مقدمه
مطالعات شرق | افغانستان به عنوان یک دولت از سال ۱۹۱۹ میلادی به این طرف مورد شناسایی رسمی کل جامعۀ بینالمللی قرار دارد. با وجود این، در خلال بیش از یک قرن گذشته ده بار حکومت در این کشور تغییر کرده است که آخرین بار آن در سال ۲۰۲۱ میلادی بود. نکته مورد توجه این است که تقریباً اکثر این ده بار یا از طریق شوروش یا کودتا و یا جنگ داخلی بوده است. از همینرو در تمام این ده بار، شناسایی حکومتهای افغانستان، یک مسئلۀ بغرنج برای دولتهای دیگر بوده است.
مثلاً پس از کسب استقلال افغانستان در سال ۱۹۱۹ برای مدتها برخی از کشورها از جمله ایالات متحده، افغانستان را به رسمیت نشناختند یا با تشکیل حکومت کمونیستی برخی از دولتها روابط خود با افغانستان را قطع کردند. در آخرین بار (سال ۲۰۲۱) که طالبان با سرنگون کردن جمهوریت، حکومتی را تحت عنوان امارت اسلامی افغانستان ایجاد کرد، هیچ کشوری آن را به رسمیت نشناخت تا سرانجام روسیه اولین کشوری شد که این حکومت را به رسمیت شناخت.
نکته جالب اینکه روسیه اولین کشوری بود که استقلال افغانستان را در سال ۱۹۱۹ هم به رسمیت شناخت و اکنون نیز اولین کشوری است که حکومت طالبان را به رسمیت میشناسد. با توجه به همین تاریخچۀ رفتاری، این سئوال مطرح است که چه چیزی در افغانستان وجود دارد که روسیه را این همه علاقهمند به خود کرده است؟ چرا دیگران در طول چهار سال گذشته، طالبان را به رسمیت نشناختند اما روسیه این اقدام را انجام داد؟ در این زمینه حقوق بینالملل چه حکمی دارد؟ آیا اقدام روسیه منطبق با قواعد حقوق بینالملل است یا دلایل دیگری وجود دارد و اگر دلایل دیگری وجود دارد چه مواردی را شامل میشود.
مبانی حقوقی شناسایی دولتها
با توجه به این اصل که دولتها در نظام بینالملل ثابت باقی نمیمانند و دولتهای جدیدی بهوجود میآیند و برخی هم از بین میروند و همچنین حکومتها نیز که نمایندگی کشورها را در سطح بینالمللی بهعهده دارند در اثر انقلاب یا کودتا و یا از طریق شورش تغییر میکنند؛ موضوع شناسایی، بحثی مهم و چالش برانگیز است. آنچه این موضوع را بیشتر مسئلهدار میکند عدم وجود یک «مکانیسم جمعی قاعدهمند» در سطح بینالمللی است.
از همین رو در حقوق بینالملل اساساً شناسایی به تشخیص و صلاحیت دولتها واگذار شده و موضوعی انفرادی است. به این معنا که دولتها در امر شناسایی یک دولت یا حکومت دیگر، مبتنی بر منافع ملی خود اختیار دارند که اقدام به شناسایی کنند یا این کار را نکنند. تنها موردی که در برخی موارد به عنوان مبنا میتواند قرار گیرد، موضع سازمان ملل متحد بهخصوص شورای امنیت آن است.
رویۀ معمول (بیشتر سیاسی و کمتر حقوقی)، این است که سازمان ملل از طریق مجمع عمومی و سپس شورای امنیت، عضویت یک دولت/حکومت را تأیید و یا رد میکند. با اینکه این بحث تأثیرات خود را بر جایگاه و برخورداری از مزایا، برای یک دولت/حکومت به عنوان عضو جامعۀ بینالمللی دارد اما در غیر آن نیز دولتها/حکومتها، میتوانند با تکمیل عناصر لازم به حیات خود ادامه داده به صورت انفرادی توسط دولتهای دیگر مورد شناسایی قرار گیرند.
عناصر و شرایط لازم برای شناسایی
با وجود آنکه دولتها در خصوص شناسایی یک دولت یا حکومت صلاحیت تام دارند اما دولت مورد شناسایی باید برخوردار از برخی عناصر و ویژگیها باشد تا شرایط لازم را برای شناسایی فراهم کند. به صورت کلی مجموعه عناصری که یک دولت را شایسته شناسایی میکند پنج عنصر کلیدی ذیل است: مشروعیت در منشا تشکیل، داشتن استقلال، مؤثر یا واقعی بودن قدرت، پذیرفتن اصول کلی حقوق مدرن بینالمللی و تمایل در انجام تعهدهای بینالمللی.
استقلال یعنی اینکه یک دولت، مستعمره، تحتالحمایه یا تحت قیمومیت نباشد که البته امروزه هیچ دولتی را نمیتوان سراغ داشت که دارای چنین ویژگیهایی باشد. موضوع مهم دیگر نحوۀ تشکیل یک دولت یا حکومت است. با اینکه تشکیل یک دولت/حکومت موضوعی قابل تأیید است اما آنچه آن را غیر قابل پذیرش میکند، تشکیل آن با استفاده از مکانیسم غیر مجاز یعنی با توسل به زور است.
زور همواره مشروعیت را زیر سوال میبرد و این قاعده بر نحوۀ تشکیل دولتها/حکومتها نیز صادق است. عنصر دیگر مؤثر یا واقعی بودن قدرت یک دولت/حکومت است به این معنا که یک دولت/حکومت در تمام قلمرو خود دارای حاکمیت مطلق باشد و به تنهایی با اعمال قدرت کشور را به صورت یکپارچه اداره کند. آخرین عنصر، تمایل به انجام تعهدهای بینالمللی خود یا اصول کلی حقوق بینالملل مدرن است. یعنی هیچ دولت/حکومت نمیتواند بدون پذیرفتن برخی از تعهدهای بینالمللی عضوی از جامعۀ بینالمللی باشد. شاید دولتهایی باشند که تعهدهای بینالمللی محدودی را قبول کنند اما هیچ دولتی نمیتواند بدون پذیرفتن اصول کلی حقوق دنیای متمدن در جامعۀ بینالملل امروزی قابل تحمل باشد.
وضعیت حکومت طالبان
اگر حکومت طالبان در آینۀ عناصر لازم برای شناسایی محک زده شود، حکومت این گروه از چهار عنصر مزبور فقط دو عنصر «استقلال» و «مؤثر یا واقعی بودن قدرت» را تکمیل کرده و در اینکه سه عنصر دیگر را داشته باشد تردید وجود دارد. منشأ و نحوۀ تشکیل آن با استفاده از مکانیسم زور، غلبه و از طریق سرنگون کردن یک حکومت دموکراتیک بوده، در انجام تعهدهای بینالمللی کوتاهی دارد زیرا طالبان تا هنوز رسماً پایبندی خود را به تعهدهای بینالمللی یعنی معاهدات و کنوانسیونهایی که دولت افغانستان آنها را امضاء کرده، اعلام نکرده است و نهایتاً برخی از اصول کلی حقوق مدرن را زیر پا گذاشته است که نمونۀ برجستۀ آن محروم کردن زنان به عنوان نیمی از اعضای جامعۀ افغانستان از حق کار و تحصیل است.
علاوه بر این موارد، شورای امنیت سازمان ملل در قعطنامهای بازگشت حکومت طالبان را غیر قابل قبول دانسته بود و براساس همان قطعنامه کرسی افغانستان به حکومت طالبان واگذار نمیشود. در این زمینه، حکومت طالبان علاوه بر تکمیل عناصر پنجگانه، باید برای کسب کرسی افغانستان در سازمان ملل، تأیید شورای امنیت سازمان ملل را نیز حاصل کند.
اهداف روسیه از شناسایی حکومت طالبان
در بررسیهای قبلی روشن شد که درهای حقوقی بر روی شناسایی حکومت طالبان در جامعۀ بینالملل تقریباً بسته است اما با وجود این چرا روسیه اقدام به شناسایی حکومت طالبان کرد؟
هرچند این پرسش بر اساس این قاعده که شناسایی از صلاحیت خصوصی دولتها بوده و از اینرو روسیه شخصاً بر مبنای اهداف و منافع ملی خود به شناسایی یکجانبه حکومت طالبان اقدام کرده، قابل پاسخ دادن است، اما اینکه چه انگیزههایی وجود دارد که مسکو مجاب شده اقدام زودهنگام به «شناسایی نارس» حکومت طالبان کند، پرسشی است که نیاز به کند و کاو بسیار دارد.
انگیزهشناسی روسیه نشان میدهد که آن کشور از شناسایی رسمی حکومت طالبان اهداف متنوع و چند لایه ژئوپلیتیکی، امنیتی، سیاسی و اقتصادی را دنبال میکند.
-
اهداف ژئوپلیتیکی
در طول تاریخ بیشتر از دو قرن گذشته که روسیه رویای دسترسی به جنوب را در سر میپروراند افغانستان و حضور قدرتهای متخاصم در این کشور به عنوان بزرگترین مانع فراروی روسیه در این زمینه عمل کردهاند. در قرن نوزدهم حضور بریتانیای کبیر نهتنها حضور در افغانستان را بلکه دسترسی روسیه به سرزمین ثروتمند هند آن دوران را نیز ناممکن ساخته بود. در قرن بیست نیز روسیه در قالب اتحاد شوروی تلاش کرد با تمام قوا وارد عمل شود که به شکست مفتضحانه انجامید. در شروع قرن بیست و یک نیز بزرگترین دشمن جهانی با حضور در افغانستان حتی پایههای حضور آن کشور در خارج نزدیکش را نیز متزلزل کرد.
خروج آمریکا از افغانستان و بیاعتنایی غرب به این کشور درحال حاضر، هدیۀ فوقالعادهای است که میباید روسیه از آن استفاده کند و به رویای دو قرنی خود دست پیدا کند. هرچند افغانستان دیگر آن کارایی ژئوپلیتیکی قرن نوزده و بیست که به عنوان پل اتصالی هارتلند با ریملند و دالان دسترسی به آبهای گرم تعریف میشد را ندارد اما در برآوردهای ژئوپلیتیکی نوین نیز اهمیت خود را به عنوان نقطه مرکزی در صفحۀ آسیای مرکزی- جنوبی از دست نداده است.
بر اساس این جایگاه، روسیه هنوز هم خاطرخواه افغانستان است. افغانستان میتواند کل آسیای جنوبی را به آسیای مرکزی متصل کند و روسیه را که سالها در پشت درهای آسیای مرکزی برای گسترش میدان جولانش به آسیای جنوبی مانده بود، به این منطقه برساند، چراکه اکنون فرصت شایستۀ آن فراهم شده است. روسیه با شناسایی حکومت طالبان میتواند به لحاظ ژئوپلتیکی از آسیای مرکزی عبور کرده و نفوذ خود را در آسیای جنوبی گسترش دهد و در صورت توان، میان آسیای مرکزی و آسیای جنوبی یکپارچگی ژئوپلیتیکی ایجاد کند.
-
انگیزههای سیاسی
شاید به لحاظ سیاسی روسیه در انظار جهانی، کشوری معرفی شود که جانب سرکوبگران و ناقضان حقوق بشر را گرفته است. بیگمان روسیه از تبعات منفی این امر بر وجهۀ جهانی خود آگاه است اما مسکو حساب دیگری برای این رفتار خود باز کرده است. مسکو با این اقدام خود، خواسته است تا سردستۀ کشورهایی قرار گیرد که تعامل گسترده با حکومت طالبان دارند. احتمال اینکه قبل از مسکو کشور دیگری طالبان را به رسمیت بشناسد هم مطرح بوده است. بنابراین روسیه اجازه نداد که به عنوان پیرو قرار بگیرد.
روسیه با توجه به اینکه خود را یک قطب جهانی میشمارد، با به رسمیت شناختن طالبان، اولاً حکومت این گروه را برای همیشه وامدار خود کرده و از جانب دیگر تلاش کرده است تا با توجه به جایگاهی که برای خود در معادلات جهانی و منطقهای تعریف میکند به عنوان الگو قرار بگیرد. قطعاً هستند کشورهایی که ارادۀ به رسمیت شناختن حکومت طالبان را داشته و در این زمینه برنامهریزیهایی هم کردهاند، اما این کشورها در صورت به رسمیت شناختن حکومت طالبان، خواسته یا ناخواسته در جرگه روسیه و پیرو آن حساب خواهند شد.
گذشته از این، در نگاه روسها تعلل در به رسمیتشناسی طالبان ممکن بود زمینههای لازم جذب افغانستان در محورهای شرقی را از میان برده و سمتوسوی دیگری به روند غربزدایی از منطقه بدهد. بر این اساس روسیه با پا پیش گذاشتن تلاش کرد تابوی عدم به رسمیت شناسی طالبان را که توسط غربیها بهوجود آورده شده درهم بشکند و راه را برای بقیه هموار کند.
-
اهداف اقتصادی
افغانستان کشوری فقیر با قدرت خرید کم شاید برای همسایههایش جذابیت داشته باشد، اما برای روسیه نمیتواند بازار چندان جذابی باشد. ولی این امر به این معنا نیست که انگیزههای اقتصادی در زمینه شناسایی حکومت طالبان برای روسیه موضوعیت ندارد. در کنار ظرفیت حداقلی بازار افغانستان برای تولیدات مسکو، این کشور جذابیتهای اقتصادی دیگری دارد که مسکو را تشویق به حضور در آن میکند. منابع متنوع معدنی افغانستان به علاوه توان تکنولوژیکی روسیه در زمینۀ استخراج و فرآوری آنها میتواند ترکیبی از سود دوجانبه اقتصادی برای هر دو کشور فراهم کند.
چنانچه از موضعگیریهای مقامهای روسیه پیداست، آنها علاقۀ فراوانی در زمینه اشتراک در احداث خطوط لوله نفت و گاز از طریق افغانستان به آسیای جنوبی دارند. در این زمینه چشمانداز کلانی که قابل تصور است این است که شرکتهای روسی با اشتراک در احداث طرحهای کلان انتقال منابع کربنی به جنوب آسیا از طریق افغانستان، سود سرشاری بهدست میآورند و علاوه بر آن روسیه میتواند در آینده با اتصال شبکههای انتقال انرژی داخلی خود به این لولهها، زمینۀ صادرات منابع کربنی خود به جنوب آسیا را فراهم کند.
به صورت کلی افغانستان با قرار گرفتن در وسط دو منطقه آسیای مرکزی و آسیای جنوبی در گذشته بهعنوان شکنندۀ حلقۀ اتصال عمل کرده و به لحاظ اقتصادی هر دو منطقه و قدرتهای ذینفعی چون روسیه را محروم از بهرهوری اقتصادی کرده بود. اکنون میتوان گفت که روسیه تلاش دارد تا با نزدیک کردن خود به افغانستان و فراهمسازی زمینۀ به رسمیت شناختن طالبان توسط سایر کشورهای منطقه، این حلقه را ترمیم کرده و اتصال و ادغام اقتصادی بینامنطقهای را بهوجود بیاورد.
همراستایی اقدامهای طالبان با انتظارهای روسیه
گذشته از تمام موارد مذکور، آنچه مسکو را مجاب و متقاعد به شناسایی حکومت طالبان کرد، همراستایی و توافق میان اقدامهای طالبان با برخی از مهمترین انتظارهای روسیه در افغانستان است. اولین انتظاری که روسیه از حاکمیت افغانستان چه در گذشته و چه پس از به قدرت رسیدن طالبان داشت، عدم استفاده از خاک افغانستان برای ناامنسازی آسیای مرکزی و روسیه است.
در این زمینه یکی از انتقادهای جدی روسها از امریکا در افغانستان و حکومت گذشته این کشور، وجود ناامنی بهخصوص گسترش روزافزون «داعش خراسان» بود. حتی به باور روسها انتقال داعش به افغانستان طرح مشترک امریکا در هماهنگی با حکومت گذشتۀ افغانستان بود. پس از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، این گروه توانست تمام عوامل ناامنکننده را مهار کرده و شبکۀ روبه رشد داعش را متلاشی کند.
این دستاورد حکومت طالبان و راستیآزمایی آن در طول چهار سال، روسیه را متمایل به پذیرش طالبان کرد. موضوع دیگر اعمال حاکمیت یکپارچۀ حکومت طالبان بر کل جغرافیای افغانستان است. دادههای میدانی نشان میدهد که طالبان توانسته به عنوان قدرتی مؤثر و واقعی در افغانستان عمل کند. این مورد حتی تحسین شخص ولادیمیر پوتین را نیز برانگیخت. طوری که وی یکی دو بار از آن بهعنوان کارویژۀ خوب حکومت طالبان یاد کرد.
اگر مسکو فقط همین مورد را برای شناسایی حکومت طالبان دستاویز قرار دهد، این اقدامش میتواند با یکی از قواعد حقوقی، قابل توجیه باشد. بحث دیگری که تمایل مسکو را به حکومت طالبان بیشتر کرد، اتخاذ سیاست شرقمحوری در سیاست خارجی طالبان است. طالبان با اینکه در مواضع خود جانب توازن و بیطرفی را حفظ کرده است اما در عین حال تمایل بیشتری به قدرتهای شرقی از خود نشان داده است. بنابراین یکی از دلایل، میتواند این باشد که مسکو پاسخ مثبت به سیاست خارجی شرقمحوری طالبان داده است.

تأثیرات منفی شناسایی حکومت طالبان توسط روسیه
با وجود خوشبینیها و چشمانداز مبارک دوجانبه برای روسیه و حکومت طالبان، برخی تأثیرات منفی را نیز میتوان از شناسایی حکومت طالبان توسط روسیه انتظار داشت. اولین تأثیر منفی آن تهییج حکومت طالبان بر تداوم سیاستهای سختگیرانه و سرکوبگرانه در داخل است. همچنین اقدام روسیه آب سردی بر انگیزه گرم نیروها و گروههای مخالف طالبان تلقی میشود و آنها را از آیندۀ مبارزه دلسرد خواهد کرد.
در سطح بینالمللی شناسایی حکومت طالبان توسط روسیه دو تأثیر منفی میگذارد. اول اینکه حکومت طالبان که پس از گذشت چهار سال هنوز نتوانسته یا نخواسته مهمترین عناصر مقبولیت یک دولت/حکومت را به لحاظ حقوقی تأمین کند توسط یکی از قدرتهای داعی و حامی حقوق بینالملل به رسمیت شناخته شد که این خود دلیلی بر عدم توجه و پایبندی به اصول حقوق بینالملل مدرن حساب شده و رویه نادرست رفتار غیرحقوقی را ترویج میکند.
دیگر اینکه به لحاظ سیاسی و امنیتی این اقدام روسیه میتواند جبههگیری متعارض غربیها و آغاز قطببندی در قبال افغانستان را بار دیگر بهوجود بیاورد؛ زیرا اقدام روسیه بهعنوان یک قدرت معاند غرب میتواند واکنش منفی قدرتهای غربی را در این زمینه موجب شود و این آرامش قبل از طوفان را برهم بزند.
جمعبندی
یکی از مسائلی که از ناحیۀ افغانستان در طول یک قرن گذشته فراروی جامعۀ جهانی وجود داشته، تغییر حکومتها در این کشور است. در طول یک قرن گذشته تغییر حکومتها در افغانستان بیشتر به گونۀ دراماتیک و غیر اصولی اتفاق افتاده است و کشورها را در پریشانی ناشی از رسمیت شناسی آنها قرار داده است. در این میان روسیه از کشورهایی بوده است که نگاه متفاوت و ویژه به افغانستان داشته است. این کشور اولین دولتی بود که پس از استقلال، افغانستان را به رسمیت شناخت و پس از صد سال نیز اولین کشوری شد که حکومت طالبان را به رسمیت شناخت.
علیرغم اینکه حقوق بینالملل موضوع رسمیت شناسی دولتها/حکومتها را به تشخیص دولتها و صلاحیت دولتها واگذار کرده اما به رسمیت شناختن حکومت طالبان توسط روسیه درحالی انجام میشود که حکومت طالبان برخی از مهمتری عناصری را که شناسایی دولتها/حکومتها را ممکن میکند، تکمیل نکرده است. از همین رو اقدام روسیه ورای مباحث حقوقی و عناصر لازم برای شناسایی قابل تحلیل است. در واقع شناسایی زودهنگام یا به اصطلاح حقوقی «شناسایی نارس» حکومت طالبان توسط روسیه براساس اهداف و منافع روسیه قابل توجیه است.
با اینکه شناسایی حکومت طالبان برای هر دو کشور کارویژههای مثبتی دارد همچنان تبعات منفی داخلی و بینالمللی نیز به همراه دارد. در مجموع شناسایی حکومت طالبان توسط روسیه سر آغاز تحولاتی خواهد بود که پیامدهای آن نهتنها اوضاع داخلی افغانستان، بلکه منطقه و جهان را نیز متأثر خواهد کرد.