تحلیل و ارزیابی عملکرد حکومت طالبان پس از 3 سال حکمرانی
در ارزیابی عملکرد حکومت طالبان طی 3 سال گذشته، دو رویکرد وجود دارد؛ رویکرد استقرار حکومت و رویکرد اقتضائات.
تحلیلگرانی که به رویکرد عملکرد استقرار حکومت معتقد هستند، تسلط نظامی- امنیتی بر سراسر جغرافیای افغانستان و تشکیل پلیس و ارتش را به مثابه مهمترین و بنیادیترین کارکرد حکومت طالبان میپندارند؛ کاری که دولت پیشین افغانستان، طی بیست سال، با حمایت ناتو و آمریکا نتوانست از عهدۀ آن برآید. با این نگاه، روند «ساختار و سازوکارها» به مثابه مرحلۀ پسا استقرار، اولویت بعدی حکومت طالبان را تشکیل میدهد.
طبق این دیدگاه، احتمالا رهبران طالبان مسیر تشکیل یک دولت ملی را گام به گام و مرحلهوار به پیش خواهند برد. حال آن که بر اساس رویکرد اقتضائات، بازۀ زمانی 3 ساله، فرصت مناسبی برای اجرای برنامههای کلان و راهبردی برای توسعۀ حکمرانی در مناسبات داخلی و روابط خارجی یک کشور به حساب میآید.
مطالعات شرق/
ولیالله مرادیان*
رویکرد نظری
بازه زمانی سه سال، برای هر حکومتی یک فرصت بسیار مغتنم و مناسب است تا «نوع کارکرد» و «شیوه حکمرانی» خود را به اثبات برساند. با این نگاه، در ارزیابی عملکرد حکومت طالبان پس از این سه سال، دو رویکرد وجود دارد.
رویکرد اول؛ استقرار حکومت به مثابه بزرگترین دستاورد
تحلیلگرانی که با این رویکرد عملکرد حکومت طالبان را بررسی میکنند، این سه سال را دورۀ «استقرار حکومت طالبان» تلقی میکنند. این رویکرد، تسلط نظامی- امنیتی بر سراسر جغرافیای افغانستان و تشکیل پلیس و ارتش را به مثابه مهمترین و بنیادیترین کارکرد حکومت طالبان بر افغانستان در سه سال گذشته، میپندارند؛ کاری که دولت پیشین افغانستان، طی بیست سال، با حمایت ناتو و آمریکا نتوانست از عهدۀ آن برآید. بر اساس این رویکرد، سه سال گذشته به مثابه مرحلۀ «استقرار حکومت طالبان» عنوان میشود. با این نگاه، روند «ساختار و سازوکارها» به مثابه مرحلۀ پسا استقرار، اولویت بعدی حکومت طالبان را تشکیل میدهد. رهبران طالبان نیز استقرار و تسلط نظامی- امنیتی بر جغرافیای افغانستان را بزرگترین دستاورد حکومتداری خود اعلام میکنند و حتی برخی از آنان، مسئله استقرار نظامی و تأمین امنیت را به مثابه هدف اصلی و غایی حکمرانی تفسیر میکنند. این در حالی است که براساس دیدگاه غالب، تأمین امنیت، یک ابزار است و هدف از حکمرانی دسترسی به توسعۀ ملی و رفاه ملی عنوان میشود.
رفتارشناسی حکومت طالبان نیز بیانگر آن است که رهبران طالبان در سه سال گذشته بیشتر بر فرایند استقرار حکومت طالبان و حفظ امنیت جغرافیای سراسری افغانستان متمرکز بودهاند و در حوزۀ ایجاد ساختار وسازوکارهای لازم برای یک دولت ملی کمتر گام برداشته است. در این خصوص دو نوع برداشت وجود دارد.
برابر یک برداشت ایجابی، احتمالا رهبران طالبان مسیر تشکیل یک دولت ملی را گام به گام و مرحلهوار به پیش میبرند. براساس همین نگاه است که رهبران طالبان حتی پس از گذشت سه سال، حکومت خود را همچنان به عنوان سرپرست و موقت عنوان میکنند و امید آن وجود دارد که حکومت طالبان در پی ایجاد ساختار دائمی با شاخصهای فراگیرتر باشد.
در یک برداشت سلبی، احتمال آن نیز وجود دارد که حکومت طالبان براساس قرائت سنتی و عرفی از سیاست، نوع ساختار و سازوکارهای فعلی حکومت خود را به عنوان عناصر ثابت در نظر بگیرد و بدون ایجاد اصلاحات مورد نظر جامعۀ جهانی، به دنبال تقویت و استحکام همین شیوه و ساختار حکمرانی فعلی خود باشد.
رویکرد دوم؛ اقتضائات و انتظارها
براساس این رویکرد، هر حکمرانی، برای بقا و مؤثر بودن، ناگزیر است خود را با مقتضیات محیط پیرامون و انتظارات اساسی، هماهنگ و پاسخگو کند. با این نگاه، حکومت طالبان، از آغاز با اقتضائات و انتظارهای اساسی داخلی و بینالمللی مواجه بوده است. بدون شک، عدم پاسخگویی به این انتظارها، میزان امیدواریها را نسبت به کارکرد حکومت طالبان کاهش میدهد و پتانسیل طالبان را در راستای حکمرانی خوب، با آسیبها و تردیدهای جدی روبرو میکند.
مطابق این رویکرد، بازۀ زمانی سه سال، فرصت مناسبی برای اجرای برنامههای کلان و راهبردی برای توسعۀ حکمرانی در مناسبات داخلی و روابط خارجی یک کشور به حساب میآید.
حکومت طالبان در بازۀ زمانی سه سال، در بخش «استقرار و کنترل جغرافیای افغانستان» دستاورد قابل توجهی داشته است. با وجود این، سؤال اساسی این است که آیا حکومت طالبان توانسته است در این فرصت زمانی سه ساله، در راستای اقتضائات اساسی حکمرانی و انتظارهای اساسی مردم افغانستان و جامعۀ بینالمللی، گامهای اساسی و پایدار بردارد؟
در این نوشته عملکرد حکومت طالبان را پس از سه سال، با همین رویکرد، مورد بررسی قرار خواهیم داد.
بخش اول؛ ارزیابی وضعیت سیاسی حکومت طالبان
دادههای مطالعات سیاسی و تجربیات حکمرانیها، الزام میکند که هر حکومت تازه تأسیسی، ناگزیر است چگونگی مواجهۀ خود را با سه واقعیت عینی مشخص کند. این سه واقعیت عبارتند از؛ ساختار قدرت سیاسی، نوعی ارتباط سیاسی با مردم و نوعی ارتباط سیاسی با نظام بینالملل.
چگونگی تعیین نسبت حکومتهای تازه تأسیس با این سه واقعیت تأثیرگذار، در نوع کارکرد و بقای آن حکومت، تأثیرات جدی و حیاتی دارد.
انتظارها و فرصتهای سه سال گذشته، ایجاب میکرد که حکومت طالبان قدرت سیاسی خود را بر پایۀ یک ساختار حقوقی جامع، بنیانگذاری کند. تحلیل و برداشت کارشناسان این است که عنوان «امارت اسلامی» برای ساختار سیاسی حاکم در افغانستان، عنوان جامعی نیست. زیرا امارت اسلامی و پرچم سفید حکومت طالبان، نماد و نشانۀ ملی و برخاسته از توافق ملی نیست. امارت اسلامی و پرچم سفید، نشان و نماد یکی از گروههای جهادی و نظامی افغانستان است که به نام«طالبان» یاد میشود.
در دهۀ هفتاد شمسی، هیچ گروه جهادی حاکم، از جمله حکومت برهان الدین ربانی، از پرچم و نماد حزبی خود، به عنوان پرچم و نماد قدرت و حاکمیت ملی استفاده نکرد. پرچم احزاب کمونیست نیز در افکار عمومی افغانستان، جای پرچم و نماد ملی قابل توافق و احترام مردم افغانستان را نگرفت.
براساس تجربیات تلخ و آموزندۀ نیم قرن تحولات سیاسی افغانستان، انتظار این بود که حکومت طالبان در فرصت سه سال گذشته، یک ساختار ملی را برای حاکمیت سیاسی خود در افغانستان وضع میکرد و با حمایتهای برخاسته از توافق جمعی، آن ساختار را استحکام میبخشید. عملکرد طالبان در این عرصه، مطابق مقتضیات و الزامهای حکمرانی خوب نبوده است. حکومت طالبان حتی نتوانسته و یا نخواسته است تا نوع نظام سیاسی آیندۀ افغانستان و ساختار حاکمیت ملی افغانستان را با هدف تداوم ثبات سیاسی افغانستان، وارد یک گفتمان ملی و اساسی بکند.
بدون شک، نوع نگاه و یا جایگاه مردم در نظام سیاسی، تأثیر بسیار جدی بر «بقا و کارکرد» هر نظام سیاسی در هر کشوری دارد. به عبارت دیگر، نوع رابطۀ نظام و قدرت حاکم با مردم و گروههای اجتماعی و مذهبی، بر میزان حمایت و یا نفرت مردم از قدرت حاکم در افغانستان، تجربه و سرگذشت بسیار آموزندهای دارد.
حکومت طالبان در سه سال گذشته، فرصت کافی برای طرح این مسئله داشت که چگونه میتوان و یا میبایست زمینۀ مشارکت مردم و گروههای اجتماعی و مذهبی را در ساختار قدرت حاکم فراهم کرد؟ طرح این مسئله از آنجا اهمیت حیاتی دارد که ریشۀ نیم قرن بحران قدرت سیاسی در افغانستان به مسئلۀ چگونگی توزیع قدرت سیاسی در این کشور برمیگردد. افغانستان از لحاظ قومی و مذهبی یک کشور متنوع است و هر گروه اجتماعی که بنا به هردلیلی شعاع وجودی آن در گسترۀ توزیع قدرت، انکار و یا حذف شود، بالقوه توان تهدید نظم حاکم را دارد. از این رو، عملکرد حکومت طالبان در مواجهه با مسئلۀ توزیع عقلانی و عادلانۀ قدرت سیاسی با هدف مشارکت اقوام و مذاهب در حاکمیت سیاسی افغانستان، چندان نتیجه بخش ارزیابی نمیشود.
در راستای نوع ساختار سیاسی و چگونگی توزیع قدرت سیاسی با گروههای اجتماعی و مذهبی، مسالۀ بعدی چگونگی مواجهه و رابطه حکومت طالبان با نظام بینالملل است که یک ضرورت اساسی است. تجربۀ سه سال حکمرانی طالبان نشان داد که میان نوع ساختار سیاسی حکومت طالبان، نحوۀ مشارکت مردم و نوع رابطۀ رسمی نظام بینالملل با حکومت طالبان، نسبت لازم و ملزوم وجود دارد. با این برداشت، بدون تأسیس یک ساختار سیاسی جامع با مشارکت عادلانۀ گروههای اجتماعی و مذهبی افغانستان، جامعۀ جهانی وارد یک رابطۀ رسمی و پایدار با حکومت فعلی طالبان نخواهند شد. واقعیت این است که نوع رابطۀ دوفاکتو میان حکومت طالبان و کشورها، هیچ تضمینی و یا دلالتی بر یک رابطۀ پایدار و مبتنی بر الزامهای حقوق بینالملل از جانب اعضای جامعۀ بینالمللی با افغانستان ندارد. این نوع رابطه در ذات خودش شکننده و مانعی بزرگ برای شکلگیری تعهدها و یا تامین منافع مشترک بلندمدت میان کشورها و افغانستان است. عملکرد حکومت طالبان در این عرصه نیز چندان مؤثر ارزیابی نمیشود.
با وجود این، عملکرد حکومت طالبان در سه سال گذشته در عرصۀ سیاسی دارای دو دستاورد کلان است که عبارتاند از استقرار حکمرانی در سراسر جغرافیای افغانستان و عدم اختلاف درون سازمانی.
شواهد نشان میدهد که پس از نزدیک به نیم قرن بحران در افغانستان، برای اولین بار است که حکومت مستقر در کابل بر تمام قلمرو جغرافیای افغانستان احاطۀ کامل دارد. علاوه براین دستاورد، نکتۀ قابل تأمل و توجه این است که برخلاف تمام پیش بینیها، جناحهای مختلف طالبان همچنان اتحاد درون سازمانی خود را به خوبی حفظ کردهاند. حفظ اتحاد درون سازمانی نه تنها برای طالبان یک دستاورد کلان به حساب میآید؛ بلکه تاکنون به مثابه مهمترین ضمانت برای حفظ قدرت سیاسی طالبان، نیز عمل کرده است.
بخش دوم؛ ارزیابی وضعیت نظامی- امنیتی حکومت طالبان
نیروهای پراکندۀ نظامی طالبان به راحتی توانست ارتش و نیروهای مسلح حکومت پیشین افغانستان را منهدم کند. این دستاورد نظامی، اعتماد به نفس نیروهای طالبان را به شدت افزایش داده است. پیروزی نظامی طالبان در میدان نبرد، حاصل استراتژی جنگی خاص طالبان است. رهبران طالبان به هر فرماندۀ نظامی خود در ولایات مورد نظر، اختیارات کامل اعطا کرده بودند. این اختیارات کامل، برای فرماندهان طالبان، زمینۀ اتخاذ هر نوع تصمیم و تاکتیک بهموقع را در جنگ علیه حکومت کابل، فراهم کرده بود.
اکنون، نیروهای رزمی و پارتیزانی طالبان آن وضعیت گذشته را ندارند و تبدیل به یک نهاد نظامی-امنیتی شدهاند. نهادهای امنیتی طالبان، اکنون از امکانات و بودجۀ مالی خاص برخوردار شدهاند. این وضعیت، انتظارهایی را بهخصوص برای نیروهای رزمی طالبان به وجود آورده است. در صورتی که انتظارهای آنان برآورده نشود و یا سیاستهای کلان حکومت طالبان مطابق آرمانهای آنان نباشد، به احتمال زیاد بدنۀ میانی نیروهای رزمی طالبان دچار آشفتگیهای ذهنی و روانی خواهد شد.
با وجود این احتمال، در ظرف سه سال گذشته، هیچ نوع تنش جدی میان نهادها و نیروهای امنیتی طالبان با ساختار سیاسی حکومت طالبان مشاهده نشده است. زیرا هیچ تقابل و رقابت جدی میان رهبران سیاسی و نظامی طالبان به وجود نیامده است. رهبران سیاسی امروز حکومت طالبان همان رهبران نظامی و امنیتی دیروز طالباناند. از این رو، تا مدتی شاید هیچ رقابت جدی میان بخش نظامی و سیاسی طالبان به وجود نخواهد آمد.
با همین اتحاد درون سازمانی و به مدد تجهیزات باقی مانده از نیروهای مسلح حکومت پیشین، ارتش، پلیس و سازمان اطلاعات طالبان، در طول این سه سال، به خوبی توانستهاند تسلط خود را بر جغرافیای افغانستان حفظ کنند.
بهرغم تمام پیشبینیهای اولیه، گروه داعش خراسان و مخالفان نظامی حکومت طالبان، در سه سال گذشته، هیچ نوع پیشرفت زمینی در جغرافیای افغانستان نداشتهاند. از قراین و سطح فعالیت گروه داعش و دیگر مخالفان مسلح حکومت طالبان، چنین استنتاج میشود که تمام فعالیتهای آنان به جز اثبات حضور آنان، نتیجۀ قابل توجه دیگری نداشته است.
همین وضعیت باعث شده است که مخالفان سیاسی طالبان، بر امر گفتگو و مذاکرات بینالافغانی با حکومت طالبان، بیشتر تأکید کنند. این نوع رویکرد، بر قدرت و توانایی نظامی- امنیتی طالبان و ضعف مخالفان مسلح طالبان در میدان نبرد، دلالت دارد که در کل یک دستاورد کلان برای بخش نظامی و امنیتی طالبان به حساب میآید.
بخش سوم؛ ارزیابی وضعیت فکری- فرهنگی
واقعیتهای عینی نشان میدهند که روند آموزش دختران، کار و اشتغال زنان، فعالیت رسانهها و نهادهای مدنی، زبان فارسی و حقوق اساسی پیروان مذاهب، بیش از دیگر فاکتورهای فرهنگی در حاکمیت طالبان با آشفتگی نسبی مواجه شدند.
در این بین، به رغم تمام چالشها، حکومت طالبان در سطح رهبری، مخالفت و اقدام عملی علیه زبان فارسی انجام نداد. در کل، در سه سال گذشته به جز برخی از رفتارهای تعصبآمیز از جانب سطح پایین طالبان، دیگر اقدام مهمی علیه زبان فارسی در افغانستان مشاهده نشده است. باوجود این، به دلیل کاهش رونق بازار کتاب و انتشارات، تعطیل شدن مطبوعات آزاد در افغانستان و تبدیل شدن زبان پشتو به عنوان زبان اداری افغانستان، به طور غیر مستقیم زبان فارسی در این کشور، با مشکلات جدی روبرو شده است.
از دیگر سو، به رغم انتظارها و اقتضائات موجود در طول سه سال گذشته، هیچ تغییری در رویکرد حکومت طالبان راجع به حقوق اساسی شیعیان افغانستان و حق کار و آموزش زنان مشاهده نشده است.
این درحالی است که رهبران و کشورهای حامی طالبان، پیش از سقوط نظام پیشین افغانستان از تغییر فکری طالبان تبلیغ میکردند و با همین رویکرد، تقسیمبندی طالبان به نسخۀ اول و دوم مطرح شد.
با آمدن حاکمیت طالبان، جایگاه حقوقی - مذهبی شیعیان نیز با محدودیتهایی مواجه شد. قانون احوال شخصیۀ شیعیان از دادگاههای افغانستان حذف و تدریس فقه جعفری در تمام دانشگاههای افغانستان ممنوع شد. این نوع محدودیت، علاوه بر بعد ذهنی و روانی مسئله، موقعیت و جایگاه شیعیان را به عنوان بخشی از جمعیت افغانستان با مشکلات جدی مواجه کرده است.
در خصوص زنان نیز بررسی تبیین میکند که محرومیت دختران از آموزش و ممنوعیت زنان از تدریس در دانشگاهها، هرگز به عنوان یک محدودیت زمانی سه ساله، قابل سنجش نیست. به نظر کارشناسان، سه سال محرومیت دختران از آموزش، به مقیاس یک عمر محرومیت از آموزش، قابل سنجش است. علاوه براین، این وضعیت از لحاظ روانی، ذهن و روان تمام خانوادههای افغانستان را آشفته و پریشان کرده است. ناامیدی اجتماعی و ابهام از سرنوشت آینده، روان جمعی را با مشکلات و پیامدهای خطرآفرین مواجه میکند.
به رغم مطالبات داخلی و بینالمللی در طول سه سال گذشته، حکومت طالبان هیچ تجدید نظری بر تصمیم و رویکرد خود در قبال حق آموزش و کار دختران و زنان، حقوق و آزادیهای اساسی شهروندان و پیروان مختلف مذاهب، نکرده است.
امتناع و ابهام سیاستگذاری حکومت طالبان در برابر مطالبات و حقوق اساسی مردم افغانستان، دلالت بر ناکامی طالبان در عرصۀ فکری و فرهنگی در سه سال گذشته دارد. بررسیهای واقعبینانه نشان میدهد که این نوع سیاست فرهنگی طالبان باعث نارضایتی آشکار مردم افغانستان شده است و اگر حکومت طالبان به اقتضائات و انتظارهای مردم افغانستان در حوزه فرهنگی و آموزشی پاسخ سنجیده ندهد، در بلندمدت باعث برانگیختن خشم پنهان عموم مردم افغانستان خواهد شد.
بخش چهارم؛ ارزیابی وضعیت اقتصادی حکومت طالبان
بررسیها بهوضوح نشان میدهد که بسیاری از تحلیلها و گزارشها راجع به وضعیت اقتصادی حکومت طالبان، کلی و گمراه کننده است. اصول و انصاف حکم میکند که در مورد ضعفها، دستاوردها و وضعیت اقتصادی افغانستان نگاه واقعبینانه و عینی داشته باشیم.
گزارشهای رسمی و قرائن عینی بیانگر آن است که حکومت طالبان در بخش جمعآوری مالیات عمومی و عواید گمرکات افغانستان دستاوردی به مراتب بهتر از نظام گذشتۀ افغانستان داشته است. حکومت طالبان در جلوگیری از فساد مالی در جمعآوری درآمدهای عمومی افغانستان، تاکنون پیشرفت خوبی داشته است. درآمدهای حکومت طالبان از منابع قراردادهای بزرگ استخراج معادن و فروش زغال سنگ، مبالغ هنگفتی را شامل میشود. این نوع عواید، حجم بسیار زیادی از بودجۀ حکومت طالبان را تأمین میکند. این در حالی است که تقریباً تمام بودجۀ دولت پیشین افغانستان وابسته به کمکهای خارجی بود. با وجود این دستاورد، اما اشکال بزرگ در بخش خزانهداری و دستگاه مالی حکومت طالبان عدم شفافیت در گردش مالی و عواید ملی است. حکومت طالبان با شیوۀ حکمرانی دولتهای باز، فاصله دارد و رسانهها نیز دسترسی به اطلاعات اداری و مالی حکومت طالبان ندارند.
حکومت طالبان در سال 1402 به قراردادهای بزرگ استخراج معادن در بخش نفت، آهن، مس، طلا و دیگر فلزات ارزشمند دست یافت ولی در سال 1403 قرارداد بزرگ استخراج معادن نداشته است و تنها خبر امیدوار کننده آغاز به کار شرکت چینی در استخراج معدن مس عینک افغانستان است که در حکومت پیشین افغانستان قرارداد آن منعقد شده بود.
درآمدهای ناشی از استخراج و فروش معادن و زغال سنگ و همچنین دریافت بستههای کمکی دلاری به صورت هفتگی، بازار افغانستان را از ارز خارجی اشباع کرده است. این وضعیت باعث ثبات نرخ ارزش پول ملی افغانستان شده است و در یک سال گذشته افغانستان شاهد ثبات نرخ، در ارزش پول ملی خود بوده است. حفظ و ثبات ارزش پول ملی به عنوان یک دستاورد کلان اقتصادی حکومت طالبان به حساب میآید. با وجود حفظ ارزش پول ملی افغانستان و افزایش صادرات و واردات کالاها، نرخ بیکاری و افزایش تورم در کالاهای مصرفی همچنان به حالت نگران کننده باقی مانده است. تنها به صورت خاص، قیمت آرد و روغن پس از تجربۀ یک افزایش تصاعدی در دو سال اول حکومت طالبان، در یک سال گذشته قمیت مناسب خود را در سبدهای غذایی افغانستان حفظ کرده است.
واقعیتهای عینی نشان میدهد که کارنامۀ حکومت طالبان در بخشهای تأسیس سدهای متوسط، جادهسازی و توسعۀ شهری، قابل توجه بوده است. هم اکنون شهرکابل شاهد اجرای پروژههای مهم شهری از جمله توسعۀ خیابانهای وسیع در مناطق محروم و حاشیهای شهر است. رشد و توسعۀ غیرکارشناسانۀ شهری و تأسیس شهرکهای غیرمهندسی رسمی، چهرۀ شهرکابل را به شدت آشفته کرده بود و علاوه برآن، نبود جادههای بزرگ و استاندارد، انجام هرنوع خدمات شهری را در این مناطق ناممکن یا دشوار کرده بود. حکومت طالبان در سال 1403 با شدت و جدیت تمام پروژههای عریضسازی خیابانها را در این مناطق روی دست گرفته است که برای حکومت طالبان یک دستاورد بسیار کلان و بیسابقه به حساب میآید.
تلاشهای طالبان در راستای تقویت سیاست خارجی اقتصادمحور و ادغام در شبکه اقتصاد و ترانزیت منطقهای از لحاظ تئوریک قابل تمجید است ولی تاکنون اقدام عملی برای اجرای پروژههای کاسا یکهزار، تاپی و توتاپ و پروژههایی ترانزیتی چون ترانس- افغان در داخل خاک افغانستان صورت نگرفته است. ساخت جادۀ ترانزیتی واخان به سوی مرز چین و کار روی آخرین قطعۀ خط ریلی خواف- هرات از دستاوردهای کلان حکومت طالبان در بخش ترانزیت منطقهای به حساب میآید. با وجود این، حکومت طالبان نتوانسته است چالشهای ترانزیتی خود را با دولت پاکستان حل و فصل کند و هم اکنون بندر تورخم به عنوان یکی از مهمترین بنادر تجاری بین افغانستان و پاکستان مسدود است.
قابل ذکر است که هدف از بیان این مثالها و نمونهها، نگاه واقعی به تحولات اقتصادی حکومت طالبان است و نگاه آماری و ارائۀ گزارش جامع از تمام رویدادها و شواهد اقتصادی افغانستان از اندازه و حجم این نوشته خارج است.
در کنار همۀ تحولات اقتصادی افغانستان، اعمال سیاست ممنوعیت تولید تریاک در افغانستان، از موفقیتهای منحصر به فرد حکومت طالبان است. گزارشهای رسمی تأیید میکند که آمار تولید و قاچاق مواد مخدر، در حال تجربۀ یک کاهش بیسابقه در حکومت طالبان است.
بخش پنجم؛ ارزیابی مناسبات با جمهوری اسلامی ایران
حکومت طالبان در سه سال گذشته تلاش کرده است تا افغانستان را از کانون تنشهای منطقهای و رقابت قدرتهای بزرگ دور نگه دارد. باوجود این، حکومت طالبان در مسئلۀ حمایت از فلسطین و محکومیت اعمال غیرانسانی رژیم صهیونیستی در فلسطین، صریحترین مواضع را اتخاذ کرده است. این در حالی است که رژیم اسرائیل متحد سیاسی آمریکا است و حکومت طالبان در تلاش است روابط و تعاملات سیاسی خود را با دولت آمریکا به حالت عادی و دیپلماتیک برگرداند.
بدون تردید، نوع سیاست شفاف و صریح حکومت طالبان در قبال منازعۀ فلسطین و اسرائیل، یک نوع همسویی سیاسی و اسلامی را بین ایران و افغانستان به وجود آورده است که تقریبا در روابط تاریخی دو کشور بیسابقه به نظر میرسد.
متقابلا، دولت ایران نیز در سطح منطقه فعالیت و تلاشهای مؤثری را در راستای شکلگیری یک روند منطقه محور برای حل بحران فعلی و ایجاد نظم پایدار در افغانستان، روی دست گرفته است. تلاش و جایگاه ایران در روند منطقهای فرمت مسکو و شکلگیری «گروه تماس منطقهای» علاوه بر ابراز حسن نیت همسایگی، باعث اولویت بخشیِ منطقه به افغانستان و یک نوع زمینهسازی برای ادغام افغانستان در نظم منطقهای تلقی و تفسیر میشود.
در بخش امنیتی نیز نوع رویکرد و تعامل متقابل میان ایران و حکومت طالبان، تاکنون سنجیده و مطابق اقتضائات و انتظارها بوده است. به رغم پیشبینیهای اولیه در سال اول حکومت طالبان، چالشهای مرزی، قاچاق و ترانزیت مواد مخدر و روند هستهگذاری گروههای تروریستی در مرزهای بین ایران و افغانستان، تاحدود زیادی کنترل شده است.
در ظرف سه سال گذشته، کشور ایران در تراز تجاری افغانستان، به جایگاه اول دست یافت و محصولات غذایی ایران بخش اصلی سبد غذایی خانوارهای افغانستان و همچنین کالاهای اولیه ایران در بازار افغانستان حجم و تقاضای بسیار چشمگیر را به خود اختصاص داده است.
با وجود تعامل مثبت و مؤثر اقتصادی، دیپلماتیک و امنیتی بین حکومت طالبان و ایران در سه سال گذشته، واقعیتها نشان میدهد که ابزارها و عوامل تنشهای احتمالی بین دو کشور، به کلی سلب نشده است.
در عرصۀ رقابت قدرتهای بزرگ با ج.ا.ایران، تاکنون چشم انداز سیاست خارجی حکومت طالبان در رقابت بین ایران و آمریکا مشخص و قطعی نشده است. مثلاً به طور مشخص اگر آمریکا روزی یک بستۀ تطمیع بزرگ را روی میز حکومت طالبان بگذارد که ایران نخواهد و یا نتواند آن را انجام دهد، آیا واقعا حکومت طالبان بازهم حفظ سیاست حسن همجواری و همسایگی با ایران را بر روابط استراتژیک با آمریکا ترجیح خواهد داد؟ پاسخ این سوال تاکنون قطعی نیست.
واقعیت دیگر این است که حکومت طالبان در حال ادامۀ سیاست آبی نظامهای پیشین افغانستان است و با جدیت تمام طرحهای مهار آب و پروژههای بزرگ سدسازی در حوزۀ دلتای هریرود و هلمند در حال اجراست. علاوه براین، فرضیۀ استفادۀ ابزاری از آب در سیاست خارجی حکومت طالبان به تقلید از نظامهای پیشین افغانستان، تاکنون کاملاً منتفی به نظر نمیرسد. چشمانداز این وضعیت، سؤال و تردیدهای جدی و متعدد را در دورنمای روابط خارجی ایران و حکومت طالبان به تصویر میکشد. بدون شک، مهار و کنترل این نوع تنشهای بالقوه، نیازمند سیاستگذاریهای راهبردی و ابزارهای بازدارنده است که نوع مواجهه با آن را گذشت زمان و بازیهای بزرگ منطقهای و فرامنطقهای مشخص خواهد کرد.
جمعبندی و چشمانداز
بدون شک، شکست آمریکا و ناتو در افغانستان و پیروزی طالبان، یکی از اتفاقهای بزرگ آغاز قرن جدید خورشیدی در منطقه بوده است. بازخورد روانی پیروزی حکومت طالبان در حدی گسترده است که باقی تحولات از جمله عملکرد و کارکرد حکومت طالبان را تا هماکنون تحتالشعاع قرار داده است. رهبران طالبان نیز در هر مناسبتی به جای تبیین کارکرد و شیوۀ حکمرانی حکومت طالبان، از نفس پیروزی طالبان بر قدرت نظامی ناتو و آمریکا به عنوان بزرگترین دستاورد طالبان، سخن میگویند.
باوجود این، شواهد و قراین عینی نشان میدهد که حکومت طالبان در فرصت زمانی سه ساله، در حوزههای امنیتی و اقتصادی تاحدودی پیشرفتهای قابل توجه داشته ولی در عرصۀ نظامسازی، دولت - ملتسازی و حوزۀ فکری - فرهنگی دستاوردی مؤثر نداشته است.
رفتارشناسی حکومت طالبان در بازۀ زمانی سه ساله، به وضوح نوع جهانبینی و شیوۀ حکمرانی طالبان را نشان میدهد. به نظر میرسد که تئوریپردازان طالبان، شیوۀ حکمرانی دینی متمرکز و استبدادی را مناسبترین سیستم حکمرانی برای افغانستان میدانند. با این رویکرد، چشمانداز حکمرانی طالبان در راستای حقوق و آزادیهای اساسی اقوام و مذاهب و حقوق زنان افغانستان، همچنان مبهم به نظر میرسد. با وجود این، تلاشهای قاطعانۀ طالبان در مسائل امنیتی و طرحهای کلان اقتصادی با مدیریت سیستم دولت محور، امیدواریهای نسبی را در اذهان تودۀ مردم افغانستان خلق کرده است.
به رغم استقرار حاکمیت بلامنازع طالبان در سراسر قلمرو جغرافیای افغانستان، نکته قابل تأمل این است که افغانستان سرزمین تحولات غیر مترقبه است و در نیم قرن اخیر تمام حکومتهای افغانستان، فصلهای ناتمام را تجربه کردهاند. واقعیتهای غیر قابل انکار ساختار اجتماعی افغانستان نشان میدهد که حکومت طالبان نیز بر روی گسلها و گسستهای پنهان اجتماعی این کشور بنانهاده شده است و اگر رهبران طالبان از درسهای تلخ و آموزندۀ گذشته، تجربه نیندوزند، این کشور ممکن است بار دیگر با چالشهای بزرگ سیاسی- امنیتی مواجه شود.
انتهای مطلب/