مقدمه
مطالعات شرق | در دهۀ کنونی، روابط بینالملل تحت تاثیر تحولات مختلف بیش از گذشته بر پایۀ تعاملات فرهنگی و قدرت نرم استوار شده است. این امر موجب شده دیپلماسی فرهنگی بهعنوان یکی از ارکان کلیدی سیاست خارجی کشورها، نقش حیاتی ایفا کند. در این مسیر، ابزارهای گوناگونی چون زبان، هنر، معماری، فلسفه، ادبیات، شعر و... به عنوان قدرتمندترین نمادهای انتقال فرهنگ و ارزشها، جلوه کردهاند؛ نمادهایی که توانستهاند ملتها را در طول تاریخ به یکدیگر پیوند دهند و مشترکات تمدنی را برجسته کنند.
ایران و پاکستان، از دیرباز دارای روابط عمیقی بودهاند که ریشههای آن در عمق تاریخ و در تار و پود ملتهایشان تنیده شده است. در طول تاریخ، عناصر مختلف فرهنگی ایران، از زبان و ادبیات گرفته تا هنر و معماری، فلسفه و ...، تأثیرات عمیقی بر فرهنگ و تمدن شبهقاره هند، از جمله پاکستان کنونی، گذاشتهاند.این تأثیرات، نه تنها در بناهای تاریخی و آثار هنری، بلکه در زبان، اندیشه و سبک زندگی مردم پاکستان نیز بازتاب یافته است. با این حال در سالهای اخیر شاهد کمرنگ شدن تدریجی برخی از این پیوندهای فرهنگی و یا عدم بهرهبرداری کافی از ظرفیتهای بالقوۀ آنها در عرصۀ دیپلماسی فرهنگی هستیم. این وضعیت، فرصتهای ارزشمندی را برای تحکیم روابط، افزایش درک متقابل و تقویت همگرایی فرهنگی میان ایران و پاکستان از بین برده است.
این نوشتار بر آن است تا با واکاوی تأثیرات فرهنگی، تمدنی ایران بر سازههای فرهنگی پاکستان، به بررسی دلایل کمرنگ شدن برخی از این پیوندها بپردازد و راهکارهایی برای بهرهبرداری مؤثرتر از این ظرفیتها ارائه دهد.
تأثیرات فرهنگی- تمدنی ایران بر سازههای فرهنگی پاکستان
زبان فارسی؛ سازهای برای پیوند فرهنگی
زبان فارسی، به عنوان زبان رسمی، بیش از هفت قرن بر شبهقارۀ هند سایه افکنده بود. این زبان، تنها یک ابزار ارتباطی نبود، بلکه حامل و منتقلکنندۀ اندیشه و مفاهیم فلسفی، ادبی، عرفانی و حتی مفاهیم حکومتی و اداری بود. واژگان فراوانی از زبان فارسی به زبانهای محلی و رسمی پاکستان، بهویژه زبان اردو، راه یافتهاند.
برای مثال واژگان اداری و حکومتی مانند دربار، فرمان، دیوان، پادشاه، امیر، وزیر، سردار و ...که جزئی از ادبیات دیوانی و ساختار سیاسی هستند، ریشه در فارسی دارند. همچنین برخی از اصطلاحات ادبی، اداری و روزمره در زبان اردو مانند غزل، قصیده، فنا، بقا، توحید و... ریشه در ادبیات فارسی دارند. البته که تأثیر فارسی تنها به واژگان محدود نمانده است. بسیاری از ساختارهای دستوری و نحوی زبان فارسی نیز بر زبان اردو تأثیر گذاشتهاند. به عنوان مثال، استفاده از ترکیبهای وصفی و اضافی، شیوۀ بیان و حتی برخی صنایع ادبیِ وامگرفته از فارسی مانند استعاره، تشبیهات و کنایات، زبان اردو را غنیتر کرده است.
هنر و معماری ایرانی در پاکستان؛ ردپای تمدن مشترک
هنر و معماری ایران، بهویژه از دورۀ اسلامی، تأثیرات عمیقی بر هنر و معماری پاکستان، بهعنوان بخشی از شبهقاره، گذاشته است. این تأثیرات را میتوان در بناهای تاریخی، نقاشیها و هنرهای دستی مشاهده کرد. سبکهای معماری ایرانی، مانند معماری مساجد، مدارس، مقابر و کاخها، در بناهای شاخص پاکستان بهوضوح دیده میشود.
نمونههای بارز آن مانند مسجد پادشاهی در لاهور، مقبرۀ شاه رکن عالم در مولتان، استفاده از کاشیکاری، مقرنس، طاقهای ضربی و گنبدها و... است. همچنین نقاشی و مینیاتور از موارد دیگر تاثیرگذار است. هنر مینیاتور ایرانی که در دورههای تیموری و صفوی به اوج خود رسید، تأثیر شگرفی بر مکاتب نقاشی هند و پاکستان گذاشت. مضامین داستانی، اساطیری و عرفانی که در نقاشیهای ایرانی رایج بود، در نقاشیهای پاکستانی نیز راه یافت. طرحها و نقوش ایرانی در قالیبافی، گلدوزی و فلزکاری پاکستانی نیز قابل مشاهده است.
فلسفه و شعر فارسی؛ ریشههای مشترک اندیشه در پاکستان
شعر فارسی، با غنای معنایی، لطافت بیانی و عمق عرفانی خود، توانسته است جایگاهی ویژه در میان مردم و ادیبان پاکستان بیابد. اشعار شاعران بزرگی چون مولوی، حافظ، سعدی و مولانا، حامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی هستند که با روحیۀ معنوی و عرفانی مردم شبهقاره همخوانی داشته و دارند. این مفاهیم، از جمله توحید، عشق الهی، سلوک و نفی دنیا، بهتدریج در تار و پود تفکر و فرهنگ پاکستانی نفوذ کرد. بهویژه آنکه شعر فارسی به عنوان زبان اصلی عرفان و تصوف در شبهقاره مطرح شد. خانقاهها، مجالس سماع و محافل عرفانی، مملو از قرائت و شرح اشعار فارسی بود.
این امر باعث شد تا مفاهیم فلسفی و عرفانی از طریق شعر، در میان تودههای مردم نیز رواج یابد. شاعران پاکستانی، نه تنها به قرائت و تفسیر اشعار فارسی پرداختند، بلکه از مضامین، سبک و شیوۀ بیان شاعران ایرانی الهام گرفتند و آن را با رنگ و بوی بومی خود درآمیختند. بسیاری از برجستهترین شاعران و نویسندگان پاکستانی، چه پیش از استقلال و چه پس از آن، بهشدت از زبان و ادبیات فارسی متأثر بودهاند. این تأثیرپذیری، نه تنها در انتخاب واژگان و مضامین، بلکه در سبک و سیاق نگارش و حتی در نگرش فلسفی و عرفانی آنان مشهود است.
در میان شاعران کلاسیک، امیر خسرو دهلوی، زبان فارسی زبان اصلی شعر او بوده و او را «طوطی هند» لقب دادهاند. اشعار او، بهویژه رباعیات و مثنویهایش، در پاکستان مورد ستایش قرار گرفته است. علامه اقبال لاهوری نیز، پیوند ناگسستنی با شعر و اندیشۀ فارسی دارد.
اقبال، اشعار فارسی خود را با زبان و مضامین نو و فلسفی سرود. اقبال، در مورد اهمیت زبان فارسی گفته است: «فارسی را پاس بدار که پارسی از خانۀ ماست.» در بین شاعران و نویسندگان معاصر نیز مانند فیض احمد فیض، احمد ندیم قاسمی و سید سلیمان ندوی، یا متاثر از شاعران فارسی هستند یا به زبان فارسی اشعاری را به نگارش درآوردهاند.
بهطور کلی ادبیات کلاسیک فارسی، از شاهنامۀ فردوسی گرفته تا دیوان حافظ و مثنوی مولوی، همواره جایگاهی ویژه در میان نخبگان فرهنگی و ادبی پاکستان داشته است. این آثار نه تنها به عنوان متون ادبی، بلکه به عنوان منابعی برای درک تاریخ، فرهنگ و جهانبینی ایرانی مورد مطالعه و تقدیر قرار گرفتهاند.
مراکز فرهنگی و آموزشی؛ نهادهای پیونددهندۀ زبانی و ادبی
نقش مراکز فرهنگی و آموزشی، اعم از ایرانی و پاکستانی، در حفظ و ترویج اشتراکها و مواریث فرهنگی بهخصوص زبان و ادبیات فارسی در پاکستان، بسیار حائز اهمیت است. مراکزی مانند دانشگاههای معتبر، دانشگاههایی مانند پنجاب، کراچی، پیشاور و ... بخشهایی برای آموزش زبان و ادبیات فارسی دارند. انجمنها و بنیادهای ادبی از دیگر موارد هستند که برخی انجمنهای ادبی محلی، بهویژه در لاهور و کراچی، به پژوهش و معرفی ادبیات فارسی میپردازند. همچنین نقش معلمان و پژوهشگران نیز مهم است که در نهایت، تلاش بیوقفه معلمان، پژوهشگران و علاقهمندان پاکستانی به زبان و ادبیات فارسی، مهمترین عامل در حفظ این میراث مشترک بوده است.
دلایل و عواقب احتمالی غفلت از ظرفیتهای مشترک
گرچه پیوندهای فرهنگی ایران و پاکستان ریشهدار و عمیق هستند، اما در سالهای اخیر، شاهد کمرنگ شدن یا عدم بهرهبرداری کافی از برخی از این ظرفیتهای بالقوه در عرصۀ دیپلماسی فرهنگی بودهایم. دلایل این غفلت را میتوان در چند محور کلیدی بررسی کرد:
- تغییر اولویتهای دیپلماسی فرهنگی: در سالهای اخیر، شاید شاهد تغییر رویکرد در دیپلماسی فرهنگی ایران بودهایم. تمرکز بیشتر بر جنبههای سیاسی، اقتصادی و رسانهای، گاه باعث غفلت از ابزارهای نرم و بلندمدتتری چون زبان و ادبیات کلاسیک، هنر، معماری، و میراث مشترک شده است.
- کاهش سرمایهگذاری و توجه به آموزش: در حالی که نیاز به ترویج زبان فارسی، معرفی هنر و معماری ایرانی و معرفی فلسفه و ادبیات مشترک در پاکستان همچنان وجود دارد، به نظر میرسد میزان حمایتها و سرمایهگذاریها در این زمینهها، چه از سوی نهادهای ایرانی و چه در چارچوب همکاریهای دوجانبه، در حد کافی نیست.
- ظهور رقبای قدرتمند فرهنگی و رسانهای: در دنیای امروز، حضور پررنگ زبانهای بینالمللی (مانند انگلیسی)، گسترش رسانههای جهانی و نفوذ فرهنگهای نوین، باعث شده تا توجه مخاطبان، بهویژه نسل جوان، به سمت این جریانها معطوف شود و شاید کمتر فرصت یا انگیزهای برای پرداختن به ابعاد عمیقتر میراث مشترک فرهنگی باقی بماند. جلب توجه مردم خصوصاً نسل جوان به این میراث مشترک، تلاش ویژه و مضاعفی را میطلبد.
- فقدان راهبرد فرهنگی بلندمدت: به نظر میرسد که دیپلماسی فرهنگی ایران در قبال پاکستان، فاقد یک راهبرد مدون و بلندمدت برای بهرهبرداری از تمامی ظرفیتهای فرهنگی مشترک بوده است. فعالیتها بیشتر جنبۀ موردی و واکنشی داشتهاند تا ایجابی و کنشگرانه.
- ضعف در معرفی خلاقانه: ابزارهای فرهنگی ایران، مانند شعر، فلسفه، هنر، و معماری، نیازمند معرفی به شیوههای نوین و جذاب هستند. استفاده از پلتفرمهای/سکوهای دیجیتال، رسانههای اجتماعی، تولید محتوای خلاقانه برای نسل جوان و برگزاری رویدادهای نوآورانه، میتواند در احیای جایگاه آنها مؤثر باشد.
- فضای سیاسی و روابط دوجانبه: گاهی اوقات، تحولات سیاسی و روابط دوجانبه ایران و پاکستان، بر روند همکاریهای فرهنگی نیز سایه افکنده است. شکلگیری تصور نادرست از طرف مقابل و یا کاهش سطح تبادلات، میتواند بر علاقهمندی بر میزان توجه به میراث مشترک نیز تأثیر منفی بگذارد.
در دنیایی که شاهد قطببندیهای جدید سیاسی و اقتصادی هستیم، پیوندهای فرهنگی عمیق، میتوانند به عنوان لنگرگاه ثبات، درک متقابل و همبستگی عمل کنند. این ابزارها، فراتر از یک ابزار دیپلماسی، ریشههای هویتی مشترک را تقویت میکنند. وقتی این ابزارها مغفول میمانند موارد زیر مشهود است:
- فرصتهای دیپلماسی عمومی از دست میرود؛ جذابیتهای فرهنگی ایران که میتواند تصویر مثبتی از کشور در اذهان عمومی پاکستان ایجاد کند، کمتر مورد استفاده قرار میگیرد.
- همبستگی تمدنی تضعیف میشود؛ ریشههای مشترک فرهنگی که میتوانند اساس روابط پایدار و عمیق باشند، کمتر مورد توجه و تقویت قرار میگیرند.
- هویت فرهنگی ملی از غنای خود محروم میشود؛ بخشی از میراث فرهنگی و فکری مشترک که میتواند به غنای فرهنگی هر دو کشور بیفزاید، کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
- نسل جدید از منابع الهام و حکمت دور میماند؛ میراث غنی فرهنگی و ادبی، سرشار از درسهای زندگی، حکمت و زیباییشناسی هستند که میتوانند راهنمای نسل جوان در مواجهه با چالشهای معاصر باشند.
جمعبندی و توصیهها
با توجه به توضیح و تحلیل سازههای مهم فرهنگی و تمدنی میان ابران و پاکستان، برای احیای جایگاه ابزارهای فرهنگی ایران به عنوان ابزاری مؤثر در دیپلماسی فرهنگی میان ایران و پاکستان، نیازمند رویکردی راهبردی و خلاقانه هستیم و اقدامهای زیر در این جهت ضرورت دارند:
- تدوین راهبرد جامع دیپلماسی فرهنگی؛ تمامی ابزارهای فرهنگی (زبان، ادبیات، هنر، فلسفه، معماری، موسیقی) باید بهعنوان اولویتهای راهبردی در برنامههای دیپلماسی فرهنگی ایران در قبال پاکستان تعریف شوند. سپس باید تعیین اهداف کمی و کیفی برای ترویج و معرفی این ابزارها، از جمله افزایش تعداد علاقهمندان، تربیت متخصصان و تولید محتوای مرتبط صورت گیرد.
- توسعۀ برنامههای آموزشی و پژوهشی؛ تقویت کرسیهای زبان فارسی، مطالعات ایرانشناسی و هنرهای ایرانی در دانشگاههای پاکستانی، از طریق تأمین استاد، منابع آموزشی بهروز و بورسهای تحصیلی و همچنین تدوین مواد آموزشی جذاب و کاربردی برای معرفی میراث مشترک فرهنگی، با تمرکز بر جنبههای معاصر و قابل درک برای نسل امروز، میتواند مثمر ثمر باشد.
- بهرهگیری از ظرفیتهای نوین و دیجیتال؛ ایجاد وبسایتها/تارنماها، اپلیکیشنها/نرمافزارهای کاربردی و شبکههای اجتماعی تخصصی برای معرفی جامع ابزارهای فرهنگی ایران، از جمله آثار ادبی، هنری و فلسفی، استفاده از قالبهای مدرن مانند پادکست/پادپخش، ویدئوهای کوتاه، مستندهای جذاب، تورهای مجازی آثار تاریخی و مسابقات فرهنگی در شبکههای اجتماعی برای معرفی این اشتراکها به نسل جوان.
- برگزاری رویدادهای مشترک فرهنگی خلاقانه، جامع و مستمر؛ برگزاری فستیوالهای مشترک فرهنگی و سازماندهی رویدادهای چندروزه با محوریت فرهنگ و تمدن ایرانی- پاکستانی و اقدامهایی فراتر از صرف برگزاری یک نشست یا شب شعر و…
با احیا و بهرهبرداری مؤثر از تمامی ابزارهای فرهنگی ایران، میتوانیم گامی بلند در جهت تحکیم پیوندهای فرهنگی، ارتقای درک متقابل و تقویت همکاری و همگرایی در منطقه برداریم و از ظرفیتهای تمدنی مشترک برای ساختن روابطی پایدار، قابل اعتماد و روشنتر بهره ببریم.




















