عرب¬ها در 20 سال گذشته سه موضع در قبال افغانستان داشتد؛ دستهای از کشورها موضعی کاملا بیطرف داشتند و بیعلاقه به مسائل افغانستان بودند که کشورهای هلال حاصلخیز و حاشیه نشینهای خلیجفارس به استثنای قطر در این دسته حضور داشتند. دوم کشور عراق بود که سرنوشت مشابه افغانستان داشت و وضعیت افغانستان را رصد میکرد اما تعاملی در میان نبود. سوم، تعدادی از کشورهای عربی مانند مصر، امارات و عربستان تلاش کردند تا در چهارچوبهای کلان تعاملات استراتژیکی با غرب، به مسایل افغانستان ورود پیدا کنند. به دلیل جابجایی قدرت در برخی از این کشورها از جمله عربستان، ریاض از نقش مهم بازیگری در حلقه دوم بحران افغانستان به حلقه سوم عقبنشینی کرد. در این سو نیز نه حکومت افغانستان و نه طالبان تعهد و علاقه سعودیها به مسائل افغانستان را جدی نمیدانستند.
مطالعات شرق/
مقدمه
کشورهای حوزه خلیج فارس در نزدیک به نیم قرن گذشته همواره در مباحث مربوط به افغانستان نقش داشتهاند. در زمان تهاجم شوروی به افغانستان این کشورها با کمکهای هنگفت مالی به مجاهدین و نیز حمایت از مدارس دینی در پاکستان، بسترهای رشد و تکثیر افراطگرایی در منطقه را کاشته و با فروپاشی شوروی و رفتن افغانستان به سمت جنگهای داخلی، کشورهای عربی حوزه خلیجفارس با حمایتهای مالی و پشتیبانی از پاکستان، به پدید آمدن نیروی جدیدی به نام طالبان کمک کردند. در دوره نخستِ حاکمیت طالبان، روابط کشورهای عربستان و امارات متحده عربی با طالبان به سطح تبادل سفرا رسید. اما با رویداد یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ و حمله آمریکا به افغانستان و متعاقب آن به عراق، شرایط ژئوپلیتیکی منطقه دگرگون شد و کشورهای عربی علاقه گذشته را به مسایل افغانستان از دست دادند.
اما با شدت گرفتن بحث مذاکرات صلح میان ایالات متحده و طالبان، کشور کوچک اما تاثیر گذار حوزه خلیجفارس یعنی قطر، نقش اساسی در آن ایفا کرد و این مذاکرات به رغم این که برای قطر دستاوردهای دیپلماتیک داشت اما منجر به سقوط جمهوریت در افغانستان شد. حال سئوال این است که در پسا سقوط جمهوریت، روابط کشورهای عربی با حکومت طالبان چگونه است؟ این کشورها چه نگاهی به طالبان دارند و آیا امکان گسترش جنبشهای شبیه به طالبان در خاک کشورهای عربی وجود دارد؟ به منظور بررسی این مسائل، موسسه مطالعات شرق گفتگویی با دکتر میرویس بلخی پژوهشگر حوزه عربی انجام داده است. متن زیر مشروح این گفتگو است.
سئوال: ریشههای روابط عربها با طالبان به کجا بر میگردد؟
بلخی: در جهان پویای امروزی استفاده "عربها" بر تمام کشورهای عربی واقع در غرب آسیا یک اندازه ساده سازی است و امکان دارد تحلیل و در نهایت تبیین دقیقی از روابط کشورها و ملتهای مختلف عربی با طالبان ندهد. بنابراین، وقتی عربها گفته میشود، تمام کشورهای عربی شمال آفریقا به شمول مصر، هلال حاصلخیز از جمله سوریه و عراق و کشورهای خلیج فارس را شامل میشود که هر کدام بر اساس منطقه و سیاست مبتنی بر منافع و ظرفیت خود نسبت به افغانستان سیاستی متفاوت دارند. از این جهت، ریشه روابط میان طالبان و این کشورها را باید در گذشته تعاملات اعراب با جهاد افغانستان و دوره جنگ سرد دید و این که هرکدام از این کشورها در حمایت از جهاد یا در برابر آن، در بلوک شرق و یا بلوک غرب قرار داشتند.
سئوال: روابط طالبان و عربها و یا برعکس، روابط عربها و طالبان را در حکومت قبلی طالبان در دهه 70 شمسی در افغانستان چگونه ارزیابی میکنید؟
بلخی: وقتی به دهه هفتاد خورشیدی بر میگردیم، منظور از عربها به صورت واضح کشور عربستان سعودی است. چون در اوایل این دهه، حوادثی در جهان عرب و در کل غرب آسیا مانند جنگ خلیجفارس، تحریم نفتی حامیان اسرائیل به رهبری عربستان سعودی و زوال تدریجی ملتگرایی عربی اتفاق افتادند که در نتیجه آن کشورهای قدرتمند و هژمون عربی مانند عراق و مصر از صحنه یکهتازی و میدان بازیگری کنار رفتند و جای خود را به عربستان سعودی تعویض کردند. بنابراین، روابط میان عربستان سعودی و طالبان مطرح است. رهبران سعودی از یک سو در حمایت از مجاهدین افغانستان در برابر بلوک سیوسیالیسم و از سوی دیگر در انتقال افراطگرایان مسلمان عرب به جبهههای جنگ افغانستان به نوعی یک بازی استراتژیکی را راه انداخته بودند که به باور خود موجب میشد هم نفوذی بر حکومت آینده افغانستان داشته باشند و هم میتوانند پس از آن، از ظرفیت افراطگرایان، در برابر مخالفان سعودی استفاده کنند. کشوری مانند عراق و همچنین رژیم اسرائیل که هر دو وجود نظام آل سعود و دولت عربستان سعودی را با خطر مواجه ساخته بودند، برای ریاض زنگ خطر امنیتی بودند.
اما با پیروزی مجاهدین در برابر حکومت کابل و تاسیس دولت اسلامی، رهبران و سران تنظیمهای هفت و هشت گانه جهادی با ایدئولوژی جهادی و رویکرد ضدسلطنتی و ضدامپریالیستی، همزمان در برابر پاکستان و عربستان سعودی قرار گرفتند. بعضی از سران مجاهدین تا آن اندازه پیش رفتند که حتی در جنگ خلیجفارس از موقف صدام حسین در جنگ علیه آمریکا و متحدان آن حمایت کردند. صدام یک شبه قهرمان مبارزه در برابر امپریالیسم برای مجاهدین شد و میلیونها تصویر تزیین شده صدام در هنگام نماز و دعا در میان نیروها و خانوادههای مجاهدین پخش شد. در این میان عربستان سعودی نیز از طرف رهبران تندرو جهادی مانند گلبدین حکمتیار برای قرار گرفتن در جبهه ایالات متحده در برابر صدام مورد انتقاد شدید قرار گرفت.
ناگهان انتظارات رهبران آل سعود از متحدان مجاهد خود در کابل وارونه شد و یک فضای سرخوردگی برای مقامهای سعودی فراهم ساخت. رهبران مجاهدین همچنان در این زمان به سوی یک جنگ داخلی در افغانستان رفتند و افراطگرایان عرب بخصوص شهروندان سعودی یا دوباره به عربستان برگشتند و یا برای ادامه جهاد به قفقاز و مناطق دیگر نقل مکان کردند. این همه حوادث باعث شد تا سعودیها برای ادامه نفوذ خود بر افغانستان و تمدید حوزه نفوذی خود با سیاستهای پاکستان در افغانستان هم گام شده و به سوی حمایت از پروژه شکلگیری نیروی راستگرای افراطی به نام طالبان بروند، که تا مدتی از آن حمایت بیدریغ هم کردند.
سئوال: روابط طالبان و عربها در طول 20 سال گذشته، در زیر سایه حضور نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان چگونه بود؟
بلخی: عربها در بیست سال گذشته سه موضع در قبال افغانستان داشتد؛ دستهای از کشورها موضعی کاملا بیطرف داشتند و بیعلاقه به مسائل افغانستان بودند که کشورهای هلال حاصلخیز و حاشیه نشینهای خلیجفارس به استثنای قطر در این دسته حضور داشتند. دوم کشور عراق بود که سرنوشت مشابه افغانستان داشت و وضعیت جاری در درون افغانستان را رصد میکرد اما تعاملی در میان نبود. اما سوم، تعدادی از کشورهای عربی مانند مصر، امارات متحده عربی و عربستان سعودی تلاش کردند تا در چهارچوبهای کلان تعاملات استراتژیکی که با کشورهای غربی داشتند، به مسایل افغانستان از طریق سازمانهای بینالمللی مثل سازمان همکاریهای اسلامی ورود پیدا کنند. در این زمان، در این کشورها بخصوص در مصر و عربستان سعودی جابجایی قدرت به صورت تدریجی و یا انقلابی رقم خورده بود، این کشورها مجال پرداختن به مسائل افغانستان را نداشتند. مثلا ملک عبدالله پس از مرگ فهد، بیشتر در تعاملات منطقهای آن هم در حوزه جهان عرب فعال بود. همچنین شاهزاده محمد بن نایف ولیعهد عربستان در اوایل سلطنت ملک سلمان، از افراطگرایان از جمله طالبان رضایت خاطری نداشت و این گروه را جدی نگرفت. این امر باعث شد که عربستان از نقش مهم بازیگری در حلقه دوم بحران افغانستان به حلقه سوم عقب نشینی کند. در این سو نیز، نه حکومت افغانستان و نه طالبان تعهد و علاقه سعودیها به مسائل افغانستان را جدی نمیدانستند و اهمیتی به آن نمیدادند.
سئوال: برخلاف عربستان سعودی، این قطر بود که توانست با دادن دفتر سیاسی به طالبان، نقش محوری و تأثیرگذاری را در برقراری روابط با طالبان و روند صلح افغانستان بازی کند. مقایسه و ارزیابی شما از نقش این دو کشور در ارتباط با طالبان و روند صلح افغانستان در طول بیش از دو دهه گذشته چیست؟
بلخی: قطر از دهه هشتاد هجری به این سو در پی تعریف یک هویت بینالمللی برای خود بوده است. یک هویت مثبت که بتواند با توجه به کوچک بودن و قرار گرفتن در میان دو بازیگر هژمون غرب آسیا یعنی ایران و عربستان از تصادم این دو در امان بماند. از این جهت میانجیگری در مسائل و منازعات را در دستور کار خود قرار داد. استراتژی تعامل با مسائل افغانستان از همین نقطه ریشه میگیرد. قطر در افغانستان منافعی ندارد؛ این را هم قطر و هم دیگران میدانند اما تعامل با افغانستان البته در چهارچوب اتحاد استراتژیک با ایالات متحده آمریکا برای حیثیت بینالمللی دوحه و بخصوص تقویت برندینگ دولتی آن حایز اهمیت بود. ماموریت و حضور قطر در منازعات افغانستان یک پروژه محض است و فردای آن روز که ماموریت این کشور در افغانستان به پایان برسد، دیگر نه در حافظه قطر افغانستانی باقی میماند و نه در حافظه افغانستان قطری جای دارد. این نقش میتواند موثر باشد، به شرط این که دولت قطر در مدل حل منازعات خود تعدیل و اصلاحاتی به وجود بیاورد و از اشتباههای فرآیند مذاکرات دوحه درس گیرد. من آن را در یک نوشته تحت عنوان "ناکامی و فرصتهای فرآیند دوحه: پیشنهاداتی برای قطر" منتشر کردهام که جزییات در آن ذکر شده است.
سئوال: امارات متحده عربی هم به نوعی تلاش کرده در این بین با طالبان ارتباط برقرار کند و در تحولات افغانستان موثر باشد. نگاه شما به رویکرد این کشور چیست؟
بلخی: امارات متحده عربی برعکس قطر نه پروژهای در این زمینه دارد و نه مانند قطر ظرفیتی برای رسیدگی و نفوذ و تاثیر گذاری بر طرفهای درگیر افغانستان. البته اقتصاد سرشار این کشور تا حدی به رهبران آن زمینه تعامل و تاثیرگذاری میدهد. زمانی که قطر وارد مدیریت مذاکرات دوحه شد، اماراتیها تلاش زیادی کردند تا با استفاده از تعامل و روابط سیاسی و دیپلماتیک خود بتوانند طالبان را از زیر نفوذ دوحه خارج کنند و این مدیریت را خود بر عهده گیرند. اما دل سردی جریانهای اصلی طالبان از امارات و عربستان سعودی و در عین حال تلاشهای دیپلماتیک قطریها در راستای افزایش برندینگ دولتی خود باعث شد تا تلاش اماراتیها ناکام شود.
سئوال: ارزیابی شما از وضعیت حاکم بر روابط کشورهای عربی حوزه خلیجفارس با حکومت طالبان چیست؟
بلخی: در میان کشورهای عربی خلیجفارس، عربستان سعودی با دلسردی نسبت به مسائل افغانستان و طالبان مینگرد و بخصوص سیاست محمد بن سلمان در حال حاضر، حمایت از تنش و جریانهای نفوذی نیست و در عین حال طالبان نیز با سعودیها گرم نیستد. قطر هم یک پروژه در راستای افزایش حیثیت بینالمللی خود دارد و در عمل، به دنبال آن نیست که واقعا در نهادینه سازی حاکمیت دوفاکتوی طالبان گامی بردارد. رهبران قطری از رفتار طالبان راضی نیستند و این را به زبانهای متفاوت و حتی گاهی علنی بیان کردهاند.
سئوال: آیا نوع نظام سیاسی طالبان مورد قبول کشورهای رو به توسعه خلیجفارس هست؟
بلخی: نظام سیاسی طالبان برای کشورهای عربی خلیجفارس از یک سو تهدید است و از سوی دیگر برای بعضی از آنها یک فرصت است. تهدید از این جهت که اساسا ماهیت نظام سیاسی اسلامی با حکومتهای خاندانی و شیخنشینی در مغایرت قرار دارد. طالبان در منظر سیاسی از ایدئولوگهای اسلامگرای عربی مانند شیخ عبدالله عزام و اسامه بن لادن که سالها قبل خواب براندازی حکومتهای سلطنتی را در جهان عرب میدیدند، تاثیر پذیرفتهاند. بنابراین در ایدئولوژی طالبان، شیخنشینهای عربی برای اسلام و بهبود وضعیت مسلمانان، یک مانع هستند. در عین حال دهها اپوزیسیون اسلامگرای داخلی عربی با پیروزی طالبان در افغانستان تشویق شدند تا این خواب را در کشورهای خود هم عملی سازند. رهبران القاعده شمال آفریقا یا پیکارجویان اسلامگرای سعودی از پیروزی طالبان خوشحال شدند و آن را یک نعمت عنوان کردند.
سئوال:آیا رقابت کشورها بر سر نفوذ بیشتر بر طالبان، برنده نهایی دارد و این برنده کدام کشور است؟
بلخی: به نظرم این رقابت برنده نهایی ندارد. کشورها خودشان این را بهتر میدانند و به همین دلیل در رفتار با طالبان تمام جوانب احتیاط را در نظر دارند. چون طالبان یک ساختار واحد نیست که با نفوذ بر آن بر تمام طالبان نفوذ داشته باشند. کشورها این را درک میکنند که طالبان نمیتواند متحد استراتژیک برای حکومتداری باشد. در گذشته سه کشور پاکستان، عربستان و امارات متحده عربی به حد کافی برای خود محاسبه غلط داشتند و این بار متوجه هستند. دیگران هم توجه مضاعفی دارند.
سئوال: آیا نوعی جنگ سرد میان کشورهای عربی برای نفوذ بیشتر بر حکومت طالبان وجود دارد؟ و آیا امکان دارد از میدان افغانستان برای تخاصم استفاده شود؟
بلخی: در میان کشورهای عربی فقط عربستان سعودی توان و ظرفیت اعمال نفوذ بر جریانهای مختلف در منطقه را دارد. اما در حال حاضر سعودیها بیشتر به دنبال سیاست توسعه و تعامل به حرکت افتادهاند و منافع بزرگ را در تعامل میبییند نه در تقابل و دامن زدن به جنگ سرد منطقهای با استفاده از متحدین خود.
سئوال: آیا این امکان وجود دارد که طالبان به الگویی برای نیروهای به حاشیه رانده شده در کشورهای عربی مبدل شود؟
بلخی:این تهدیدی است که کشورهای عربی متوجه آن هستند. در حال حاضر بسیاری از گروههای سیاسی و مسلح ضد حکومت در جهان عربی با آمدن طالبان به قدرت در افغانستان دوباره تشویق شدند که به مبارزه خود ادامه دهند و یا اگر دست از مبارزه کشیده بودند، دوباره به مبارزه بازگردند. این را از بیانات و مصاحبههای متعددی در کشورهای عربی میتوان درک کرد. از این جهت عربها تلاش دارند تا امارت اسلامی طالبان را یک نظام متحجر و واپسگرا معرفی کنند. در شبکههای تلویزیونی جهان عرب مانند العربیه و حتی الجزیره به وضاحت میتوان تبلغاتی را ضد شیوه حکومتداری طالبان (نه خود طالبان) دید.
سئوال: آیا منع حضور زنان از تمام فعالیتهای اجتماعی از سوی طالبان در افغانستان با تفسیر شریعت که در عربستان، امارات و قطر موجود است، همخوانی دارد و این مسأله چه پیامدهایی برای این کشورها در آینده به بار خواهد آورد؟
بلخی: کشورهای عربی بخصوص حوزه خلیجفارس یک نگاه سنتگرایانه و محافظهکارانه نسبت به حضور و فعالیت زنان در اجتماع دارند اما حتی در این کشورها از یک دهه قبل بدین سو، زنان وارد اجتماع شدهاند و نقش زنان در امور بیرون از منزل رو به افزایش است. لذا سیاست حاضر کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس در قبال زنان با سیاست طالبان در مسیر کاملا مخالفی قرار دارد. زنان فعال قطری نسبت به طالبان ذهنیت خوبی ندارند و این را من از نزدیک متوجه شدم. در یک کلام تفاوت بدین گونه است که طالبان در حال سرکوب و به اسارت کشیدن زنان آزاده افغانستان هستند و زنان عربی در خلیجفارس از اسارت بیرون میشوند. بنابراین در این رویکرد، نیروهای حمایت از حقوق زنان به عنوان گروهها و ابزار فشار، حکومتهای خود در جهان عربی را وادار میکنند تا از سیاست زنستیزی طالبان حمایت نکنند. این عملا در دوحه در سال 1401 دیده شد که چطور حکومت قطر از زنان تحصیلکرده و حق آموزش دختران در نشستهای مختلف حمایت کرد.
سئوال: آینده روابط طالبان با کشورهای حوزه خلیجفارس را چگونه ارزیابی میکنید؟
بلخی: برخلاف روابط گرمی که در این زمان بین طالبان و کشورهای عربی خلیجفارس استنباط میشود، برداشت و تحلیل من این است که در آینده این روابط دوباره سرد و منفعل خواهد شد. عربستان در تلاش برای حمایت از مخالفان طالبان است و در نهایت اگر این حمایت به یک سیاست تهاجمی مبدل نشود، بیطرفانه خواهد شد. قطر و امارات هم چون در سیاست و بازی افغانستان عملا منافعی ندارند، به تدریج از قضیه افغانستان دست خواهند کشید. یعنی روابط میان طالبان یا هر حکومتی در افغانستان و کشورهای عربی خلیجفارس در سطح تشریفاتی باقی خواهد ماند.
انتهای مطلب/