ایران شرقی 15 ارديبهشت 1401 ساعت 9:04 https://www.iess.ir/fa/analysis/3065/ -------------------------------------------------- واکاوی حملات اخیر خونبار افغانستان عنوان : عامل‌شناسی رویدادهای خونین اخیر افغانستان -------------------------------------------------- حملات مرگبار پس از روی کار آمدن طالبان را می‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد. دسته اول بمب‌های مغناطیسی و کنار جاده‌ای است و دسته دوم حملاتی است که در مقیاس بزرگ‌تری انجام می‌شود و غالباً اهداف‌ غیرنظامی را آماج قرار می‌دهد. سنخ‌شناسی این حملات نشان می‌دهد که گروه داعش مسئولیت اغلب این حملات خونبار را بر عهده گرفته است. در رفتارشناسی داعش خراسان مشاهده می‌شود که این گروه کار اولیه خود را در برخورد با طالبان آغاز کرد، سپس به حذف مخالفان سیاسی درون حکومتی روی آورد و در گام بعدی که همچنان ادامه دارد مراکز آموزشی، فرهنگی و مذهبی شیعیان را هدف قرار داده است. چهار فرضیه برای چرایی این حملات می‌توان مطرح کرد که جامع‌ترین این فرضیه‌ها به عامل خارجی و طرحی بزرگتر از افغانستان می‌پردازد. متن : مطالعات شرق/ میراحمد مشعل*   پس از روی کار آمدن حکومت طالبان در ماه آگوست سال ۲۰۲۱م. رشته حملات انتحاری و انفجاری در افغانستان بار دیگر از سر گرفته شد. این حملات که سر آغاز آنها با حمله خونین به فرودگاه کابل در جریان  پروژه تخلیه نیروهای خارجی آغاز شد، برای چندمین بار تکرار شده است. به جز حمله آغازین که در فرودگاه کابل انجام شد و دومین حمله که بیمارستان نظامی سردار داوود خان را هدف قرار داد، سوژه بیشترین حملات به طور عمده شیعیان بوده است. چنین حملاتی پرسش‌های زیادی را برمی‌انگیزد از جمله، عوامل چنین حملاتی چه ‌کسانی هستند؟ و چه اهدافی در پی این حملات نهفته است؟ این جستار بر آن است تا از طریق روش‌های، زمینه‌یابی، رفتارشناسی و ارتباط‌سنجی، فرضیه مناسبی را برای پاسخ‌دهی به پرسش‌های یاد شده طرح کند.   عامل‌شناسی حملات مرگبار پس از روی کار آمدن طالبان را می‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد. دسته اول حملاتی است که هدف اصلی آنها وسایط نظامی (اکثراً خودروهای نفربر) می‌باشند. این حملات از طریق جاسازی مین‌های کنار جاده‌ای وسایط نقلیه طالبان را هدف قرار می‌دهند. چنین حملاتی که در حکومت گذشته نیز به‌ طور مکرر انجام می‌شد، بدون پذیرش مسئولیت‌ به‌وقوع می‌پیوندند. همچنان که در گذشته نیز چنین حملاتی در هاله‌ای از ابهام قرار داشت، اکنون نیز به درستی نمی‌توان عامل اصلی آنها را تشخیص داد. در بررسی دشمن‌شناسی طالبان، دو گروه در لیست متهمان قرار می‌گیرد؛ داعش و جبهه مقاومت (در واقع باید جبهه‌های مقاومت گفت چون طیف‌های وسیعی را شامل می‌شوند). این حملات در مقیاس تخریبی ضعیفی انجام شده و آسیب کمی به غیرنظامیان وارد می‌کند. دسته دوم حملاتی است که در مقیاس بزرگ‌تر انجام می‌شود و غالباً اهداف‌ غیرنظامی را آماج قرار می‌دهند. سنخ‌شناسی این حملات آدرس مشخصی را نشان می‌دهد که عبارت است از داعش؛ زیرا سلسله نوع خاصی از حملات هدف‌مندانه به غیرنظامیان از طریق انجام حملات انتحاری و انفجار با نام داعش شروع شده و با نام و منتسب به آن انجام می‌‌شود. در واقع از زمانی که نام داعش در افغانستان ورد زبان‌ها شده، چنین حملاتی به‌وقوع می‌پیوندند. داعش  رسماً‌ در افغانستان در سال ۲۰۱۵م. تحت عنوان «ولایت خراسان دولت اسلامی» شروع به‌ فعالیت کرد، چنین حملاتی نیز چه در زمان جمهوریت و چه فعلاً (دوره امارت) به شکل‌رنجیره‌وار هر از گاهی انجام می‌شود.   سوژه‌شناسی و رفتارشناسی با اینکه هر حمله موهومی در افغانستان نام داعش را به ذهن تداعی می‌کند که قطعاً تبلیغات گسترده در زمینه آن بی‌تأثیر نیست، اما سوژه‌شناسی و رفتاریابی حملات و حرکات داعش ابهامات در خصوص ماهیت اصلی این گروه را بیشتر می‌سازد. رفتارشناسی داعش نشان می‌دهد که این گروه کار اولیه خود را برای نشان‌دادن حضور جغرافیایی در برخورد با طالبان آغاز کرده است. گزارش‌های زیادی از برخورد داعش با طالبان در سال‌های ۲۰۱۵- الی ۲۰۱۷ ارائه شده است. ظاهر امر چنان بود که داعش از تمام گروه‌های اسلام‌گرای مبارز از جمله طالبان خواستار بیعت با خود شده بود که با رد چنین درخواستی توسط طالبان، عداوت و درگیری میان دو طرف شروع شد. دیری نگذشت که داعش فعالیت خود به قصد تصرف جغرافیا [البته بخش‌های مشخصی در شرق و شمال‌غربی افغانستان همچنان به عنوان پایگاه‌های جغرافیایی داعش مورد شناسایی قرار گرفتند] را وانهاده سوژه‌های جدید را با استفاده از انتحار و انفجار مورد حمله قرار داد. سوژه‌های داعش ابتدا مخالفان سیاسی درون حکومتی بود که دو نمونه‌های بارز آن یکی حمله به مراسم تشییع جنازه پسر معاون مجلس سنا که در آن تمام شخصیت‌های برجسته سیاسی عمدتاً مخالف اشرف غنی اشتراک کرده بودند و دیگری حمله به تظاهرات اعتراضی موسوم به جنبش روشنایی در پیوند با تغییر مسیر انتقال انرژی برق توسط حکومت بود. اهداف بعدی داعش که همچنان دنبال می‌شود، مراکز عمدتاً‌ آموزشی، فرهنگی و مذهبی گروه قومی – مذهبی خاص (اهل تشیع) می‌باشد.   عوامل پشت پرده و اهداف داعش در افغانستان از توضیحات بالا این فرضیه ثابت می‌شود که حملات زنجیره‌ای که از چند سال به این سو در افغانستان انجام می‌شود کار عاملی تحت عنوان داعش می‌باشد. پرسش اساسی دیگری که مطرح می‌شود این است: داعش از افغانستان و جان مردم بی‌گناه این کشور چه می‌خواهد؟ در پاسخ به این پرسش چهار فرضیه می‌توان مطرح کرد. «داعش موجودات فراری از موطن اصلی خود یعنی عراق و سوریه هستند که انگل‌وار به جان افغانستان چسبیده‌اند»، «داعش نتیجه تجمیع افرادی با ذهنیت تکفیری در افغانستان است که قصد نابودی گروه‌های مذهبی غیر از خود به‌خصوص شیعیان را دارند»، «داعش ابزاری بود که توسط حکومت افغانستان علیه مخالفان سیاسی مورد استفاده قرار می‌گرفت»، «داعش گروهی است که توسط عامل یا عوامل خارجی برای مقاصدی غالباً ورای افغانستان گردانندگی می‌شود». از میان فرضیه‌های چهار‌گانه مزبور، فرضیه چهارم بیشتر قرین به واقعیت است. حتی می‌توان گفت که اگر دقت بیشتری شود، فرضیه چهارم سه فرضیه دیگر را نیز در خود دارد. بنابراین اگر عامل خارجی را فرضیه اصلی حضور داعش در افغانستان بدانیم، این عامل خارجی کدام بازیگر است و اهداف آن چیست؟ اگر رد پای و ریشه اصلی داعش را در خاورمیانه دنبال کنیم، یقیناً‌ که به آمریکا و سایر متحدین آن می‌رسد. در واقع سوژه‌شناسی و رفتاریابی داعش در خاورمیانه پروژه آمریکایی‌ بودن این پدیده را نه یک فرضیه که امری بدیهی نشان می‌دهد. در افغانستان نیز با این که پروژه داعش با رفتار کج و معوج ذهن را به گمراهی می‌کشاند، اما با کنار هم گذاشتن ادله‌ و شواهد موجود، دست پنهان و نامرئی آمریکا را می‌توان در پشت آن ملاحظه کرد؛ زیرا به تبع فعالیت داعش در خاورمیانه، فعالیت این گروه در افغانستان نیز در نهایت خواسته‌های آمریکا را تحقق می‌بخشد. در اینکه چه اهدافی را آمریکا در ورای فعالیت داعش در افغانستان دنبال می‌کند دو پاسخ قابل شناسایی است: پاسخ اول و کلی استفاده از خاک افغانستان برای انتقال دامنه فعالیت داعش به آسیای مرکزی، چین و ایران بود. در این فاز آمریکا پس از شکست قطعی پروژه داعش در خاورمیانه آن را به خاک افغانستان گسیل داشت. این کار با دو ابزار انجام شد: ابزار اول که خود داعش و نام و نشان آن بود که به راحتی افراد مستعد را جذب می‌کرد و ابزار دوم افرادی بود که در حکومت افغانستان در سمت‌های کلیدی قرار داشته و مسئولیت هماهنگی را بدوش داشتند. از همین رو مقامات روسی چندین بار از دست داشتن مقامات حکومت افغان در پروژه داعش انتقاد کردند. در اینکه این فاز چرا متوقف شد می‌توان عامل طالبان را بیشتر از هرچیزی دخیل دانست. در واقع این طالبان بودند که احتمالاً در هماهنگی با برخی از کشورهای منطقه ضربه مهلکی بر پروژه داعش آمریکا و عملی شدن آن در افغانستان وارد کردند و این موضوع می‌رساند که علی‌رغم ادعاهای ظاهری حکومت قبلی، داعش نه ‌تنها که بخشی از طالبان نبود بلکه کاملاً‌ علیه آن بود. اکنون که طالبان زمام امور را در افغانستان به دست گرفته‌اند، طبیعتاً پروژه در ساخت و فرمت قبلی نقش بر آب شده و آمریکا وا داشته شد تا فاز دوم پروژه داعش در افغانستان را روی دست بگیرد. در فاز دوم داعش برای دو هدف مجدداً پیکربندی شده است: در هدف اول، داعش وسیله‌ای است تا از طریق آن حکومت طالبان را به منظور تمکین در برابر خواسته‌ها در معرض تهدیدی خطرناک قرار دهد. می‌توان گفت که داعش تنها وسیله‌ای است که ممکن است طالبان را به دردسری بزرگ دچار سازد. شاید تصور شود که گزینه بدیل جبهه مقاومت باشد اما چنان ظرفیت ناامن‌سازی که داعش می‌تواند داشته باشد، در هیچ گروه دیگری وجود ندارد. استفاده دیگری که آمریکا از داعش می‌کند، بهانه برای حضور است. این استفاده که با مورد قبلی هم‌پوشانی دارد، می‌تواند برای آمریکا وسیله‌ای مفید باشد که به طور مستقیم بر فضا و زمین افغانستان نظارت داشته باشد. پس اگر آمریکا چنین اهدافی ورای داعش داشته باشد، شبهه حمله به مراکز غیر نظامی و بیشتر شیعیان حاکی از چه چیزی است؟ اولا‌ً‌ این حملات می‌تواند همانند موارد سابق ترفندی برای گم کردن رد پا باشد؛ زیرا با حمله به مراکز شیعیان اذهان عامه آن را ناشی از کینه گروه‌های تکفیری علیه شیعیان می‌پندارند و ثانیاً طالبان که در جنگ جبهه‌ای بر داعش فایق آمده‌اند در زمینه مهار چنین حملاتی توانایی زیادی نداشته و می‌تواند برای نشان دادن خطر وجود داعش دلیل خوبی باشد. همچنان که ژنرال مک‌کنزی فرمانده نیروهای مرکزی ایالات متحده چندی پیش گفته بود که در تابستان امسال حملات داعش بر افغانستان بیشتر خواهد شد، این حملات شروع شده و بیشتر خواهد شد. چنانچه گفته شد، کارکرد چنین حملاتی برای آمریکا این خواهد بود که برنامه بازگشت به افغانستان و تحقق اهداف ورای آن را مجدداً روی دست گیرد. در این که آیا آمریکا می‌تواند هدفی که در این نوشته به‌عنوان فاز اول خوانده شده را مجدداً‌ در برنامه داشته باشد، پاسخ منفی است. زیرا نه آمریکا دیگر به سان سابق می‌تواند تسلط هژمونیک بر فضای افغانستان داشته باشد و نه عوامل داخلی همکار در این برنامه به مانند حکومت قبلی داشته باشد و نه طالبان چنین اجازه‌ای خواهند داد.   جمع‌بندی به طور کلی می‌توان چنین نتیجه گرفت که هر چند داعش، پروژه‌ای شکست‌خورده‌ است اما تنها وسیله و بهانه ممکن برای حضور مجدد آمریکا در افغانستان می‌تواند باشد. هر چند در گذشته برای گم کردن ردپای عامل اصلی، داعش خیلی به آب و آتش زده شد، اما در حال حاضر تنها سوژه که می‌تواند این پدیده را زنده نگهدارد، حمله به گروه‌های قومی و مذهبی است، زیرا چنین امری ضمن این که می‌‌تواند اذهان را گمراه کند، نوعی تقابل داخلی و بیرونی ایجاد می‌کند که عامل اصلی (آمریکا) بیشترین ماهی مراد را از این آب گل آلود صید می‌کند. انتهای مطلب/ *کارشناس افغانستانی