات و حاکمیت خود ادامه دهند. همچنین بعید است که ایالات متحده برای محدود کردن جریان کمک رسانی یا تجارت با طالبان، بتواند چین، روسیه یا ایران را با خود همراه کند که این مسئله، سبب تضعیف هر نوع تحریم تحت رهبری غرب خواهد شد. اعمال یک رژیم تحریمی سخت ممکن است سبب کاهش همکاری طالبان در زمینه مبارزه با تروریسم شده و توانایی آمریکا را برای اجرای تعهداتش در این حوزه کاهش دهد.   

مخالفت
درباره راهبرد تغییر رژیم، دو مسئله اساسی وجود دارد. اول اینکه، اجرای این راهبرد تحت شرایط فعلی امکان‌پذیر نیست چون هیچ گروه اپوزیسون پایداری وجود ندارد. دوم اینکه، حتی اگر اجرای این راهبرد ممکن بود و موفق هم می‌شد، باز ایالات متحده خود را در یک موقعیت تکراری می‌دید: یعنی در حال حمایت از یک دولت وابسته در کابل، در برابر یک مقاومت محلی و در حالی که نمی‌توان هیچ چشم انداز بهتری نسبت به وضعیت قبلی آمریکا در این کشور برای آن متصور بود و انتظار پیروزی نهایی را داشت. با این وجود، این گزینه طرفداران خاص خود را در کنگره آمریکا و همچنین در افغانستان دارد. شرایطی وجود دارد که براساس آنها، این گزینه ممکن است جذاب و حتی شدنی باشد. اگر مشخص شود که طالبان آگاهانه در حال حمایت از جنبش‌های افراطی است که به دنبال حمله به آمریکا و متحدان آن هستند، این گزینه جذاب خواهد شد. تحت این شرایط، کشورهای همسایه ممکن است تمایل بیشتری برای حمایت از جنبش‌های مقاومت داشته و/ یا به ایالات متحده اجازه دهند تا از خاک آنها برای کمک به حل این مشکل کمک کند.
اما در حال حاضر، هیچ یک از این شرایط وجود ندارند. تلاش برای وارد کردن دوباره افغانستان به یک جنگ داخلی ممکن است سبب جذب گروه‌های افراطی‌تر شده، طالبان را رادیکال‌تر کند و مشکلات بیشتری را به ملت افغانستان تحمیل کند.
 
پیشنهادات           
هرچند سیاست تعاملی، تنها امکان موجود برای پیشبرد منافع آمریکا را در افغانستان (ولو اندک) فراهم می‌کند اما سیاست انزوا همچنان انتخاب پیش فرض است. این در واقع همان تصویر کلاسیک گزینه B در گزینه‌های پیش روی واشنگتن است: گزینه‌ای که بین گزینه A یعنی تسلیم و گزینه C یعنی جنگ هسته‌ای قرار گرفته است. به علاوه، از منظر تصمیم سازی بوروکراتیک، انزوا انتخاب نسبتا آسان‌تری است چون تا حد زیادی به معنای حفظ وضع موجود است (تحریم‌های از پیش موجود، تعطیلی سفارت آمریکا و تعلیق فوری کمک‌ها و مسدود کردن دارایی‌های دولت افغانستان بلافاصله پس از به قدرت رسیدن طالبان). انزوا یک راهبرد صرفا منفعلانه ـ تهاجمی ارائه می‌کند که نه نیاز به هزینه مالی یا سرمایه سیاسی داشته و نه نیاز به انجام اقدامات جنجالی و بحث برانگیز. همانطور که پیشتر نیز گفته شد، تجربه نشان داده است که سیاست انزوا تأثیر چندانی بر رفتار رژیم مطرود ندارد. با این وجود، این یک پاسخ مورد انتظار است که نیاز به ابراز مخالفت را برآورده کرده و به فرد اجازه می‌دهد آنچه را که نمی‌تواند تحمل کند نادیده بگیرد.

اما در مورد افغانستان، سیاست انزوا می‌تواند خطر انجام حملات موفق از سوی تروریست‌های مستقر در افغانستان را به آمریکا و/ یا متحدانش افزایش دهد. تلاش برای مطرود کردن دولت جدید افغانستان، احتمال متعهد ماندن طالبان به وعده‌هایش درباره جلوگیری از انجام حملات از خاک افغانستان را کاهش می‌دهد. این وضعیت، وابستگی آمریکا را به عملیات‌های تروریستی از راه دور (عملیات‌هایی که مکررا به آن اشاره شده اما هنوز آزمایش خود را پس نداده است) افزایش خواهد داد. رهبران نظامی و اطلاعاتی آمریکا متفقا هشدار داده‌اند که این اقدام، دفاع از خاک کشور را دشوار خواهد کرد.

سیاست انزوا همچنین انگیزه طالبان را برای همراهی (هر چند اندک) با خواست جامعه جهانی به منظور تعدیل رفتار سرکوبگرانه خود را کاهش می‌دهد. این سیاست لزوما مجموعه اقداماتی را که ایالات متحده می‌تواند با همکاری جامعه بین المللی، برای جلوگیری از سقوط اقتصادی قریب الوقوع افغانستان انجام دهد نیز محدود خواهد کرد. کمک‌های بشردوستانه (یعنی تأمین غذا، دارو و سرپناه) نمی‌تواند مانع از تورم شدید، از هم پاشیدگی نظام بانکی و در نتیجه آوارگی مردم شود ـ مشکلاتی که ایالات متحده بیش از سایرین، مسبب آن شناخته خواهد شد. درست است که طالبان نیز با گذشت زمان ممکن است سیاست‌هایی را اتخاذ کند که نتایج مشابهی را به دنبال داشته باشند اما این بحران قبل از آن رخ خواهد داد که طالبان فرصت انجام این کار را پیدا کرده باشد.

اگر شرایط طور دیگری می‌بود، شاید می‌شد اجازه داد که تا قبل از آزمودن تمایل حاکمان جدید افغانستان به تعامل، فشار بر آنها را افزایش داد اما در شرایط کنونی، چنین رویکردی همگام با فاجعه اقتصادی قریب الوقوع این کشور پیش نخواهد رفت. این در حالی است که با طولانی شدن دوره انزوا، منازعات داخلی بر سر تغییر سیاست نیز افزایش خواهد یافت. لذا با توجه به اینکه ایالات متحده مدتی است گام‌های بلندی را برای اجرای سیاست انزوا برداشته است، توصیه می‌کنیم که شروع به تجدید موازنه این سیاست در مسیر تعامل کند.

ایالات متحده باید اولین حرکات محتاطانه اما تأثیرگذار خود را آغاز کند تا نشان دهد که درحال باز کردن فضای تعامل، به منظور جلوگیری از وخیم‌تر شدن اوضاع اقتصادی افغانستان است. در این بین، انجام اقداماتی در جهت تزریق نقدینگی به اقتصاد افغانستان، جلوگیری از بروز تورم شدید و فعال کردن نظام بانکی، جزو اقدامات حیاتی و مهم هستند. مقامات آمریکا درباره بحران اقتصادی قریب الوقوع افغانستان ابراز نگرانی کرده و ضمن مشورت با سایر دولت‌ها درباره اقدامات احتمالی، به دنبال راهی برای کمک به ثبات اقتصاد افغانستان و ارائه کمک باشند، به نحوی که خطر منحرف شدن منابع به سمت دیگر مقاصد را به حداقل برسانند. همچنین ایالات متحده و سایر کمک کنندگان باید کمک‌های خود را فراتر از کمک‌های سفت و سخت بشردوستانه گسترش داده و با استفاده از بودجه اختصاص داده شده برای کمک‌های توسعه‌ای، به رفع نیازهای انسانی اساسی کمک کنند؛ این منابع باید از طریق سازمان‌های مردم نهاد، شرکت‌های خصوصی و بخش دولتی و با رصد دقیق توزیع شوند. مقامات رده میانی دولت آمریکا باید برنامه‌هایی را برای سفر به کابل تدارک ببینند و اعلام کنند که هدف آنها، ورود به مذاکرات فنی درباره مسایل اقتصادی و ارائه کمک‌های بشردوستانه می‌باشد. در حوزه مبارزه با تروریسم نیز اگر کانال‌های اطلاعاتی وجود ندارد، لازم است تا این کانال‌ها بازگشایی و وارد جریان عملیاتی شوند. برای اینکه آمریکا و طالبان بتوانند مذاکرات بیشتری را درباره اجرای توافقنامه 2020 انجام دهند، می‌توان اتاق گفت‌وگویی را برای مثال در دوحه ایجاد کرد.

یک اقدام اولیه دیگر نیز می‌تواند حمایت بی سرو صدا از برگزاری مذاکرات «تراک دو» بین کارشناسان و مقامات سابق، به منظور یافتن مسیرهای بالقوه در روابط افغانستان ـ آمریکا باشد. آمریکا باید به شخصیت‌های غیررسمی مرتبط با طالبان نیز ویزا دهد تا بتوانند در نشست‌هایی که با همین موضوع در ایالات متحده برگزار می‌شوند شرکت کنند.
سیاست تعاملی، فرصتی را برای همسویی بیشتر رویکردهای غرب و منطقه در قبال امارت اسلامی فراهم می‌آورد و بدین ترتیب، طالبان را در برابر فشارهای منطقه‌ای و بین المللی همگراتر و وسیع‌تر قرار می‌دهد. چین، روسیه، ایران و پاکستان، دغدغه‌های خاص خود را درباره فعالیت گروه‌های افراطی خشونت طلب از خاک افغانستان دارند و می‌توان انتظار داشت که با جریان فشار به طالبان برای جلوگیری از اینگونه تحرکات همراه شوند. هرچند این کشورها دغدغه کمتری درباره مسایل حقوق بشری دارند اما نمی‌خواهند شاهد ناکامی دولت در ارائه خدمات اساسی باشند؛ آنها همچنین خواهان آن هستند تا طالبان را ترغیب به فراگیرتر کردن دولت و عدم سرکوب اقلیت‌ها کنند.

با توجه به پاسخ طالبان به این اقدامات اولیه، می‌توان شکل‌های مهم‌تری از تعامل را در دستور کار قرار داد. همانطور که گفته شد، تعامل تنها گزینه از بین این سه گزینه است که می‌تواند زمینه پیشبرد منافع باقیمانده آمریکا را در افغانستان فراهم کند. لذا باید قبل از به بن بست رسیدن سیاست انزوا (چنانکه غالبا در گذشته اتفاق افتاده داده است)، سیاست تعامل را نیز در بوته آزمون قرار داد.

امارت اسلامی قطعا بهترین دولتی نیست که افغانستان می‌توانست به آن امیدوار باشد اما بدترین دولت ممکن هم نیست. تنها منبع باقیمانده مقاومت در برابر امارت اسلامی، گروه داعش است. حالت دیگر این است که اصلا دولتی وجود نداشته باشد و تنها چند گروه افراطی رقیب، شبه نظامیان منطقه‌ای و قومی و همچنین جنگجویان نیابتی مورد حمایت کشورهای همسایه در این کشور فعال باشند. چنین نتیجه‌ای بدون شک، هم برای مردم افغانستان و هم برای ایالات متحده بدتر خواهد بود. لذا، راهبرد مخالفت (یعنی تغییر رژیم) باید به عنوان آخرین حربه و تنها در رابطه با دغدغه‌های تروریستی علنی و عمیق مورد استفاده قرار گیرد.
 
«این متن در راستای اطلاع رسانی و انعكاس نظرات تحليلگران و منابع مختلف منتشر شده است و انتشار آن الزاما به معنای تأیید تمامی محتوا از سوی "موسسه مطالعات راهبردی شرق" نیست.»


کد مطلب: 3100

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/translate/3100/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir