شکوه تمدنی در اندیشه علامه «اقبال لاهوری»
مقدمه
شخصیتِ علامۀ اقبال لاهوری، یکی از ابزارهای مهم در همگرایی ایران و پاکستان در دیپلماسی فرهنگی و میراث تمدنی مشترک دو کشور است. این میراث گرانبها باید در فرصتهای مختلف، یادآوری و بازخوانی شود. با تأملی هر چند کوتاه در افکار و آثار علامۀ اقبال درمییابیم که اندیشۀ وی علاوه بر غنای معنایی، از بسیاری جهات، بسیار جلوتر از زمان خود بوده است.
دکتر محمّد اقبال به عنوان یک فیلسوف، شاعر و حقوقدان، چهرهای برجسته هم در جوامع آسیای جنوبی و هم در محافل علمی است و اغلب در مطالعات آسیای جنوبی، فلسفه، الهیات و مطالعات ادبی از او یاد میشود. مهمتر از همه، بینشهای عمیق اقبال است که در مورد جنبههای مختلف وضعیت انسان، جامعه و معنویت امروزه حرفهایی برای گفتن دارد.
اشعار او به زبانهای اردو (۳۰ درصد) و فارسی (۷۰ درصد) الهامبخشِ امت مسلمان بود و نقشی حیاتی در تأسیس پاکستان ایفا کرد. البته کار بزرگ قائد اعظم محمدعلی جناح، رؤیای علامۀ اقبال را به واقعیت تبدیل کرد و دیدگاهش در مورد یک آرمانِ فرهنگی و سیاسی برای رهایی مسلمانان هندِ تحت سلطۀ بریتانیا، انگیزۀ ایجاد کشوری به نام پاکستان را برانگیخت. اقبال، از طرفداران سرسختِ احیای سیاسی و معنوی تمدن اسلامی در سراسر جهان، بهویژه در جنوب آسیا بود. پس از ایجاد پاکستان در سال ۱۹۴۷، او به عنوان شاعر ملی پاکستان برگزیده شد. او همچنین به عنوان «حکیمالامت» (حکیم امت) و «مفکر پاکستان» (متفکر پاکستان) شناخته میشود. سالگرد تولد او- ۹ نوامبر- تا سال ۲۰۱۸ در پاکستان تعطیل عمومی بود.
بازسازی اندیشه اسلامی
علامۀ اقبال در کتاب «اِحیای فکر دینی»، به ضرورت بازسازی اندیشۀ دینی نزد مسلمانان پرداخته و پس از بیان مشکلاتی که گریبانگیرِ جوامع شرقی و غربی و انسان جدید است، اظهار عقیده کرده که تنها راه نجات انسانها و بهویژه مسلمانان، احیا و بازسازی اندیشۀ دینی، مطابق با مقتضیات زمانی و مکانی جدید است. اقبال در جایی از این کتاب مینویسد:
«نه راه و رسم باطنیگری قرون وسطایی میتواند بیماریهای بشریتِ گرفتارِ نومیدی را درمان کند و نه ملیگرایی و اجتماعیگری مُلحدانۀ جدید... » و درست در همین جاست که ضرورت احیا، اصلاح و بازسازی اندیشۀ دینی، به وضوح هرچه بیشتر در اندیشهها و آثار اقبال نمایان میشود.
حتی اگر سخن «شکیب ارسلان» نویسندۀ عرب را نپذیریم که «اقبال، بزرگترین متفکری است که جهان اسلام در طول هزار سال اخیر به وجود آورده است»، نقش بیبدیل او در تفکر نوین اسلامی را نمیتوانیم منکر شویم.
اقبال پروژۀ «احیای تمدن اسلامی» را از مسیری «فلسفی» پی میگرفت و همین نکته بود که او را در میان مصلحان معاصر جهان اسلام متمایز میکند. او دوری از عقلگرایی را، یکی از عوامل مهم انحطاط مسلمین میداند. اقبال میگفت که دین باید بر عقل استوار و متکی شود و به همین دلیل به احیای عنصر «اجتهاد» بسیار اهمیت میداد.
از نظر اقبال، اگر مسلمانان از مشارکت در بنیانهای فکری و اقتصادی که زیربنای نظم استعماری است، خودداری کنند، استعمار سرانجام فرو میپاشد.
با این حال، برای انجام این کار، یک انقلاب تمدنی واقعی لازم است و مسلمانان باید نظم اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مختص خود را ایجاد کنند؛ نظامی که دانش فنی و صنعتی، نبوغ شخصی و تعهد جمعی به خیر و عدالت را برای حفظ خود داشته باشد. این کشور همچنین به درکِ عمیق میراث فکری و معنوی خود نیاز دارد و آن را با درخشش در تحلیل و نقد مُدرنیتۀ اروپایی پیوند میزند تا از ضربهای بدخیم و بیمعنی از سوی تمدن غربی جلوگیری کند و بتواند بهعنوان یک مدرنیتۀ مسلمان، جایگزین واقعی مدلهای غربی باشد و نه یک تقلید از اروپا با برچسبی از قرآن بر روی آن.
در مجموع، به اعتقاد اقبال، وظیفۀ ما، بازسازی کل یک تمدن است، نه بازسازی یک عرشه. از این منظر، همه چیز با یادآوری و باور به اینکه واقعاً چه کسی هستیم آغاز میشود و کسی که بیشتر به ما یادآوری میکند که چه کسی هستیم، علامه اقبال است.
تقابل اقبال با غربزدگی
علامۀ اقبال، راهِ برون شد از وضع نابسامان مسلمانان را، روی آوردن به قرآن میدانست، نه ترویج اندیشههایی مانند ناسیونالیزم و سکولاریزم.
به این ترتیب، وی در برابر جریانی قرار میگرفت که راه رشد و ترقی مسلمانان را در پیروی از غرب میدانستند. از نظر برخی متفکران معاصر اقبال، مسلمانان برای پیشرفت خود راهی جز تقلید از فرهنگ غرب نداشتند. آنان علت پیشرفت غرب را در ناسیونالیزم و سکولاریزم میدانستند و همین نسخه را برای مسلمانان میپیچیدند. حال آنکه به نظر اقبال، پیشرفت از این طریق به مثابۀ جستجوی آب کوثر در سراب است: هم مسلمانان افرنگی مآب / چشمۀ کوثر بجویند از سراب
اقبال معتقد بود که مسلمانان امروز، دچار دو بیماری ملیتپرستی و تقلید از غرب شدهاند. حتی کسانی که پیروی از غرب را ترویج میکردند، به جای توجه به عوامل واقعیِ رشد غرب، در بند ظواهر مانده بودند و تقلید غرب را به نازلترین شکل انجام میدادند اما اقبال در مقابل آنها معتقد بود:
- شرق را از خود بَرَد تقلید غرب/ باید این اقوام را تنقید غرب
قوت مغرب نه از چنگ و رباب/ نی ز رقص دختران بیحجاب
نی ز سحر ساحران لاله روست/ نی ز عریان ساق و نی از قطع موست
محکمی او را نه از لادینی است/ نی فروغش از خط لاتینی است
اقبال برخلاف جریان دیگری که به تبعیت از اندیشۀ وهابیت، راه پیشرفت مسلمانان را در مخالفت با ظواهر تمدن و دستاوردهای علمی میدیدند و رجوع به گذشته را توصیه میکردند، هیچ دلیلی برای رویگردانی از همۀ فرهنگ و تمدن غرب نمیدید. وی توجه به علوم جدید و استقبال از آن را حرکتی ستوده میشمرد و بر آن بود که: «به مسلمانان دستور داده شده است که علم را حتی اگر در چین هم باشد، تحصیل کنند. بنابراین اگر چیز مفیدی در ادبیات غربی ببینیم و از آن استفاده نکنیم، سخت تنگنظری است.»
اقبال و میراثِ مشترک تمدنی
روابط ایران و پاکستان، فراتر از تعاملات سیاسی و اقتصادی، در بستر اندیشه و تمدن، پیوندی عمیق و بنیادین دارد که از گذشتههای دور تاکنون استمرار یافته است. این پیوند، نهتنها برآمده از مجاورت جغرافیایی، بلکه برخاسته از نزدیکی فرهنگی، زبانی، مذهبی و فکری میان دو ملت است. نفوذ زبان فارسی در شبهقاره، گسترش عرفان و تصوف ایرانی و الهامگیری اندیشمندان پاکستانی از فلسفه و ادب ایرانی، همگی گواه بر این همزیستی تمدنی است. با نگاهی به دوران معاصر نیز درمییابیم که روابط ایران و پاکستان، همچنان بر پایۀ این پیوندهای فکری استوار است.
اندیشههای اقبال لاهوری، که خود از میراث فکری ایران تأثیر پذیرفته بود، بهعنوان پلی میان دو کشور عمل کرد و در بازتولید مفاهیم اسلامی و اجتماعی، الهامبخش بسیاری از متفکران ایرانی شد. در مقابل، اندیشمندانی چون علامۀ طباطبایی و علامۀ مطهری و غیره نیز در رویکردهای فلسفی و اجتماعی خود، با نگاه به هویت اسلامی و چالشهای مدرن، همسویی فکری با جریانهای روشنفکری در پاکستان نشان دادهاند.
تبیین اندیشههای اقبال لاهوری و بهرهگیری از این موضوع در ارتباطات فرهنگی و اجتماعی میان ایران و پاکستان، میتواند نقطۀ اتصال جامعۀ دو کشور همسایه، آشنایی بیشتر با تاریخ و فرهنگ یکدیگر و از همه مهمتر، توسعۀ ارتباطات مردمی باشد.
میتوان علامه اقبال را یک پل مستحکم برای تحکیم مناسبات فکری و فرهنگی پاکستان با ایران دانست زیرا در بررسی جایگاه وی بهعنوان یک اندیشمند مسلمان در یکصد سال تحولات فرهنگی و سیاسی اجتماعی منطقه، به نقطۀ قابل تحسین در مورد این نماد ملی پاکستان میرسیم.
پیوند فکری اقبال و شخصیتهای برجستۀ ایرانی
علامۀ اقبال که بیشتر در میان مردم شبهقاره به عنوان معمار معنوی پاکستان شناخته میشود، فیلسوف، متفکر و شاعری بود که هدف از نوشتههایش، برانگیختن حس کرامت و عزت نفس در مسلمانان سراسر جهان بود. آثار گستردۀ او، که عمدتاً به زبان اردو و فارسی نوشته شده، همچنان به عنوان الهامبخش جنبشهای اسلامی و روشنفکران در سطح جهان عمل میکند. از جمله افرادی که عمیقاً تحت تأثیر بینش اقبال قرار گرفتهاند، آیت الله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی است که سفر تاریخی ایشان به پاکستان در اذهان همگان ثبت شده است. آیتالله خامنهای، رئیسجمهور وقت ایران در سفر دی ۱۳۶۴ به پاکستان، از میان اماکن متعددی که هیئتهای دیپلماتیک برای سخنرانی و گفتوگو انتخاب میکردند، مزار اقبال لاهوری را برای سخنرانی در جمع مردم انتخاب کردند؛ انتخابی که نشاندهندۀ اهمیت اقبال لاهوری در اندیشۀ معظم له بود.
اقبال اگرچه شاعری فارسیزبان است اما مُلقب به شاعر ملی پاکستان است و همه میدانند که رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز اُلفتی دیرینه با شعر و شاعران فارسی زبان دارند، اما به نظر میرسد اظهار علاقۀ رهبر معظم انقلاب به اقبال تنها به حُسن طبع شعر ایشان محدود نمیشود. بیشک، آن انتخاب(سخنرانی در مزار اقبال) میخواست پیامی را منتقل کند، همانطور که رهبر معظم انقلاب یک سال بعد، دربارۀ شخصیت اقبال چنین گفتند: «اقبال از شخصیتهای برجستۀ تاریخ اسلام است و شخصیت او چنان عمیق و متعالی است که نمیتوان تنها بر یکی از خصوصیتهای او و ابعاد زندگیاش تکیه کرد.» همچنین مقام معظم رهبری در کتاب «ستارۀ بزرگ شرق» و در سخنرانی سال ۱۳۶۴- اولین کنگرۀ اقبالشناسی در دانشگاه تهران- اقبال را «شاعرِ عالم» خواندهاند. بنابراین ما نباید اقبال را کوچک بشماریم؛ او یک شخصیت صلح طلب جهانی و در عین حال یک چهرۀ برجسته در تاریخ اسلام است.
اقبال در انقلاب اسلامی هم تاثیرگذار بوده و شهید مطهری بارها به گفتههای اقبال دربارۀ وحدت مسلمانان و کنار گذاشتن تفرقهها و سوءتفاهمها اشاره کرده است. اقبال همچنین دربارۀ این که تفاوت دیدگاهها و مسالۀ شیعه و سنی را باید کنار بگذاریم و با هم متحد شویم، بسیار سخن گفته است. این گونه است که امام خمینی (ره) از علامۀ اقبال به عنوان «عالم فقیه» نام بردهاند.

علامۀ اقبال از میان شعرای ایرانی بیش از همه به مولوی ارادت ورزیده است. این علاقه تا جایی بوده که او کتاب مثنوی مولوی را «قرآن عجم» نامید:
- مثنوی مولوی معنوی-------- هست قرآن در زبان پهلوی
اقبال در آرای سیاسی و اجتماعی خود پیرو سید جمالالدین اسدآبادی بود. اقبال وی را به عنوان مرشد و استاد خود قلمداد میکند و در مثنوی جاویدنامه میسراید:
- سیدالسادات مولانا جمال-------- زنده از گفتار او سنگ و سفال
- گفت مشرق زین دو کس بهتر نزاد-------- ناخن شان عقدههای ما گشاد
وجه نمادین و استعاری شعر حافظ باعث میشود شاعران زیادی از شیوۀ غزلیات او پیروی کنند. از این رو، حافظ حتی در خارج از مرزهای جغرافیایی ایرانِ امروز نیز، طرفداران و پیروانی دارد. در این میان یکی از کانونهای مورد توجۀ شعر و اندیشۀ حافظ، پاکستان است که شاعران قدیم و معاصر این کشور مانند معزالله مومند، واقف لاهوری، کاظم خان شیدا و مهمتر از همه علامۀ اقبال لاهوری تحت تأثیر شعر حافظ قرار گرفتهاند. با بررسی شعر اقبال لاهوری در مییابیم که حافظ از نظر شکل و معنا در شعر اقبال لاهوری تأثیر چشمگیر داشته است. این تأثیر به شعر فارسی اقبال محدود نمیشود، بلکه بر شعر اردو این شاعر نیز تأثیر گذاشته است.
نکتۀ تأمل برانگیزتر در این زمینه این است که یکی از منابع اصلی الهامبخش علامۀ اقبال و حافظ، قرآن است و در آثار هر دو شاعر، تأثیر ضمنی قرآن کریم، زیاد است، اما با بررسی نحوۀ بیان و تمهیدات زبانی- بلاغی به کار رفته در رجوع به آیات، در مییابیم که تفسیر حافظ از مضمون قرآنی، شعر اقبال را تحتالشعاع قرار داده است.
نتیجهگیری
اندیشه و عمل علامۀ اقبال، بیانگرِ شکوه و عزتِ بُنمایههای تاریخی- تمدنی و فرهنگی ایران و پاکستان است، زیرا وی در شرایطی که استعمار سیاسی و تهاجم فرهنگی غرب با تمام توان به هویت اسلامی مسلمانان منطقه فشار میآورد، به اِحیای اندیشه و فرهنگ شرقی و اسلامی پرداخت و در آن نبردِ نابرابر، جبهۀ خودی را بسیار تقویت کرد. امروزه نیز در جهانی که با بحرانهای هویتی، فرهنگی و اخلاقی روبهروست، بازخوانی میراث مشترک حافظ، سعدی و علامۀ اقبال میتواند راهی برای گفتوگوی بین تمدنی، تحکیم وحدت امت اسلامی و ارتقای روابط فکری میان ایران و پاکستان باشد؛ دو ملتی که گذشتهای مشترک، زبانی همریشه و آیندهای درهمتنیده دارند. بازشناسی و پاسداشت ابعاد مختلف اندیشۀ سیاسی و مذهبی اقبال بهعنوان یک تفکر تمدنساز، امروز هم میتواند مقاومت و مقابله با هجمۀ سیاسی و فرهنگی غرب را تسهیل کند.
در این راستا میتوان در ایران و پاکستان، اشعار و نوشتههای اقبال را در قالب کتاب در سطح گسترده، تدوین و منتشر کرد که این کار تا حدودی در پاکستان انجام شده است، اما مردم پاکستان نمیتوانند به طور کامل از آن ایدهها بهرهمند شوند، زیرا امروزه رواج زبان فارسی در آن کشور مانند گذشته نیست و این خلأ باید پر شود. همچنین تعیین هجدهم آبان(9نوامبر) سالروز تولد اقبال به عنوان روز فرهنگی ایران و پاکستان و ساخت یک اثر سینمایی و مجموعۀ تلویزیونی مشترک در خصوص سرگذشت اقبال لاهوری و همچنین برگزاری دورههای آشنایی با فرهنگ و تمدن اسلامی و همچنین آشنایی با فرهنگ دو کشور ایران و پاکستان، میتواند به شناخت بیشتر این فیلسوف و متفکر تمدنی کمک کند.