کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

جایگاه افغانستان در چهار مجموعه امنیتی منطقه

جایگاه افغانستانِ پسا آمریکا در مجموعه‌های امنیتی منطقه‌

14 آذر 1401 ساعت 12:44

افغانستان در زمان جنگ سرد، در محور رقابت شرق و غرب قرار داشت و دارای جایگاه مهمی در تعاملات امنیتیِ میان آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق بود. در فاز پس از جنگ سرد، این کشور با از دست دادن اهمیت استراتژیک خود، به فراموشی سپرده شده و در لجنزار بازی‌های استخباراتی، فرو رفت. پس از یازده سپتامبر افغانستان بار دیگر در کانون توجه قدرت‌های بزرگ قرار گرفت و اهمیت استراتژیک یافت. با آغاز روند کاهش حضور نظامی آمریکا در افغانستان، این کشور در کانون نگرانی‌های امنیتی کشورهای آسیایی قرار گرفت و با حاکم شدن طالبان بر افغانستان، این نگرانی فزونی بیشتری یافته است. پیوندها و مشابهت‌های نزدیک افغانستان با توجه به وضعیت امنیتی بغرنج آن، افغانستان را از لحاظ ماهیت امنیتی آن، در چهار مجموعه امنیت منطقه‌ای قرار می‌دهد که در شرایط جدید نیاز به بررسی بیشتری دارد.


مطالعات شرق/

عبدالناصر نورزاد*
 
در شرایط حاضر که حکومت طالبان بر افغانستان حاکم است و بازیگران قدرتمندی مانند آمریکا، هنوز هم نقش بسزایی را در تعاملات و پویش‌های امنیتی منطقه بازی می‌کنند، واکاوی مسائل امنیتی ضروری است و می‌تواند فهمی عمیق و آکادمیکی از مسائل ارائه دهد. مفهوم «مجموعه امنیت منطقه‌ای» (Regional security complex) برای نخستین بار توسط باری بوزان در کتاب مردم، دولت‌ها و هراس مطرح گردید. وی بر این باور است که از آنجا که سطوح تحلیلی ملی و بین­‌المللی نمی‌­توانند برای تجزیه و تحلیل مسائل مربوط به مناطق مناسب باشند، لذا وجود یک سطح تحلیل میانه برای این منظور ضروری خواهد بود.

نقش و جایگاه افغانستان، همواره محورِ تمرکزِ پژوهشگران امنیتی بوده و تلاش بر این بوده تا با در نظر داشت ویژگی‌های مجموعه امنیت منطقه‌ای، افغانستان بر اساس مشابهت‌ها و چالش‌های امنیتی در یکی از این کانون‌های امنیتی گنجانیده شود. نزدیکی جغرافیایی، وابستگی امنیتی، گسترش روابط اقتصادی، وجود الگوهای دوستی و دشمنی، وجود چندین دولت مستقل در یک جغرافیای امنیتی که از هم توسط مرزها جدا شده باشند و وجود یک قدرت بزرگ، از ویژگی‌های اصلی یک مجموعه امنیت منطقه‌ای است.

افغانستان در زمان جنگ سرد، در محور رقابت شرق و غرب قرار داشت و دارای جایگاه مهمی در تعاملات امنیتیِ میان آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق بود. در فاز پس از جنگ سرد، این کشور با از دست دادن اهمیت استراتژیک خود، به فراموشی سپرده شده و در لجنزار بازی‌های استخباراتی، فرو رفت. پس از یازده سپتامبر افغانستان بار دیگر در کانون توجه قدرت‌های بزرگ قرار گرفت و اهمیت استراتژیک یافت. با آغاز روند کاهش حضور نظامی آمریکا در افغانستان، این کشور در کانون نگرانی‌های امنیتی کشورهای آسیایی قرار گرفت و با حاکم شدن طالبان بر افغانستان، این نگرانی فزونی بیشتری یافته است. پیوندها و مشابهت‌های نزدیک افغانستان با توجه به وضعیت امنیتی بغرنج آن، افغانستان را از لحاظ ماهیت امنیتی آن، در چهار مجموعه امنیت منطقه‌ای قرار می‌دهد که ذیلا به تشریح مختصر آنها می‌پردازیم تا مشخص شود که افغانستان پسا آمریکا، شامل کدام مجموعه امنیتی‌ است.

 الف: افغانستان و مجموعه امنیت منطقه‌ای جنوب آسیا
با نظر داشت ویژگی­‌هایی مانند نزدیکی جغرافیایی، گسترش روابط اقتصادی، وابستگی امنیتی و وجود الگوهای دوستی، افغانستان در زمان حضور آمریکا در این کشور، در مجموعه امنیت منطقه‌ای جنوب آسیا قرار می‌گرفت. قرار دادن افغانستان در مجموعه امنیت منطقه‌ای جنوب آسیا، بر اساس وجوه تشابه آن صورت می‌گرفت. اما در حال حاضر که آمریکا در افغانستان نیست و از سویی افغانستان در اهداف راهبردی و ژئوپولیتیکی آمریکا نقشی ندارد، پاکستان به عنوان یکی از کلیدی‌ترین بازیگران امنیتی در جنوب آسیا، نقش فعالی در تحولات افغانستان دارد و از حکومت طالبان نیز حمایت می‌کند. هند - رقیب دیرینه پاکستان - دیگر مانند قبل در افغانستان حضور فعالی ندارد، وابستگی امنیتی بین افغانستان و پاکستان هم رنگ باخته و الگوهای دوستی، جایگزین آن شده است.

افغانستان را چه عواملی به مجموعه امنیت منطقه‌ای جنوب آسیا پیوند می‌دهد و چگونه می‌توان با مطالعه چالش‌ها و فرصت‌های مشترک امنیتی، به یک فهم متعارف از پیوند امنیتی میان افغانستان و مجموعه امنیت منطقه‌ای جنوب آسیا رسید؟ در پاسخ باید گفت که عناصر متقابل متعددی در پیوند امنیتی میان افغانستان و این مجموعه امنیت منطقه‌ای، وجود دارند که مجموعه‌ای از فرصت‌ها و چالش‌ها را ایجاد کرده‌اند. مثلا پیوندهای خویشاوندی و وجود مشترکات زبانی و فرهنگی میان افغانستان - پاکستان و افغانستان - هندوستان و پیوند مشترک متقابل فرهنگی این دو کشور با افغانستان، وجه مشترک امنیتی را ایجاد کرده است. اختلاف‌های ارضی و مرزی میان افغانستان و پاکستان  در مورد خط دیورند، مسئله کشمیر بین پاکستان و هندوستان، موادمخدر، تروریسم و روند روبه رشد تندروی مذهبی در افغانستان و پاکستان، وابستگی امنیتی متقابل و منافع مشترک اقتصادی، توانسته‌اند پیوندهای عمیق امنیتی، سیاسی و اقتصادی را میان حوزه جنوب آسیا و کمربند امنیتی متصل آن و افغانستان بوجود آورند. غیبت آمریکا ظاهرا به پاکستان میدان بیشتری داده است، تا در میدان افغانستان یکه‌­تازی کند.

ب: افغانستان و مجموعه امنیت منطقه‌ای آسیای مرکزی
آسیای مرکزی به شدت تحت تاثیر تحولات و دینامیک امنیتی افغانستان قرار دارد. سه بلای عمده تروریسم، قاچاق موادمخدر و جدایی‌طلبی که در واقع شالوده اصلی نگرانی‌های امنیتی کشورهای آسیای مرکزی هستند، عمدتا از افغانستان منشاء می‌گیرند. افغانستان در سایه تحولات یک سال اخیر، محل امنی برای مختل ساختن امنیت آسیای مرکزی شده است. قاچاق موادمخدر، افغانستان را همواره در سرخط نگرانی‌های امنیتی کشورهای همسایه آسیای مرکزی قرار داده است. بخش قابل توجهی از مواد مخدر افغانستان از مسیر آسیای مرکزی قاچاق می‌شود. نگرانی اصلی کشورهای آسیای مرکزی، تروریسمی است که جغرافیای امن و عقبه استراتژیک آن، افغانستان و منبع تامین مالی آن موادمخدر است. در کنار آن، ناامنی و بی‌ثباتی افغانستان، برای کشورهای آسیای مرکزی، یکی دیگر از نگرانی‌های عمده است. به قدرت رسیدن طالبان الهامی بود برای سایر گروه­‌های شبه‌نظامی خارجی که هدف بعدی آنها آسیای مرکزی است. جدایی‌­طلبی، افراط­‌گرایی و تندروی مذهبی، از جمله پایه‌های بنیادین و نکات اساسی در درک تهدیدهایی متوجه کشورهای آسیای مرکزی از قِبَل افغانستان است.

مسئله اقتصادی و پیوند ناگسستنی آسیای مرکزی با افغانستان و ارتباط آن با تجارت حوزه جنوب آسیا از مهمترین موضوع‌های منطقه‌ای است؛ به طوری که افغانستان را دروازه هر نوع تحول اقتصادی، سیاسی و امنیتی آسیای مرکزی بیان می‌کنند. اگر قاچاق موادمخدر، ناامنی،  بی‌ثباتی و افراط‌گرایی دینی در افغانستان وجود نداشت، این وابستگی اقتصادی، به مراتب ارجحیت داشت، اما در حال حاضر که تعاملات امنیتی در صدر امور قرار گرفته، پیوستگی امنیتی آسیای مرکزی و افغانستان اولویت بالاتری یافته است؛ چرا که مرزهای طولانی، خطر سرایت تروریسم بین‌المللی را افزایش داده و دولت‌های آسیای مرکزی با درک این موضوع، نگران گسترش دامنه ناامنی و تبدیل شدن افغانستان به محل امنی برای تروریست‌های چند ملیتی هستند.

ج: افغانستان و مجموعه امنیت منطقه‌­ای خاورمیانه
موضوع‌هایی که افغانستان را با مجموعه امنیت منطقه‌ای خاورمیانه پیوند می‌دهند، فرهنگی - دینی، زیست محیطی، "سیاسی- امنیتی" و "امنیتی – نظامی" هستند. فرهنگ اسلامی و عقاید مذهبی، مسائل زیست محیطی مانند اثرات مخرب جنگ در خاورمیانه و افغانستان و تاثیر متقابل آن بر هر دو منطقه، تبعات دینامیک امنیتی - سیاسی مبتنی بر تغییرات سیاسی در نظام‌های خاورمیانه و تاثیر این تحولات سیاسی بر وضعیت افغانستان، چالش‌های زیادی را به وجود می‌آورد. به طور خلاصه دینامیک‌­های امنیتی و پتانسیل افراط‌گرایی افغانستان و مجموعه امنیت منطقه‌ای خاورمیانه بر همدیگر تاثیر محسوسی گذاشته­‌اند.
متخصصان مسائل خاورمیانه بارها ویژگی‌های خاورمیانه را مورد بررسی و مطالعه قرار داده‌اند، مفروض همه آنها این بوده که خاورمیانه واحد سیاسی- استراتژیک خاص و مجزایی است. اما برخی دیگر از محققان مسائل منطقه معتقد هستند که طی سال‌های اخیر بخصوص بعد از پایان جنگ دوم خلیج‌فارس، خاورمیانه، از یکپارچگی سابق خارج شده و گرایش‌های گریز از مرکز در منطقه سرعت گرفته است.

چالش‌های اساسی مجموعه امنیت منطقه‌­ای خاورمیانه و تاثیر آن بر وضعیت افغانستان
تروریسم و نبود یکپارچگی سیاسی در میان دولت‌­های خاورمیانه، وجه مشترک بی‌ثباتی میان افغانستان و این مجموعه امنیت منطقه‌ای است. تروریسم برخواسته از افغانستان که تمام منطقه را به آشوب کشیده است، چوب سوخت آن از خاورمیانه تامین می‌شود. مهم‌تر از آن، تفکر افراطی که به جریان‌های مذهبی و جهادی افغانستان، جان داده است، از خاورمیانه وارد شده است. تروریسم و شعاع آن، محصول یک مقطع تاریخی سیاسی است. در این دوره، چندین تفکر سیاسی- مذهبی، در خاورمیانه ظهور کرده‌اند که جانمایه اصلی تضادهای سیاسی و نظامی در منطقه بوده‌اند. آمریکا با "طرح خاورمیانه بزرگ" خود دو هدف عمده را در این منطقه دنبال می­‌کرد؛ تامین امنیت اسرائیل در میان اعراب و اطمینان از تداوم تامین نفت برای آمریکا.

به نظر می‌رسد هر دو هدف کماکان بدست آمده است. اما پیوست این طرح، دموکراتیزه کردن و تعمیم ارزش‌های دموکراسی آمریکایی در خاورمیانه بود که آمریکا با حضور در افغانستان این هدف را پیگیری‌ کرد و بدون شک گسترش این سیاست به ایران هم از جمله اهداف حضور در افغانستان بود. در ضمن، نبود یکپارچگی سیاسی در میان اعراب و اوضاع متشنج خاورمیانه، همواره آمریکا را منحیث یک دولت میانجی، وارد میدان ساخته است. تضادهای فکری، مذهبی، سیاسی و نظامی و تقابل منافع اقتصادی دولت‌های خاورمیانه و نفوذ آمریکا در منطقه چنین وانمود می‌سازد که حضور آمریکا عامل ثبات نسبی در این منطقه است. حال آن که این شرایط ثابت نبوده و فراز و نشیب‌هایی را تجربه کرده است. یکی از مهمترین وجوه ارتباط میان مجموعه امنیت منطقه‌ای خاورمیانه و افغانستان، تشدید تضادهای مذهبی میان ایران و عربستان بوده است.

هر دو قدرت متخاصم برای سال‌های متمادی در یک تضاد فکری و سیاسی عمیقی، به سر برده‌اند. اثرات این تضاد فکری عمیق، به وضعیت افغانستان کماکان اثرگذار بوده است. گروه‌های نزدیک به هر دو کشور بر دینامیک امنیتی افغانستان تاثیرگذار بوده‌اند. به این لحاظ هرگاه از خاورمیانه حرف زده می‌شود، افغانستان را نمی‌توان جدا از تبعات و اثرات آن دانست.

د: افغانستان و مجموعه امنیت منطقه‌ای کمربند امنیتی مستقل چین
قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای مانند چین با چشم‌انداز تازه‌ای به قضایای افغانستان می‌نگرند. این چشم‌انداز تازه، معلول اوضاع افغانستان پسا آمریکا و به قدرت رسیدن طالبان در این کشور است. از همین رو چین با دید استراتژیک، سعی دارد تا اوضاع افغانستانِ تحت کنترل طالبان را به نفع خود، مدیریت کند. اگر پکن در دراز مدت نتواند اوضاع افغانستان را مدیریت کند، ناگزیر در نقش فعال خود پیرامون وضعیت امنیتی در افغانستان، تغییر مسیر می‌دهد اما این تغییر مسیر تاثیری روی وجوه دیگر روابط این کشور با طالبان نخواهد گذاشت.
چین از زمان خروج آمریکا از افغانستان، با دید اقتصادی بارزتر و نگاه امنیتی عمیق‌تری پیشرفت وضعیت در افغانستان را رصد می‌کند. به همین دلیل از ابتدای امر، تعامل توام با صبر استراتژیک با طالبان را سرخط سیاست‌های خود قرار داد. نگاه راهبردی چین، علاوه بر تعامل با طالبان، نفوذ در جامعه افغانستان در درازمدت است. چین تلاش می‌کند تا علاوه بر حفظ روابط تاکتیکی با طالبان، از گسترش تروریسم در مرزهای غربی خود، جلوگیری کند. از همین رو تعامل چین با طالبان، یک تعامل حفظ وضع موجود و اعتقاد به گسترش این روابط بر اساس نیازهای زمان معرفی شده است.

چین در عین حال ضمن حفظ یک موضع میانه در سطح بین‌الملل، نگاه ویژه‌ای را برای کنار زدن سایر بازیگران در افغانستان با هدف مقابله با تهدیدها و نیز ایجاد فرصت‌های جدید دارد، اما پکن به خوبی بر این واقعیت واقف است که این کار هزینه‌هایی در بر دارد. پکن نگاه خود را در افغانستان پسا آمریکا، غیر ژئوپلتیک عنوان می‌کند تا حساسیت‌های روسیه و غرب برانگیخته نشود؛ اما به خوبی می‌داند که در مراحل بعدی از تکامل بازیگری خود در منطقه، به ناچار در تنش‌های ژئوپلتیکی منطقه بخصوص افغانستان حضور خواهد داشت. این تنش‌های ژئوپولتیکی، ممکن است چین را مجبور به واکنش نظامی و امنیتی شدید در قبال وضعیت امنیتی افغانستان کند زیرا افغانستانِ تحت کنترل طالبان و گروه‌های تروریستی بین‌المللی، ظرفیت آن را دارد تا به پاشنه آشیل امنیتی چین در آینده مبدل شود. بنابراین می‌توان ارزیابی کرد که نحوه تعامل چینِ امروز با طالبان، صرفا یک نگاه تاکتیکی و از روی مجبوریت است و گرنه چین کمونیست با دیدگاه دین ستیزانه خود، چگونه حاضر شده تا قدرت به شدت افراطی مذهبی طالبان را، به عنوان موتلف خود بپذیرد و با آن تعامل داشته باشد؟

بر این اساس، با نظرداشت محیط‌های پیرامونی چین، می‌توان این‌طور ارزیابی کرد که این کشور به افغانستانِ تحت کنترل طالبان به عنوان یک قطعه از پازل منطقه‌ای می‌نگرد که نقش آن در تخریب پروژه‌های اقتصادی چین در کشورهای اطراف به ویژه آسیای مرکزی غیر قابل انکار است و در عین حال چین چندان به نوع نقش‌آفرینی طالبان خوش‌بین  نیست. از سوی دیگر، چون محیط پیرامونی چین در حوزه دریایی و خشکی، به یکی از پاشنه‌های آشیل این کشور برای آسیب‌پذیری در مقابل غرب و رقبای منطقه‌ای او تبدیل شده، ایجاد تشنج و معضل در مرز این کشور با افغانستان به معنای ایجاد چالش جدید برای چین است.

تحولات هنگ‌کنگ و تایوان در داخل، بی‌ثباتی‌ها در میانمار و عدم قطعیت در سریلانکا، تنش در دریای چین جنوبی و نیز ائتلاف‌سازی‌های ژاپن و کره، شرایط دشواری را در محیط آسیایی چین پدید آورده است. بنابراین ایجاد تنش در مرز غربی این کشور، با نظرداشت وضعیت موجود، برای این کشور، ناخوشایند است.

چین با نگاه توام با شک به طالبان، از یک سو خواستار حفظ روابط با این گروه است و نمی‌خواهد ارتباط لرزان و شکننده خود را با این گروه که قدرت سیاسی را در افغانستان در دست دارد،  قطع کند و از سوی دیگر، می‌خواهد رفاقت با این گروه را با گزینه‌های محتمل دیگر، معاوضه کند زیرا پکن از عواقب استحکام پایه‌های نظام طالبانی که در حال حاضر الهام‌بخش موفقیت برای سایر گروه‌های منطقه شده به خوبی آگاه است و قصد ندارد کاری کند که گروه طالبان، قهرمان میدان افراط‌گرایی و تروریست معرفی شود و با الهام از این گروه، درد سر تازه‌ای در منطقه به وجود بیاید. اما این معاوضه، زمان و هزینه بیشتری برای چین خواهد داشت. پس به نظر می‌رسد این کشور، دینامیک تهاجمی و تحریک‌آمیز در محیط پیرامونی خود را که بیشتر متاثر از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان است، به عنوان یکی از قطعه‌های پازل امنیتی می‌بیند و در صدد تعریف بازیگری هژمونیک برای خود در این منطقه به نحوی است که تهدیدی را در کوتاه و میان‌مدت از جانب آن مشاهده نکند. این رویکرد می‌تواند در بلندمدت افغانستان را به عنوان فضای تداوم ژئوپلتیک پیرامونی چین و حوزه منافع استراتژیک این کشور مطرح کند.

بنابراین افغانستان تحت کنترل طالبان، دردسری است که چین به هیچ صورت خواستار تحکیم پایه‌های آن در درازمدت نیست و می‌خواهد با اندک تحول در وضعیت موجود، جایگزینی برای آن پیدا کند. شاید یکی از دلایلی که تا امروز رابطه میان چین و طالبان را تداوم بخشیده، توصیه‌های آی‌اس‌آی باشد. اما این وضعیت نمی‌تواند برای درازمدت ادامه پیدا کند و ممکن است چین با تداوم وضع موجود، با چالش‌های امنیتی مواجه شود. چیزی که پکن در هیچ صورت، خواستار آن نیست.

 اگر سیاست‌گذاران چین همه موافق باشند که ثبات در افغانستان، یکی از منافع مهم چین است بر سر شدت خطری که بی‌ثباتی افغانستان بر امنیت چین، تحمیل می‌کند، دچار اختلاف نظر می‌شوند. بیشتر متخصصان موافق هستند که خطر سرریز مستقیم تروریسم از افغانستان به چین، بسیار زیاد است. چین و افغانستان فقط دارای ۹۲ کیلومتر مرز هستند اما تحولات و دینامیک‌های امنیتی در هر دو کشور، چین را از قوت گرفتن گروه‌های ترویستی به شدت نگران کرده است.

وخیم‌تر شدن اوضاع امنیت در افغانستانِ طالبان و بافت‌گیری گروه‌های تروریستی در این کشور، خطر امنیتی را برای چین افزایش می‌دهد. برخی تحلیل‌گران چینی استدلال می‌کنند که عقب‌نشینی آمریکا و متحدان او و سقوط غیر منتظره دولت جمهوری، فرصتی در اختیار گروه‌های معارض اویغور قرار داده و ممکن است که ایغورها، بتوانند همکاری گروه‌های تروریستی دیگر را جلب کنند، پس وقوع چنین تحولی فرصتی را مهیا می‌کند که می‌توان آن را تهدید مستقیم علیه امنیت ملی چین دانست. قدرت افراط‌گرایی و تروریسم مذهبی همچنان در حال افزایش است. در سال‌های اخیر، گروه‌های جاافتاده‌ای مانند جنبش اسلامی ازبکستان، حزب‌التحریر و جنبش اسلامی ترکستان شرقی (نامی که گاهی برای حزب ترکستان شرقی به کار می‌رود) فعالیت‌های خود را افزایش داده‌اند. در عین حال، سازمان‌های افراطی جدیدی هم در حال ظهور هستند.

اما به طور کل، موضوع‌هایی که افغانستان را با کمربند مستقل امنیتی چین وصل می‌کنند، عبارتند از: تروریسم و افراط‌گرایی، قاچاق موادمخدر، منابع زیر زمینی افغانستان که چینی‌ها به شدت به آن علاقمند هستند، صدور ایدئولوژی چینی که گمان می‌رود چینی‌ها آن را در دستور کار خود قرار داده‌اند، نقش امنیتی اثر گذار افغانستان بر وضعیت و آینده ابر پروژه کمربند – راه (BRI) و امنیت کشورهای آسیای مرکزی به عنوان شاهرگ اقتصادی برای چین. مجموعه این عوامل باعث می‌شوند تا چین در وضعیت ناگوار امنیتی از ناحیه رشد تروریسم در افغانستان قرار گیرد. بنابراین در حال حاضر، با نظر داشت روند رشد تروریسم و تشدید خطرات آن از افغانستان به منطقه، گمان می‌رود که این کشور در کمربند امنیتی چین نیز جایگاه قابل توجهی دارد.

در مجموع می‌توان بیان کرد که افغانستان با تمام مجموعه‌های امنیتی پیرامون خود به نحوی پیوند دارد. ابعاد مختلفی سبب در همین تنیدگی این پیوند افغانستان با محیط‌های پیرامونی شده است. با این وصف نمی‌توان گفت که در افغانستان پسا آمریکا تغییر خاصی ایجاد شده که بر مبنای آن پیوند افغانستان با مجموعه امنیتی جنوب آسیا دچار تغییری شده باشد. هنوز هم بیشترین پیوند افغانستان با مجموعه امنیتی جنوب آسیا است. با این وجود دینامیک‌های اثرگذار دیگری در این کشور در حال شکل‌گیری است که می‌تواند شرایط را تغییر دهد. اما برای این تغییر زمان نیاز است.
انتهای مطلب/

*کارشناس ارشد مطالعات امنیتی


کد مطلب: 3300

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/3300/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir