مقدمه
مطالعات شرق | ولایت بدخشان، در شمال شرقی افغانستان، همواره بهدلیل ویژگیهای خاص جغرافیایی، قومی و اجتماعیاش جایگاه ویژهای در مناسبات قدرت سیاسی این کشور داشته است.
اکثریت ساکنان این ولایت تاجیکان هستند؛ قومی که در دوران جهاد و مقاومت، در قالب حزب «جمعیت اسلامی»، نقشی کلیدی در مقابله با طالبان ایفا کردند. همین پیشینه باعث شده است که روابط میان بدخشانیها و طالبان – که غالباً پشتونتبارند – از دیرباز با بیاعتمادی، شکاف قومی و تنشهای مزمن همراه باشد.
با بازگشت طالبان به قدرت در سال ۲۰۲۱، حکومت طالبان تلاش کرده است با گماردن برخی چهرههای تاجیکتبار و عمدتاً بدخشانی در مناصب دولتی از جمله قاری فصیحالدین به عنوان رئیس ستاد ارتش نوعی حضور بدخشیها را در حکومت به نمایش بگذارد اما این اقدامها نتوانسته نارضایتیهای عمیق و ساختاری را در میان ساکنان بدخشان التیام بخشد. سیاستهای طالبان در متمرکز قرار دادن قدرت در دستان فرماندهان پشتون و برخورد سختگیرانه با کشت مواد مخدر که منبع معیشت برخی از خانوادههای روستایی این ولایت شده است، به افزایش نارضایتیهای مردم برخی مناطق بدخشان منجر شده و این ولایت را به یکی از کانونهای اصلی اعتراض و بیثباتی تبدیل کرده است.
از سوی دیگر، موقعیت جغرافیایی بدخشان، انزوای فیزیکی و عدم دسترسی به بازارهای ملی، این ولایت را به یکی از محرومترین نقاط افغانستان بدل کرده است. در چنین شرایطی، کنترل منابع محلی همچون مزارع کوکنار و معادن طلا و لاجورد، به محل منازعهای جدی میان حکومت طالبان و جامعۀ بومی بدخشان بدل شده است. تخریب مزارع کوکنار، واگذاری قراردادهای معدنی به غیربومیها و سرکوب اعتراضهای مردمی، علاوه بر شکاف قومی دیرینه، سبب تشدید چالشهای درونی در میان صفوف طالبان، بهویژه میان نیروهای تاجیکتبار، شده است.
این مقاله تلاش میکند با بررسی ریشههای اجتماعی نارضایتی در ولایت بدخشان، به تحلیل پیامدهای ملی و منطقهای این بحران بپردازد.
اهمیت ژئوپلیتیکی بدخشان و بازی قدرتها
بدخشان بهدلیل موقعیت راهبردی خود در بخش شمالی و شرقی افغانستان که با چین، تاجیکستان و پاکستان مرز مشترک دارد، پتانسیل تبدیل شدن به یکی از کانونهای رقابت ژئوپلیتیکی میان قدرتهای منطقهای و جهانی را دارد. پروژه «دالان واخان» بهعنوان گذرگاه راهبردی میان افغانستان، چین و پاکستان، نقش مهمی در منافع ژئوپلیتیکی دارد. حکومتهای افغانستان و در حال حاضر حکومت طالبان علاقهمند بودهاند تا این کریدور بازگشایی شود و علاوه بر اتصال مستقیم افغانستان به چین، از منافع ترانزیتی آن بهره ببرند. همجواری این کریدور با ایالت سینکیانگ چین یکی دیگر از زمینههای لازم برای تبدیل بدخشان به محل یک بازی ژئوپلیتیکی است. از سوی دیگر، بدخشان افغانستان با استان خودمختار گورنو- بدخشان تاجیکستان همجوار است.
این منطقه کوهستانی در شرق تاجیکستان، با افغانستان، چین و قرقیزستان هممرز است و نقطه حساس رقابت قدرتهای بزرگ محسوب میشود و به دلیل مرز مشترک با بدخشان افغانستان و همچنین سرمایهگذاری چین در زیرساختهای این منطقه و نقش امنیتی روسیه به کانون پیچیدهای از مشکلات تبدیل شده است.
طبق یک نظریه، قدرتهای غربی، نفوذ چین و روسیه را در افغانستان خلاف منافع خود میدانند و ایجاد بیثباتی در افغانستان را پیششرطی برای جلوگیری از گسترش نفوذ رقبا میدانند. با این پیش زمینه، یکی از دلایل ناآرامیهای اخیر در بدخشان را میتوان بازیهای استخباراتی غربی با کمک برخی کشورهای منطقه و افغانهای مخالف حکومت طالبان درنظر گرفت. بدخشان از دیرباز یکی از کانونهای سربازگیری «داعش خراسان» نیز بوده است و طبق گزارشها و مستندات، بعد از تحولات 1400 و هدف قرار گرفتن پایگاههای سنتی داعش در شرق افغانستان، بدخشان یکی از مناطق جدید استقرار داعشیهای تاجیک تبار شده و به کانون جذب نیز تبدیل شده است. حملات متعدد و مهم «داعش خراسان» در این ولایت نشان میدهد که این گروه به خوبی توانسته است در ولایت بدخشان لانهگزینی و نفوذ کند.
در نتیجه، در کنار تبدیل شدن بدخشان به یکی از کانونهای حضور و جذب «داعش خراسان»، اعتراضات محلی با مطالبات اقتصادی، این ولایت را به بستری ناآرام تبدیل کرده است که این بستر میتواند، پتانسیلی مهم برای بازیهای ژئوپلیتیکی ایجاد کند.
تبعات تنشهای اخیر بدخشان
- الف. سطح ملی
امکان الگوگیری از بدخشیها
اعتراضات مردمی علیه حکومت طالبان در بدخشان، هر چند که پیوسته نبوده اما وارد دومین سال خود شده است. ریشۀ این اعتراضات که به نابودسازی کشتزارهای کوکنار توسط حکومت برمیگردد، از عزم مردم برای تداوم کشت و جدیت حکومت برای نابودسازی مزارع حکایت دارد. بر اساس آمارهای منتشر شده توسط منابع خارجی، بدخشان از ولایتهای پیشتاز در کشت مواد مخدر است.
با این تفصیل میتوان این برداشت را کرد که نوعی مقاومت مردمی در بدخشان شکل گرفته است که ناشی از سوء استفاده مردم از وضعیت امنیتی شکننده این ولایت و نیز نیاز به امرار معاش از طریق کشت کوکنار است. بر این اساس، اگر حکومت طالبان نتواند این مقاومت را به طور بنیادین سرکوب و حذف کند که البته همین گونه به نظر میرسد، این امکان وجود دارد که در میان مدت، نوعی مقاومت تثبیت شدۀ بدخشیها در مقابل حکومت مرکزی شکل گیرد. با حمایتهایی که از سوی گروههای مسلح غالباً تاجیکتبار مخالف حکومت طالبان، از این مخالفتها و مقاومتها صورت خواهد گرفت، مقاومت مسلحانه مردمی هم دور از انتظار نیست.
با این وجود، خطر کشتار بیرحمانه از سوی حکومت وجود دارد. اما اگر این اعتراضات و مقاومتهای مردمی بتواند به نفع مردم تمام شود، احتمال الگوگیری دیگر مناطق افغانستان از بدخشان وجود دارد.
شکاف درون طالبان
یکی از تبعات مهم این تحولات، امکان ایجاد شکاف یا تشدید شکاف بین طالبان پشتون و طالبان تاجیکی خواهد بود. طالبان تاجیکی که در زمان «جهاد»، دوشادوش طالبان پشتون قرار داشتند، اکنون دیگر همطراز محسوب نمیشوند. این تمایز، در کنار بیاعتمادی از یکسو و مشاهده اعتراضات مردمی از دیگر سو ممکن است نارضایتی طالبان تاجیکی را افزایش دهد. اگر کشتار بدخشیهای معترض از سوی حکومت صورت گیرد، ممکن است این نارضایتی طالبان تاجیکی، نه تنها عمق یابد بلکه به جدایی از حکومت بینجامد.
شکاف درون طالبان در حال حاضر تحت تاثیر اختلافهای بین کابل و قندهار به دلیل سیاستهای حکومتی است و مسائل قومی در آن دخالتی ندارد اما اگر تنشهای بدخشان، طالبان تاجیکی را از حکومت دور کند، ممکن است شکافِ درون طالبان ابعاد جدیدتر و خطرناکتری هم پیدا کند.
- ب. اثرات منطقهای
نگرانی کشورهای همسایه و منطقه
یک ولایت با اعتراضات مردمی و وجود کانونهای «داعش خراسان» در کنار مرزهای چین و تاجیکستان طبعاً نگرانیها و اقدامهای متعاقب آن را از سوی این دو همسایه افغانستان در پی خواهد داشت. به احتمال زیاد اگر وضعیت ناآرامی و اعتراضات بدخشان ادامه یابد، چین با عزم بیش از گذشته، از باز نمودن کریدور واخان امتناع خواهد کرد. وجود کانونهای داعش و نقش آن در رویدادهای امنیتی ایران (عملیات شاهچراغ) و روسیه (انفجار سالن کنسرت)، درس بزرگی برای پکن است.
کشورهای آسیای مرکزی بهویژه تاجیکستان تحت تاثیر تحولات بدخشان ممکن است اقدامهایی را روی دست گیرند. تشدید تدابیر امنیتی در مرزها نخستین پیامد وضعیت بدخشان است و ممکن است اقدامهای جدیدی از سوی کشورهای همسود در پیش گرفته شود.

فراهم شدن زمینۀ بازی ژئوپلیتیکی
بعد از تحولات اخیر سوریه و تشکیل حکومت توسط جولانی، سرنوشت جنگجویان آسیای مرکزی که در کنار جولانی میجنگیدند، نامشخص است. ترکیه به عنوان یکی از حامیان حکومت جولانی در تلاش است تا موانع و چالشهای فراروی حکومت سوریه را برطرف کند. یکی از این موانع، جنگجویان آسیای مرکزی هستند؛ از جمله جیش الجهاد امام ابوحنیفه و کتائبالتوحید و الجهاد متشکل از ازبکها و قرقیزها.
جنبش اسلامی ترکستان شرقی متشکل از ایغورهای چین یکی دیگر از این گروههاست. در صورتی که بین برخی کشورها با محوریت آمریکا دربارۀ آغاز یک بازی ژئوپلیتیکی در شمال افغانستان، در مجاورت حیاط خلوت روسیه و در مجاورت کلان پروژههای چینی توافقی صورت گیرد، امکان انتقال این جنگجویان و گروهها با مدیریت ترکیه به شمال افغانستان وجود دارد.
این وضعیت ممکن است فعال شدن گروههای شبهنظامی آسیای مرکزی که تحت کنترل طالبان قرار دارند را سبب شده و جنگجویان انصارالله تاجیکستان، حرکت اسلامی ازبکستان و ایغورها نیز برای جنگ در کنار گروههای جدید یا علیه آنها وارد جنگ کند. در این صورت، امکان «وزیرستانی شدن» ولایت بدخشان و حتی دیگر ولایتهای شمالی افغانستان وجود دارد.
البته سناریویِ بازی چندجانبه در شمال افغانستان فعلاً نامحتمل است. زیرا اغلب کشورهای منطقه در پی تعامل رقابتی با حکومت طالبان هستند و بازیگران غربی به رهبری آمریکا هم اولویتهای دیگری در سطح نظام بینالملل دارند، فلذا اقدام به طراحی و عملیاتیسازی چنین سناریویی از سوی آنان بعید است.
جمعبندی
تحولات اخیر در ولایت بدخشان نمایانگر همزمانی بحرانهای ساختاری درونمرزی و تأثیرگذاری تهدیدهای برونمرزی است. در سطح داخلی، شکافهای قومی، نابرابریهای تاریخی و بحران اقتصادی ساختاری شکننده پدید آوردهاند. سیر تحولات در دو سال اخیر مبهم است و سطحی از اغماض از سوی طالبان در قبال ناآرامی و اعتراضات مردم بدخشان دیده میشود. این سیاست صبر و مدارا ممکن است به دلیل امکان سوء استفاده جبهههای سیاسی و نظامی مخالف حکومت طالبان، از مردم بدخشان در برابر حکومت باشد.
با این حال، امکان استفاده ابزاری از این بستر ناآرام، توسط بازیگران خارجی وجود دارد. هر چند هنوز نشانهها برای سناریوی بازی ژئوپلیتیکی وجود ندارد اما با توجه به موقعیت جغرافیایی حساس بدخشان، به عنوان یک سناریو باید مطرح باشد.