ایران شرقی 28 مهر 1400 ساعت 11:53 https://www.iess.ir/fa/translate/2828/ -------------------------------------------------- طالبان و آسیای مرکزی عنوان : آیا طالبان تهدیدی برای ثبات آسیای مرکزی است؟ -------------------------------------------------- بحران در افغانستان خطرات جدیدی را برای منطقه ایجاد خواهد کرد، اما آسیای مرکزی مدتهاست که در مرزهای خود زیر سایه هرج و مرج زندگی می‌کند و در حال حاضر بیست سال تجربه در مواجهه با طالبان دارد. در این مدت، کشورها زمان لازم برای تقویت موقعیت خود را داشتند و اکنون آمادگی بهتری را برای حوادث غیرمنتظره دارند. بنابراین بعید است که رویدادهای اخیر در افغانستان آسیای مرکزی را وارد باتلاق هرج و مرج کنند .نتیجه احتمالی این است که رژیم های حاکم، کنترل خود را بر جامعه تشدید کنند و روسیه نقش خود را در امنیت منطقه پر رنگ تر کند. متن : مطالعات شرق/ آشکار است که بحران در افغانستان مخاطرات جدیدی را برای منطقه آسیای مرکزی موجب خواهد شد، اما آسیای مرکزی همواره زیر سایه آشوب در مرزهایش به سر برده و تجربه بیست ساله در مواجهه با طالبان دارد. به دنبال بازگشت طالبان به قدرت پس از خروج ایالات متحده، گمانه زنی های فراوانی در خصوص معنا و پیامد این موضوع برای کشورهای همجوار آسیای مرکزی صورت گرفته است. نگرانی‌هایی مطرح شده‌اند دال بر آنکه سیل پناهچویان و مواد مخدر به این منطقه گسیل خواهند شد و متعاقبا حملات تروریستی پرشماری به وقوع خواهند پیوست و رژیم های حاکم از اسلام گرایانی که از پیروزی های هماوردان افغانی خود الهام گرفته‌اند، شکست خواهند خورد. البته، اوضاع تا حد زیادی به کنش‌های طالبان در آینده بستگی خواهد داشت، اما در عین حال آشکار است که چنین گمانه زنی های مصیبت‌باری عموما مبتنی بر پیش تصورات غلط از شکنندگی کشورهای آسیای مرکزی می باشند. روی هم رفته، این منطقه همواره در همسایگی طالبان که در اواخر دهه 1990 و اوایل دهه 2000 نیز بر افغانستان حکمرانی می‌کرده،  زیسته است. حتی در بدترین شرایط، اوضاع در آسیای مرکزی آن قدر مخوف نیست که برخی پیش بینی می‌کنند. با این وجود، این به معنای تغییر این حقیقت نیست که پیروزی طالبان در افغانستان بتواند دگرگونی در رژیم های آسیای مرکزی و نگرش‌هایشان نسبت به دنیای بیرون را به دنبال داشته باشد. شاید سقوط کابل بسیار سریع تر از آنچه که پیش بینی می شد رخ داده باشد- حتی برای خود طالبان- اما منطقه زمان فراوان برای مهیا شدن در برابر بازگشت طالبان به قدرت را داشته و این تمهیدات شامل بستن مرزها و برگزاری تمرینهای نظامی از جمله تمرینهای مشترک با همدیگر، با روسیه و با سازمان پیمان امنیت جمعی می‌شده است. سازمان ملل پیش بینی کرده که تا پایان سال میلادی جاری، نیم میلیون پناهجوی افغان از کشور بگریزند، اما آن گونه که سوابق نشان می‌دهد آسیای مرکزی مقصد این مهاجرین نخواهد بود؛ اغلب پناهجویان به کشورهای ایران و پاکستان خواهند رفت و از آنجا اقدام به گسیل به کشورهای توسعه یافته خواهند کرد. در سال 2020، اتحادیه اروپا بیشترین شمار پناهجویان ( بیش از 40000 نفر ) را جذب کرد، سپس استرالیا ( 11000 نفر) و انگلستان ( 9000 نفر). آسیای مرکزی مشکلات خاص خود را از نظر مهاجرت دارد. این منطقه نه بازار کار شکوفا دارد، نه برنامه‌های اجتماعی سخاوتمندانه و نه جمعیت افغان که تسهیل‌کننده انتقال هموطنان خود باشند. کشورهای قزاقستان و ازبکستان تصریح کرده‌اند که پناهجویان افغان را نخواهند پذیرفت. این در حالی است که تاجیکستان موقتا اجازه داده است هزاران افغانی وارد فرودگاه کولاب این کشور شوند. طالبان در تمامی گفتگوهایش با دیگر کشورهای منطقه اعلام کرده که هیچ تهدیدی از ناحیه این گروه برای کشورهای منطقه نخواهد بود. با این حال، تمایل این گروه، و مهمتر از آن، توانایی‌اش در اجرای وعده اش به زیر سوال رفته، بویژه تا جایی که به حملات تروریستی مربوط می شود. آسیب پذیرترین کشور از این منظر تاجیکستان است که در آن حملات تروریستی با وجود کنترل نیروهای آمریکایی بر افغانستان اتفاق افتاده بود. حمله صورت گرفته به یکی از پاسگاههای مرزی در مجاورت ازبکستان در ماه نوامبر 2019 از سوی مقامهای تاجیک به شبه نظامیان دولت اسلام گرا نسبت داده شد که اهل افغانستان بودند و این در حالی بود که در سال قبل از آن، چهار تن از دوچرخه سواران خارجی در کوههای تاجیکستان به قتل رسیدند. داعش مسوولیت هر دو حمله را پذیرفت، اما با توجه به ناهمزمان بودن بسیاری از رویدادها، مسوول این حملات افغان ها نبودند، بلکه گروههای رادیکال محلی بودند. در سایر کشورهای آسیای مرکزی حملات تروریستی اتفاق افتاده‌اند، اما اغلب آنها ارتباطی با طالبان یا افغانستان نداشته‌اند و اوضاع آن قدر هم که بحرانی توصیف می‌شده  نبوده است. با وجود این، می‌توانست وخیم باشد، بویژه در صورتی که طالبان دشمن اصلی‌اش – ایالات متحده- را شکست می‌داد، کنترل بر گروههای مختلف پیکارجویان را از دست می داد. محبوبیت اسلام رادیکال در آسیای مرکزی و تهدیدها برای ثبات منطقه برخواسته از حوادث افغانستان نباید اغراق‌آمیز جلوه داده شود. این واقعیت که این کشورها با افغانستان هم مرز هستند و رژیم های آنها نه کارآمد و نه محبوب هستند به این معنا نیست که ساکنان آنها آماده هستند تا از موفقیت طالبان الهام گرفته و چیزی مشابه را در خانه خود بسازند. افغانستان و ملتهای آسیای مرکزی ممکن است از نظر مذهبی و قومی به هم نزدیک باشند، اما مدتهاست که تحت شرایط کاملاً متفاوتی توسعه یافته‌اند و شباهت‌های بسیار کمتری نسبت به آنچه ممکن است در ظاهر به نظر برسد را دارند. افغانها بیش از چهار دهه است که زیر سایه جنگ زندگی می‌کنند. با توجه به اینکه میانگین سن در آنجا فقط نوزده سال است، اکثریت قریب به اتفاق مردم هرگز صلح را تجربه نکرده‌اند. از سوی دیگر، در آسیای مرکزی، صلح به یک مکتب فکری تبدیل شده و مردم آماده اند تا حقوق و آزادی های خود را برای حفظ آن فدا کنند. در ازبکستان، رئیس جمهور فقید، «اسلام کریموف»، همچنان محبوب است- علیرغم فساد و سوء استفاده از قدرت که شاخص حکومت او بود- زیرا او از جنگ جلوگیری کرد. در تاجیکستان، که تجربه تلخی از جنگ داخلی در اوایل دهه 1990 داشت، رئیس جمهور «امامعلی رحمان» به همین دلیل از حمایت مردمی برخوردار است؛ او به خونریزی‌ها پایان داد. در حالی که کودکان افغان در حال یادگیری تیراندازی بودند و تنها 55 درصد آنها به مدرسه می رفتند، حداقل 90 درصد از کودکان آسیای مرکزی از دسترسی رایگان به آموزش برخوردار بودند. در همین حال، زنان آسیای مرکزی از زمان کمپین رهایی زنان در زمان هجوم شوروی در دهه 1920، بطور همگانی از برقع استفاده نکرده اند. زنان از دیرباز سِمَت های بالایی داشته اند (در پارلمان های قزاقستان و ازبکستان، یک سوم نمایندگان زن هستند)، در حالی که تنها 21 درصد از زنان افغان از مشاغل دارای درآمد برخوردارند. به عبارت دیگر، به طور میانگین هر فرد در آسیای مرکزی، شباهت های زیادتری با مردم روسیه دارد تا  افغان‌ها. برخلاف افغانستان، اکثر مردم آسیای مرکزی مذهبی نیستند، الکل مصرف می‌کنند، از اینترنت استفاده می‌کنند، لباس سنتی نمی‌پوشند، فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی تماشا می‌کنند و تحت نظارت شدید دولت هستند. این نکته پایانی از اهمیت ویژه ای برخوردار است، زیرا رژیم های آسیای مرکزی از زمانی که استقلال خود را به دست آوردند با هر گونه شور و شوق مذهبی مبارزه کرده‌اند و اغلب از سوی غرب و فعالان حقوق بشر مورد انتقاد قرار گرفته اند. در ازبکستان کریموف، ریش گذاشتن ممنوع بود، کودکان اجازه حضور در مسجد را نداشتند، و مبلغان دینی همواره در زندان به سر می بردند. به دنبال مرگ کریموف، قوانین کمی تسهیل شدند، اما توزیع مطالب مذهبی همچنان شدیدا کنترل می شود. در همسایگی این کشور، حزب نهضت اسلامی تاجیکستان-تنها حزب قانونی اسلامی در فضای پس از شوروی-در سال 2015 از سوی مقامات تعطیل شد و رهبر آن به صورت غیابی به زندان محکوم شد. دوشنبه همچنین هر فرد تاجیک را که برای آموزش مذهبی به خارج رفته،  زیر نظر دارد. البته این بدان معنا نیست- که فقط به این دلیل که مردم آنجا، به عنوان مثال، به طالبان افغانستان توجه نمی‌کنند -  اسلام منحصراً به عنوان یک تهدید بالقوه در آسیای مرکزی تلقی می‌شود. رهبران آسیای مرکزی هنوز از ابراز همبستگی دینی با مردم با رفتن به مسجد، ملاقات با مفتی‌ها و ارسال تبریک خود به مناسبت تعطیلات مسلمانان بسیار خوشحال هستند. به استثناء قرقیزستان، که در سال گذشته انقلاب دیگری در آن رخ داد، رژیم های کنونی در آسیای مرکزی هنوز بسیار با ثبات به نظر می‌رسند؛ نخبگان حاکم آنها تثبیت شده‌اند، استفاده از خشونت به عنوان ابزاری در دستان دولت است و پتانسیل کمی برای اعتراض وجود دارد. دو کشور بزرگ منطقه-قزاقستان و ازبکستان- هر دو در گذشته نه چندان دور گذار قدرت را داشته‌اند و هنوز تاثیرات مثبت برخواسته از اولین اصلاحات حاکمان جدید خود را مشاهده می کنند. ناگفته نماند که بحران در افغانستان خطرات جدیدی را برای منطقه ایجاد خواهد کرد، اما آسیای مرکزی مدتهاست که در مرزهای خود زیر سایه هرج و مرج زندگی می‌کند و در حال حاضر بیست سال تجربه در مواجهه با طالبان دارد. در این مدت، کشورها زمان لازم برای تقویت موقعیت خود را داشتند و اکنون آمادگی بهتری را برای حوادث غیرمنتظره دارند.  بنابراین بعید است که رویدادهای اخیر در افغانستان آسیای مرکزی را وارد باتلاق هرج و مرج کنند .نتیجه احتمالی این است که رژیم های حاکم، کنترل خود را بر جامعه تشدید کنند و روسیه نقش خود را در امنیت منطقه پر رنگ تر کند. انتهای مطلب/