سیاست خارجی پاکستان در قبال حکومت طالبان نشاندهندۀ تغییر بنیادین در نگرشها و محاسبات راهبردی اسلامآباد است که ناشی از ناکامی سیاستهای تقابلی، فشارهای منطقهای و اقتصادی و تحولات ژئوپلیتیکی است. حکومت طالبان نیز با پذیرش واقعیتهای منطقهای و نیاز به ثبات داخلی، رویکردی واقعگرایانه و تعاملی در سیاست خارجی اتخاذ کرده است. با وجود موانع متعدد، ظرفیت قابل توجهی برای توسعۀ روابط راهبردی و همکاریهای پایدار میان دو طرف وجود دارد که میتواند زمینهساز ثبات و توسعه در جنوب آسیا باشد. تحقق این هدف، نیازمند ارادۀ سیاسی، سازوکارهای مستحکم و اقدامهای عملی در زمینههای امنیتی، اقتصادی و اجتماعی است.
مقدمه
مطالعات شرق | در تاریخ معاصر جنوب آسیا، روابط پاکستان و افغانستان همواره تحت تأثیر عوامل پیچیدۀ داخلی و بینالمللی بوده است. با بازگشت طالبان به قدرت در سال 1400، روابط میان پاکستان و حکومت طالبان دستخوش تغییرات قابل توجهی شد و همواره با تنشها و اتهامزنیها همراه بود. اما بعد از آنکه دو کشور 3 تنش را پشت سر گذاشتند، در سال جاری بیشتر نشانههای نرمش و تعامل میان این دو دیده میشود که این موضوع میتواند به عنوان یکی از مباحث مهم سیاسی و امنیتی منطقه در نظر گرفته شود.
هدف این نوشته، تحلیل علل و مؤلفههای مؤثر بر تغییر رویکرد پاکستان نسبت به حکومت طالبان، بررسی محاسبات و واکنشهای عملگرایانۀ حکومت طالبان و ارزیابی چشمانداز آیندۀ روابط میان دو طرف است. با بهرهگیری از روش تحلیل محتوای کیفیِ بیانیهها و گزارشهای متعدد، این نوشته تلاش میکند تصویری جامع و علمی از روند تحول در روابط پاکستان و حکومت طالبان ارائه دهد.
یافتهها حاکی از آن است که تغییر سیاست پاکستان در نتیجۀ ترکیبی از ناکامی راهبردهای امنیتی پاکستان، فشارهای منطقهای، تغییر محاسبات ژئوپلیتیک و نیازهای اقتصادی شکل گرفته است. حکومت طالبان نیز با توجه به نیاز به مشروعیت و حفظ ثبات داخلی، رویکردی واقعگرایانه در تعامل با اسلامآباد اتخاذ کرده است. با وجود موانع ساختاری و چالشهای متعدد، ظرفیت قابل توجهی برای توسعۀ همکاریها و تثبیت ثبات در منطقه وجود دارد.
چرایی و عوامل رویکرد جدید پاکستان
1. ناکامی سیاستهای امنیتی و بازنگری راهبردی اسلامآباد
پاکستان در سالهای گذشته تلاش کرده با استفاده از ابزار نظامی و فشار امنیتی، به ویژه از طریق عملیات علیه تحریک طالبان پاکستان (TTP)، طالبان را مجبور به مهار این گروه شورشی کند. این راهبرد مبتنی بر ایدۀ اعمال فشار و افزایش هزینه برای طالبان بود تا آن را به تعامل و همکاری در مقابله با تهدیدهای امنیتی وادار سازد. اما واقعیتهای میدانی نشان داد که این سیاست نه تنها موفق نبود، بلکه باعث تشدید ناامنیها در مناطق مرزی پاکستان شد و ایالتهای مهمی چون خیبرپختونخوا و بلوچستان صحنۀ درگیریهای خونین شدند. در مقابل، طالبان نیز حاضر به محدودسازی کامل گروههای وابسته نبودند که این امر، اسلامآباد را به تجدید نظر در رویکرد خود واداشت. نهایتاً، سیاست فشار به سیاست تعامل و دیپلماسی تغییر جهت داد و این تغییر را میتوان به عنوان نقطۀ عطفی در روابط دو طرف تلقی کرد.
2. رقابت ژئوپلیتیکی و تأثیر آن بر اتخاذ تصمیمهای جدید پاکستان
یکی از عوامل تعیینکننده در تغییر سیاست پاکستان، افزایش نفوذ هند در افغانستان است. دهلینو با استفاده از فرصتهای فراهم شده پس از بازگشت طالبان به قدرت، طرحهای توسعهای متعددی را در افغانستان آغاز کرده و روابط دیپلماتیک خود را با کابل گسترش داده است. این تحولات برای اسلامآباد زنگ خطری بود که میتوانست جایگاه تاریخی پاکستان را در افغانستان به خطر اندازد. نگرانی اسلامآباد از حضور و تأثیر هند، باعث شد سیاستهایی اتخاذ کند که به جای تقابل، بر تعامل و نزدیکی با طالبان متمرکز باشد تا نفوذ هند را در منطقه محدود کند. از سوی دیگر، چین که شریک کلیدی پاکستان در طرح راهگذر اقتصادی چین- پاکستان است، با نفوذ و میانجیگری در روابط پاکستان و حکومت طالبان، تلاش میکند ثبات منطقه را حفظ و از طرحهای اقتصادی خود صیانت کند. این رقابتهای ژئوپلیتیکی، همراه با فشارهای اقتصادی، اسلامآباد را وادار به بازتعریف سیاست خارجی خود کردهاند.
3. ملاحظات راهبردی پاکستان در قبال تنوع روابط حکومت طالبان
طالبان در دورۀ اخیر سیاست خارجی خود را با هدف تنوعبخشی به روابط منطقهای و بینالمللی دنبال کردهاند. نزدیکی حکومت طالبان به تهران و مسکو، اسلامآباد را با چالشی جدی مواجه کرده است. پاکستان همواره به عنوان بازیگر اصلی و سنتی در افغانستان محسوب شده، اما این تغییر رویکرد طالبان میتواند به کاهش نفوذ و اعتبار پاکستان منجر شود. این مسئله باعث شده اسلامآباد به طور فعال در پی احیای روابط راهبردی با طالبان باشد تا از انزوای بیشتر و از دست دادن جایگاه خود در منطقه جلوگیری کند. این رویکرد جدید، مبتنی بر محاسبات واقعگرایانه و صرفاً امنیتی و اقتصادی است و کمتر رنگ و بوی ایدئولوژیک دارد.
چرایی رویکرد تعاملی حکومت طالبان با پاکستان
حکومت طالبان با فشارهای داخلی و خارجی متعددی روبروست که آن را ناگزیر به اتخاذ رویکرد واقعگرایانه و انعطافپذیر در سیاست خارجی کرده است. مهمترین اولویت طالبان، کسب مشروعیت بینالمللی و منطقهای است که از طریق تعامل با پاکستان به عنوان همسایۀ کلیدی امکانپذیر است. همچنین، از نظر اقتصادی، افغانستان بهشدت به مسیرهای ترانزیتی پاکستان وابسته است، بنابراین حفظ و تقویت همکاری اقتصادی و حملونقل با اسلامآباد از ضروریات حیاتی طالبان محسوب میشود. علاوه بر این، حکومت طالبان به کنترل گروههای مسلح شورشی، از جمله تحریک طالبان پاکستان (TTP)، نیاز دارد تا امنیت داخلی خود را تضمین کند. همۀ این عوامل، طالبان را به سمت سیاستی معتدل و توام با همکاری در قبال پاکستان سوق داده است.
آثار عملی تغییر رویکرد طرفین
در سالهای اخیر، تحولات ملموسی در سطح تعاملات دیپلماتیک و همکاریهای امنیتی و اقتصادی میان پاکستان و طالبان به وقوع پیوسته است. ارتقای سطح نمایندگی دیپلماتیک از کاردار به سفیر، برگزاری نشستهای مشترک سهجانبه با حضور کشورهای منطقهای، امضای توافقنامههای مربوط به طرح راهآهن ترانس- افغان و اعلام توافق برای گسترش راهگذر اقتصادی چین- پاکستان(CPEC ) به داخل خاک افغانستان، نمونههایی از این روند هستند. علاوه بر این، تغییر در گفتمان حکومت طالبان دربارۀ فعالیتهای گروههای نیابتی و کاهش حمایت از تحریک طالبان پاکستان (TTP)، نشاندهندۀ تمایل واقعی به کاهش تنشها و برقراری ثبات است. این همکاریها زمینهساز کاهش تنشهای امنیتی و توسعۀ اقتصادی منطقه شدهاند.
موانع و چالشهای همکاری پایدار
با وجود تحولات مثبت، چالشها و موانع ساختاری مهمی در روابط پاکستان و طالبان وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد. مسئله خط دیورند که به عنوان مرز مورد مناقشه میان دو کشور شناخته میشود، یکی از عوامل اصلی تنشهاست و اختلاف بر سر آن به طور مکرر منجر به درگیریهای مرزی شده است. علاوه بر آن، اختلاف نظر در مورد نحوۀ برخورد با تحریک طالبان پاکستان (TTP) و ناتوانی طالبان در مقابلۀ کامل با این گروه، همچنان به عنوان یک عامل تهدیدکنندۀ روابط باقی مانده است. بحران مهاجران افغان و نحوۀ بازگرداندن آنها نیز مسئلۀ دیگری است که به بار روانی و سیاسی روابط دو کشور افزوده است. در داخل پاکستان، تفاوت دیدگاهها و تضاد منافع میان نهادهای سیاسی، نظامی و احزاب سیاسی باعث شده سیاست خارجی پاکستان در قبال طالبان فاقد انسجام کامل باشد که این موضوع ریسک ناپایداری سیاستها را افزایش میدهد.
چشمانداز روابط دوجانبه پاکستان و حکومت طالبان
با توجه به روندهای کنونی و ملاحظات متعدد، انتظار میرود روابط میان پاکستان و حکومت طالبان در آیندۀ نزدیک به سمت گسترش همکاریهای امنیتی و اقتصادی حرکت کند، اما دستیابی به روابطی پایدار مستلزم حل و فصل مسائل ساختاری و رفع بیاعتمادیهای تاریخی است. ایجاد سازوکارهای رسمی برای گفتوگو، مدیریت مرزها و همکاری در زمینۀ مقابله با گروههای مسلح، از ضرورتهای حیاتی محسوب میشوند. پرهیز از بهرهبرداری ابزاری از گروههای شورشی و تمرکز بر منافع مشترک منطقهای میتواند روند بهبود روابط را تسریع کند. البته این روند با توجه به پویاییهای سیاسی داخلی پاکستان و تحولات منطقهای، نیازمند انعطافپذیری و ارادۀ قوی سیاسی است.
نتیجهگیری
سیاست خارجی پاکستان در قبال حکومت طالبان نشاندهندۀ تغییر بنیادین در نگرشها و محاسبات راهبردی اسلامآباد است که ناشی از ناکامی سیاستهای تقابلی، فشارهای منطقهای و اقتصادی و تحولات ژئوپلیتیکی است. حکومت طالبان نیز با پذیرش واقعیتهای منطقهای و نیاز به ثبات داخلی، رویکردی واقعگرایانه و تعاملی در سیاست خارجی اتخاذ کرده است. با وجود موانع متعدد، ظرفیت قابل توجهی برای توسعۀ روابط راهبردی و همکاریهای پایدار میان دو طرف وجود دارد که میتواند زمینهساز ثبات و توسعه در جنوب آسیا باشد. تحقق این هدف، نیازمند ارادۀ سیاسی، سازوکارهای مستحکم و اقدامهای عملی در زمینههای امنیتی، اقتصادی و اجتماعی است.
برای تحکیم روابط میان پاکستان و حکومت طالبان، ایجاد و تثبیت مسیرهای دیپلماتیک و امنیتی رسمی و مستمر ضروری است تا مسائل سیاسی و امنیتی به طور هماهنگ و مؤثر مدیریت شود. همچنین، تشکیل سازوکارهای مشترک برای مدیریت مرزها و کاهش تنشهای میدانی به منظور تضمین امنیت پایدار لازم است. همکاریهای اقتصادی، بهویژه در حوزۀ ترانزیت، حملونقل و توسعۀ زیرساختها باید گسترش یافته و تقویت شود تا منافع مشترک اقتصادی افزایش یابد. مقابلۀ مشترک با فعالیت گروههای شورشی و جلوگیری از بهرهبرداری ابزاری از آنها باید در اولویت قرار گیرد. همچنین، رویکرد انسانی و مدبرانه در مدیریت بحران مهاجران افغان میتواند به کاهش تنشهای اجتماعی و سیاسی کمک کند و فضای همکاری را بهبود بخشد. تحقق این اقدامها میتواند زمینهساز ایجاد چارچوب همکاری پایدار در منطقه شود.