«داعش خراسان» (دولت اسلامی- ولایت خراسان)، یک شاخۀ منطقهای از داعش است که یک دهه قبل در جغرافیای تاریخی خراسان بزرگ و بهویژه افغانستان اعلام موجودیت کرد. این شاخۀ داعش نیز به دنبال بیثبات کردن و سرنگونی حکومتهای منطقه است تا ولایت خراسان یا همان «خلافت اسلامی» مورد نظر خود را ایجاد کند. در رابطه با علل و بسترهای داعشپرور در آن سوی مرزهای شرقی ایران با استفاده از «سطح تحلیل ملی» میتوان به موارد مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، امنیتی و... اشاره کرد که موضوع بحث این مقاله نیست، اما یکی از نواقص تحلیلی در این رابطه، غفلت از «سطح تحلیل منطقهای» است. در سطح تحلیل منطقهای، میتوان به یک مفهوم فرهنگی- اجتماعیِ بیناکشوری به نام «خراسان بزرگ» اشاره کرد که بستر و زمینۀ «ذهنی» و «فرهنگی- اجتماعی» ظهور داعش را در یک جغرافیای به هم پیوسته که حداقل افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان را شامل میشود، فراهم میکند.
«قرینهسازی تاریخی» به گونهای که بر بازتولید و بازآفرینی برخی ادوار شکوهمند حکومتداری اسلامی تأکید کرده و نوید احیای آن را میدهد، یکی از شاخصهای راهبردی عملکرد و جذب نیرو توسط داعش است.
از آنجا که این گروه مدعی است درصدد پایان دادن به نگاه حسرتبار مسلمانان به عظمت از دست رفتۀ سالهای نخستین تمدن اسلامی است، در حوزۀ شرقی جهان اسلام نیز تلاش دارد با توسل به «انگارههای تاریخی» از جمله اندیشۀ «خراسان بزرگ»، بسترهای فکری- تاریخی رشد خود را در آسیای مرکزی و افغانستان فراهم کند. در این گزارش سعی شده با نگاهی تحلیلی به مبانی تاریخی و تمدنی خراسان، بهرهبرداری سوء «داعش خراسان» از این مفهوم، واکاوی شود.
برخی، «خراسان بزرگ» را «مهد سیاسی ایران» و برخی دیگر آن را حتی سرزمین مادری «فرهنگ و تمدن فارسی» دانستهاند. سابقۀ اندیشۀ «خراسان بزرگ» که ناظر بر یک جغرافیای تمدنساز و محمل افکار و اندیشههای «جریانساز» است، به قرنها قبل بازمیگردد. برای نخستین بار این نام در قرن سوم قبل از میلاد دیده میشود. از آن زمان تا قرن پنجم میلادی به جغرافیای مشتمل بر افغانستان امروزی و بخشهای شرقی ایران کنونی، بخشهایی در شمال و غرب پاکستان، شمال هند، سینکیانگ چین و مناطق آسیای مرکزی، خراسان بزرگ اطلاق میشد.
معمولاً با دو نوع نگاه «باستانی» و «اسلامی» به مفهوم «خراسان» پرداخته میشود. طبق «نگاه باستانی»، بازخوانی و بزرگنمایی «تمدن آریایی»، محورِ اصلی اندیشۀ «خراسانگرایی» قرار میگیرد. بر این اساس، «زرتشت» پیامبر آریائیان که در نواحی ولایت بلخ باستان بدنیا آمده است، با آموزش خالص اخلاقی و فلسفی خود توانست پاکیزهترین و عالیترین اندیشههای انسانی را به جهان بشریت معرفی کند. همچنین سرزمین آریائیان افزون بر افتخارات عقلانی و فرهنگیاش، از دو تا سه هزار سال قبل از میلاد، دارای زراعت و آبیاری پیشرفته و شهرهای پرنفوس و ثروتمند بوده است. لذا «خراسان بزرگ» گذشتهای پر افتخار و شکوهمند داشته است که شایستۀ بازآفرینی است. امروزه برخی «ملیگراها» و «نژادگرایان» در افغانستان، ایران و آسیای مرکزی، به شدت از این اندیشه دفاع میکنند.
طبق «نگاه اسلامی»؛ اهمیت و ارزش اندیشۀ «خراسان بزرگ» به عظمت و شکوه این منطقه بعد از ورود اسلام به این نواحی مربوط میشود. بر این اساس، «خراسان بزرگ» به عنوان بخشی مهم و اثرگذار از «تمدن اسلامی» اهمیت مییابد. خراسان تقریباً به مدت ۲۰۰ سال تحت حاکمیت خلافتهای بنیامیه و عباسیان اداره میشد تا این که در سال ۲۰۵ هجری قمری به دست سلسله طاهریان استقلال یافت. در این مدت حتی مامون، خلیفه عباسی، چون به یاری ایرانیان به قدرت رسیده بود، پایتخت بنیعباس را از بغداد به «مرو» در خراسان انتقال داد. برخی ریشههای مذهبی- ایدئولوژیک قدرتمند که عموماً شامل روایات و احادیث مربوط به آخرالزمان است و بعضاً مورد استناد قرار میگیرد، نیز در این گفتمان مطرح میشود. به نظر میرسد، امروزه گروههایی مانند القاعده، داعش و متحدان محلی آنها، قویاً از این اندیشه دفاع میکنند.
در مجموع، ایرانِ فرهنگی- تمدنی که همواره در بستر تاریخ تداوم داشته، دارای «پایههای» مختلف بوده است. یکی از مهمترین این پایهها «خراسان» بوده و هست. در دورههای مختلف، خراسان احیاگر ایرانِ فرهنگی بوده و زبان، فرهنگ و ادبیات تا حدود زیادی مرهون خراسان است. خراسان توانسته است در بدترین شرایط، هویت و بقای خود را حفظ کند. برخی قیامها علیه بنیامیه و به قدرت رسیدن عباسیان نیز در منطقه خراسان اتفاق افتاده است. استقلال مناطق شرق ایران در دورۀ طاهریان رخ داده که در این مقطع یکی از باشکوهترین دورههای تاریخی رقم خورد. بزرگان این منطقه همواره در موقعیتهای مختلف وزیری و دبیری و تلفیق اندیشه و عمل در سیاست، ایفای نقش کردهاند.
این عرفان میتواند پادزهری مؤثر علیه خشونت و تروریسم باشد که هم اکنون در منطقه توسط گروههایی مانند «داعش خراسان» ترویج میشود.
یکی از گروههای افراطگرا که همواره به مبانی ایدئولوژیک اندیشۀ «خراسانگرایی» توسل یافته و حتی با استناد به روایات آخرالزمانی، آمریکا را نیز به افغانستان کشاند، «القاعده» است. در بالای صفحۀ اصلی یکی از سایتهای اینترنتی القاعده به زبان فارسی به نام «خراسان»، این روایت درج شده بود که «از خراسان بیرقهای سیاهی برمیآید. هیچ چیز جلوی این بیرق را نمیتواند بگیرد تا این که در ایلیاء (بیتالمقدس) نصب شود.» خراسان طبق روایات مورد استناد القاعده، «سرزمین موعود» برای قیام آخرالزمانی است و شعار «جهاد در خراسان» دارای اهمیت و ماهیت بزرگ ایدئولوژیکی برای این گروه است. زیرا «پرچمهای سیاه خراسان» انگیزه قدرتمندی برای جنگجویان این گونه گروهها ایجاد خواهد کرد. القاعده حتی برخی شاخههای عملیاتی خود را نیز «خراسان» نام نهاده بود.
فراتر از کارویژههای «ایدئولوژیکِ» مفهوم خراسان برای جبهۀ افراطگرایی، در حوزههای سیاسی و امنیتی نیز حضور و تبعات این اندیشه را میتوان شاهد بود. از این منظر، داعش تلاش میکند با بهرهبرداری از مفهوم خراسان، همۀ جریانات فرهنگی- اجتماعی «خراسانگرا» را در افغانستان با خود همراه کند. از این رو، بدون تردید وقتی موضوع «خراسانِ» مد نظر داعش مطرح میشود، یک تهدید جدی ساختارشکن محسوب خواهد شد. در این چارچوب، «ولایت خراسان» یک مسألۀ جدید در کنار مسائلی چون «بلوچستان بزرگ»، «پشتونستان بزرگ»، «بدخشان بزرگ» و امثال آن قرار میگیرد که منطبق بر اهداف و طرحهای امنیتی بینالمللی است که همواره بحرانساز و جنگآفرین بوده است. در اصل «ذهنیت خراسانگرایی» داعش به این ساخت ذهنی قدرت در منطقه باز میگردد که برای کسب قدرتِ انحصاری در افغانستان میتوان از گسلها و مطالبات قومی نیز بهرهبرداری کرد.
یک دهه قبل، داعش، هدفگذاری خود برای سیطره بر مناطق مختلف جهان اسلام را به صورت یک نقشه منتشر کرد و پاکستان، هند، افغانستان، ایران، تاجیکستان، ازبکستان، قزاقستان و قرقیزستان را با نام «ولایت خراسان» جزو قلمرو آیندۀ خلافت سراسری داعش برشمرد. بر این اساس، داعش از نخستین سال موجودیت، گامهای لازم را برای سربازگیری و حضور در افغانستان برداشت.
داعش در اقدامی که آمیخته با نوعی عملیات روانی نیز بود، طرح آیندۀ قلمرو خود را در هشتم تیر 1393 (29 ژوئن 2014 م) منتشر کرد. سخنگوی وقت داعش، توسعۀ خلافت داعش به سرزمین «خراسان» را اعلام و برنامهای پنج ساله را برای گسترش مناطق تحت تصرف خود مطرح کرد. داعش با نامگذاری افغانستان و مناطق پیرامون آن با نام «ولایت خراسان» در واقع با نگاهی ایدئولوژیک به این سرزمین مینگرد. به لحاظ تاریخی نیز احیای نام خراسان، بیانگر زنده کردن یک شکوه فرو خفته در اعماق تاریخ است که طرح مجدد آن، احساسات نسل جوان و تندرو را بر میانگیزد.
حامیان و افراد تحت بیعت داعش در افغانستان نیز خود را «جنود الخلافه فی بلاد خراسان» (سربازان خلافت در سرزمین خراسان) مینامند. همچنین برخی گروههای متحد داعش در مناطق قبایلی پاکستان نیز نام خراسان بر خود نهادند. گروه «لشکر خراسان» که خود را نماینده و شاخۀ افغانستانی داعش در منطقه میدانست، در 10 ژانویه 2015 اعلام موجودیت کرد. این گروه در منطقۀ مرزی افغانستان و پاکستان مستقر بود و عمدتاً از برخی اعضای ناراضی و بریده از طالبان افغان و تحریک طالبان پاکستان تشکیل شده بود.
از این منظر، کارکردهای بهرهبرداری از مفهوم تاریخی- تمدنی «خراسان» برای داعش عبارتست از:
1. هویتسازی؛ مفهوم «خراسان» بیش از آنکه اهمیت یافتن یک جغرافیا باشد یک سازۀ هویتی- معنایی «فرهنگی و تاریخی» است که پیروان آن در رقابت با هویتهای دیگر، به نوعی خودآگاهی هویتی قدرتمند دست یافته و خراسان، مرجعی برای ابراز هویت افراد زیر چتر این مفهوم محسوب میشود. داعش خراسان میتواند بهتدریج در این بستر آماده، یارگیری کند.
2. رفتارسازی؛ خراسان به سبب موقعیت تاریخی- جغرافیایی و ژئوپلتیکی، همواره محل تلاقی فرهنگهای خاور و باختر بوده و به سبب غنای بالا، همواره اغلب آنها را در خود حل کرده است. در دوران معاصر نیز یکی از کانونهای اصلی سازندۀ به اصطلاح هویت جهادی و رفتار جهادگرا نیز بخشی از همین خراسان بزرگ یعنی افغانستان و مناطق قبایلی پاکستان بوده است. به گونهای که حتی مشهور است که سابقۀ حضور در افغانستان یکی از معیارهای اعتماد افراطگرایان بینالمللی به نیروهای خودشان است.
3. نظامسازی؛ ظرفیت و قابلیت تاریخی خراسان بزرگ در تشکیل تمدنهای بزرگ و باشکوه، سایر بازیگران را ترغیب کرده است تا از این امتیاز بزرگ برای نظامسازیهای مورد نظر خود بهرهبرداری کنند. در حوزۀ افراطگرایی، ورود القاعده و «داعش خراسان» به افغانستان و آسیای مرکزی با چنین انتظاری رخ داده است. زیرا آنها باور دارند که وقتی یک فرهنگ و سرزمین ذاتاً توانایی خلق ساختارهای قدرتمند را داشته است، امروز نیز ظرفیت و قابلیت این کار را دارد.
وقتی یک گروه خشن مانند داعش برای هویتسازی و اعلام موجودیت خود در افغانستان از نام «داعش خراسان» استفاده میکند و خواستار ایجاد ولایت جدیدی به نام خراسان است، نشان میدهد که «خراسانِ تاریخی» یک پایۀ قدرتمندِ هویتساز و فرهنگپرور است. این اقدام، بهوضوح، به معنای تحریفِ یک مفهوم سازنده، مثبت و ایجابی است که در طول تاریخ، کارکرد احیاگر، تثبیتکننده و تداومبخش داشته است.
«داعش خراسان» با انتخاب نام خراسان برای خود، موجب «هویتزدایی» و تخلیۀ معنا و محتوای واقعی یک مفهوم تاریخی شده است. فکر و فرهنگ مرتبط با اندیشۀ «خراسان» میتواند حکمت، عقلانیت، خِرَد، رواداری و اعتدال را ترویج دهد. از این رو، در حوزۀ تمدنی خراسانِ تاریخی هرگاه فرهنگ و آموزههای حکمت خراسان کنار گذاشته میشود، ترویج و تقویت تکفیر، تعصب و خشونت در منطقه و فراتر از آن افزایش مییابد. زیرا با توجه به اینکه عناصر دین، فلسفه، عرفان، هنر، علوم و دانش، مولد فرهنگ تاریخی خراسان است و این عناصر قدرت دفاعی انسان را افزایش میدهند، وقتی این مؤلفههای هویتی، فرهنگی و تاریخی به دلایل مختلف تضعیف و محو شود، اتباع کشورهای منطقه به سهولت در دام افکار و هویت تکفیری داعش میافتند. بر این اساس، تأکید «داعش خراسان» بر تصاحب مفهوم تاریخی خراسان، علاوه بر معنازدایی از آن و به حاشیه راندن عناصر عقلانی و اعتدالگرا در این محیط، گرایش به خشونت را نرمالیزه/عادیسازی میکند.
در هر حال، باور و عملکرد «داعش خراسان»، جهل و خشونت را با مفهوم «خراسان» قرین و همنشین کرده است؛ همنشینی که به استناد واقعیتهای تاریخی یک اقتران جعلی، مخرب و تحریفکننده است. به نظر میرسد، بخشی از تحریف مفهوم و فرهنگ خراسان توسط «داعش خراسان»، در باورها و رؤیاهای فراسرزمینی و فراملی داعش به عنوان یک گروه تکفیری بینالمللی، ریشه دارد. از این نظر، داعش خراسان هم با استفادۀ ابزاری از مفاهیم قدرتمند و غنی تاریخی، صرفاً در پی جذب نیرو و کسب قلمرو در بخشی وسیع از جهان اسلام است تا از این طریق بقای خود را حفظ کند و در صورت ضرورت، بعد از مدتی تحت نام و پرچم دیگری راهبردهای ناامنسازی منطقه را فعال سازد.
مطالب پیشنهادی:
معنای خاص این مفهوم و اندیشه بهعلاوۀ امیدی که «داعش خراسان» در برخی گروههای آسیای مرکزی و افغانستان ایجاد کرده است، محرکهای قدرتمندی برای داعشپروری فراهم میسازد. برای گروههای سلفی- تکفیری منطقه بهویژه جنگجویان بینالمللی افغانستان و آسیای مرکزی، خلافت میتواند ابزار مؤثری برای احقاق حقوق سیاسی و اجتماعی از دست رفتۀ آنها باشد.
در شرایطی که مفهوم و اندیشۀ خراسان به عنوان یکی از مهمترین منشأها و محرکهای تنش سیاسی و اجتماعی گروههای افراطگرا عمل میکند و از سوی دیگر مورد سوء استفاده «داعش خراسان» نیز قرار گرفته است، باید تلاش کرد کارکردهای سازنده و ایجابی اندیشۀ «خراسان» را در مسیر مهار افراطگرایی تقویت و برجسته کرد. در این راستا، ضرورت دارد برای مقابله با تحریف مفهوم خراسان توسط داعش که تلاش کرده است این مفهوم را به یک تفکر بحرانساز و ساختارشکن تبدیل کند، اندیشۀ «خراسانگرایی» به یک بستر و زمینۀ قدرتمند «همگرایی» و اتحاد فرهنگی- سیاسی در منطقه تبدیل شود.
کد خبر:4004