مقدمه
مطالعات شرق | روز سهشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۴، سه جریان سیاسی مخالف حکومت طالبان، شامل «شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان»، «مجمع ملی برای نجات افغانستان» و «حرکت ملی برای صلح و عدالت» طی یک نشست مجازی، موجودیت ائتلاف «همصدایی ملی برای آیندۀ افغانستان» را اعلام کردند. در این نشست، مقامهای ارشد نظام پیشین و رهبران سیاسی مخالف طالبان، از جمله عبدالرشید دوستم، عطا محمد نور، محمد محقق، احمد مسعود، حنیف اتمر، عمر داوودزی، محمد یونس قانونی، محمد اسماعیلخان، سرور دانش، تادین خان و شماری دیگر از مقامها و چهرههای سیاسی دولت پیشین حضور داشتند.
ائتلاف «همصدایی ملی برای آیندۀ افغانستان» با انتشار بیانیۀ مشترک، یک دیدگاه واحد برای دستیابی به «صلح پایدار و عبور از بحران جاری در افغانستان» ارائه کرد. گروههای حاضر در این ائتلاف همچنین از حکومت طالبان دعوت کردند تا برای «رسیدن به صلح پایدار و استقرار نظام مشروع در چارچوب فرهنگ و مبانی ملی اسلامی» به این محور بپیوندد.
در این نوشته، رویکرد، فرصتها و چالشهای این ائتلاف تازهتأسیس مورد بررسی قرار میگیرد.
رویکرد سیاسی ائتلاف همصدایی ملی
ظاهرا ائتلاف همصدایی ملی بهعنوان یک جریان سیاسی مخالف حکومت طالبان با رویکردی مذاکرهمحور و مبتنی بر راهحلهای مسالمتآمیز شکل گرفته است. به نظر میرسد رهبران سیاسی مخالف طالبان در یک رویکرد تازه، به این باور رسیدهاند که بحران کنونی افغانستان را از مسیر سیاسی و قانونی مدیریت کنند و اکنون بر پرهیز از توسل به گزینههای نظامی تأکید دارند. احتمالاً رهبران این ائتلاف سیاسی جدید به این باور رسیدهاند که تنها از طریق مذاکرات فراگیر بینالافغانی و تعامل هوشمندانه با بازیگران منطقهای و جامعۀ بینالمللی میتوان به صلح پایدار دست یافت.
رویکرد تازۀ رهبران سیاسی حاضر در ساختار ائتلاف، نشان میدهد که آنها برخلاف رویکرد سالهای گذشته و نیز برخلاف رویکرد جبهات نظامی مخالف طالبان، قصد دارند مسیر سیاسی را جایگزین مواجهۀ نظامی کرده و با تمرکز بر ابزارهای دیپلماتیک و فشار سیاسی، ظرفیتهای محدود میدانی خود را جبران کنند.
چنین رویکردی در چارچوب واقعیتهای کنونی افغانستان نیز منطقی ارزیابی میشود، زیرا ناکامی راهحلهای نظامی و فقدان توانایی میدانی برای مقابله با حکومت طالبان، ضرورت تمرکز بر روشهای صلحآمیز و عملگرایانه را آشکارتر ساخته است.
مطالبات و طرح ارائه شده توسط ائتلاف همصدایی ملی
براساس بیانیۀ مشترک منتشر شده، مطالبات اصلی ائتلاف همصدایی ملی شامل موارد زیر است
- برگزاری مذاکرات فراگیر بینالافغانی با حمایت سازمان ملل و کشورهای منطقه با هدف ایجاد یک دولت مشروع و فراگیر مبتنی بر مبانی ملی اسلامی،
- رعایت کامل حقوق بشر بهویژه حقوق زنان
- و مشارکت فعال اپوزیسیون در اصلاح و بازطراحی ساختار قدرت در افغانستان .
این اهداف نشاندهندۀ تلاش ائتلاف برای معرفی خود به عنوان یک بازیگر سیاسی مشروع و اعمال فشار سیاسی بر حکومت طالبان است. از منظر راهبردی، مطرح کنندگان این مطالبات، تلاش دارند امکان گفتگو و تعامل سیاسی را بین جناحهای اپوزیسیون و حکومت طالبان تقویت و فضای سیاسی افغانستان را به سمت پذیرش گزینههای مسالمتآمیز هدایت کنند.
طرح ائتلاف برای تحقق صلح و تشکیل دولت فراگیر به صورت دو مرحلهای تعریف شده است. مرحلۀ نخست بر گفتمانسازی و تقویت همدیگرپذیری میان جریانهای اپوزیسیون متمرکز است و شامل دعوت طالبان به مشارکت در مذاکرات سیاسی میشود. مرحلۀ دوم اجرای برنامههای عملی سیاسی است که شامل تدوین برنامههای مشخص برای مشارکت اجتماعی، احیای اعتماد عمومی و ایجاد نهادهای سیاسی فراگیر و ملی میشود.
این طرح با هدف بازیابی نفوذ اجتماعی و سیاسی رهبران و ایجاد مسیر عملگرایانه برای مشارکت سیاسی در افغانستان طراحی شده و نشاندهندۀ تمرکز ائتلاف همصدایی ملی بر راهکارهای قابل اجرا برای تحقق صلح پایدار و دولت فراگیر در افغانستان است.
فرصتهای فراروی ائتلاف همصدایی ملی
فرصتهای ائتلاف همصدایی ملی را میتوان در سه سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی بررسی کرد.
در سطح داخلی، عدم تحقق دستاورد نظامی قابل ذکری برای مخالفان طالبان در چهار سال گذشته، خستگی مردم افغانستان از جنگ و خونریزی، عدم استقبال مردم از طرحها و تفکر نظامی فرماندهان خارجنشین و نیاز جامعه به صلح، همگی بستر مساعدی را برای طرح گفتگو و رویکرد مذاکرهمحور، فراهم میآورند. به طور سنتی، برخی از رهبران اپوزیسیون دارای ظرفیت اجتماعی و دینی در میان مردم و در مناطق خود هستند که در صورت استقبال حکومت طالبان از مذاکره و گفتگو، این ظرفیت اجتماعی و دینی میتواند زمینۀ ایجاد اجماع یا بسیج عمومی را فراهم کند.
در سطح منطقهای، نقش کشورهای همسایه و منطقه، بهویژه ایران، ترکیه و قطر، در تسهیل مذاکرات و اعمال فشارهای سیاسی و دیپلماتیک بر حکومت طالبان اهمیت فراوان دارد. این کشورها میتوانند با بهرهگیری از تجربیات مذاکرات پیشین، فرصتهایی را برای شکلدهی گفتوگوی معنادار بین حکومت طالبان و اپوزیسیون فراهم کرده و مسیر دیپلماسی و مذاکره را تقویت کنند.
تحولات افغانستان نشان میدهد که اپوزیسیون طالبان ممکن بود به دلیل تنش میان پاکستان و حکومت طالبان به گزینۀ نظامی روی آورد، اما اکنون به دلیل عدم حمایت کشورهای منطقه از هرگونه منازعۀ داخلی و عدم تمایل آنها به فروپاشی نظم جدید در افغانستان، رهبران مخالف حکومت طالبان، واقعیتهای منطقهای را پذیرفته و مسیر سیاسی و مذاکره را به عنوان گزینۀ اصلی انتخاب کردهاند. این رویکرد منطقی، فرصتهای جدیدی را برای نقشآفرینی معقول ائتلاف فراهم میآورد.
در سطح بینالمللی، حمایت سازمان ملل از ایجاد بستر مناسب برای آغاز مذاکرات بینالافغانی، محتمل و ممکن به نظر میرسد. سازمان ملل این اقدام را در فرمت دوحه دنبال کرد، اما به دلیل عدم فراگیر بودن و نادیده گرفتن مشارکت منطقهای به موفقیت نرسید.
چالشهای فراروی ائتلاف همصدایی ملی
در سطح درونسازمانی، یکی از مهمترین محدودیتهای این ائتلاف، تمرکز بیش از حد بر رهبران و چهرههای سیاسی است؛ چهرههایی که اغلب دربارۀ ناکارآمدی نظام پیشین جزء متهمان هستند و هر یک به نحوی از مواهب نظام گذشته هم برخوردار و در آن ذینفع بودهاند. خروج این چهرهها از افغانستان، سرمایهگذاری اقتصادی و سکونت رهبران در کشورهای خارجی از جمله ترکیه در شرایط دشوار کنونی، افکار عمومی در افغانستان را تا حدی به انتقاد جدی از اکثر این رهبران سوق داده است. این برداشت افکار عمومی، مانع شکلگیری یک ارتباط پایدار و مستحکم بین مردم و - حداقل بخشی از- رهبران است و به خودی خود چالشی برای نقش و جایگاه ائتلاف در جامعه به شمار میرود.
از سوی دیگر، شهروندان افغانستان که در شرایط دشوار اقتصادی در داخل کشور زندگی میکنند، از سابقۀ دخالت کشورهای خارجی و بحران فعلی ناشی از آن، احساس ناراحتی شدیدی دارند. سکونت رهبران در خارج یا ارتباط آنها با دولتهای خارجی، این احساس ناراحتی و انزجار مردم را تشدید میکند و از منظر روانی، مانعی جدی در برابر فعالیت رهبران سیاسی و ائتلاف تازهتأسیس «همصدایی ملی» ایجاد میکند.
چالشهای اجتماعی و تاریخی نیز بر ظرفیت ائتلاف تأثیرگذار است. تجربۀ ناکام ائتلافهای پیشین، شکافهای اجتماعی و قومی و محدودیت حضور و نفوذ ائتلاف در میدان واقعی سیاسی و اجتماعی، یادآور محدودیتهایی است که هر طرح سیاسی جدید همچون موارد گذشته، با آن مواجه خواهد شد. گذشتۀ سیاسی افغانستان نشان میدهد که عدم اعتماد عمومی و تردید در پایداری ائتلافها، مانع تحقق اهداف بلندمدت و مشارکت گستردۀ جامعه میشود.
واکنش حکومت طالبان نیز یکی از محدودیتهای جدی برای ائتلاف به شمار میآید. طالبان با محدود کردن فعالیت احزاب و سازمانهای سیاسی و ممنوعیت فعالیت تشکلهای مستقل، امکان حضور فعال ائتلاف در عرصۀ سیاسی داخلی را کاهش میدهد. علاوه بر این، تمایل حکومت طالبان به عدم پذیرش تغییر ساختاری و استفاده از ابزار خشونت برای کنترل معادلات سیاسی، تهدیدی برای تحقق اهداف ائتلاف محسوب میشود. این محدودیتها لزوم استفاده از راهکارهای دیپلماتیک، فشارهای سیاسی و تعامل هوشمندانه با بازیگران منطقهای و بینالمللی را افزایش میدهد.
بهطور کلی، چالشهای ائتلاف «همصدایی ملی» شامل محدودیتهای درونسازمانی و رهبرمحور بودن، اختلافهای جناحی و قومی، وابستگی به حمایت خارجی، تجربۀ تاریخی ناکام ائتلافها، محدودیت نفوذ اجتماعی و سیاسی و واکنش محدودکنندۀ حکومت طالبان است. این مجموعه چالشها نشان میدهد که هرگونه برنامهریزی برای پایداری و تأثیرگذاری ائتلاف باید ضمن تمرکز بر ساختارسازی داخلی، راهکارهای عملی برای تعامل با شرایط منطقهای و بینالمللی و مدیریت اعتماد اجتماعی و مشروعیت داخلی را نیز در نظر گیرد.
الزامهای موفقیت و پایداری ائتلاف همصدایی ملی
برای افزایش شانس موفقیت و پایداری ائتلاف «همصدایی ملی» و تسهیل شکلگیری گفتگوی بینالافغانی با هدف تشکیل یک دولت فراگیر در افغانستان، میبایست الزامهای زیر مدنظر قرار گیرد.
- نخست، ائتلاف «همصدایی ملی» باید تمرکز بر فردمحوری، حزبمحوری و جناحمحوری را کنار بگذارد و با ایجاد اعتماد عمومی، منافع ملی را در صدر اولویتها و گفتگوی خود قرار دهد. در غیر این صورت، بعید نیست که این ائتلاف جدید به سرنوشت فروپاشی ائتلافهای سیاسی پیشین دچار شود و حتی در صورت تحقق مسیر گفتگوی بینالافغانی با محوریت شورای امنیت سازمان ملل و کشورهای منطقه، همان شرایط جناحمحوری و فقدان اشتراک منافع و نبود رویکرد ملی که در اجلاس بن ۲۰۰۱ شاهدش بودیم، تکرار شود.
- دوم، اتکا به نظر و منافع ملی و پرهیز از بازیهای میدانی کشورهای خارجی، اقتدار، مشروعیت و نقش ائتلاف را در تحولات افغانستان تقویت میکند. حفظ استقلال در تصمیمگیری و پرهیز از تبدیل شدن به ابزاری برای پیشبرد اهداف کشورهای خارجی، موجب افزایش مشروعیت داخلی و کاهش احتمال برچسب خوردن بهعنوان «پروژۀ خارجی» برای ائتلاف میشود. این استقلال راهبردی همچنین ائتلاف را قادر میکند ضمن بهرهگیری از فرصتهای منطقهای، مسیر سیاسی خود را بدون فشارهای بیرونی پیش ببرد.
- سوم، تمرکز بر مذاکرات واقعی و راهحلهای عملی، از دیگر الزامهای مهم است. ائتلاف باید برنامههای مشخص، زمانبندیشده و قابل اجرا برای دستیابی به صلح و دولت فراگیر تدوین کند. این برنامهها میتواند شامل سازوکارهای مشارکت اجتماعی، بازسازی اعتماد عمومی، ایجاد نهادهای سیاسی فراگیر و تعریف مسیر روشن برای مشارکت اپوزیسیون در اصلاح ساختار سیاسی حکومت طالبان باشد. اقدام عملی و معطوف به نتیجه، ائتلاف را از شعارزدگی و ناکارآمدی حفظ خواهد کرد و شانس تأثیرگذاری واقعی بر فرآیند سیاسی داخلی را افزایش خواهد داد.
- چهارم، استفاده هوشمندانه از ظرفیتهای منطقهای نیز بخشی از راهبرد موفقیت ائتلاف است. در این راستا، کشورهای همسایه و بازیگران منطقهای میتوانند نقش میانجی و تسهیلکنندۀ مذاکرات بینالافغانی را ایفا کنند. از این رو ضرورت جدی احساس میشود که این ائتلاف خود را با نظم منطقهای همسو کند چراکه مدیریت تعامل با ظرفیتهای منطقهای، به گونهای که ائتلاف همصدایی ملی، استقلال عملی و سیاسی خود را هم حفظ کند، کلید ایجاد فشار سیاسی مؤثر بر حکومت طالبان و گشودن مسیر گفتوگوی معنادار است.
- پنجم و از همه مهمتر، حکومت طالبان باید این فرصت را مغتنم بشمارد و به درسهای آموزندۀ گذشته افغانستان توجه کند؛ اینکه هزینۀ صلح و گفتگو همیشه کمتر از هزینۀ جنگ و منازعه است. اشتباه تاریخی حکومتهای گذشته و یکی از علل فروپاشی نظامها در افغانستان این بوده است که حکومتهای مستقر تا زمانی که شکست و فروپاشی برایشان کاملاً ملموس نمیشد ، تن به مذاکره و گفتگوی واقعی و صادقانه با مخالفان خود نمیدادند و فقط زمانی این راهکار را در پیش میگرفتند که مخالفان نظامی گسترۀ وجودی خود را تا نزدیکیهای پایتخت افغانستان رسانده بودند و حالا آنها میلی به مذاکره نداشتند و به کمتر از تصاحب کل قدرت و نظام قانع نمیشدند.
نکته مهمتر این است که برای رسیدن به وفاق ملی و ایجاد دولت فراگیر و نظم پایدار در افغانستان، اپوزیسیون نباید ابزار دست بازیگران ثالث خارجی شود و حکومت طالبان نیز باید با فراهم کردن مشارکت فراگیر ملی، فرصت بهرهبرداری بازیگران خارجی از کارت اپوزیسیون را از بین ببرد.
جمعبندی
به نظر میرسد که ائتلاف «همصدایی ملی» با رویکردی مذاکرهمحور و عملگرایانه، فرصتی استثنایی برای هدایت افغانستان به سوی صلح پایدار و دولت فراگیر فراهم کرده است. بهرهگیری هوشمندانه از ظرفیتهای داخلی، منطقهای و بینالمللی، پرهیز از فردمحوری و جناحگرایی و تمرکز بر راهکارهای عملی، میتواند این ائتلاف را به یک بازیگر سیاسی معتبر و تأثیرگذار تبدیل کند. آیندۀ افغانستان در گرو ارادۀ سیاسی مشترک و مسئولیتشناسی رهبران داخلی و پذیرش مشارکت فعال جامعه و بازیگران منطقهای است تا مسیر گفتگوی واقعی و صلح پایدار هموار شود




















