ایران شرقی 18 دی 1395 ساعت 10:18 https://www.iess.ir/fa/interview/17/ -------------------------------------------------- عنوان : ظرفیت شناسی تصوف برای همراهی یا مقابله با پدیده افراطگرایی (مطالعه موردی قرقیزستان) -------------------------------------------------- این نوشتار به 2 بخش کلان قابل تقسیم است. قسمت اول بدنبال شناسایی، طبقه بندی و ظرفیت شناسی، جریان‌هایی از گروه‌های متصوفه است که از قرون گذشته گام در وادی سیاسی گذاشته و در تحولات سیاسی تاریخ آسیای مرکزی نقش بازی کرده‌اند. بخش دوم این نوشتار نیز با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی بدنبال پاسخ به این سوال است که جریان‌های فکری-سیاسی تصوف در آسیای مرکزی چه فرایندی را پیموده‌اند و چه نقشی در تحولات سیاسی و اجتماعی این کشور بازی کرده‌اند؟ در ضمن این پرسش را مطرح می‌کند، با توجه به امکان سنجی توانایی جریانات متصوفه درگذشته، آیا می‌توان چشم اندازی برای بازیابی قدرت و نقش هویت آفرین آنان در جهان امروز که با خطر رشد تفکرات سلفیت مواجه است، قائل شد. یا بایستی از شکلگیری بلوک سیاسی منسجم که دو جریان مذکور را در نمایی هماهنگ با یکدیگر می‌بیند، سخن گفت؟ در نوشتار پیش رو، پس از ارائه اطلاعاتی تئوری و بیان و بررسی اجمالی رد پای تصوف در قرون گذشته آسیای مرکزی، در مصاحبه‌هایی اختصاصی با 2 تن از کارشناسان صاحب تحقیق در این زمنیه، بدنبال پاسخ به این سوالات مطرح شده خواهیم بود. متن : یکی از فرضیات مورد توجه در فضای مراکز پژوهشی جمهوری اسلامی ایران این است که در سال‌های اخیر با رشد و قدرتگیری روز‌افزون جریان‌های سلفی و تکفیری در منطقه آسیای مرکزی، می‌توان با توجه دوباره به محافل متصوفه و بازیابی هویتی آنان، به عنوان نیرویی که می‌تواند مانعی در مسیر تحرکات گروه‌های افراطی باشد، اقدام مقابله‌ای کارآمدی علیه جریانات مذکور که تهدیدی جدی علیه امنیت منطقه‌ای و جهانی تلقی می‌گردند، انجام داد. در مقابل این فرض؛ با دیدگاه دیگری مواجه هستیم که همانا در هم تنیدگی جریان تصوف و بنیادگرایی در نگاه کلان آن است. به عبارت بهتر، اصطلاح «صوفی‌های آرام و مسالمت جو در مقابل سلفی‌های افراطی» شاید این روزها برخلاف تصورات کلاسیک، معنای وجوبی خود را از دست داده باشد. تحولات سال‌های اخیر در برخی از مناطق مورد مطالعه و بویژه قرقیزستان (بعنوان یکی از مراکز سنتی فعالیت متصوفان)، به وضوح نشان می‌دهد که برخی از کسانی که در حال حاضر خود را صوفی و طرفدارا رویکرد گذشتگان معرفی می‌کنند، از نگاه مبانی سیاسی-مذهبی، تفاوت زیادی با بنیادگرایان امروزی ندارند و حتی گاهی در برخی مسائل، بر سلفی‌ها هم پیشی می‌گیرند. به عبارت بهتر فرضیه دوم بر این نکته تاکید دارد که خود جریان تصوف در نگاه کلان نگر، اکنون به ابزار دستی برای گروه‌های سلفی تبدیل یافته و در مسیر حرکتی آنان به سمت ایدآل‌های امنیتی و نظامی‌گری، جایگاهی همگرایانه دارند. به لحاظ واقعیات عملی نیز، این فرضیه را می‌توان در چارچوب بیانیه «شیخ عبدالهادی الکسبی»، یکی از نمایندگان برجسته تصوف در مصر که می‌گفت صوفیان هم با حفظ اسلام اصلی و ریشه‌هایش نوعی سلفی هستند، در نظر گرفت. قابل توجه است که در میان سلفیان قرقیزستان -که بصورت موردی و بمنظور آزمون فرضیه مورد مطالعه قرار خواهد گرفت-  اخیرا ایده‌های شیخ «سعید عبدالعظیم»، یکی از دانشمندان معتبر سلفی (که از ضرورت نزدیکی صوفیان و سلفیان طرفداری می‌کند) محبوبیت پیدا کرده است. اما برای درک بهتر این دو دیدگاه (ظرفیت تصوف برای مقابله یا همگرایی با تفکر بنیادگرایی،) تحلیل رویکردهای جریان متصوفه در این منطقه و شناخت جایگاه سیاسی فعلی آنان اهمیتی مضاعف دارد. ریخت شناسی اجتماعی-سیاسی گروه بندی‌های اسلامی وابسته به تصوف در آسیای مرکزی، در کنار شناخت حداقلی از وضعیت تشکلات قومی، گستردگی و پراکندگی جغرافیایی، میزان هواداران گروه‌های مختلف تصوف، چگونگی توسعه یا اضمحلال آن در سرزمین و نوع ارتباط تاریخی آنها با حاکمیت سیاسی و قدرت‌های منطقه و فرامنطقه‌ای، در نهایت به پاسخی واقعی تر از آنچه در گذشته در ارتباط با ظرفیت تصوف مطرح می‌شده است، دست خواهد داد. تا پیش از تحولات سال‌های اخیر، بیشتر پژوهش‌ها در ارتباط با جریان‌های متصوفه و فرقه‌های صوفیه و دراویش در چارچوب موضوعات قوم شناسی آنان، مطالعات فرهنگی بود که  با توجه به رویکرد اعتزال گرایانه جریانات صوفیه، کمتر تحلیلی از ابعاد گرایش‌های سیاسی جریانات صوفیه به شکل مستقل در دستور کار قرار می‌گرفت. تنوع فرقه‌های صوفیانه در میان کشورهای منطقه و عدم جمع بندی ابعاد کارکردی آنان در زمان حاضر، حقیقتی است که همچنان بر تحلیل‌ها و پژوهش‌های صورت گرفته، حکمفرماست. این نوشتار به 2 بخش کلان قابل تقسیم است. قسمت اول بدنبال شناسایی، طبقه بندی و ظرفیت شناسی، جریان‌هایی از گروه‌های متصوفه است که از قرون گذشته گام در وادی سیاسی گذاشته و در تحولات سیاسی تاریخ آسیای مرکزی نقش بازی کرده‌اند. بخش دوم این نوشتار نیز با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی بدنبال پاسخ به این سوال است که جریان‌های فکری-سیاسی تصوف در آسیای مرکزی چه فرایندی را پیموده‌اند و چه نقشی در تحولات سیاسی و اجتماعی این کشور بازی کرده‌اند؟ در ضمن این پرسش را مطرح می‌کند، با توجه به امکان سنجی توانایی جریانات متصوفه درگذشته، آیا می‌توان چشم اندازی برای بازیابی قدرت و نقش هویت آفرین آنان در جهان امروز که با خطر رشد تفکرات سلفیت مواجه است، قائل شد. یا بایستی از شکلگیری بلوک سیاسی منسجم که دو جریان مذکور را در نمایی هماهنگ با یکدیگر می‌بیند، سخن گفت؟ در نوشتار پیش رو، پس از ارائه اطلاعاتی تئوری و بیان و بررسی اجمالی رد پای تصوف در قرون گذشته آسیای مرکزی، در مصاحبه‌هایی اختصاصی با 2 تن از کارشناسان صاحب تحقیق در این زمنیه، بدنبال پاسخ به این سوالات مطرح شده خواهیم بود.