مطالعات شرق | افغانستان در شرایط شکلگیری «بازی بزرگ» جدید، همچنان منبعی از تهدیدهای ژئوپلیتیکی و ایدئولوژیک برای آسیای مرکزی بهشمار میرود. برای بررسی تهدیدهایی که از سوی افغانستان متوجه آسیای مرکزی هستند، باید آنها را از چند منظر بههمپیوسته تحلیل کرد: ژئوپلیتیکی، نظامی–سیاسی، اجتماعی–ایدئولوژیک و فناورانه.
عامل ژئوپلیتیکی همچنان نقش بنیادینی در شکلدهی به تحولات آسیای مرکزی ایفا میکند؛ رقابت قدرتهای بزرگ برای نفوذ در این منطقه، بهطور اجتنابناپذیری موجب افزایش بیثباتی در مرزهای جنوبی آن شده است. در چارچوب «بازی بزرگ جدید»، افغانستان نهتنها بهعنوان منبع بالقوۀ تهدیدها مطرح است، بلکه بهمثابه ابزاری راهبردی برای اعمال فشار سیاسی و امنیتی بر کشورهای آسیای مرکزی عمل میکند. موقعیت جغرافیایی خاص و شرایط داخلی شکنندۀ افغانستان، این کشور را به نقطهای آسیبپذیر در همسایگی چین، روسیه و تا حدی ایران تبدیل کرده است؛ منطقهای که تحولات آن میتواند بهسرعت به تهدیدی فرامرزی بدل شود. از همینرو، افغانستان همچنان یکی از عوامل کلیدی در شکلگیری تهدیدهای بلندمدت و بیثباتیهای ساختاری در آسیای مرکزی بهشمار میرود.
تهدیدهای موجود صرفاً به خطرهای نظامی مستقیم از سوی شاخۀ خراسان داعش محدود نمیشوند، بلکه مجموعهای از چالشهای اجتماعی، ایدئولوژیک و فناورانه را در بر میگیرند که آسیبپذیری داخلی کشورهای منطقه را تشدید میکنند. وضعیت فعلی افغانستان با سطح بالایی از بیثباتی همراه است؛ درگیریهای مسلحانۀ مکرر میان نیروهای دولت طالبان و ارتش پاکستان در مرزهای جنوبی و شرقی، گواهی بر این ناپایداری است. همزمان، تنش در مرز ایران و افغانستان نیز ادامه دارد؛ جایی که اختلافهای حلنشده بر سر منابع آبی و مسائل ارضی، در کنار نبود سازوکارهای مؤثر برای همکاریهای امنیتی، بر پیچیدگی شرایط افزودهاند. این مجموعه از عوامل، افغانستان را به نقطهای بحرانی در معادلات امنیتی منطقه تبدیل کرده است.
یکی دیگر از عوامل ناپایداری در منطقه، احتمال تشدید تنش میان ایالات متحده، اسرائیل و ایران است. هرگونه حملۀ احتمالی علیه ایران میتواند زنجیرهای از پیامدهای ژئوپلیتیکی را در پی داشته باشد که نهتنها موجی تازه از بیثباتی و عدمقطعیت را در خاورمیانه رقم میزند، بلکه فشارهای خارجی بر افغانستان و کشورهای هممرز آن را نیز بهطرز چشمگیری افزایش میدهد.
از سوی دیگر، با فروکشکردن مرحلۀ فعال درگیری در غزه، پیشبینی میشود که تمرکز بازیگران جهانی بهسوی سوریه معطوف شود؛ سرزمینی که میزبان شمار قابل توجهی از مهاجران و جنگجویان آسیای مرکزی است. در این میان، انتقال تدریجی نیروهای شبهنظامی و مبلغان ایدئولوژیک از سوریه به افغانستان، این کشور را به سکوی راهبردی جدیدی برای سازماندهی، آموزش و اجرای احتمالی عملیات در آسیای مرکزی بدل کرده است.
چشمانداز داخلی افغانستان همچنان با پیچیدگیهای عمیق و ناهمگونیهای ساختاری همراه است. در کنار سلطۀ طالبان و شاخههای مختلف آن از جمله جناحهای کابل و قندهار که گاه در رقابت با یکدیگر قرار دارند گروههای مخالفی چون «جبهۀ آزادی افغانستان» نیز در عرصۀ سیاسی و نظامی این کشور فعالاند. این تنوع بازیگران، فضای داخلی افغانستان را به صحنهای چندلایه و ناپایدار تبدیل کرده است.
در همین حال، فعالیت هستههای وابسته به «داعش – ولایت خراسان» بهطرز نگرانکنندهای در حال گسترش است؛ گروهی که توانسته در بخشهای مختلف افغانستان نفوذ کند و عملیاتهای خود را بهصورت پراکنده، اما مؤثر پیش ببرد. این روند، تهدیدی فراتر از مرزهای افغانستان ایجاد کرده است.
افزون بر این، حضور شهروندان آسیای مرکزی که پیشتر در درگیریهای سوریه یا اوکراین مشارکت داشتهاند، نیز بهعنوان منبع بالقوۀ خطر تلقی میشود. برخی از این افراد، بهویژه در غیاب نظارت و بازپروری مؤثر، ممکن است مورد توجه گروههای تروریستی یا حتی ساختارهای خاص امنیتی قرار گیرند چه برای جذب نیرو و چه برای اجرای مأموریتهای عملیاتی در منطقه. این ترکیب از عوامل، افغانستان را به کانونی شکننده در معادلات امنیتی آسیای مرکزی بدل کرده است.
فعالیتهای اطلاعاتی و تبلیغاتی داعش خراسان با سرعتی فزاینده در حال گسترش و پیچیدهتر شدن است. این شبکۀ تروریستی با بهرهگیری هوشمندانه از ظرفیتهای فضای دیجیتال، از شیوههای سنتی تبلیغاتی فاصله گرفته و بهسوی الگوهای ترکیبی و چندلایۀ اثرگذاری بر مخاطبان حرکت کرده است.
استفاده از فناوریهای نوین مانند هوش مصنوعی و الگوریتمهای دستکاری اطلاعات و انتشار محتوای هدفمند، پلتفرمهای/سکوهای اینترنتی را به بستری راهبردی برای جذب نیرو تبدیل کرده است. این فضا بهویژه برای جوانان آسیای مرکزی، گروه اجتماعی فعال که غالباً فاقد تفکر انتقادی کافی و سواد دیجیتال لازماند و همین ضعف آنها را در برابر تبلیغات افراطی آسیبپذیر میکند - جذاب و در عین حال خطرناک است. در چنین شرایطی، فضای مجازی نهتنها ابزار اطلاعرسانی است، بلکه به میدان نبردی نرم نیز بدل شده است؛ جایی که روایتهای افراطی با ظاهری مدرن و فریبنده، ذهنهای جوان را هدف قرار میدهند.
در تحلیل پدیدۀ رادیکالیزه/افراطی شدن، باید به این نکته توجه داشت که افراطگرایی تنها محصول عوامل بیرونی نیست، بلکه میتواند از دل مسائل روزمره، مشکلات خانوادگی و بحرانهای هویتی نیز سربرآورد. احساس بیعدالتی، فشار بر باورهای دینی، نقض حقوق دینداران، اسلامهراسی و ایجاد دوگانگیهای اجتماعی میان «خودی» و «غیرخودی» مانند تقابل میان دینداران، سکولارها یا پیروان تنگریگرایی (شمنباوری،یک مذهب قدیمی رایج میان اقوام ترک و مغول) بستری مناسب برای شکلگیری گرایشهای افراطی فراهم میکند. البته در کنار این عوامل داخلی، محرکهای جهانی نیز نقش مهمی در تشدید روند رادیکالسازی ایفا میکنند. نمونۀ بارز آن، نسلکشی آشکار در غزه است که از نگاه بسیاری نماد عینی بیعدالتی و استانداردهای دوگانه در نظام بینالملل تلقی میشود. عکسالعمل نشان دادن به چنین رخدادهایی در ذهن برخی جوانان بهعنوان «وظیفۀ دینی» برای دفاع از اسلام و مسلمانان تعبیر شده و زمینهساز شکلگیری خشم مقدس و واکنشهای احساسی است.
در این میان، سیاسی شدن نسل جوان در آسیای مرکزی اغلب سطحی، هیجانی و فاقد عمق تحلیلی است؛ ویژگیای که آنها را در برابر روایتهای افراطی و تبلیغات هدفمند آسیبپذیرتر میکند. این ترکیب از عوامل، ضرورت بازنگری در شیوههای مقابله با افراطگرایی و تقویت سواد رسانهای و فکری در منطقه را بیش از پیش نمایان میکند.
در کشورهای منطقه و همچنین در خاورمیانه، چنین درگیریهایی به بستری برای تبلیغات مجازی تبدیل شدهاند؛ از جمله استفاده از میمها، ویدیوها و کلیپهای کوتاه با بار احساسی بالا. جذبکنندگان نیرو از الگویی ساده بهره میبرند:
«مسلمانان در همهجا تحت ظلماند. وظیفۀ توست که به مبارزۀ مسلحانه بپیوندی، زیرا بهزعم آنان، دیگر هیچ راهی جز زور باقی نمانده است». نمایش موفقیتهای طالبان در افغانستان یا گروه «جبههالنصره» در سوریه، اثربخشی این تبلیغات را افزایش میدهد و آن را برای مخاطبان جوان و آسیبپذیر، بهویژه در فضای مجازی، جذابتر و متقاعدکنندهتر میکند.
تصاویر خشونتآمیز و شعارهای تحریکآمیز، بهعنوان ابزارهای محوری در کمپینهای آنلاین/کارزارهای برخط، نیز نقش مؤثری در بسیج احساسی مخاطبان ایفا میکنند. این شیوههای ارتباطی، با بهرهگیری از قدرت تصویر و هیجان، زمینهساز شکلگیری موجی از نفرتپراکنی بیدلیل شدهاند؛ از جمله افزایش یهودستیزی و اسلامهراسی، آنهم بدون هیچگونه تفکیک میان دین، ایدئولوژی و ملیت. در فضای شبکههای اجتماعی، مرزهای مفهومی میان یهودیت، صهیونیسم و یهودیان بهوضوح مخدوش شدهاند و همین امر موجب شکلگیری روایتهایی سطحی و خطرناک در کشورهای منطقه شده است.
انتشار این دیدگاهها عمدتاً توسط شبهعالمان و بلاگرهای فعال از میان جریانهای سلفی نوظهور صورت میگیرد؛ افرادی که با نقل گزینشی و خارج از زمینۀ آیات و احادیث، تلاش میکنند روایتهای افراطی را مشروع جلوه دهند.
رادیکالیزه/افراطی شدن جامعه در کشورهای آسیای مرکزی در عصر حاضر دیگر صرفاً پیامد فقر، حاشیهنشینی یا فقدان آموزش نیست؛ بلکه این عوامل بهگونهای هدفمند توسط گروههایی چون داعش، القاعده و جریانهای تکفیری بهعنوان مواد خام تبلیغاتی مورد بهرهبرداری قرار میگیرند. این گروهها با مهارت، احساسات سرکوبشده و نارضایتیهای اجتماعی را به خشم ایدئولوژیک تبدیل میکنند. جوانان، بهویژه بهدلیل تفکر سطحی و لحظهای، بیش از دیگران در معرض «اثر خشم عادلانه» قرار دارند؛ حالتی که در آن، تصاویر احساسی و روایتهای تصویری بسیار مؤثرتر از متون تحلیلی عمل میکنند و ذهن مخاطب را بهسرعت درگیر میسازند.
در فضای کنونی، نوعی «حباب اطلاعاتی» شکل گرفته است؛ محیطی بسته و جهتدار که در آن فقدان روایتهای جایگزین سکوت نخبگان دینی، انفعال سیاستمداران، و غلبۀ بلاگرهای پرنفوذ موجب شده است تا در نگاه بسیاری، تنها ایدههای رادیکال بهعنوان حقیقت مطلق جلوه کنند. در چنین شرایطی، روشهای سنتی مقابله مانند ممنوعیتهای اداری، فیلترینگ وبسایتها و خطابههای مذهبی کلاسیک، دیگر اثربخشی گذشته را ندارند؛ چرا که ایدئولوژی افراطگرایانه دگرگون شده است و با چهرهای نوین و فریبنده ظاهر میشود.
این تفکر دیگر صرفاً در حاشیه نیست، بلکه با بهرهگیری از شعارهای اجتماعی و سیاسی، خود را در قالب مفاهیمی چون عدالت، مبارزه با فساد، رفع نابرابری و احیای هویت عرضه میکند مفاهیمی که بهویژه در جوامع آسیبپذیر، ظرفیت بسیج احساسی و جذب مخاطب را دارند. این تغییر شکل، افراطگرایی را از یک تهدید صرفاً امنیتی به پدیدهای چندبُعدی بدل کرده است که مقابله با آن نیازمند رویکردهایی نوآورانه، چندلایه و فراتر از ابزارهای بازدارندۀ سنتی است.
برای قرقیزستان، یکی از عوامل نگرانکننده از نظر امنیتی، آزادی قریبالوقوع افرادی است که پیشتر بهدلیل ارتباط با ساختارهای تروریستی چون «جیشالمهدی»، گروههای تکفیری نزدیک به داعش و القاعده محکوم شدهاند. با پایان دورۀ محکومیت این افراد طی دو تا سه سال آینده، احتمال بازگشت آنها به فعالیتهای تبلیغاتی و سازماندهیشده وجود دارد؛ روندی که میتواند تهدیدی جدی برای ثبات داخلی کشور ایجاد کند.
در کنار این مسئله، وضعیت نهاد ادارهکنندۀ زندانها نیز در قرقیزستان با چالشهای امنیتی روبهروست. با کاهش نفوذ چهرههای جنایی سنتی، خلأ قدرت در فضای زندانها ممکن است با ایدئولوژیهای رادیکال، بهویژه جریانهای تکفیری، پر شود امری که میتواند به گسترش افراطگرایی در این محیطها منجر شود. از سوی دیگر، بازگشت یا اخراج زنان و کودکانی که در درگیریهای سوریه و عراق حضور داشتهاند، مخاطرهای دیگر برای امنیت اجتماعی کشور محسوب میشود. در غیاب فرآیندهای بازپروری مؤثر، این افراد ممکن است به حاملان ناخواستۀ ایدههای افراطی در شبکههای اجتماعی و زندگی روزمره تبدیل شوند؛ پدیدهای که مقابله با آن نیازمند رویکردی چندبُعدی و پیشگیرانه است.




















