ایران شرقی 4 تير 1401 ساعت 8:12 https://www.iess.ir/fa/analysis/3128/ -------------------------------------------------- نگاهی به بحران بلخاب عنوان : طالبان و بحران بلخاب -------------------------------------------------- ولسوالی بلخاب در ولایت سرپل افغانستان که مولوی مهدی از فرماندهان طالبان علم مخالفت با «امارت اسلامی» را در آنجا برافراشته، از جهات مختلف برای طالبان اهمیت دارد و همین امر سبب شده است که طالبان در ابتدا راهکار مذاکره و سپس نظامی‌گری را در دستور کار قرار دهد. از لحاظ اقتصادی، ولسوالی بلخاب دارای معادن فراوان ذغال سنگ و مس است. لذا این منطقه یک منبع عایداتی مهم برای طالبان به شمار می‌رود. از حیث اجتماعی باید گفت که در دوره اول حکومت طالبان، دو منطقه بلخاب و پنجشیر از جمله مناطقی بودند که طالبان نتوانست به آن دسترسی پیدا کند. لذا به لحاظ سنتی این دو منطقه برای طالبان مهم است. از حیث موقعیت استراتژیک باید گفت که این منطقه حدفاصل شمال و مناطق شیعه‌نشین است و همین مسئله بیشتر اسباب نگرانی طالبان شده است. متن : مطالعات شرق/ عقیله رحمانی* ولسوالی بلخاب یکی از ۷ ولسوالی‌‌‌‌ ولایت سرپل، به مرکزیت شهر ترخوج ۲۹۴ کیلومتر مربع مساحت دارد. جمعیت این ولسوالی در حدود۱۰۰،۰۰۰ نفر تخمین زده می‌شود. این ولسوالی از شمال با ولسوالی‌های سنگچارک و گوسفندی و ولایت بلخ، از غرب با ولسوالی کوهستانات، از شرق، جنوب‌شرق و جنوب با ولایت بامیان همسایه است. ولسوالی بلخاب در چند دهه اخیر همواره سرخط خبرها بوده است. بخصوص با به قدرت رسیدن طالبان، اهمیت استراتژیک این ولایت دو برابر شده است. در روزهای اخیر، اختلاف میان یکی از فرماندهان هزاره طالبان با حکومت طالبان سبب شده است که بار دیگر بلخاب مورد توجه رسانه‌ها قرار بگیرد. این نوشتار کوتاه تلاش دارد نگاهی به موضوع بلخاب و بحران شکل گرفته در این منطقه، داشته باشد. قبل از آنکه بخواهیم این موضوع را مورد بررسی قرار دهیم بهتر است نگاهی داشته باشیم بر آنچه که در ده ماه گذشته و تسلط طالبان بر افغانستان گذشته است. پس از روی کار آمدن طالبان در تابستان گذشته و سقوط دولت جمهوری، طالبان با برگزاری نشست‌های خبری و اعلامیه‌های مختلف، عفو عمومی صادر و تلاش کرد تا چهره متفاوتی نسبت به دوره قبلی قدرت‌یابی در افغانستان ارائه دهد. دهه هفتاد شمسی، اولین دوره حضور طالبان در قدرت در افغانستان بود. برخی از این دوره تحت عنوان "دوره امنیت" یاد می‌کنند. دوره‌ای که طالبان با ارعاب و تهدید، توانسته بود امنیت شکننده‌ در فضاهای شهری افغانستان ایجاد نماید. این دوره از یک سو با نقض حقوق شهروندان افغانستان همراه بود و از سوی دیگر با نقض حقوق نمایندگان کشورها و سازمان‌های خارجی. طبیعی است که این تصور از طالبان تا به اکنون در ذهن مردم افغانستان و جهان باقی مانده است.  به هر حال این گروه توانسته است امروز بر سراسر خاک افغانستان تسلط پیدا کند و مردم و جامعه جهانی مجبور است به گونه‌ای با شرایط بوجود آمده فعلی کنار آیند؛ اما این کنار آمدن به معنای پذیرفتن تمام عملکردهای طالبان نیست و جامعه جهانی و کشورهای همسایه می‌توانند از ساز وکار‌های لازم برای متعهد نمودن این گروه برای به رسمیت شناختن حقوق شهروندان و حقوق جاری بین‌الملل استفاده کنند. دولت طالبان نیز برای بقا، نیازمند رسمیت یافتن از سوی جامعه جهانی است، بنابراین طالبان امروز تا حدودی نمی‌خواهد با مطرح نمودن خواسته‌ها و تفکرات گذشته و پیاده‌سازی مطلق آن، مانع جدی برای دستیابی به خواسته‌های خود ایجاد کند. به عنوان مثال برخلاف دوره قبلی، رسانه‌ها توانسته‌اند همچنان به فعالیت‌های خود ادامه دهند و برنامه‌های خود را به صورت گذشته با کمی تغییرات به پیش ببرند. اگر چه در این میان برخی از رسانه‌های محلی و خصوصی به دلیل کمبود بودجه، مجبور به توقف فعالیت‌های خود شده‌اند. در سوی دیگر، استفاده از تکنولوژی‌های جدید (استفاده از گوشی‌های هوشمند، اینترنت، رادیو، تلویزیون و ...) از سوی مردم که امکان ورود به گناه (به زعم طالبان) در آن‌ها فراهم است، تاکنون ممنوع نشده است. اگر چه طالبان در زمینه اشتغال زنان در ادارات مختلف، بهانه‌تراشی می‌کنند، اما کاملاً اشتغال زنان در افغانستان ممنوع نشده است. در زمینه بازگشایی مدارس دخترانه دوره متوسطه نیز جلسات متعددی در حال انجام است تا در نهایت راهکار مناسب برای حضور دختران در مدارس فراهم شود. البته بدیهی است که برخی از این تغییراتِ هر چند کوچک در رفتار طالبان، برخواسته از فضای جدید جهانی و افغانستان است. طالبان امروز درک کرده است که مشروعیت یافتن این گروه از مسیر تغییر نگرش جهان نسبت به عملکردها و رفتارهای آن ممکن است. قرن بیست و یک موسوم به «عصر اطلاعات و ارتباطات» است و رسانه‌ها همه چیز را در تسخیر خود در آورده‌اند؛ از کارکردهای ویژه رسانه‌ها، و خصوصا شبکه‌های اجتماعی مجازی، اطلاع‌رسانی، تبلیغات و حتی پوشش خبری است. این مجموعه‌ها با ایجاد پوشش خبری در زمینه‌های مختلف اعم از اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... سعی در جهت دهی به افکار عمومی به سمت اهداف خود دارند. شبکه‌های اجتماعی نیز به دلیل برخورداری از ویژگی‌هایی مثل قدرت استثنایی در تاثیرگذاری بر افکار عمومی، جهانی و فرامرزی بودن و جذابیت و تنوع، تاثیر زیادی بر شکل دهی به تحولات اجتماعی دارند. برهمین اساس، طالبان با هدف شناساندن خود به عنوان گروهی تغییر یافته، باید از رسانه و شبکه‌های اجتماعی به نحو احسن استفاده کند. قرار گرفتن شخصیتی چون ذبیح‌الله مجاهد به عنوان سخنگوی طالبان که از سال‌ها قبل در شبکه‌های اجتماعی فعال بوده است و حضور وی در رسانه‌ها، در این راستا بوده است.  به این ترتیب طالبان از یک سو تلاش می‌کند تصویری متفاوت از خود به جهان بیرون مخابره کند و از طرف دیگر به دلیل قدرت شبکه‌های اجتماعی در سرعت اطلاع‌رسانی، نمی‌تواند همچون گذشته آزادانه و بی‌توجه به فضای جهانی اقدامات گذشته خود را انجام دهد. تحولات اخیر در بلخاب و مخالفت مولوی مهدی مجاهد با طالبان و همچنین خطر بروز یک جنگ قریب الوقوع، هر چه بیشتر باعث شده که طالبان از ابزارهای مختلفی همچون مذاکره برای پایان دادن به این غائله استفاده کنند. این ولسوالی از جهات مختلف برای طالبان دارای اهمیت است و همین امر سبب شده است که احتمال جنگ قریب الوقوع در صورت به نتیجه نرسیدن مذاکرات تقویت شود. جهات محتلف این اهمیت را می‌توان به ترتیب زیر مورد بررسی قرار داد: از لحاظ اقتصادی، ولسوالی بلخاب دارای معادن فراوان ذغال سنگ و همچنین مس است. لذا این منطقه یک منبع عایداتی مهم برای طالبان به شمار می‌رود. در طول حکومت جمهوریت، طالبان بارها و بارها تلاش نمود تا راه نفوذی در این منطقه پیدا کند. هر چند تا زمان فرار اشرف غنی به این مهم دست نیافت. لذا طالبان نمی‌خواهد به آسانی کنترل این منطقه اقتصادی را از دست بدهد و یا هرج و مرج سیاسی مانع از دسترسی طالبان به منابع اقتصادی این منطقه شود. از حیث اجتماعی باید گفت که در دوره اول حکومت طالبان، دو منطقه بلخاب و پنجشیر از جمله مناطقی بودند که طالبان نتوانست به آن دسترسی پیدا کند. لذا به لحاظ سنتی این دو منطقه برای طالبان مهم است. به خصوص که مقاومت های پراکنده علیه طالبان از پنجشیر صورت گرفته است و اضافه شدن بلخاب می‌تواند تا اندازه زیادی، هیمنه سیاسی و نظامی طالبان را فرو ریخته و یا حداقل با چالش روبرو سازد. در دور اول حکومت طالبان، نیروهای جنبش ملی و حزب وحدت در این منطقه مانع از نفوذ طالبان به این منطقه شدند و بیم این می‏رود که بسیج عمومی و همچنین ایجاد پیوند میان مولوی مهدی و دیگر گروه‏های سنتی قدرتمند در این منطقه، مشکلات سیاسی طالبان را افزایش دهد. موقعیت سوق الجیشی و وجود کوه‏های سربه فلک کشیده این منطقه نیز می‌تواند مانع از نفوذ آسان طالبان به این منطقه شود و در نهایت این منطقه می‌تواند زمینه‌ای شود برای اعلام جنگ دیگر مناطقی که با سیطره طالبان مخالف هستند. از حیث موقعیت استراتژیک باید گفت که این منطقه حدفاصل شمال و همچنین مناطق مرکزی و هزارجات (شیعه‌نشین) است و همین مسئله بیشتر اسباب نگرانی طالبان شده است. این بیم و هراس برای طالبان وجود دارد که این جنگ سبب رویایی جامعه هزاره و شیعه با طالبان شود. به خصوص آنکه سیاست‌های در پیش گرفته شده توسط طالبان، کاملاً شکاف‌های مذهبی و قومی را در افغانستان دامن زده است.  سخنرانی مولوی مهدی در جمع هواداران خود که زندگی توام با ذلت را برای خودد ننگ می‌پندارد و تهییج افراد حاضر در جلسه گواه این موضوع است که جریان‌های مخالف طالب می‌توانند از این شکاف‌ها علیه طالبان به راحتی استفاده کنند و فارغ از نتیجه آن، مشکلات فراوانی را برای طالبان خلق کنند. گزینه‌های پیش‌رو: در دوره پنج ساله تسلط طالبان بر افغانستان، آن چنان که گفته شد این گروه هرگز نتوانست بر دو منطقه پنجشیر و بلخاب تسلط پیدا کند. لذا تجربه گذشته سبب شده است که طالبان با دقت و تمرکز بیشتری در صدد حل و فصل موضوع مولوی مجاهد و بلخاب باشد. طالبان می‌داند که با نیروی غیربومی، نمی‌تواند به آسانی بر این منطقه تسلط یابد، لذا تاکنون تلاش کرده در کنار باز گذاشتن راه مذاکرات، از نیروهای بومی برای فشار بر مولوی مهدی استفاده کند. بدین ترتیب به نظر می‌رسد که طالبان تلاش می‌کند بدون جنگ بر منطقه بلخاب نفوذ پیدا کند. زیرا می‌داند در صورت بروز جنگ، احتمال طولانی شدن آن دور از تصور نیست. از سوی دیگر تا اندازه‌ای نیز افکار عمومی جامعه شیعه، بدلیل سیاست‌های خفقان طالبان با مولوی مهدی مجاهد است. اما آن چنان که در ابتدای نوشتار نیز اشاره شد، باید پذیرفت که طالبان امروز کاملا با طالبان 20 سال قبل از جهات مختلف متفاوت است. طالبان امروز می‌خواهد خود را در قامت یک دولت مطرح کند و از سوی دیگر توانسته است بر حجم وسیعی از تسلیحات نظامی پیشرفته آمریکایی دسترسی پیدا کند. لذا این مساله می‌تواند نقطه قوتی برای طالبان باشد. به این ترتیب مولوی مهدی مجاهد نمی‌تواند برای طولانی مدت بدون عقبه حمایتی و پشتیبانی لجستیک مقاومت کند. بنابراین، وقوع جنگ می‌تواند در پایان، به وضع فاجعه بار برای مردم منطقه تبدیل شود: کوچ اجباری، فشار بیشتر بر مردم بلخاب و دیگر مناطق شیعه‌نشین و .... البته در این میان نباید این نکته را نیز از نظر دور داشت که این منطقه از جمله مناطقی بوده که در طول بیست سال گذشته در برنامه خلع سلاح عمومی به صورت جدی شرکت نکرده است. با در نظر داشت چنین مسائلی به نظر می‌رسد که طالبان نیز تمایل چندانی برای جنگ در این منطقه ندارد و تلاش دارد از طریق متنفذان منطقه‌ای و حکومتی خود، مولوی مجاهد را از تصمیم خود برای مقابله نظامی با طالبان منصرف کند. موضوعی که به نظر می‌رسد در روزهای اخیر شتاب بیشتری پیدا کرده است. به هر صورت تداوم مناقشه بلخاب در کنار  احتمال درگیری مستقیم شیعیان با طالبان، می‌تواند سبب افزایش اختلافات داخلی در میان گروه‌های مختلف شیعی در افغانستان شود. بدین ترتیب به نظر می‌رسد در چنین شرایطی که طالبان کاملا در موضع قدرت خود قرار دارد، جنگ نمی‌تواند راه حل مناسبی برای حل بحران بلخاب باشد. در شرایط فعلی، میانجیگری بزرگان قومی و مذهبی می‌تواند در ختم بحران بلخاب به شکل مسالمت آمیز موثر باشد. انتهای مطلب/ *دانشجوی دوره دکتری و پژوهشگر حوزه افغانستان