مقدمه
مطالعات شرق | خاندان گیلانی، بهمثابه یکی از نهادهای اجتماعی- دینی تأثیرگذار در پاکستان، همواره در تقاطع تصوف، سیاست و دیپلماسی فرهنگی، جایگاهی بیبدیل داشته است. این خاندان که نسب خود را به شیخ عبدالقادر گیلانی (561–470 قمری)، عارف شافعی مذهب و بنیانگذار طریقت قادریه، میرساند، نهتنها بهعنوان حلقۀ پیونددهندۀ ایران عرفانی به شبهقارۀ هند عمل کرده، بلکه در شکلدهی به گفتمانهای معنوی و حتی راهبردهای سیاسی پاکستان معاصر نیز نقشی محوری ایفا کرده است.
تاریخ این خاندان در پاکستان، بازتابی از تلفیق میراث ایرانیِ تصوف با بستر محلیِ جنوب آسیاست؛ میراثی که در دورههایی همچون نخستوزیری یوسف رضا گیلانی (۲۰12– ۲۰08) به مجرایی برای تعمیق روابط اسلامآباد و تهران تبدیل شد. پیوندهای این خاندان با ایران، فراتر از اشتراک مذهبی است و زبان فارسی بهعنوان «زبان مشترک عرفان» یک رکن اصلی این پیوند است. همچنین اشتراک در آیینهای اقبالشناسی و... ریشه در همگرایی فرهنگیِ دیرینه دارد.
این نوشتار با واکاوی شاخصههای مهم تاریخی خاندان گیلانی و ظرفیتهای فرهنگیِ آن، درپی تبیین این پرسش است که چگونه این شبکۀ ارتباطی میتواند در شرایط کنونی به ابزاری برای تقویت روابط فرهنگی بین ایران و پاکستان تبدیل شود.
شجرۀ ایرانی خاندان گیلانی
خاندان گیلانی در پاکستان، یکی از بارزترین نمونههای تداوم نفوذ خاندانهای صوفیانه با ریشههای ایرانی در شبهقاره محسوب میشود.
این خاندان، که نسب خود را به سید موسی پاک شهید (عارف قرن شانزدهم) و در نهایت به شیخ عبدالقادر گیلانی (561–470 قمری)، میرساند، نمایندۀ جریانی تاریخی است که از گیلانِ ایران و بغداد تا پاکستان امتداد یافته است. براساس اسناد تاریخی، خاستگاه نخستینِ این خاندان، گیلان در شمال ایران بوده است، جایی که شیخ عبدالقادر گیلانی (بنیانگذار طریقت قادریه) در آن پرورش یافت. پس از گسترش طریقت قادریه در عراق و سپس شبهقاره، بسیاری از اعضای این خاندان در سدههای ۱۶ و ۱۷ میلادی از بغداد به مناطق مختلف هند و پاکستان کنونی مهاجرت کردند.
شهر مُلتان، بهعنوان یکی از کانونهای تصوف در جنوب پنجاب، پذیرای بسیاری از اعضای این خاندان شد و آنها بهتدریج به چهرههای مذهبی و سیاسی مؤثری تبدیل شدند. برخی از شاخههای این خاندان در افغانستان حضور دارند و باور عمومی در این کشور آن است که گیلانیهای افغانستان عمدتاً از مهاجران پاکستانی هستند که خود ریشه در هندِ پیش از تقسیم، دارند. با بررسی منابع تاریخی، میتوان ادعا کرد که اکثر گیلانیهای پاکستان، یا مستقیماً از نوادگان مهاجران ایرانی هستند یا تحت تأثیر جریانهای صوفیانهای قرار گرفتهاند که از ایران به شبهقاره گسترش یافتهاند (توسلی، 1404: 1-3).
در دورۀ گورکانیان، زبان فارسی بهعنوان زبان عرفان و دیوانسالاری، نقش مهمی در حفظ این پیوندها ایفا کرده است. امروزه، این خاندانها میتوانند بهعنوان پل فرهنگی میان ایران و پاکستان عمل کنند چراکه اشتراکهای مذهبی، تاریخی و زبانی آنها زمینهای منحصربهفرد برای همگرایی منطقهای فراهم میکند. این خاندان با حفظ شبکۀ گستردۀ خانقاهها و نهادهای آموزشی خود، میتواند به بازیگری کلیدی در تقویت دیپلماسی مردمی و گفتوگوی تمدنی تبدیل شود.
پژوهشهای آینده میتوانند با واکاوی اسناد خاندان و منابع تاریخی، زوایای پنهان این ارتباطات را بیشتر روشن کنند. به همین دلیل با نگاهی به تاریخ و پیشینۀ حضور گیلانیها در هند و شبهقاره میتوان گفت که اجداد خاندان گیلانی اکثریت از گیلانیهای ایرانی بودهاند که یا به هند مهاجرت کرده و سپس به پاکستان رفتهاند یا نوادگان آنها اکنون در پاکستان حضور دارند.
بنیانگذار و بزرگان سلسلۀ قادریه
سلسلۀ قادریه، پیروان عبدالقادر گیلانی هستند و بزرگترین و گستردهترین فرقۀ صوفیه را در تمام کشورهای اسلامی تشکیل دادهاند. از بزرگان طریقۀ قادریه، عبدالقادر جزایری و دارالشکوه هستند. برخی، شیخ عبدالقادر را بنیانگذار سلسله قادریه که امروز در نقاط گوناگون جهان پیرو دارد، میدانند، اما اینکه خود وی و یا اولاد او چنین داعیهای را داشته باشند محل اختلاف است.
سلسلۀ قادریه در پاکستان جایگاه ویژه و پیروان زیادی دارد و به عنوان یکی از طریقتهای اصلی اهل سنت شناخته میشود. در برخی منابع ادعا شده که این فرقه توسط عبدالقادر تاسیس نشد بلکه به دست نوادگان و مریدان عبدالقادر در سالهای بعدی تشکیل شد که به آنها «القادریون» میگفتند. از سرشناسان آنها «شیخ علی حزین گیلانی» از نوادگان زاهد گیلانی است که به بنارس هند رفته و شاعر و فیلسوف بوده است.
«شیخ محمدعلی حزین لاهیجی»، فرزند ابوطالب زاهد گیلانی، مورخی ژرفکاو و متفکری سیاستمدار بوده است. سال ۱۱۵۴ تاریخ و سفرنامه خود را در شهر جهانآباد (دهلی) مینویسد و در ۱۱۶۱، آن منطقه را ترک کرده و به اکبرآباد رفته و سپس در بنارس هندوستان اقامت میگزیند. در منابع ذکر شده است که وی ۱۹ سال در بنارس زندگی میکند و مورد احترام همۀ مردم و اعیان بوده است اما او بسیاری از امیران و شاعران و صاحبان زر و زور را هجو کرد. سرانجام در سن ۷۷ سالگی در سال ۱۱۸۰ زندگی را بدرود گفته و در باغی در پاکستان که خود احداث کرده بود آرامش جاودانه مییابد (علما و عرفا، 1403). برخی دیگر از بزرگان خاندان گیلانی عبارتند از:
آصف گیلانی
از رهبران اهل تسنن است که در سال 2012 به مذهب شیعه روی میآورد. او در سخنان خود گفته است من و همه پیروان و دوستدارانم اعلام میکنیم که شیعه علیبن ابیطالب میشویم و غلام پیروان علی در جهان هستم. (صراط عشق، 1403).
حکیم ابوالفتح گیلانی
ابوالفتح گیلانی از اشرافزادگان گیلان در ایران بوده است. پدر او، مولانا عبدالرازق، سالها به عنوان صدر گیلان خدمت کرد. اما هنگامی که شاه طهماسب صفوی گیلان را فتح کرد، حاکم آنجا، احمدخان، به اسارت درآمد و مولانا عبدالرازق تحت شکنجه کشته شد. برای فرار از آزار و اذیت صفویان، ابوالفتح گیلانی و دو برادرش، حکیم حمام و حکیم نورالدین، در سال بیستم سلطنت اکبرشاه (حدود ۱۵۷۵ میلادی) به هند گریختند. آنان پس از ورود به دربار مغولان، به دلیل نسب اشرافی و تواناییهای شخصیشان، مورد پذیرش و حمایت اکبرشاه قرار گرفتند.
مورخان همعصر او، از جمله ابوالفضل علامی و عبدالقادر بداونی، از هوش سرشار، سیاستمداری و دانش گستردۀ ابوالفتح گیلانی یاد کردهاند. «بداونی» بهویژه از برتری فکری و تأثیر او در دربار اکبرشاه تمجید میکند. حکیم ابوالفتح گیلانی پس از چهار سال خدمت در دربار مغول، در ۱۵۷۹ میلادی، به عنوان صدر و امین (ادارهکنندۀ) بنگال منصوب شد. در دوران مسئولیت او، قیام قبیلۀ قاشالها در این منطقه رخ داد. در این شورش، سپاه مغول شکست خورده و بسیاری از مقامها، از جمله ابوالفتح گیلانی و برادرش نورالدین، اسیر شدند.
ابوالفتح گیلانی موفق به فرار میشود و خود را به دربار اکبر میرساند، اما برادرش نورالدین کشته میشود. با وجود این، اکبر همچنان به او اعتماد داشته و او را تا زمانی که در سال ۱۵۸۹ میلادی درگذشت، در دربار نگه داشت. مقبرۀ حکیم ابوالفتح گیلانی یکی از بناهای تاریخی دوران مغول است که در «حسنابدال»، پاکستان واقع شده است. این مقبره محل دفن حکیم ابوالفتح گیلانی (متوفی ۱۵۸۹م) و برادرش حکیم حمام گیلانی (متوفی ۱۵۹۵م) است. این بنا نهتنها یک شاهکار معماری است، بلکه یادآور پیوندهای تاریخی میان ایران و هند گورکانی در دوران حکومت جلالالدین اکبر است. (پایگاه تخصصی تحلیلی جامعه و فرهنگ ملل، 1404).
یوسفرضا گیلانی
چهرۀ سیاسی و فرهنگی نام آشنای یوسفرضا گیلانی در تاریخ حکومتداری پاکستان از دیگر مصادیق نوشتار حاضر است. در منابع بسیاری بیان شده است که اجداد یوسفرضا گیلانی ایرانی هستند برای مثال در سفر ایشان به ایران، استاندار گیلان با اشاره به اینکه گیلان پیوندی تاریخی با پاکستان دارد، گفته است: «جد کبیر خاندان بزرگ سید یوسفرضا گیلانی دارای هویت ایرانی و با سابقه فرهنگ و تمدن بزرگ ایرانیان است (خبرگزاری مهر، 1390).
در هنگام سفر وی به ایران، نخست وزیر پاکستان پس از ورود به رشت مرکز استان گیلان برای زیارت شیخ زاهد گیلانی - از اجدادش - به لاهیجان سفر کرده است (خبرگزاری مهر، 1390). در دوران یوسفرضا گیلانی، این میراث صوفیانه به عنوان عاملی برای کاهش تنشهای مذهبی و تقویت گفتوگوهای فرقهای بین دو کشور مورد توجه قرار گرفت. گیلانی در دوران نخستوزیری خود، با وجود فشارهای بینالمللی و منطقهای، رویکردی متعادل و همگرایانه نسبت به ایران اتخاذ کرد. از جمله مهمترین اقدامهای او میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- حمایت از طرح خط لولۀ گاز ایران- پاکستان: گیلانی از این طرح به عنوان عاملی برای تقویت همکاریها در حوزۀ انرژی و اقتصاد دفاع کرد، هرچند فشارهای آمریکا و عربستان مانع از تحقق کامل آن شد.
- موضع مستقل در قبال تحریمهای ایران: برخلاف جهتگیری برخی کشورهای منطقه، گیلانی از مواضع تهاجمی علیه ایران خودداری کرد و بر حل و فصل مسائل از طریق دیپلماسی تأکید داشت.
- تقویت روابط فرهنگی و مذهبی: با توجه به پیشینۀ صوفیانه خاندان گیلانی، دوران زمامداری وی تبادلات فرهنگی بین مراکز دینی دو کشور برقرار بوده است.
با این حال، همگرایی پاکستان با ایران در این دوره همانند سایر دورههای قبلی با موانعی روبهرو شد، مثلاً نفوذ و فشارهای ریاض و واشنگتن برای کاهش روابط اسلامآباد با تهران (بهویژه در پروندههای هستهای و یمن)، مانع از پیشرفت بیشتر همکاریها شد. رقابتهای ژئوپلیتیک نیز عامل دیگر بود. اختلافهای تاریخی پاکستان با هند و روابط نزدیک ایران با دهلی نیز به عنوان عامل بازدارنده عمل میکرد. بهرغم چالشهای فوق، دوران یوسف رضا گیلانی، نشاندهنده تمایل بخشی از نخبگان پاکستانی به تقویت روابط سیاسی و فرهنگی با ایران بر اساس مشترکات تاریخی و منافع اقتصادی بود. هرچند این روند پس از او با فراز و نشیبهایی همراه شد.
جمعبندی
خاندان گیلانی به عنوان یکی از کانونهای نفوذ معنوی- سیاسی در پاکستان، دارای ریشههای عمیق ایرانی است که پیشینۀ آن به شیخ عبدالقادر گیلانی، بنیانگذار طریقت قادریه در قرن ششم هجری بازمیگردد. مهاجرت تاریخی اعضای این خاندان از ایران به شبهقاره، میراث عرفانی ایرانی را به پاکستان منتقل کرده است. چهرههای شاخصی مانند حکیم ابوالفتح گیلانی در دورۀ گورکانیان و یوسفرضا گیلانی در دوران معاصر، گواه این پیوند تاریخی هستند.
این خاندان از یکسو نقشِ محوری در رهبری طریقت قادریه به عنوان یکی از گستردهترین سلسلههای صوفیانۀ پاکستان دارد و از سوی دیگر در عرصۀ سیاسی تأثیرگذار بوده است، چنانکه در دورۀ نخستوزیری یوسفرضا گیلانی، شاهد تقویت روابط ایران و پاکستان بودیم.
اشتراکهای زبانی (فارسی)، مذهبی و شبکۀ گستردۀ خانقاههای قادریه، ظرفیت بالایی برای دیپلماسی عمومی (فرهنگی) ج.ا.ایران در پاکستان ایجاد کرده است. هرچند چالشهایی مانند رقابتهای ژئوپلیتیک و اختلافهای فرقهای وجود دارد، اما این خاندان با دارا بودن سرمایه نمادین و اجتماعی میتواند به عاملی کلیدی برای تحکیم روابط دو کشور تبدیل شود. بهرهگیری از ظرفیتهای فرهنگی مشترک و پژوهشهای آکادمیک دربارۀ اسناد تاریخی این خاندان، مسیر مناسبی برای تقویت این پیوندهاست. در این حوزه، ظرفیتهای راهبردی برای دیپلماسی فرهنگی به عنوان ابزاری برای اعمال پارادیپلماسی عبارتند از:
ریشههای خاندان گیلانی در فرهنگ و تمدن ایرانی
اشتراکهای زبانی (فارسی بهعنوان زبان تاریخی عرفان و تصوف)
پیوندهای مذهبی- نمادین (تکریم مشترک شخصیتهایی مانند شیخ عبدالقادر گیلانی)
شبکۀ گستردۀ خانقاهها در پاکستان و افغانستان و .…




















