کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

تحلیل تحولات جدید سیاست خارجی پاکستان

به سوی «تغییر پارادایم» در سیاست خارجی پاکستان

دکتر ویدا یاقوتی کارشناس مسائل پاکستان

مرکز مطالعات راهبردی شرق , 27 آذر 1404 ساعت 10:45

مولف : دکتر ویدا یاقوتی؛ پژوهشگر و استاد دانشگاه

مسئلۀ محوری در نوشتار حاضر این است که «گسترش» دیپلماسی پاکستان حول چه مأموریت، هدف و نظم معنایی کلانی شکل گرفته است و پیامدهای آن برای ایران چیست؟ … این الگوی چند وجهی لزوماً به معنای موفقیت نیست، اما نشان‌دهندۀ نوعی «راهبرد بازتعریف‌شدۀ بقا» است که در آن دیپلماسی نه ابزار مکمل، بلکه ابزار اصلی تأمین امنیت و خروج از بحران تلقی می‌شود.


🖊️ نویسنده: دکتر ویدا یاقوتی کارشناس مسائل پاکستان
⏱️ زمان مورد نیاز برای مطالعه: 10 دقیقه 

به سوی «تغییر پارادایم» در سیاست خارجی پاکستان

مقدمه

مطالعات شرق | سیاست خارجی پاکستان در چند ماه اخیر، وارد مرحلۀ جدیدی شده است که ویژگی اصلی آن، انتقال از «دیپلماسی تدافعی کلاسیک» به «دیپلماسی فعال مبتنی بر بازتوزیع ریسک و فرصت» در محیط‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای است. این تحول نه ‌فقط نتیجۀ تغییر دولت‌ها، بلکه محصول یک جابه‌جایی ساختاری در معماری قدرت داخلی پاکستان است؛ جابه‌جایی‌ای که محور آن، تثبیت نقش ارتش و سرویس اطلاعاتی ISI در سیاست خارجی و تبدیل دیپلماسی به ابزاری برای مدیریت هم‌زمان ناامنی داخلی، رقابت با هند، بی‌ثباتی افغانستان و فشارهای اقتصادی است.

در این چارچوب، پاکستان با بهره‌گیری از موقعیت ژئواستراتژیک خود در قلب اتصال آسیای جنوبی، آسیای مرکزی، غرب آسیا و اقیانوس هند، تلاش کرده است معنای جدیدی از نقش فراملی خود بسازد؛ نقشی که آن را از سطح یک قدرت منطقه‌ای شکننده به سطح «بازیگری» ارتقا دهد. به این ترتیب، پاکستان در معادلات ژئوپلیتیک، امنیتی، ترانزیتی و انرژی نقش میانجی ایفا خواهد کرد.

مسئلۀ محوری در نوشتار حاضر این است که «گسترش» دیپلماسی پاکستان حول چه مأموریت، هدف و نظم معنایی کلانی شکل گرفته است و پیامدهای آن برای ایران چیست؟ استدلال مطرح شده آن است که پاکستان بر خلاف گذشته، یک دیپلماسی چندوجهی هم‌زمان را در پیش گرفته است. پاکستانی‌ها می‌کوشند بدون وابستگی مطلق به یک قدرت، از شکاف‌های راهبردی میان چین و آمریکا، میان جهان عرب و ترکیه، میان قدرت‌های خلیج فارس و ایران و میان بازیگران رقابتی در افغانستان بهره‌برداری کنند.

این الگوی چند وجهی لزوماً به معنای موفقیت نیست، اما نشان‌دهندۀ نوعی «راهبرد بازتعریف‌شدۀ بقا» است که در آن دیپلماسی نه ابزار مکمل، بلکه ابزار اصلی تأمین امنیت و خروج از بحران تلقی می‌شود. برای ج.ا.ایران، که مرزهای امنیتی، اقتصادی و ژئوپلیتیکی آن با پاکستان درهم‌تنیده است، تشخیص دقیق خطوط پنهان و آشکار این دیپلماسی، اهمیت حیاتی دارد. زیرا سیاست خارجی پاکستان، آمیزه‌ای از رفتارهای تاکتیکی کوتاه‌مدت و اهداف راهبردی میان‌مدت است و هرگونه اشتباه در فهم این دو سطح، می‌تواند به خطای محاسباتی در سیاست‌گذاری منجر شود. در نتیجه، این تحلیل با هدف ارائۀ رویکردی مبتنی بر واقعیت و چندلایه به دنبال کشف منطق درونی، روندهای نهفته و اهداف واقعی «گسترش» دیپلماسی پاکستان است.

تحلیل روندی و معنایی دیپلماسی نوین پاکستان

سیاست خارجی در پاکستان از لحاظ معنایی، بر سه ستون اصلی استوار شده است: «امنیت‌محوریِ ساختاری»، «اقتصادمحوریِ راهبردی» و «هویت‌محوریِ ابزارمند».

امنیت‌محوری، ریشه در طولانی‌ترین معادلۀ امنیتی در آسیای جنوبی یعنی تضاد ژئوپلیتیکی با هند دارد که پاکستان را واداشته برای بقا به‌طور مداوم به دنبال ساخت ائتلاف‌های خارجی باشد. اقتصادمحوری، نتیجۀ وضعیت شکنندۀ اقتصاد داخلی، بدهی‌های سنگین و نیاز دائمی به سرمایۀ خارجی است که باعث شده سیاست خارجی، تابع ضرورت‌های مالی و اقتصادی شود. هویت‌محوری نیز با بهره‌گیری از موقعیت پاکستان به‌عنوان «تنها قدرت هسته‌ای جهان اسلام» دیپلماسی آن را به ابزاری برای ایجاد نفوذ نرم در سازمان همکاری اسلامی، خاورمیانه و محیط‌های پیرامونی تبدیل کرده است.

ترکیب این سه محور نشان می‌دهد رفتار خارجی پاکستان حتی زمانی که ظاهراً واکنشی به نظر می‌رسد، در واقع بخشی از یک چارچوب معنایی کلان است که بقا، موازنه و مشروعیت را در سطوح منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بازتولید می‌کند.

بر این اساس، اگر بخواهیم دیپلماسی پاکستان را در چارچوبی قابل فهم قرار دهیم، باید آن را نوعی صورت‌بندی از «راهبرد در شرایط عدم قطعیت» بدانیم. چراکه، این کشور نه فرصت آن را داشته که ابتدا قدرت بسازد و سپس دیپلماسی را طراحی کند و نه توان آن را  دارد از طریق ابزارهای سخت در منطقه، هژمونی ایجاد کند. بنابراین، منطق اصلی رفتار خارجی پاکستان «سازگاری دائمی با تغییر شرایط محیطی» است. در نتیجه با تغییر دولت‌ها در کابل، روایت دیپلماسی آن تغییر می‌کند؛ با تغییر وزن چین و آمریکا، زبان تعامل آن تغییر می‌کند؛ با تغییر منابع مالی در خلیج فارس، اولویت‌های سیاست خارجی نیز تغییر می‌کند. این نوع سازگاری، نه نشانۀ بی‌ثباتی، بلکه نشانۀ تلاشی راهبردی برای بقا در یک محیط دائماً متلاطم است. از این منظر، پاکستان یک راهبرد تطبیق‌دهنده دارد؛ بازیگری که می‌داند آنچه بر او تحمیل می‌شود بیش از چیزی است که خود قادر به کنترلش باشد.

شاید در نگاه اول، دیپلماسی پاکستان نامنسجم به نظر برسد اما بر خلاف ظاهرِ پراکنده و گاه متناقض، دارای یک «مأموریت راهبردی سه‌سطحی» است.

نخست، تثبیت برتری امنیتی در برابر هند از طریق موازنه‌سازی چین‌محور. دوم، ایجاد شبکه‌ای از روابط اقتصادی با خلیج فارس، چین و غرب برای تأمین نقدینگی و سرمایه‌گذاری و سوم، تبدیل شدن به «گرهگاهِ ژئوپلیتیک» در مسیرهای اتصال آسیای جنوبی، آسیای مرکزی، غرب آسیا و اقیانوس هند.

در این معنا، پاکستان می‌کوشد نقش یک «میانجی» را ایفا کند. این مأموریت نه‌تنها امکان جابه‌جایی وزن ژئوپلیتیکی پاکستان را فراهم می‌کند، بلکه به این کشور اجازه می‌دهد بحران‌های داخلی خود از کشمکش‌های سیاسی گرفته تا فشارهای اقتصادی را از طریق کسب حمایت خارجی مدیریت کند. بنابراین، دیپلماسی پاکستان، فرصت‌محور است اما در چارچوب یک مأموریت کلان تعریف می‌شود.به این ترتیب، پاکستان در محیط منطقه‌ای خود تلاش می‌کند نقاط ضعف ساختاری را به ابزارهای قدرت تبدیل کند.

بر این مبنا، پاکستان به‌طور کامل وارد محور چین نمیشود، چون به ابزارهای مالی و امنیتی آمریکا نیاز دارد. نمی‌تواند کاملاً در محور عربستان قرار گیرد، چون نیازمند موازنه ترکیه و قطر است. نمی‌تواند کاملاً در محور ترکیه باشد، زیرا نیازهای مالی‌اش از کشورهای خلیج فارس تأمین می‌شود. بنابراین، راهبرد سیاست خارجی پاکستان نه از آشفتگی، بلکه از «شناخت محدودیت‌های خود» ناشی می‌شود. این کشور، راهبردی را برگزیده که هدفش «حداکثرسازی انعطاف» و «حداقل‌سازی تعهدها» است.

ملاحظات سیاسی

ارزیابی سیاست خارجی پاکستان باید با درنظرگرفتن چند ملاحظۀ اساسی انجام شود:

  • نخست، نقش فراگیر ارتش و ISI که عملاً «تنظیم‌کنندۀ مسیر راهبردی» در سیاست خارجی هستند و امکان تغییرات ناگهانی در رفتار دیپلماتیک را افزایش می‌دهند.
  • دوم، وابستگی ساختاری به منابع مالی خارجی که پاکستان را در برابر فشارهای مالی آمریکا، عربستان، امارات، چین و نهادهای بین‌المللی آسیب‌پذیر می‌کند و موجب نوسان در انتخاب‌های سیاست خارجی می‌شود.
  • سوم، پیچیدگی روابط پاکستان با طالبان، گروهی که به حاکمیت رسیده و دیگر تابع محض اسلام‌آباد نیست و بعضاً مسیر‌های واگرا را انتخاب می‌کند.
  • چهارم، افزایش وزن رقابت ژئوپلیتیکی چین و آمریکا در محیط پیرامونی پاکستان که این کشور را به میدان فشارهای متضاد تبدیل کرده است.
  • پنجم، شکنندگی دولت غیرنظامی که امکان هماهنگی راهبردی بلندمدت را کاهش می‌دهد.
  • ششم، شکل‌گیری شبکه‌های قدرت اقتصادی- نظامی جدید در پاکستان که تلاش دارند مسیر سیاست خارجی را با نیازهای اقتصادی خود همسو کنند.
  • و نهایتاً، تلاطم داخلی و بحران‌های اجتماعی که ممکن است جهت‌گیری دیپلماسی را در سطح رفتاری متغیر و ناپایدار کنند.

جمع‌بندی و توصیه‌ها

به‌رغم برداشت‌های رایج که سیاست خارجی پاکستان را متناقض یا واکنشی می‌دانند، این تحلیل نشان می‌دهد که رفتار این کشور بر یک منطق معنادار و قابل ‌پیگیری استوار است. پاکستان می‌کوشد با بهره‌گیری از موقعیت جغرافیایی خود، ایجاد روایت‌های هویتی و افزایش تنوع در روابط خارجی، ضعف‌های داخلی، فشارهای اقتصادی و تهدیدهای امنیتی را تعدیل کند.

گسترش دیپلماسی اسلام‌آباد نه از سر جاه‌طلبی، بلکه نتیجۀ ضرورتی ساختاری است که هدف آن، حفظ فضای مانور در برابر فشارهاست. بنابراین، هرگونه سیاست‌گذاری در قبال پاکستان باید بر این رویکرد مبتنی باشد که پاکستان در تلاش است از میان مجموعه‌ای از خطرها، «کم‌هزینه‌ترین مسیر» را انتخاب کند؛ مسیری که در آن هیچ رابطه‌ای آن‌قدر عمیق نشود که بازگشت از آن غیرممکن باشد. بر پایۀ تحلیل فوق، توصیه‌های زیر برای دیپلماسی ج.ا.ایران در قبال پاکستان قابل تأمل است:

مناسبات با پاکستان نمی‌تواند بر پایه انتظارِ وفاداری طولانی‌مدت از آن کشور باشد؛ زیرا پاکستان به لحاظ ساختاری به سیاست عدم تعهد تمایل دارد.

در تعامل با پاکستان می‌توان بر همکاری‌های عملی و کم‌هزینه اما راهبردی متمرکز شد. در این رابطه، اولویت با طرح‌های انرژی متقابل، طرح‌های حمل و نقل مرزی و سازوکارهای تبادل اطلاعات امنیتی برای مقابله با تروریسم فرامرزی است. این حوزه‌ها، بیشترین بازدهی را با کمترین هزینۀ سیاسی دارند.

در رابطه با تنش در روابط پاکستان و حکومت طالبان، می‌توان سازوکارهای مشترک ایران- پاکستان- افغانستان و مشارکت‌های منطقه‌ای را تقویت کرد تا منافع مشترک حاصل شود.

ج.ا.ایران می‌تواند ظرفیت سرزمینی خود را به‌عنوان دارندۀ راهگذری تکمیلی و کم‌تنش، در امتداد راهگذر CPEC در پاکستان معرفی کند که قادر به تأمین منافع چین- پاکستان و ایران است. این راهبرد باید با مشوق‌های اقتصادی و ساختاری همراه باشد.

مناسب است روابط با پاکستان همواره به شکل تعامل هدفمند، سنجیده و مبتنی بر احترام متقابل کنونی استمرار یابد. زیرا پاکستان در سطح هویتی خود را کشوری میداند که بقا را با استقلال گره زده و در قبال هرگونه تهدید علیه شأن ملی خود، واکنش جدی نشان می‌دهد.

دکتر ویدا یاقوتی

دکتر ویدا یاقوتی
دکتری علوم سیاسی
کارشناس مسائل پاکستان


کد مطلب: 4207

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/4207/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir